eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.1هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
3.3هزار ویدیو
414 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام وتشکر از کانال خوبتون خودم17 وهمسرم 22 ساله هستند من محصلم وهمسرم هم درس میخونن نحوه آشناییمونم ایشون دوست برادرم بودن من الان حدوده بیست روزه میشه که منو همسرم به هم محرمیم همسرم بشدت خجالتیه . اصلا حتی روش نمیشه ب من دست بده موقع خداحافظی هرسری که میاد منزل ما صحبتامون خیلی کتابیه من هرروز باید بهش پیام بدم تا اونم پیام بدع منم ی ادم فوق العاده احساسیم . بعضی وقتا میشینم گریه میکنم وقتی میبینم اینجوری رفتار میکنه مراسممون داخل منزل بود بعد مهمونی رفتیم داخل اتاق . نشستیم ایشون حتی روش نمیشد ب من بچسبه نه بوسی بود ن بغل کردنی. خیلی کم میاد و میره شاید یه بار تو هفته بیاد اونم یه ساعت کلا میمونه . نه میگه بریم دوتایی بیرون .تازه ده بار بهش گفتم الان ما 20 روزه بهم محرمیم یه بار نشده ک بیای بگی بریم بیرون . یه بار به طور غیر مستقیم گفت من خیلی وابستگی و دوس ندارم .اگه خیلی وابسته بشم بهم سخت میگذره . انگار اصلا دلش تنگ نمیشه .اما برعکس من یه ساعت بعد از اینکه میبینمش دلم براش تنگ میشه .من خیلی دارم اذیت میشم بشدت .رفتاراش غیرقابل تحمل شده اینکه منو نادیده میگیره تو کارای روزانش .اینکه براش مهم نیست ک ی روز اگه زنگ نزنم زنگ نمیزنه و میخوابه چیکار کنم؟😓
مشاور محترم کانال زوجهای بهشتی باسلام دختر عزیزم شما برای ازدواج یکم کم سن بودید و آشنایی کافی با این روابط را ندارید برای همین یک موضوع ساده و طبیعی را برای خودتان بزرگ کردید و گریه و غصه میخورید. ببنید دخترم اول از همه ازدواجتان مبارک باشه و انشاء الله خوشبخت بشید. با توجه به اینکه هر دو شما مشغول تحصیل هستید به نظر من حرف همسرتان درست است که نباید بذارید وابستگی بین شما ایجاد شود. شما نباید خودتان را درگیر این همه احساسات کنید. تازه ۲۰ روز از محرمیات شما گذشته و این خجالت کشیدن ها و شرم و حیا ها کاملا طبیعی است. شما باید بر احساسات خودتان غلبه کنید و خود را مشغول درس و فعالیت های دیگری کنید تا این احساسات شما را اذیت نکند. حواست باشه نذاری این احساسات باعث وابستگی شما نسبت به همسرت بشه. وقتی وابسته همسرت بشی فکر و ذهنت همش درگیر همسرت میشه، قدرت و توانایی تصمیم گیری و... از دست میدی، به همسرت سخت میگیری و آزادی را ازش میگیری با توقع های زیادی که ازش خواهی داشت. دلبسته همسرت باش بهش عشق بورز، دوستش داشته باش،محبت کن... اما بهش وابسته نشو. سعی کن این ازدواج تنها نیمی از زندگی شما باشه نه تمام زندگی ات. کلام آخر دخترم ناراحت نباش مطمئن باش کم کم شرم و حیا کنار گذاشته میشه و به احساسات شما پاسخ داده میشود. موفق باشید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
باسلام بنده 12 سال ازدواج کردم سنم 31 سال 4 تافرزند دارم ازدواج ماسنتی بوده اصلا من ایشون رو ندیده بودم تا آزمایش خون مستقل زندگی میکنیم اما توی ی خیابون همسایه مادرشوهرم هستم من شوهرم دوران مجردیش یکی رو دوس داشته بنا ب شرایطی باهم ازدواج نکردن شوهرم قشنگ میگه من دوسش داشتم اما نشد باهاش ازدواج کنم از قضای روزگار این دخترمیشه خواهرشوهره خواهرشوهرمن مثلا بعضی او قات شوهرم درمیاد میگه دخترخواهرم شبیه فلانیه دوسش دارم نبینم کسی چیزی بهش بگه( دختر، خواهرشوهرم به حساب شبیه عمه اشه ) خلاصه ی روز گوشی شوهرمو باز میکنم میبینم شماره دخترس ب شوهرم پیام داده منم زنگ زدم بهش گفتم اصلا ازت انتظار نداشتم فکر نمیکردم اینطور باشی گف کارمن نبوده شوهرم دعواراه انداخت ک چرا زنگ زدی بهش قسم خورد ک من شمارشو نداشتم این دختر دختر پاک و نجیبیه ،بعدا دختره گف گوشی دست د خترم تو خیابون بوده من اون موقعه رفته بودم