eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
13.9هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
446 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @So184Ba تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز #شکرگزاری تاحالا شده واسه چیزی که بدست نیاوردین شاکر باشید🤔 چی بوده🤔 آیا فقط باید ش
من وقتی از دست کارای شوهرم عصبانی میشم خودم بگم اولش خیلی ناشکری میکنم. اما بعد ک اعصابم میاد سرجاش و آروم میشم و ب خوبیاش فکر میکنم هزار بار خدارو شکر میکنم.وقتی ک با اطرافیان مقایسش میکنم می بینم چقدر شوهرم خوبه و اون لحظه از حرفایی ک زدم مثل چی...😝😝😝پشیمون میشم. ما یکسال و 4ماه واسه بچه دار شدن تلاش کردیم و نشد و من همیشه گریه میکردم و ناشکری میکردم. اما الان ی دختر 8ماهه مثل دسته گل،ب چ آرومی خدا بهم داده. ک هر بار نگاهش میکنم خدارو هزار مرتبه شکر میکنم و میگم حتما حکمتی توی کارش بوده.اما بازم بگم ی وقتا هنوزم ک یاد اون موقع ها می افتم ته ته دلم ی کوچولو از خدا میگیره😔😔😔 ولی فکر میکنم میگم مگه من ب همه ی حرفای خدا گوش کردم ک خداام ب همه حرفای من گوش کنه پس ناشکر نیستم. چون خدا خیلی بیشتر از اون چیزی ک من لیاقتش رو داشتم بهم داده🙏🙏
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز #شکرگزاری تاحالا شده واسه چیزی که بدست نیاوردین شاکر باشید🤔 چی بوده🤔 آیا فقط باید ش
در مورد موضوع امروز طبق آیات قرآن اگر بخواهیم عمل کنیم .. آیه قرآن میفرماید(من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق) کسی که در برابر مخلوق شکر گزاری نکنه در برابر خالق هم نمیتونه شکر گزار باشه ... 🌹 نظر من اینه که اگر در زندگی هم شکر گزار باشیم و به خوبی ها نگاه کنیم و بدی همسر رو نبینیم ..و همیشه خوبی هاشو ببینیم و همیشه ممنون باشیم از این که خدا همسر و بچه خوب روزیمون کرده..من خودم به شخصه از زندکیم راضیم ولی متاسفانه قدردان نیستم و این خیلی بده .. خدا رو شکر
بکش بهار! بکش که حقت فقط درده... کثافت عوضی! دلم می خواست خودم خودم رو با دندونام ریز ریز کنم. از شدت درد حرص عجیبی تو سرم پیچیده بود که نمی دونستم باهاش چیکار کنم. دندونام رو با حرص به هم فشار می دادم و نفسهام سنگین و کوتاه و بریده بریده بود. پله ها تموم شده بود و من می خواستم بیشتر باشه. - آفرین... حالا وایسا... از این جا به بعدش رو می برمت. - می... رم... - غلط میکنی! از تو جیبش یه چشم بند در آورد و بست جلوی چشمام. بعد هم منو انداخت رو شونه اش و همون طور که آویزون بودم با خودش برد تو اتاقش. شنیدم که در اتاق رو بست و من رو برد احتمالا همون جا که قبلا آویزون کرده بود آویزون کرد. اما این بار دیگه پنجه هام به زمین نمیرسید. و کتف هام داشت از جاش در می اومد. صدای پاهاش که تو اتاق دور من قدم میزد مریضم می کرد. یه جور سادیسم و خشم توم بیدار شده بود که یه کاری بکنم که تا می تونه بهم درد بده. بلکه منم مثل مارال بمیرم. با صداش به خودم اومدم اما سرمو بلند نکردم. آب از سرم گذشته بود و... کتفهام هم درد میکردن. مچ دستهام هم همینطور... - خوب... کجا مونده بودیم؟ پرسیدم هالوک چطوری دزدیت و تو هم گفتی نمیدونم... چطور همچین چیزی ممکنه؟ جواب ندادم. اومد جلوتر و رو به روم ایستاد. چونه ام رو گرفت و کشید بال.ا - مگه با تو نیستم؟ - برو بمیر... بیشرف! - فعلا خودم برنامۀ مردن ندارم اما دلم می خواد تا حد مرگ تو رو اذیت کنم! ای کاش می تونستم اثر حرفهام رو تو صورتش ببینم اما سرخوشی که تو صداش بیداد می کرد و می گفت که زیاد هم موفق نیستم. دلم میخواست روانی اش کنم. اما با چشمای بسته نمی تونستم. اگه یه تف مینداختم تو صورتش مطمئنا عصبانی می شد. چشمام رو که باز کرد متوجه شدم که تو اتاق دیگه ای هستیم. وسط اتاق از سقف آویزونم کرده بود. روی دیوارها قلاب ها و دستبندهایی بود که ببندنت به دیوار. خوف برم داشته بود. وسایل عجیب و غریب که نه تنها تا الان ندیده بودم بلکه حتی نمی تونستم بفهمم به چه دردی میخورن. اون قدر حواسم به وسایل ها رفته بود که... ناگهان از پشت سرم صدای قدمهایی رو شنیدم و حواسم جمع شد. یکی پشت سرم بود. - فکر نمی کردم منو به این زودی یادت بره... کوچولوی بی معرفت. در نهایت ناباوری صدای هالوک رو شناختم. اومد جلوی من. این دیگه این جا چیکار می کنه؟ نکنه اتفاقی برای خانواده ام افتاده باشه؟ - گفتی یادت نیست چطوری هالوک دزدیدت؟ هالوک؟ خودت بهش میگی؟ -شایدم واقعا یادش نیست... آخه طفلکی اون شب خیلی ترسیده بود... باید می دیدی که چه جوری سعی داشت خودش رو از دستم بکشه بیرون... بعضی وقتها یادم می افته دلم میسوزه... اما شما دستورشو داده بودین و منم اطاعت امر کردم... خوبی خوشگلم؟ دلم برات یه ذره شده بود. هالوک لپم رو ملایم کشید. اشکام بی صدا می ریخت. حالا دیگه اونقدر تجربه ازش داشتم که بفهمم پشت صورت مهربونش یه حیوون وحشی خوابیده. با بدبختی نگاهم رو انداختم به سینان که دست به سینه تکیه داده بود به دیوار و داشت جدی نگاهم می کرد. با چیزی که گفت شل شدم: - به هالوک میگن یه کارمند نمونه چون به حرف رئیسش گوش میده... مو به مو اجراش میکنه... اما از تو هم بلدم چطور یه کارمند نمونه بسازم... هالوک؟ تا من میام آماده اش کن... الان بر میگردم... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
بعد از این که ما رو تنها گذاشت هالوک که معلوم بود به چم و خم این اتاق وارده رفت و یکی از کلیدها رو زد و متعاقب اون قلابی که من ازش آویزون بودم اومد پایین. پام که به زمین خورد نفسم بند اومد. اما با هر بدبختی که بود نشستم و پاشنۀ پام رو طوری گرفتم که زمین نخوره. - پات چی شده دختر خوب؟ - عوضی! بیشرف... - اون دهنت ع ش ق است...فحش هم که میدی آدم خوشش میاد... اون زبونت یه روز سهم منه به خدا... باورت میشه دلم برات تنگ شده بود؟ از اینکه با مامانت و پرستو دیگه نمیای برای امضا... هر دفعه دلم میگیره. دلم لرزید. - مامانم... پرستو... بابا... سامان... به خدا... هیچوقت ازت نمیگذرم هالوک... - مامور بودم و معذور دختر جون... گناهش گردن هر کی که دستورشو داد... از من یکی بکش بیرون... من تقصیری ندارم... پات چی شده حالا؟ جوابش رو ندادم. اومد طرفم و خواست از رو زمین برم داره که نذاشتم. نمی خواستم بهم دست بزنه. ازش بدم می اومد. چندشم میشد. دستام شاید تو دستبند بودن اما آرنجهام که دیگه آزاد بود. وقتی دید از جلو نمیتونه از پشت و وارونه منو گرفت بغلش. برم گردوند و روی صندلی نشوند. تازه متوجه شدم که پشت سرم یه میز بوده و سه تا صندلی. یکی طرف من دو تا هم رو به روش. - سینان میخواد که ازت بازجویی کنم... هر سؤالی پرسید جوابشو بده... خوب؟ البته بازم خودت میدونی... چون سینان مازوخیست هست و ممکنه باهات بدرفتاری کنه. خود هالوک هم رفت و پشت میز نشست. با لذت خیره شده بود به من مخصوصا به گردنم که سینان کبود کرده بود. هم خجالت می کشیدم هم نگاهم به پام بود که تو هوا نگهش داشته بودم. اما کم کم زانوم اونقدر درد گرفت که مجبور شدم پنجه ام رو پایین بذارم. بغض کرده بودم اما نمیدونم به خاطر دیدن هالوک بود یا چی. با دیدن هالوک خودمو به مامان و پرستو و سامان نزدیکتر حس میکردم. حس میکردم الان درو وا میکنن و مامانم یا بابام میان و میگن اشتباه شده. دختر ما رو اشتباه آوردین اینجا... اومدیم ببریمش... در باز شد اما زهی خیال باطل. سینان بود که اومد تو و رفت پیش هالوک نشست. موهای پشت گردنم سیخ شده بود. منظور هالوک از مازوخیست چی بود یعنی؟ لحن دستور آمیز سینان حواسم رو جمع کرد: - می تونی شروع کنی. - خوب... خانوم جوان... شما ادعا دارید که دزدیده شدید درسته؟ بغضم ترکید و با بدبختی زدم زیر گریه. - تو رو خدا بذارین برم... هالوک... سینان... آخه چرا... اذیتم می کنین... تو رو خدا... سینان تو سکوت نگاه می کرد. فقط هالوک بود که با من حرف میزد: - ببین بهار جان... اتفاقا ما این جاییم که ته و توی این قضیه رو در بیاریم. نمی شه که یه ادعایی بکنی و بعدم انتظار رسیدگی به شکایت نداشته باشی... مگر اینکه... نکنه دروغ میگی؟ میدونی ادعای دروغ زندان داره؟ پس حواستو جمع کن چی میگی. با درموندگی به سینان نگاه کردم. چشمای سیاهش که دوخته شده بود به من و بدون کوچکترین احساسی نگاهم می کرد. - دروغ نگفتم... دزدیدنم - کی؟ - خودت! - من؟! من که اینجام... تو هم که اینجایی... پس چرت نگو! سینان در حالی که دستاشو گذاشته بود پشت سرش و لم داده بود. ادامه دارد... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
#سیاست_همسرداری مرد وقتی احساس کند همسرش به او «نیاز» دارد انگیزه و نیرو برای ارتباط پیدا میکند. زن وقتی احساس کند همسرش به او "عشق" می ورزد انگیزه و نیرو می گیرد برای یک ارتباط گرم. @zoie_beheshti
🔵به این مثال توجه کنید: سر یه موضوعی خانوم از دست آقا ناراحت میشه😡 چند ساعت بعد آقا به خانوم میگه: -آماده شو بریم خونه ی مامانم اینا خانم میگه: -من نمیام😒 ⁉️آیا این رفتار درسته؟! 👈به جای این که قشنگ بشینه راجع به ناراحتیش باهمسرش صحبت کنه؛ هی حرص میخوره...😤 هی خودخوری میکنه.... هی تو ذهنش با شوهرش دعوا میکنه... 🔹و آخر سر هم یه رفتار تلافی جویانه را پیش میگیره و میگه: من نمیام... 🔵تو از یه جای دیگه ناراحتی؛چه ربطی به رفتن به خونه ی مادرشوهرت داره که لج میکنی میگی نمیام؟؟😠 🔵یادتون باشه: یه خانوم هروقت از دست شوهرش ناراحت شد با یه گفتگوی اصولی با شوهرش،اون ناراحتی رو حل میکنه. ✅ پس: لج، تلافی، خودخوری، قاطی کردن موضوعات بی ربط باهم...⛔️⛔️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
مهربونم ؛ می نویسم برای تویی که همیشه تنها ... مخاطب خاص نوشته های منی برای تو که بخوانی که بدانی ... دوست داشتنت در من بی انتهاست. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونگى ايجاد تنوع در روابط ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
شب بِخير كه ميگويي🌜 تمامِ آرامشِ دنيا برايِ من ميشود هر چه حسِ خوب حالِ خوب در دنيا هست به سراغم مي آيد... چون یک روز دیگر هم با دوست داشتنت سر شد #شبتون_بخير @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
دعای روز یکشنبه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خدا كه رحتمش بسيار و مهربانیاش هميشگى است بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لا أَرْجُو إِلا فَضْلَهُ وَ لا أَخْشَى إِلّا عَدْلَهُ وَ لا أَعْتَمِدُ إِلّا قَوْلَهُ وَ لا أُمْسِكُ إِلّا بِحَبْلِهِ بِكَ أَسْتَجِيرُ يَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مِنْ غِيَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَانِ وَ طَوَارِقِ الْحَدَثَانِ وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ وَ إِيَّاكَ أَسْتَرْشِدُ لِمَا فِيهِ الصَّلاحُ وَ الْإِصْلاحُ وَ بِكَ أَسْتَعِينُ فِيمَا يَقْتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الْإِنْجَاحُ وَ إِيَّاكَ أَرْغَبُ فِي لِبَاسِ الْعَافِيَةِ وَ تَمَامِهَا وَ شُمُولِ السَّلامَةِ وَ دَوَامِهَا وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَ أَحْتَرِزُ بِسُلْطَانِكَ مِنْ جَوْرِ السَّلاطِينِ، به نام خدايى كه جز به فضل و بخشش او اميد نبستم، و جز از عدالت او نهراسم، و جز به سخن او اعتماد نمیكنم، و جز به ريسمانش چنگ نزنم، تنها به تو پناه میآورم اى خداى بخشايش گر مهربان از ستم و دشمنى، و مصائب روزگار و اندوه هاى پياپى و پيش آمدهاى ناگوار دوران و از گذشت عمر پيش از مهيّا شدن و توشه برداشتن و تنها از تو راهنمائى میجويم به سوى آنچه خير و صلاح من در آن است و فقط از تو يارى میخواهم در آنچه پيروزى و رستگارى با آن همراه است، و در پوشيدن لباس عافيت و كمال آن و فراگيرى سلامتى و دوام آن تنها به تو دل میبندم و به تو