eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
410 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول هفته تون گلباران یه سـلام گرم یه آرزوی زیبا یه دعای قشنگ بـرای تک تک شمامهربانان الهی روزگارتون بروفق مراد غم هاتون کم و زندگیتون پراز عشق و محبت باشه درپناه خداوند باشید @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
غافلگیر کردن کسی که دوسش داری میتونه بهترین کار زندگیت باشه ❤️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
تو چه دانی که چه ها کرد نگاهت با من!😍 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم ...💓 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
هزاران جان ما و بهتـر از ما فدای ،که جان جان جانى ...💗 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
جَهانم تُویی چنان دورت میگردم... که هیچکس به این زیبایی.... جهانگردی راتجربه نکرده است ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
من دوستت دارم و از این به بعد از تُ ، دو تا در دنیا هست یکی خودت و یکی من که تماما تُ شده ام... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
آمدنت😍 بزرگترین سورپرایزِ💐 جهان🌎 شد♥️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
کنون ‍ ویژه ارسال به همسر هی بهتون می گم قهر نکنین! قهر خوب نیست😡 عواقبش پای خودتونه ها! حالا اگه قهرین اینو واسش بفرستین : (اسم همسر) دارم خوشگله 😍 فرار کرده ز دستم دوریش برایم مشکله😭 کاشکی بیادش پیشم ای خدا چیکار کنم🙏 من اونو پیدا کنم وای چه کنم آی چه کنم😢 من زود اونو پیدا کنم کاشکی بیادش پیشم🙏 وضع و حالم این چنین است : .............. ............. .......... لب و گونه ام بی تو خمار با تو اما رنگ شراب خالص است من ....... من ........ در کنارت آن ................😜 جای خالی ها سانسور شده 🙈 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
زمان برگرده عقب دوباره انتخاب امروزت در رابطه با مرد زندگیتو تکرار میکنی؟ بلی! خیر! انتخابت عاقلانه بوده یا عاشقانه یا واست تصمیم گرفتن ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
اقای من عکس را دان کن و هر چی دلت میخواد بپرس😊 قول میدم راستش را بگم ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
‌از پاسخ آقای همسر یا خانم همسر😊 اسکرین شات بگیرید برامون ارسال کنید بزاریم داخل کانال ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
تاحالا شده واسه چیزی که بدست نیاوردین شاکر باشید🤔 چی بوده🤔 آیا فقط باید شاکر داده های خدا باشیم🤔 تا حالا شده از داشتن همسر هر چند هم بداخلاق و....شکر گزار باشید🤔 کدوم دسته هستید👇 شکرگزار🤔 یا ناسپاس وعصیانگر🤔 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
#طنز هر وقت دلتون گرفت... مراحل بالا رو به ترتيب انجام بدين و بگين گور باباى دنيا حل میشه😊 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