سرخاک عمه ام منم بنارو ب تغافل گذاشتم و حرفش رو باور کردم درصورتی ک قبول این حرف امکان نداره شوهرم خیلی بی تابی کرد گف چرا زنگ زدی بهش من ب برادرش ک میشه شوهر خواهرشوهرم هم موضوع روگفتم شوهرم دادو بیداد کرد گف چرا بهش گفتی آبرومو بردی میدونی چیه خانم مشاور شوهر خواهرشوهرم خیلی باحرفاش داغونم کرد هی میگف اینا از خیلی وقت پیشه ک باهمن اینا از قبلا ب هم پیام میدن ب شوهرم پیام داده بود ک دختره ک میشه(خواهرشوهرش)دوسش داره دیگه دیوونم کرد حالا همش ذهنم درگیره خیلی اعصابم خرابه همش فکر میکنم میگم شوهرم دوسش داره ناراحته ب عشقش نرسیده حتی تورابطمون هم تاثیر گذاشته وقتی باهم رابطه داریم همش ذهنم درگیره میگم ب اون فکر میکنه همش میگم دوسش داره چون شوهرم درمیاد میگه فلانی خوشکله بهش میگم نه معمولیه میگه تو حساسی حسودیت میشه منم بهش میگم اونارو درحد خودم نمیدونم ک بخوام مقایسه کنم لیاقت منو ندارن چرا باید حساس بشم میگه ببین تو حساسی تو تلویزیون یکی میبینه میگه شبیه فلانیه میگم کجاش شبیش هس خلاصه زندگیم و افکارم همش درگیر این دختره شده ی روز ب شوهرم گفتم فلانی میگه بدم ازت میاد گفتم شاید دیگه ذهنش درگیر نشه دیدم نه خیییلی براش مهمه رفت به خواهرش گف زنگ زد بهش ک تو اینو گفتی دیدم واقعا چ اهمیت میده میدونم اشتباه کردم ینی خواستم دیگه بهش فکر نکنه بدتر شد بیشتر خواهرشوهرمن منو خیلی حساس کرد چون مخصوصا جلو شوهرم میگه دخترم شبیه ،ی مدتی شوهرم برااین دختره کاربنایی میکرد خواهرشوهرم گفت وذهن من وخراب کرد من اون موقع باشوهرم قهر بودم وباهاش حرف نمیزدم وشوهرم هم نگفته برا اونا کار میکرده وخواهر شوهرم از دروغ به من گفت که براما کار میکنه بعدا که متوجه شدم گفتمش چرادروغ گفتی گف من بخاطر خودت گفتم من گفتم که مگه باهاشون دشمنی دارم منم بهش گفتم منظورش این بود ک اینا باهم رابطه دارن درصورتی ک اصلا هیچ رابطه ای حتی دردوران مجردی هم نداشتن فقط شوهرم ک با داداشه این دختره دوس بوده و رفت و آمد میکرده مهرش به دلش رفته بود و دوسش داشته شوهرم به خواهرش پیام داده که چرا ذهن زنم ودرگیر کردی واین دختر مثله خوارم میمونه باز خواهر شوهر در اومده به شوهرم گفته که اون تو را دوست داره وبه پدر ومادر وخواهرش هم گفته وشوهرم این پیامها رانشون من داد منم بهش گفتم هر دوتون ازدواج کردین این حرفا چیه دیگه هر کدوم زندگی خودتون ودارین اینم بگم ک شوهرم رفیق بازه بیشتراوقات پیش رفیقاشه اما بگی نگی احتراممو بیشتراوقات داره پشتمو زمین نمیندازه ناراحت باشم میاد میگ چه مشکلی داری و اینا کلا شوهرم میگه ک فلانی خوشکله هیکلشو ببین چشماشو ببین لطفا راهنماییم کنید چطور این فکرارو نکنم چون میگن ب هرچ فکر کنی جذب میکنی و همون اتفاق میوفته من نمیخام فکر کنم خود بخود میان سراغم و درگیر میشم همش میگم بهش فکرمیکنه دوسش داره بیشتر رو رابطه زناشویی تاثیر گذاشته و فکرمو مشغول میکنه و لذتی نمیبرم
مثلا شوهرم کاری میکنه ک من ذهنم افکار منفی رو جذب کنه عمه شوهره این دختر فوت شده بود میخاست بره مراسم تشیعع پُلیور آبی پوشیده بود میگف کفشامو واکس بزن شلوارمو اتو کن بهش گفتم کی میره مراسم فاتحه خونی آبی میپوشه درصورتی ک شوهرم زیاد اهل اتو و این چیزا نبوده جدیدا اینطورشده یا عمه دختره ک فوت شده بود وقتی پنج شنبه میشد میرفت سرخاک با ی تیشرت و شلوار لی تنگ میپوشید شوهرم اینطوری نبود ک هر پنج شنبه بره سرخاک اما هر هفته الان میره منم ذهنم درگیرمیشه میگم بخاطر دخترس ک تیپ کرده کی تیپ آبی میزنه میره سرخاک و... فامیله شوهره دختره دوست شوهرمه برادرشوهرش هم همینطوردوتاشون هم تو ی خونه دوطبقه ای زندگی میکنن حتی شده ب همین بهانه هاشوهرم میره خونه برادرشوهرش یا خونه همین دختره طوری نیس ک ب شوهرم بگم درموردش حرف نزن چون خواهی نخواهی پیش میاد ک ببیندش شوهره دختره رفته بود