پناه میآورم اى پروردگار من از وسوسه هاى شياطين و به يارى سلطنت تو دورى میجويم از ستم پادشاهان، فَتَقَبَّلْ مَا كَانَ مِنْ صَلاتِي وَ صَوْمِي وَ اجْعَلْ غَدِي وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِي وَ يَوْمِي وَ أَعِزَّنِي فِي عَشِيرَتِي وَ قَوْمِي وَ احْفَظْنِي فِي يَقَظَتِي وَ نَوْمِي فَأَنْتَ اللَّهُ خَيْرٌ حَافِظا وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ فِي يَوْمِي هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْآحَادِ مِنَ الشِّرْكِ وَ الْإِلْحَادِ وَ أُخْلِصُ لَكَ دُعَائِي تَعَرُّضاً لِلْإِجَابَةِ وَ أُقِيمُ عَلَى طَاعَتِكَ رَجَاءً لِلْإِثَابَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَيْرِ خَلْقِكَ الدَّاعِي إِلَى حَقِّكَ وَ أَعِزَّنِي بِعِزِّكَ الَّذِي لا يُضَامُ وَ احْفَظْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لا تَنَامُ وَ اخْتِمْ بِالانْقِطَاعِ إِلَيْكَ أَمْرِي وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرِي إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. پس آنچه از نماز و روزه ام صورت گرفته پذيرا باش و فردا و روزهاى پس از آن مرا بهتر از اين ساعت و امروزم قرار ده و مرا در بين خويشاوندان و بستگانم عزيز گردان، و در بيدارى و خواب نگهدارم باش، چرا كه تويى خدا و بهترين نگهدار و تويى مهربان ترين مهربانان. خدايا من در امروزم و يكشنبه هاى ديگر از شرك و بیدينى، به سوى تو بيزارى میجويم و دعايم را تنها براى تو خالص میكنم تا در معرض اجابت قرار گيرد، و به اميد پاداش تو بر طاعتت پايدارى میكنم، پس درود فرست بر بهترين آفريده ات محمّد آن كه دعوت كننده مردم به حقانيّت تو بود و مرا عزيز گردان با عزّت ذلّت ناپذير خود و به ديده بی خواب خودت حفظ كن، و كارم را با گسستن از همه خلق و پيوستن به تو و عمرم را با آمرزش خويش پايان بخش، همانا تويى بسيار آمرزنده و مهربان.
هدایت شده از ٠
روز يكشنبه روز حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(س)است 🌸 زیارت کن حضرت علی (ع) را با این زیارت: اين زيارت به روايت كسى است كه امام زمان(عج)را در بيدارى مشاهده كرده بود در حالى كه آن حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را در روز يكشنبه كه روز آن حضرت است با اين عبارات زيارت مىكرد: السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ [الْمُونِعَةِ] بِالْإِمَامَةِ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ يَا مَوْلايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي يَا مَوْلايَ وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ [عَلَيْكُمْ] أَجْمَعِينَ.  سلام بر شجره نبوت،و درخت تنومند هاشمى،درخت تابان و بارور به بركت نبوّت و خرّم و سرسبز به حرمت امامت،و بر دو آرميده در كنارت آدم و نوح(درود بر آنها باد).سلام بر تو و بر اهل بيت پاك و پاكيزهات،سلام بر تو و بر فرشتگان حلقهزننده بر دورت و گرد آمده بر قبرت، اى مولاى من اى امير مؤمنان،امروز روز يكشنبه و روز تو و به نام توست و من در اين روز ميهمان و پناهنده به توام،ايى مولاى من از من پذيرايى كن و مرا پناه ده،چه همانا تو كريمى و مهماننوازى را دوست مىدارى و از سوى خدا مأمور به پناه دادنى،پس برآور خواهشى را كه براى آن در اين روز بسوى تو ميل نمودم و آن را از تو اميد دارم،به حق مقام والاى خود و جايگاه بنلد اهل بيتت نزد خدا و مقام خدا نزد شما،و بحق پسر عمويت رسول خدا كه خدا بر او و خاندانش همه و همه درود و سلام فرستد.  🌸 و زیارت کن حضرت زهرا(س) را با این زیارت: اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وَ وَصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا لِتُسَرَّ نَفْسِي فَاشْهَدِي أَنِّي ظَاهِرٌ(طَاهِرٌ) بِوِلاَيَتِكِ وَ وِلاَيَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