فقط نمی دونم چرا اشکام میریخت. با شصتش اشکامو پاک کرد و برد سمت دهنش و مزه مزه کرد. - اشک هات هم مثل خودت شیرینه دختر... می ترسی؟ نگران نباش عزیز دلم... تو دستای مطمئنی هستی سرمو به علامت باشه تکون دادم. فقط میخواستم دست از سرم برداره و بره به درک - پاشو وایسا! - نـمی ...تونم... - می تونی... پاشو...کمکت می کنم... دستش رو انداخت و مچ پام رو که سوخته بود کشید. با زانوهام اومدم رو زمین. پای راستم شده بود یه قلب گنده و یک ضرب میزد. زنجیرای دستبندم رو گرفت تو دستش و محکم کشید طرف خودش. برای اینکه بیشتر از این فشار روی پام نذارم با سرعت رو پای چپم بلند شدم. اما تعادل نداشتم و افتادم که من رو گرفت. منو لبۀ تختم نشوند. پامو بالا نگه داشته بودم. نمی دونم زانوم چرا جون توش نبود و میلرزید. نه تنها اون بلکه سر و گردنم هم می لرزید. سینان چونه امو کشید بالا.. - حال نداری قربونت برم؟ خیلی درد می کنه؟ بدون این که منتظر جواب من بشه خم شد و لبام رو بوسید. خیلی عمیق و خیس و کثیف! با انگشتاش که پوست سرم رو نوازش میکرد حس میکردم مورچه های زیر پوستم عصبانی میشن و نیش میزنن. می خواستم جیغ بکشم اما حس نداشتم. وقتی سرمو ول کرد بی حال افتادم رو تخت و پاشنۀ پام خورد به لبۀ تخت. مثل جن زده ها بی اختیار پرت شدم بالا -ای ول... چه دردی! سر حالم آورد اصلا! حالا نوبت توئه... تو چشمای سیاهش یه برق عجیب خونه کرده بود. برقی از جنون و دیوونگی و انگار سینان تازه سر حال اومد. - می دونم تو هم مثل من خشن دوست داری... فقط سعی کن همین روحیه رو تا آخرش همین جوری حفظ کنی... خوب؟ - غلط کردم سینان بی! خشن دوست ندارم... جون ندارم... رحم کن سینان بی... چی میشه؟ رحم کن... یاد مارال افتادم که التماساش چقدر بی معنی و مسخره بود. مگه التماس یه بره برای گرگ گرسنه معنی داره که اینم بخواد حرف های منو به جاییش حساب کنه؟ همون طور که داشتم التماس می کردم انگشتشو کرد تو دهنم و دهنمو باز کرد و یه نگاه کرد. اول نفهمیدم چرا اما وقتی با پشت دستش یه کشیدۀ محکم زد همونطرفی که دندونم افتاده بود فهمیدم چرا. نمی دونم چرا غش نکردم از درد. حتی بدنم هم دیگه دشمنم شده بود و داشت منو اذیت میکرد. فهمیدم التماس کارساز نیست. سعی کردم حداقل بشینم که حواسم جمع پام باشه. بیش از حد حساس شده بودم و طاقت هیچ چی نداشتم. دلم می خواست به حال خودم بذاردم تا با درد خودم بسوزم اما انگار اون خیالات دیگه ای تو سرش داشت. هر چی بیشتر مقاومت می کردم انگار بیشتر طول می کشید. خفه شو! ساکت باش! آروم بگیر بهار! بذار کارش سریعتر تموم بشه... من هم هر بار که صورت سینان می اومد طرفم یه جریان برق ازم رد میشد و موهای تنم سیخ. - باورت میشه از اولین باری که تو امنیت دیدمت به این لحظه فکر میکردم؟ یه سناریوی خاص تو ذهنم جرقه زده بود. از فکر اینکه تو بی خبر و بی گناه به جرم کار نکرده توی اتاق بازجویی نشسته باشی و یکی از پلیس ها دستات رو با دستبند ببنده و از چپ و راست سوال پیچت کنه... گاهی یه سیلی بزنه تو گوشت... فکر بازجویی شدنت دیوونه ام میکرد... برنامه ی قشنگیه مگه نه؟ - تو رو خدا...
با سیلی نسبتا محکمی که دوباره روی دندون افتاده ام زد نفسم بند اومد. - اینجا فقط من سوال میپرسم. تو جواب میدی! فهمیدی؟ ببینم؟ هالوک چطوری دزدیدت؟ - نمی... دونم... - جزئیات خیلی مهمه... بگو ببینم؟ چه جوری دزدیدت؟ اون لحظه چه احساسی داشتی؟ - جونت به جهنم! کثافت! ولم کن... - اوووف... تو جون نداری اینی... بذار ببینیم وقتی حالت خوب باشه چیکارا میتونی بکنی! از جیب شلوارش یه شیشۀ کوچیک در آورد. درش رو باز کرد و گرفت جلوی دماغم. اگه فکر می کردم از بوی گوشت سوخته ام منفوره... پیش این بو... مثل عطر گل بوده! مغزم یه لحظه آتیش گرفت. حواسم پرت شد و پاشنۀ پام رو گذاشتم زمین... مرگو جلوی چشمم دیدم! تو سرم جرقه میزد انگار. درسته به هوش بودم اما این انگار همه چیز و همه جا رو شفاف کرد جلوی چشمام. حالا دیگه کامل بیدار بودم و علاوه بر درد شدید احساس خطر می کردم. انگار تازه مغزم داشت تحلیل میکرد که این مرد خطرناکه! اوضاع خطرناکه... خطر! خطر! چی کار کنیم بهار؟ - خوبه... نگاهت می گه که بیداری و حواست سر جاشه... نترس... نفس عمیق بکش با من... آها... همین طوری... خوبه... می خوام بگم گریه نکن اما اینطوری با اشک و صورت قرمز خوشگلتر میشی... یادم باشه که اشکت رو زود به زود در بیارم... اونجوری به جفتمونم خوش می گذره... حالا برگردیم به اتاق بازجویی... راه بیوفت... انگشتش رو به سمت در گرفته بود. التماس کردم... - آخه پام درد می کنه... - پس یه کاری نکن که دردش رو برات بیشتر کنم... پاشو راه بیوفت سمت اتاق من... فکر میکنی برای چی گفتم بیارنت بالا؟ تازه می فهمیدم بی ش رف برای چی گفته بود من رو بیارن بالا. می خواسته با پایین بردنم عذابم بده. همون طور که از درد گریه می کردم به سختی بلند شدم و راه افتادم. تنها انگیزه ام این بود که کارش رو سریع تر تموم کنه و دست از سرم بر داره. یه لنگه پا دیوار رو گرفتم و راه افتادم. کلید رو برداشتم و در رو وا کردم. اونم پشت سرم با فاصله می اومد. کوچک ترین کمکی نمی کرد و بدون اینکه جرات کنم و برگردم سمتش داشتم لنگ لنگون و لی لی با کمک دیوار می رفتم. با این حال سنگینی نگاهش رو روی خودم حس می کردم. کل ساختمون تو سکوت فرو رفته بود. فقط گریه های من بود و صدای قدم های سنگین سینان... وقتی رسیدیم به پله ها گریه هام شدید تر شد. با التماس نگاهش کردم. - نمی تونم پله ها رو برم پایین - اگه من ببرمت از اونطرف بیشتر اذیتت می کنم... انتخاب با توئه... یه پای سالم که داری، نداری؟ لذت دیدن عذابت رو تو پله ها ازم دریغ کنی... اون وقت باید اون یکی پاتم.... - نه نه!... میرم... میرم... خودم میرم... ما... مان... دستام تو دستبند می لرزید. انگشتام رو نمیتونستم کنترل کنم و حفاظ راه پله ها رو محکم نگه دارم. - میشه تا پایین رو سر بخورم؟ - دیگه چی؟ متقلبم که هستی... میدونستی من متقلب ها رو فلک می کنم؟ هر چی نیرو داشتم جمع کردم و پله ها رو روی پای چپم دونه دونه پریدم پایین. اما این طوری هم سکندری می خوردم. لعنتی! این همه پله بوده؟ از درد چشمام سیاهی میرفت اما رفتم. دکتر حق داشت. نمی دونم چرا این درد رو حق خودم می دونستم و برای همین هم پای راستم رو گذاشتم زمین. گذاشتم هر چی درد هست بپیچه تو سرم و پله ها رو لنگ لنگون رفتم پایین... ادامه دارد... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝ ادامه رمان ساعت۲۲امشب...
سوال سلام خسته نباشید من ۲۸ ساله و شوهرم ۳۰ سالشه ۸ ساله که ازدواج کردیم یک فرزند دختر دارم کلاس دومه مستقل زندگی نمیکنیم در یک عروسی با هم آشنا شدیم و بعد چند ماه ازدواج کردیم مشکل ما اینکه که چند وقتی هست شوهرم بهم خیانت میکنه هر بار هم من متوجه شدم و ایشون انکار کردن منم بخاطر زندگیم کوتاه اومدم آخرین بار چند هفته پیش بود که فهمیدم باز هم با یکی دیگه رابطه داشته و کلی عکس ازشون دیدم که با هم سکس هم کرده بودن و عکس گرفته بودن سر دعوا بهم میگه من دلم باهات خوش نیست من خیلی داغون شدم غرورم شکست از زندگی سیر شدم نمیدونم چیکار کنم بهم قول داد که دیگه هرگز دنبال اینکارا نمیره ولی من هنوزم بهم شک دارم میگم نکنه باز بره بیرون بهش زنگ بزنه باهاش در رابطه باشه منم قبول دارم که براش کم گذاشتم و بهش کم توجهی کردم