کربلا شوهرم گف بیا بریم پیششون من بهش گفتم الان چند ساله پشت سر هم داره میره کربلا تو تاحالا نگفتی بریم پیشش حالا چی شده ک میگی بریم پیشش من این چند ساله ک باتو ازدواج کردم خیلی کم پیش اومده بگی رفیق صمیمیمه الان میبینم میگی، میگه همیشه رفیقم بوده گفتم پس تاحالا چرانمیگفتی شوهرم میگه از الان میخام باشه حرفی داری منم کارش ندارم و چیزی نگفتم ی بار میبینی اعصابم خراب بشه بهش بگم تو بخاطر دخترس ک میری تیپ آبی میزنی بعد میری سرخاک یا تو ب بهونه های مختلف میری خونه برادرشوهره دختره ک این دخترروببینی اما دوباره پشیمون میشم و روش نمیارم لطفا راهنماییم کنین از این خودخوری ودرگیری ذهنی که دارم نجات پیدا کنم خیلی ممنون 🙏🙏
با سلام وتشکر از کانال خوبتون من ۲۶ شوهرم ۳۶سال دارند نحوه آشنایی معرفی شدیم هردولیسانس هستیم تقریبادوساله که عقدکردیم و ده ماهه باهم زیریک سقف درتهران زندگی میکنیم من از شهرستان اومدم تهران که هنوزم به فضاش عادت نکردم وگاها دلم برا خانوادم تنگ میشه درسته هرموقع تعطیلاتی باشه باهمسرم میریم شهرستان ولی توشهرستان هم چون خونه مادرشوهرم ازما دوره(تویکی از بخشای شهرستانه نه داخل شهر) مجبورمیشم همراه همسرم برم خونه شون و کمتر میتونم مامانم ایناروببینم یه مدته اصرارمیکنم اجازه بده برم پیش مامانم کمرش دردمیکنه بهم نیاز داره ولی میگن من بیشتربهت نیاز دارم چون قهرکردم وبا اخم گفتم که به قهرنمیرم میرم یه سری بهشون بزنم برگردم دفه اخرگفتن برو ولی هروقت گفتم برمیگردی فعلا بمون پیش مامانت بنظرتون چیکار کنم خودم برگردم خونه؟ گفتن خونه نمیایی تا من بگم چون ازمن اطاعت نکردی مشاوربزرگوار لطفا زودتر راهنماییم کنین انگار داره بجاهای باریک میکشه گفتن بیایی خونه خیلی بدمیشه مگه من حق ندارم خانوادم و ببینم احساس گناه میکنم حال درونیم خیلی داغونه این چند روز که خونه مادرم هستم..اینم متن پیامی هست که دیشب بهم دادن 👇👇 ان شاءالله یه مدت تنها بمونی وجدانت بهت همه چیرو میگه رفتارای زیاده خواهیت و و احمالکاریات و بی توجهی به حساسیتهای همسرتو ضعف در مسئولیت پذیریت و خانم جان من زن زندگی میخوام اگه به اندازه مسجد و منبر حوزه هیئت زیارت گشت و گذار به فکر بقیه مسئولیتهایی که داشتی علاقه نشون میدای منم ازت راضی راضی میشدم کارم به اینجا نمیکشید من هی گفتم دو روز درس شد دوباره همان آش و کاسه شما نمیخوای زیر بار مسئولیتی که بعهدت هستش بری سختته انگار بزور انجام میدی بهونتم اینه که من باید حال داشته باشم اگه حال نداشته باشم نمیتونم من اینارو نمیتونم هضم کنم اما در مقابل ازمن همه چیرو به نحو احسن میخوای اینم نمیشه
من قبول میکنم مسئولیت پذیریم اشکال داره.گاهی اوقات اصلا دوست ندارم کارهامو انجام بدم ولی شارژ بودنی خوشحال بودنی کاراموانجام میدم تابستون که خونه بودم تاهمسرم بیاد همه کارارو انجام میدادم ولی الان که میرم حوزه برمیگردم خسته میشم خوابم زودتر میاد شباهم چون زودمیخوابم بیشترهمسرم ازین گلایه دارن که مسواکتو بزن بخواب کاراتو انجام بده بعد بخواب متاسفانه اخلاق بدی که دارم اگه خوابم بیاد دیگه امکان انجام کارا برام سخته باید بخوابم بعدش انجام بدم ولی از لحاظ موارد جنسی سعی میکنم پاسخشو بدم بعد بخوابم وقتی شبا انجام میدیم چون بعدش حالت سستی میاد خوابم میگیره همسرم شاکی هستن که جنب کراهت داره بخوابی پاشو اگه بیدارنشم بعدش کلا اخم میکنه اینم بگم نمیدونم چجوریه قبل رابطه خیلی مهربون و نازمو میکشه بعضا بعدرابطه اصلا خیلی بدعنق بهونه گیر وخیلی گیر میده بهم اون موقعهایی که میخوابم بعدش بیشتر یاوقتی میبینه ازرابطه راضیم خوشحاله ولی اگه بفهمه لذتم کم بود یا قبلش حال نداشتمونگفتم زود ناراحت میشه دیشب بهش گفتم دیگه بهم پیام نده نمیخوام ببینمت ولی اونموقع ناراحت بودم الان باید چه رفتارایی داشته باشم پنج شنبه صبح هم امتحان