ازتون میخوام راهنمایی کنید چجوری دوباره زندگیمو جمع کنم که کمبودهاش جبران بشه و دنبال زن دیگه ای نره زندگیشو دوست داشته باشه لطفا راهنمایی کنید. من اوایل بهشون خیلی علاقمند بودم ولی بمرور ازشون دلسرد شدم و باعث یکسری بی توجهی ها و کم کاری ها در امر زناشویی مون شد چون ایشان خیلی شکاک هست و همیشه بهم گیر میداد به خانوادم توهین میکنه منم بخاطر این رفتاراش ازش دور شدم اخلاقش یجوری هست هر کی رو میبینه که به خودش میرسه میگه طرف مشکل داره چند بار تو تلگرام چت دیدم ازشون یا اینکه اس میدادن به هم یا زنگ میزدن من شماره دیدم زنانی را ک هم باهاشون ارتباط داره مجرد نیستن یا طلاق گرفتن یا شوهر دارن خیلی به این مسئله فکر میکنم که کجا کم گذاشتم اما ذهنم همش درگیره نمیدونم چیکار کنم که دلش با من باشه و دیگه نره سمت کس دیگه ای مثلا شوارم اگر کسی آرایش زیاد لباسهای باز یا کسی که زیاد گوشی دست بگیره میگه آره فلانی سرش با کسی گرمه که همش با گوشی ور میره دوست نداره من با هیچکس غیر خودش بیرون برم یا اینکه اگه هم بریم باید کل حواسم به خودش باشه میگه تو بقیه رو به من ترجیح میدی همش با دیگران خوشی من تا حدی که میتونستم گوش به حرفاش دادم ولی گاهی مواقع بهش حق ندادم که بخواد این همه منو محدود کنه همیشه میگه خودت باعث شدی که من دست به این کارها بزنم و اینکه بخوام بازم دنبال اینکار نرم بستگی به رفتار خودت داره خانواده هامون هم خیانت ایشان را میدونن چون میخواستم جدا شم ولی پشیمان شدم بخاطر دخترم و زندگیم دوس داشتم با کسی حرف بزنم و درد دل کنم چون شوهرم تقریبا ۲هفته خونه نیومد و هیچ سراغی از ما نمیگرفت و بعد اینکه متوجه شد قصد جدا شدن دارم برگشت خونه و گفت که دیگه تکرار نمیکنه و ازم معذرت خواهی کردم اما صبح روز بعد تلگرام دیدم به اون خانم که باهاش در ارتباط بود پیام داده همه چیز رو حل کردم نگران نباش چون من به اون خانم گفته بودم ازت شکایت میکنم وارد زندگیم شدی هر بار که میپرسم چرا اینکارو کردی میگه خودت باعث شدی دلیلش فقط همینه عکسهارو که تو گوشیش دیدم خیلی گریه کردم میخواستم خودم رو بکشم اونم گفت که بخاطر زندگیمون همه چیز رو تموم کرده و دیگه هرگز خیانت نمیکنه پشیمان شده گفت اگه یکبار دیگه هر چیزی از من دیدی بهت حق میدم بخوای از من جدا بشی اخه ما توی شهر کوچیکی زندگی میکنیم و اگه میخواستم تعهد در دادگاه ازش بگیرم آبروریزی میشد و مردم میفهمیدن من نمیخواستم اینجور بشه لطفا راهنماییم کنید ک چ کنم
ما👇 سرکار خانم مشاور خونواده سلام بانو لطفا یه کم ارامش داشته باش اگه نتونی خودت رو کنترل کنی نمیتونی تصمیم درست بگیری عزیزم نباید خیلی سریع عکسل العمل به خرج میدادی من قبل از هر پاسخ یه تجربه رو برات تعریف میکنم بعد خودت قضاوت کن بعد اگه سوالی بود هستم خدمتت یه اقایی تمایل داشت بادختر خاله اش ازدواج کنه که خب بنا دلایلی نشد دختر خاله ازدواج کرد اقا هم از سر اکراه بایه خانم خیلی خوب از هر نظر ازدواج کرد ولی دل بهش نداده بود وبه هربهانه ای دعوت میکرد وغر میزد اما خانومش هربار باآرامش همه چیز رو مدیریت میکرد ازقضا دختر خاله شکست میخوره وجدا میشه وسعی میکنه بازم بیاد دلبری کنه یه شب خانم به مناسبت تولد همسرش مهمونی میگیره تااینجوری خوشحالش کنه پدر مادر خودش وهمسرش واون خاله و وخترش رو هم دعوت کر ده همه لوازم پذیرایی هم خودش با ست خودش وسلیقه خووش فراهم میکنه تا همسرش خوشحال بشه خب قبل