ترم حوزه دارم باید برگردم ولی چون گفتن هروقت گفتم بیا نمیدونم براامتحان رفتم چجوری برم خونه. اصلا برم یا نه واینم بگم تازگیا خیلی عصبی شده بیرون ازخونه هم به چیزای ریز عصبانی میشه و درگیری لفظی پیش میاد فلان ماشین میپیچه جلوش تو نونوایی بیحجابا نوبتشومیگیرن رعایت نمیکنن وقتی دوست دخترپسرا باهم بازرفتارمیکنن زود واکنش نشون میده میگه چراباید اینطوری باشه چیکار کنم دیگه عصبانی نشه وقتیم عصبانی میشه سرشو محکم میکوبه جایی ازین بیشترمیترسم اونموقع فقط میریزه درونش و سکوت میکنه این رفتاراهم براموقعیه که میگم ازرفتارات راضی نیستم کم گیربده بعدش خیلی داغون میشه فعلاهم نمیدونم بخاطر چی بچه دارنمیشیم قراره بریم دکتر ببینیم مشکل چیه ببخشید ازتابستونه تصمیم بچه دارشدن داریم ولی پاسخی نیست فعلا! ببخشیدخیلی صحبت کردم وممنون از راهنماییتون🌹
من قبول میکنم مسئولیت پذیریم اشکال داره.گاهی اوقات اصلا دوست ندارم کارهامو انجام بدم ولی شارژ بودنی خوشحال بودنی کاراموانجام میدم تابستون که خونه بودم تاهمسرم بیاد همه کارارو انجام میدادم ولی الان که میرم حوزه برمیگردم خسته میشم خوابم زودتر میاد شباهم چون زودمیخوابم بیشترهمسرم ازین گلایه دارن که مسواکتو بزن بخواب کاراتو انجام بده بعد بخواب متاسفانه اخلاق بدی که دارم اگه خوابم بیاد دیگه امکان انجام کارا برام سخته باید بخوابم بعدش انجام بدم ولی از لحاظ موارد جنسی سعی میکنم پاسخشو بدم بعد بخوابم وقتی شبا انجام میدیم چون بعدش حالت سستی میاد خوابم میگیره همسرم شاکی هستن که جنب کراهت داره بخوابی پاشو اگه بیدارنشم بعدش کلا اخم میکنه اینم بگم نمیدونم چجوریه قبل رابطه خیلی مهربون و نازمو میکشه بعضا بعدرابطه اصلا خیلی بدعنق بهونه گیر وخیلی گیر میده بهم اون موقعهایی که میخوابم بعدش بیشتر یاوقتی میبینه ازرابطه راضیم خوشحاله ولی اگه بفهمه لذتم کم بود یا قبلش حال نداشتمونگفتم زود ناراحت میشه دیشب بهش گفتم دیگه بهم پیام نده نمیخوام ببینمت ولی اونموقع ناراحت بودم الان باید چه رفتارایی داشته باشم پنج شنبه صبح هم امتحان ترم حوزه دارم باید برگردم ولی چون گفتن هروقت گفتم بیا نمیدونم براامتحان رفتم چجوری برم خونه. اصلا برم یا نه واینم بگم تازگیا خیلی عصبی شده بیرون ازخونه هم به چیزای ریز عصبانی میشه و درگیری لفظی پیش میاد فلان ماشین میپیچه جلوش تو نونوایی بیحجابا نوبتشومیگیرن رعایت نمیکنن وقتی دوست دخترپسرا باهم بازرفتارمیکنن زود واکنش نشون میده میگه چراباید اینطوری باشه چیکار کنم دیگه عصبانی نشه وقتیم عصبانی میشه سرشو محکم میکوبه جایی ازین بیشترمیترسم اونموقع فقط میریزه درونش و سکوت میکنه این رفتاراهم براموقعیه که میگم ازرفتارات راضی نیستم کم گیربده بعدش خیلی داغون میشه فعلاهم نمیدونم بخاطر چی بچه دارنمیشیم قراره بریم دکتر ببینیم مشکل چیه ببخشید ازتابستونه تصمیم بچه دارشدن داریم ولی پاسخی نیست فعلا! ببخشیدخیلی صحبت کردم وممنون از راهنماییتون🌹
سلام و خسته نباشید ببخشید من و همسرم ۲۷ سالمونه و الان ۷ ساله که ازدواج کردیم و دو فرزند یک ساله و دو ساله داریم همسرم اصلا اهل حرف زدن نیست در واقع هر دو مهارت حرف زدن و بحث نکردن رو نداریم وقتی فرزند دومم به دنیا اومد به خاطر فاصله سنی کمشون روی من خیلی فشار بود و همسرم از ساعت نه صبح میرفت ده یازده شب میومد و من برای دکتر بردن و واکسن زدن انجام امورات خونه که به عهده ایشون بود خیلی مشکل داشتم طوری که همش بینمون بحث و دعوا بود و ایشون اصلا قبول نمیکرد که باید به فکر ما هم باشه و بالاخره مسئولیت داره در قبال ما و همه چیز کار کردن نیست و وقتی بهش میگفتم ایشون بیان میکردن تو متوجه نیستی و پول درآوردن سخته و روی من هم فشاره و دیگه کار به جایی رسید که ایشون یک هفته با من قهر کردن و دیگه حرف نزدن تا من ادب بشم و بفهمم نباید باهاشون بحث کنم و ازشون