شام اقامیاد بعد میره بالا که متلا لباس عوض کنه خانوم همه چیز دو مهیا میکنه میز شام رو میچینه همه رو به شام دعوت میکنه متوجه عیبت همسرش میشه میره طبقه بالا صداش کنه در اتاق رو که باز میکنه میبینه همسرش بادختر خاله مشغول هستش چیزی نمیگه وبهش میگه غذا اماده اس ومهمونها منتظر دختر خاله دست پاچه سریع جمع میکنه میره براشام هم نمیمونه اما مرده دستپاچه وشرمنده میاد وهرلحظه منتظر که خانمش همه چیز رو به پدر مادرا بگه وهمه چیز رو تموم ‌کنه اما برعکس خانم به نحو احسن همچیز رو برگذار کرد بعد شام پذیرایی کرد کیک اورد کادوهارو آور دوخیلی بااحترام ومهربانی برخورد کرد اما اقاهرلحظه استرس داره که الان میگه الان ابروریزی میکنه خلاصه پدر مادر خانم میرند واقا میگه خب حتما میخواد به پدر مادر خودم بگه اما خانم باخوشرویی مهمانهارو بدرقه میکنه واصلا به روی خودش نمیاره تا اخر که پدر مادر اقاهم میرن ودوتایی بدرقه اشون میکنند مر پیش خودش میگه که الان جارو جنجال میکنه وحالا چی میشه اما برخلاف تصورش خانم خیلی اروم شروع میکنه به جمع کردن ظرفهای پذیرایی ومرد هم دستپاچه ونگران کمکش میده همه چیز جمع میشه وظرفها هم میشورند وراحت میرن برای خواب اماهر لحظه برتی اقا سرشاراز استرس شب نتونست بخواب صبح خانم میز صبحانه رو چیده وبعد خیلی با محبت اقارو بدرقه میکنه اما اقا سرشار از نگرانی اصلا حواسش به کار نیست وفکر میکنه که خانم قرار چه برخوردی داسته باشه زودتر ونگران میاد خونه خانم به استقبالش میا د وهر لحظه بهتر از قبل استقبال وپذیرایی و محبت بیشتر چیزی حدود یکماه پر استرس برای اقا وسرشار از آرامش ومحبت ولطف برای اقا سپری شد بعد اقا عصبی اومد خونه که تمومش کن دیگه مردم از استرس تاکی میخوای ساکت باشی من هرلحظف نگرانم چی میخواد بشه خانم گفت چی مطخوای بگم گفت تو که خطای منو دیدی چرا چیزی نمیگی برخوردی نمیکنی گفت اخه به خودم گفتم مقصر منم حتما یه جایی کم گذاشتم برات که تو این کاررک گردی دارم سعی میکنم جبران کنم وهمین رفتار زیبای خانم باعث شد که اقا هرروز زودتر از روز قبل به منزل بیاد وعاشقانه خانمش رو دوست داشته باشه واصلا هم دیگه به خیانت فکر نکنه..... خب خواهر عزیزم الان خودت نظر بده میشد بهتر ازاین هم برخوردکرد وقضیه رو درست کرد یانه باید باجرو بحث ودعوا پیش رفت که بعدش هم خانم متضرر واقعی میشه وهمه چیز رو مفت میبازه البته من رفتار این اقا رو نه توجیه میکنم ونه تایید خیلی هم اشتباه کرد چون احساسات خانومش رو به معنای واقعی جریحه د ار کرد ه اما عزیز دلم این راهش نیست خدایی منطقی بهش فکر کن ببین کجا کم گذاشتی که به اینجا رسید.......؟!!!! قبل از هرچیز باید بی خیال شک وتردید بشی وبه خودت بقبولونی که باید بهش اعتماد کنی ودر کنارش سعی کنی همه کم وکاستی هایی که داشتی برای خودت لیست کنی ودنبال جبران باشی واصلا هم فکر تیکه انداختن وبه رخ کشیدن نباشی وباشاه کلید محبت این قفل زندگیت رو باز کنی البته چیزی که من دارم میگم واقعا اجراش برای یه خانوم که روحش خراشیده شده واقعا سخته اما قبول کن که باید به خاطر خودت ودختر نازت زندگیت رو حفظ کنی تو جامعه امروزی ما که دزد شوهر زیاده وبابد حجابی وعشوه گری گند زدن به زندگی خودشون وبقیه یه خانم باید همه حواسش رو جمع کنه وچیزی کم نذاره تابتونه مردش رو براخودش نگه داره البته این اقا هم مقصرن که به چشمهاش اجازه داده بیخودی دور بزنه ودلش بلرزه وتعهدش رو در قبال زندگیش زیر پا بذاره وزندگی مشترکش رو به هوس زودگذرش بفروشه در ثورتی که میتونست با خانمش صحبت کنه ومشکل رو بیان کنه وازش کمک بخوتد برای رفع مشکل اینکه همسرتون دوست دارند همه جا مخصوصا بیرون از خانه همه حواس و توجه شما مختص ایشان باشدکاملا حق بااونه اسم این کاره محدودیت نیست اتفاقا توجه کامله این یعنی من دوستت دارم ومیخوام همه جوره مال خودم باشی ادم وظیفه داره توی خونه برا همسرش ب