نبایدراین چیزا رو بخوام من هم همین کاری که ایشون میخواست رو کردم ولی از اون به بعد دیگه پیام های محبت امیز نمیدن اگر من هم میدم جواب خاصی نمیدن میگم ابراز محبت کلامیت چی شده چرا دیگه ابراز علاقه نمیکنی ببخشید میگن پر رو میشی من واقعا دارم اذیت میشم چه کار باید بکنم از اون قضیه قهر هم چهار ماه میگذره شغل شوهرم لوازم تولدت میفروشن وبرای همین دیر میان خونه رابطه جنسی که از وقتی بچه دومم به دنیا اومد خیلی بد تر شد . ما مجبور شدیم به خاطر اینکه بچه ها بخوابن و همدیگر رو بیدار نکنن جدا از هم بخوابیم همین باعث بد تر شدن روابط جنسیمون شد و الان به صفر رسیده من باید کلی بهشون اصرار کنم تا یه رابطه با هم داشته باشیم مثلا الان یک ماه و نیم هست با هم رابطه نداشتیم من منتظر موندم خودشون بخوان ازم اما نخواستن من هم چیزی نگفتم چون خیلی باید بهشون اصرار کنم تا قبول کنن و این قضیه من رو خیلی اذیت میکنه همش میگن حال ندارم خستم صبح زود باید بلند شم برم هزار تا فکر تو سرمه که انگیزه این کار ها رو برام نمیذاره یعنی من هر کاری هم میتونم میکنم از آراستگی و ارایش و پوشیدن لباس تحریک کننده اما فایده نداره بعد از قهرشون که به زور یک بوسیدن و اینا که از طرف خود ایشون باشه داشتیم الان یه مقدار بهتر شده لمس کردن و در آغوش گرفتن هم که اصلا نداریم مگر اینکه من ازشون بخوام و این قضیه واقعا داره من رو اذیت میکنه چون قبلا ایشون این کار رو میکردن ولی الان اصلا هر چی هم میگم که زن و شوهر باید پیش هم بخوابن میگن بچه ها نمیذارن بیدار میشن همدیگر رو بیدار میکنن نمیدارن ما هم بخوابیم من صبح باید برم سر کار کلی کار دارم و .... اول بچه اولم پیش ایشون میخوابید اما الان هر دوشون پیش هم میخوابن من واقعا خیلی دوست دارم باهاش حرف بزنم و متوجه اشتباهاتش بکنمش ولی نمیدونم باید چطور بگم که براش قابل قبول باشه چون تا حدودی هم دلایلش قانع کنندس همین که خستس و بچه ها نمیذارن بخوابه و .... لطفا راهنمایی ام کنید چه کنم سرکار خانم امیری سلام با ارزوی خوشبختی وشاد کامی برای تمام جوانان ایران زمین . فرمودین هفت سال هست ازدواج کردین ومهارت حرف زدن وبحث کردن رو ندارین عزیز من حرف منطقی زدن با بحث کردن خیلی تفاوت بینشون هست زن وشوهر باید در روابط زناشویی یاد بگیرن که مهارت های کلامی خودشون رو با تمرین وتکرار تقویت کنند واز بحث کردنهای بیهوده وبی فایده بپرهیزن که بحث وجدل میان زوجین مانند سم میمونه که به مرور زمان پرده ها کنار میره ودیگه برای هم ارزشی قائلی نیستن مشکل شما این بوده که خواستین با بحث ودعوا خواستتون رو به همسرتون انتقال بدین ونه تنها مشکل رو حل نکردین بلکه بیشترش هم کردین وبرای ساختن این پل باید صبوری به خرج بدین وبا صبر وحوصله ومهربانی دوباره ارتباطتون رو بهبود ببخشین این دوران گذرا هست چون فعلا فرزندان دلبندتون کوچیک هستن واحتیاج به مراقبت بیشتر این حالت خستگی هم در شما وهم در همسرتون بوجود اومده واینها باعث شدن همسرتون سرد بشن اگر امکانش هست از خانواده هاتون کمک بگیرین برای نگهداری بچه هاتون مثل مادر ومادرشوهر و..‌‌. یکم وضع اقتصادی ونان حلال در اوردن در این زمانه باعث شده که مردها حوصلشون کم بشه واگر در منزل هم ارامش کافی رو نداشته باشند دیگه از زندگی سرد میشن واگر ارامش کافی وعزت لازم بهشون داده بشه مطمئن باشید که خودتون هم عزیز میشوید وحتما همسرتون هم قدر زحمتهای شما رو در منزل خواهند دانست نمی دونم چرا جوانهای الان ایثار وگذشت مادرهای قدیمی پیششون چرا کم رنگ شده مادرهایی که با چندین بچه پشت سر هم ودست تنها با یک عالمه کار تنها مجبور بودن کارهاشون رو انجام بدن ومثل الان هم نبود که وسایل الکترونیکی مثل لباسشویی وظرفشویی و.‌‌..کمکشون باشه ولی با این همه کار هم خدمت همسرشون بودن وهم تونستن بچه های وظیفه شتاسی تربیت کنن .