هترین آرایش رو داشته باشه (البته ملایم چون غلیظ رو دوست ندارن)بهترین لباس رو بپوشه ولوندی کنه ودل همسرش رو بلرزونه اما بیرون از خونه نه چون نتیجه میشه همین که دیدی نحوه لباس پوشیدنت نحوه ارایشت باید به میل اقا باشه ودر ضمن همه توجه شما باید مال هم باشه نه فضای مجازی که معضلی شده برا خانواده ها من متاسفم که موضوع خیانت همسر را ب خانواده ها کشاندی و گذاشتید ک آنها باخبر بشوند حتی نتونستی محرم اسرار زندگی خودت باشی ای کاش نمیگفتی کاش بامشاور درمیون میذاشتی چون هرکس نگران از دست دادن وجه وابرویش هست وتلاش مبکنه حفظش کنه اما اگه از دست داد دیگه چیزی براش مهم نیست ومیگه اب که از سرگذشت چه یه وجب چه صد وجب درکل لاینحل نیست میشه رابطه رو ساخت نیاز به تلاش وهمت خودت هستش که باتغییر رویه واصلاح روش همسر داری گذشت وخانومی خودت نسبت به این ماجرا وبراورده کردن نیازهای همسرت وجذب مجدد ایشون با اخلاق نیکو وداشتن رابطه زیبا وسرشار از احساس همسری ونحوه بیان نیکو ودلبرانه واینکه اگه از چیزی دلخور میشی راست بگو به این دلیل دلخورم وتوقع فلان رفتار یا فلان حرف رو ازتو نداشتم مردها علم غیب ندارن وباید بهشون گفت در واقع باید هم صحبت خوبی برای هم باشید که از مشکلات هم باخبر باشید وحلش کنید البته خب تعهد برای پرونده ودادگاه و مدرک خوبه وشاید ترس این اقا اما واقعا تعهد باید دلی باشه تا بهش پایبندباشه واینم بسته به رابطه خوب شما ست گلم موفق باشید سرکارخانم بنظر من هم شما الان خیلی سفت وسخت روی تعهدی که داده حتما بمونید ولی کاش میتونستین دوتایی پیش یک مشاور میرفتین تا دوطرفه حرفها شنیده میشد وبعد شما رو راهنمایی میکردن .واینکه که گفتین خودتون رو میخواستین بکشین عزیز دلم شما چرا باید به خاطر اشتباه دیگران این کار رو حتی در صورت حرف بزنید این اصلا درست نیست باید منطقی بنشینید باهم صحبت کنید ویک تعهدی ازش بگیرید که دیگه سراغ این کارها نره سعی کنید از این به بعد خودتون رو به خدا بیشتر نزدیک کنید تو خونه حداقل روزی یک صفحه قران بخونید .در مسئله نامحرم خودتون هم مقید باشید .بیرون ارایش نکنید .دعا وتوسل کنید .سعی کنید نمازهاتون رو اول وقت بخونید وبا معنویت ودعا فضای خونه رو هم معنوی کنید .همه جوره باید سعی کنید همسرتون رو ارضاء کنید .واگر مشکل گوشی هست لطفا از فضای مجازی خارج بشن وشمارشون رو عوض کنند تا دوباره اون خانمها سراغشون نیان وکار خوبی کردین اون خانم رو تهدید کردین که شکایت میکنین .با یک مشاور در این مورد هم حتما حضوری صحبت کنید حتما دربرگرداندن همسرتون ب سمت خودتون موفق میشین و اینکه .خداوند ستار العیوب هست سعی کنید این صفت خداوند رو شما هم تمرین کنید وبا عفو وگذشت واخلاق خوب همسرتون رو جذب خودتون کنید از خدا خیلی کمک بخواین 👈 همسر شما همونی میشه که مدام تو گوشش میخونید به صورت مستقیم یا غیر مستقیم..! پس همیشه او را سلطان دل...با گذشت، بخشنده، مدیر مدبر .. فداکار و خانواده دوست بنامید ...