سلام روزتون بخیر خودم 29 ساله و همسرم 38 ساله. 10 ساله ازدواج کردیم.8 ساله مستقلیم. دوتا فرزند .پسرم 7 سالش و دخترم 2 و 3 ماه. چند وقتی میشه خیلی فکرم مشغوله .همش فکر می کنم مثلا از چشم شوهرم افتادم. درصودتی که شاید اینطور نباشه.چون خستس و چند روزی سر درد شدید داره. منم چند روزی میشه بهمین حالم .فشارم با سرم 8 بود.ولی حوصله دکتر ندارم.دوست ندارم شوهرم پیش خودش بگه همش مریضه.مادرشوهرم خیلی میگه برو.من بی خیالش. الان چند وقته همه اینا باعث شده وقتی که به پسرم مشق میگم اشتباه کنه. منم شروع به جیغ و داد می کنم و خودم و میزنم و هجوم میبرم طرف پسرم.حتی شده یبار دخترم و خواستم بزنم.نمیدونم چکار کنم.از دکتر اعصاب و دارو هم می ترسم.نمی خوام عادت کنم.به شوهرم میگم تو کم محلی می کنی بخودش بد و بیراه میگه و میگه من دوستت دارم. نمیدونم چکار کنم.برای آرامشم قرآنم می خونم ولی باز موقع مشق نوشتن همون آش و کاسه. تو رو خدا کمکم کنید. خودم حس می کنم چون فشار اعصابم این مدت زیاد بوده اینطور شده. همه این حالاتم تازه س .قبلا خیلی نرمال بودم.شاید داد میزدم و عصبی بودم ولی خود زنی نمی کردم.و کم پیش می اومد نمیدونم .بر عکس خیلی به فکرمه.مثلا از وقتی که دکتر گفت کیست داری کارا سنگین ممنوع.نمیزاره کار سنگین بکنم.یا وقتایی بگم حالم خوب نیست اعصابم بهم ریخته.میگه آشپزخونه تعطیل .بیام خستگیم در بره میزنیم بیرون و اینجور حرفا. ولی نمیدونم باز چرا این فکر مثل خوره افتاده بجونم رابطه جنسی مون هم بمدته کم شده از طرف من و ابراز علاقه کلامی و رفتاری چندانی هم نداریم. لطفا راهنماییم کنین با تشکر 🌹 سرکار خانم امیری سلام علیکم خیلی بابت وضعیت پیش امده متاسفیم خانم عزیز همانطور که فرمودین مسائل پیش امده که باعث شده اعصاب وروانتون یکم ازرده خاطر بشه ولی عزیز من این وسط همسر وبچه ها چه گناهی کردن که باید تاوان ضعف اعصاب ما رو پس بدن . عزیز من، اولا اینکه که مشخص هست همسر شما مشکلی ندارن و مشکل از طرف شماست باید حتما درمان بشین .دوما در مورد پسرتون اگر کلاس اول هستن نباید اینجوری بهشون سختگیری کنید که از همین اول از درس زده شوند خواهشا بچه رو تحت فشار قرار ندین واگر نتونید بر روی اعصاب خودتون مسلط بشین ودست به کارهای غیر معمول میزنید حتما اول با یک روانشناس صحبت کنید وبعدش روانپزشک هم باید رفتار درمانی شوید وهم اگر لازم باشه مدتی کوتاه دارو بخورید عادت نمیکنید وحتما طب اسلامی هم رجوع کنید احتمالا غلبه سودا هم پیدا کردین که این حالت براتون پیش میاد باید تعدیل مزاج انجام بدین تا این حالات ازتون دور بشن واینکه قران میخونید واز خدا کمک میخواید خیلی خوبه ذکر لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم با صلوات رو زیاد تکرار کنید. قدر همسرتون رو بدونید که شما رو درک میکنن وحتما اولین فرصت به یک طب اسلامی رجوع کنید وداروهای تقویت اعصاب استفاده کنید وازمایش بدید حتما تیروئید و کم خونی و...رو بررسی کنید که مشکلی نباشه . انشاءالله به حول وقوه الهی مشکلتون حل میشه .موفق باشید ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام روزتون خوش من 29 ساله و همسرم 33 ساله حدود یکساله که با هم ازدواج کردیم.شغل همسرم آزاد هست الحمدلله از انتخابمون هم راضی هستیم. همسر من علیرغم ادعایی که داره در امور منزل زیاد به من کمک نمیکنه، اما همیشه در حضور بقیه میگه من کمک میکنم، این کمک نکردن واقعا در موقع مهمون داری منو اذیت میکنه، همسرم خیلی مهمان دوسته و اگر بهش اجازه بدی دوست داره هر روز مهمون بیاد و میگه من به تو سخت نمیگیرم برای پذیرایی و همیشه ازت ممنونم. من در حال حاضر دو هدف برای زندگیم دارم که همسرم هم راجع بهشون با من اتفاق نظر داره، یکی بچه دار شدن و دیگری سرکار رفتنم. البته هنوز در مورد اینکه کدوم شون در اولویت باشه تصمیم قطعی نگرفتیم. با توجه به این اهداف من همیشه حس میکنم چطور قرار هست تحمل کنم چرا که همسرم روی نحوه مدیریتی که باید از طرف من اعمال بشه و چیزهایی مثل نظافت خونه و رسیدگی کردن من به خودش حساس هست. خیلی وقتا کدورت پیش میاد بین مون که چرا کمکم نمیکنه چون واقعا خسته میشم، بعد هم بهم میگه عادت میکنی و اصلا زیر بار اشتباهش نمیره. همر بنده منظم هستن و مرتب به من تذکر میده که دوست داره مثل خانمهای سنتی حواسم کاملا به کارهای خونه جمع باشه. وقتی بهش میگم کمک نمیکنی زیر بار نمیره بحث من با ایشون سر باید و نباید نیست. سر اینه که مادرهای ما تمام فکر و ذکرشون این بوده که چی بپزن و خونه رو همیشه مرتب و تمیز نگه دارند. اما الان توقع ما و حتی همسرانمون از زن ایده آل شون چیز دیگه‌ایه. مثلا ما باید بلد باشیم چطور با همسرمون تفریحات خوب داشته باشیم و وقت بگذرونیم. تحصیلات خانمها برای یه سری از آقایون ملاکه و خیلی چیزای دیگه. میخواستم ازتون راهنمایی بخوام که یه راه حل هر چند زمان بر بهم پیشنهاد بدین ممنون از لطفتون