هدایت شده از ٠
"غیـرت خـوب اسـت یا بـد؟!!!" 🍃 آقایان دقیق توجه داشته باشند که غیرت را با چیزهای دیگه اشتباه نگیرند. غیرتمند بودن لازمه‌ی وجود هر مرد است اما نباید آنرا با تعصب، افراط و بدبینی اشتباه گرفت. 👈 غیرت یعنی داشتن توجه از روی محبت به همسر شما، باید باغیرت و توجه‌تان، محیط را برای او امن کنید. ❎ اما هنگامی که این توجه با تعصب و بدبینی آمیخته میشود، امنیت را از او می‌گیرد و وجودش را پر از ترس می‌کند و شک و بدگمانی‌های بیش ازحد شما در نهایت او را به ستوه آورده و به سمت فرد دیگری هل می‌دهد. با دست خودتان عشقتان را نابود نکنید!!! ✅ باغيرت مردی هست که می‌شود در آغوشش، عالم و آدم را از یاد برد...! ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🍃 همسر شما قبلا از محبت‌هاى بى‌شائبه پدر و مادر كاملا برخوردار بود. اما از هنگامی كه پیمان زناشویى را امضا نمود از آنها دور شد و با تو پیوند دوستى بست. بدان امید به خانه‌ات قدم نهاده كه تو تنها به اندازه‌ی همه آنان بلكه بیشتر او را دوست بدارى.... 👈 انتظار دارد عشق و محبت تو از پدر و مادرش عمیق‌تر و پایدارتر باشد. چون به عشق و محبت تو اعتماد داشته تمام هستى و موجودیت خویش را در اختیارت نهاده است. 👈 بزرگترین رمز همسردارى و بهترین كلید حل مشكلات زناشویى اظهار عشق و علاقه است. ✅ اگر می‌خواهى دل همسرت را طورى تسخیر کنی كه مطیع تو باشد، اگر می‌خواهى پیوند زناشویى را استوارسازى، اگر می‌خواهى او را به خانه و زندگى دلگرم نمایى، اگر می‌خواهى او را نسبت به خودت علاقه‌مند سازى، اگر می‌خواهى تا آخر عمر نسبت به تو وفادار باشد، بهترین راهش این است كه تا میتوانى نسبت به همسرت اظهار عشق و علاقه كنی و واقعا دوستش بداری... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🍃 آقا و خانم محترم؛ حتی اگه با هم قهر می‌کنید، حق ندارید شام و ناهار نخورید. باید دو نفره پای سفره غذا بشینید، حتی تو زمان دلخوری هم عاشقونه بهم زل بزنید...! @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
🍃 پژوهش‌ها نشون می‌دهند افرادی که کتاب می‌خوانند، در برقراری روابط عاطفی بهتر، موفق عمل می‌کنند...! 👈 خصوصا خواندن رمان‌های کلاسیک و کتاب‌های روانشناسی رو پیشنهاد می‌کنیم. ✅ چون که با مطالعه این کتابها، دید بهتری نسبت به تجربیات دیگران و مشکلات رایج در ازدواج پیدا می‌کنید!!! ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
"هیـچ سنّـی؛ بـرای بازی کـردن دیر نیسـت...!" 🍃 پس با همسرت همبازی باش! این یکی از بهترین فرصت‌هاییه که میتونید ذهنتون رو از خستگی‌ها و مشکلات خالی کنید و از بودن با هم لذت ببرید. 👈 هر بازی که دوست داشتید فرق نداره؛ از شطرنج گرفته تا والیبال و... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