مشاور محترم کانال زوجهای بهشتی به نام خدا با سلام ببینید عزیزم خانواده ای در زندگی موفق می شود که به طور مشترک و برای رسیدن به اهداف مقدس در کانون خانواده تلاش کنند و هیچ کدام از زن و شوهر از کار، گریزان نباشند، ولی باید شئوون وظایف مشخص باشد و هریک به تناسب توان و تخصص و حوصله خویش، انجام کاری را به عهده بگیرد. مردان در امور خانه داری تخصص و حوصله ندارند و نباید از همسرتان توقع زیادی داشته باشید. شما باید با همسرتان صحبت کنید و وظایف یکدیگر را مشخص کنید کارهای بیرون از منزل که سخت و طاقت فرسا به عهده همسرتان و کارهای منزل (خانه داری، همسرداری، فرزند پروری) به عهده شما و همانطور که شما در امور کاری بیرون از منزل که به عهده همسرتان گذاشتید دخالت نميكنید چون کاملا بهش اعتماد دارید به همان صورت هم همسرتان به شما اعتماد کند و در اموری که مربوط به خانه و وظایف شماس دخالتی نداشته باشد. 👈(حضرت علی(ع)و فاطمه(س)برای تقسیم کار به حضور پیامبرخدا(ص)رسیده و درخواست نمودند که آن حضرت تکلیف هر یک را در امور خانه مشخص فرمایند. چنانچه حضرت امام باقر(ع)می فرمایند:رسول خدا(ص)نیز چنین تقسیم کار کردند:«فقفی علی فاطمة بخدمة مادون الباب و قفی علی علی بما خلفه ...» به امیرالمومنین(ع)دستور دادند کارهای خارج خانه را انجام دهند و به دخترشان فاطمه(س)نیز فرمودند داخل خانه را اداره نمایند و آن بانوی دو عالم از این تقسیم کار شدیدا خوشحال شدند و فرمودند: جز خدا کسی نمی داند که از این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم. زیرا رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است من را نهی کردند ) و اما شما باید در این میان اعتماد همسرتان را جلب کنید در خانواده مرد نفش مدیر است و زن در نقش مدار (محور) زن محور خانواده است و همه به دور آن میچرخند. اگر قرار باشد زن بیرون از منزل کار کند و نقش خود را با مرد جابه جا کند. کانون خانواده از روال طبیعی خود خارج شده و دچار بحران و مشکلات خواهد شد. یکی از آسیب‌هایی که امروز انسان ها می‌بیند به این علت است که زن ها دوست دارند از حالت طبیعی و غریزی خود فاصله بگیرند، فرزندان در دامن و مهر مادر باید تربیت ‌شوند حال اگر مادر فرزند خود را‌‌ رها کند و در جای دیگر فعالیت کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ زن ها باید در منزل دلبری و عشق بازی و همسرداری کنند حال اگر زن بیرون از منزل مشغول فعالیت باشد آیا توانی برای همسرداری و دلبری و عشق و محبت دارد؟ رسول اکرم(ص)از اصحاب خود پرسیدند:«زن در چه حالی به خدا نزدیک تر است؟» و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند. فاطمه (س)این سخن را شنید و پیام فرستاد:«ادنی ما تکون من ربها ان تلزم قعر بیتها.»یعنی «زن در حالی به خدا نزدیک تر است که ملازم خانه باشد و از آن بیرون نشود». حضرت فاطمه (س)از کسانی نبود که خانه داری را کاری کوچک شمرد و یا خانه را به شوق اداره و منصبی، ترک گوید و یا آن را محل و مرکزی برای بلند پروازی خود قرار دهد. او به این نکته آگاه بود که کانون خانوادگی و اداره آن کمتر از اداره یک کشور نیست و حتی پایه کشورداری به حساب می آید و هم می دانست و از زبان پیامبر(ص)شنیده بود که خدمت در خانه و خانه داری دارای اجر و حسنه است، حسنه ای که هیچ کاری از زن با آن برابری نمی کند. 👈خانه‌داری زن معادل جهاد است و برای او عبادت محسوب می‌شود اسلام زنان را تشویق می‌کند که کار‌های خانه را با عشق و محبت نسبت به اعضای خانواده انجام دهند و برای آن اجر و ثواب بسیاری برای آن قرار می‌دهد. همین نوع نگاه باعث می‌شود که زن هرکدام از کار‌های خانه را که می‌خواهد انجام دهد احساس نزدیک شدن به خدا پیدا کند و همین حالش را خوب‌تر می‌کند و خستگی‌اش را کمتر. این توضیحات را دادم تا به شما بگم دخترم اول از همه بهتر است کمی در مورد اهدافی که در زندگی داری بیشتر فکر کنی و کمی تغییرات ایجاد کنی. دوم اینکه دخترم خانه داری نسبت به قبل خیلی تغییر کرده است هم نوع کارها و هم نوع نگاه کردن نسبت به کار منزل. ابزارهایی جدید مثل ماشین لباسشویی و لوازم برقی و... کارهای منزل را از سنتی خارج کرده و به صورت امروز و آسان و ساده کرده. داشتن عشق و علاقه و نگاه مثبت و معنوی و خلاقیت و تنوع در آشپزی و تنوع در منزل... میتونه خانه داری را از سنتی به امروزی تبدیل کند. توصیه میکنم کمی دید خود را به جهاد زن (خانه داری) تغییر دهید و این کار را با عشق و علاقه انجام بدید و با خلاقیت های زنانه و هنر آشپزی شادی و نشاط و تنوع را به خانواده هدیه کنید. تا همسرتان از داشتن پرنسسی زیبا و همسری کدبانو و بانویی هنرمند و خلاق وآشپزی ماهر و مادری نمونه افتخار کند 😍 موفق باشید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام روزتون خوش من نوزده سالمه همسرم بیست وپنج,سه سال کامل عروسی کردیم ,یک وسال ونیم هم نامزدبودیم فرزندی هم ندارم ماتوشهردیگه زندگی میکنیم خانواده هامون توروستا هستن ماوقتایی که میایم خونه مادرشوهرم مثلاپنح روزمیمیونیم من همش یه روزمیتونم برم خونه خانوادم ,همین که یه شب میمونم همسرم زنگ میزنه فرداش میاددنبالم قبلااحساس میکردم خانوادش یادمیدن اماالان خودش میگه بیابریم گاهی وقتاهم لج میکنه من واقعانمیدونم چی کارکنم خیلی دلم برا خانوادم تنگ میشه همین میرسم بایدبرگرذم نظرشمابرای حل این مشکل چیه؟؟ خانه مادرشوهرم تامامانم اینابیست دقیقه راهه,ماهی یک یادوبارمیریم همسرم هم باهام میاد زیادگلگی نمیکنه ,گاها چرامیگه مثلاداداشت فلان حرف زده بابات فلان حرف گفته ولی خانواده من ازاون دسته آدمانیستن که داماداذیت کنن .ممنون میشم از راهنماییتون
مشاور محترم کانال زوجهای بهشتی به نام خدا سلام عزيزم پیشنهاد اول من این است که حتما با همسرت حرف بزنی و علتشو ازش بپرسی و ازش بخواه صادقانه افکارشو نسبت به این موضوع و خانواده ات بگه. و شما هم صادقانه از احساس خودت و دلتنگی خانواده ات براش بگو. و بهش بگو که همسرشی و به نظراتش اهمیت میدی ... با توجه به توضیحات شما مشخص است که همسرتان زیاد در خانواده شما راحت نیستند و این امر هم کاملا طبیعی است شاید خواهر، برادر شما یه حرفی بی منظور بزنند و از نظر شما مشکل خاصی نداشته باشه ولی شخصی که تازه به این خانواده اضافه شده قطعا آن را به منظور برداشت میکنه هر چند شاید همین حرف را اگر از خانواده خودش بشنود ولی برداشت بد نداشته باشه... ضمن اینکه من فکر میکنم دیدار شما با خانواده زیاد دیر به دیر نیست و همان یک روز هم میتونه برای رفع دلتنگی کافی باشه. دوست عزیز شاید در این ماجرا همسر شما مقصر باشد اما توجه کنید که هدف اصلی و وظیفه اصلی شما حفظ زندگی خودتان و رضایت همسرتان از شما است. توجه داشته باش اگر همسر شما احساس کند که خانواده ات در اولویت اول زندگی شما قرار دارد حتی با تمام کارهایی که شما برای او می کنید، همسرت احساس عدم توجه می کند. و حس نفر دوم بودن در زندگی مشترک از لحاظ اولویت توجه باعث مشکلات روحی زیادی می شود این که برای هر کدام از زوجین زندگی مشترک اولین اولویت در زندگی باشد یک مساله حیاتی است.(دقت کنید) پیشنهاد دوم من این است که کمی از وابستگی خود نسبت به خانواده ات کمتر کنی. و بعد از صحبت کردن با همسرتان در ارتباط با این مشکل حرف همسرتان را بی چون و چرا گوش کند شما باید حواستان را جمع کنید تا خدایی نکرده باعث حساسیت بیش از اندازه همسرت نسبت به خانواده ات نشوی. حواستان را جمع کنید که این دلتنگی شما و گیر دادن و لجباز های شما خدایی نکرده باعث از بین رفتن حرمت و احترام همسرت و خانواده ات نشود. پس بهتر است همین رفت و آمد اندک (هر چند به نظر من در همین حد متعادل است) را قبول کنید و با همسرتان سر این موضوع بحث و جدل و لجبازی نکنید. تا باعث حساسیت بیش از حد همسرتان نشوید و باعث بروز مشکلات بیشتر از این نشوید. در پناه حق ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام وقت بخیر من سوالم اینه که خیلی ازرفتارای اطرافیانم حرص میخورم ازخانوادم بدم میاد مادوتاخواهرودوتابرادریم که اوناسنشون ازازدواج ردکرده منم داره سی سالم میشه واقعااعصاب گرفتم اینجادیگه تومحیط کارمم خیلی اذیتم میکنن واقعادیگه نمیکشم خواستگاراهم این چندساله هی میرن ومیان ولی نه من به دل اونا بودم نه اونا به دل من واقعادلم میخوادازحرص خوردن راحت بشم خیلی حرص میخورم بخاطراین مسایل اضطراب گرفتم مریربهم گفت بیاضامن یه نفرشومنم قبول نکردم اونم حرصم میده بقیه همکارامم که خبیثن نمیدونم بایدچکارکنم خیلی تنهام هرچی میخوام باایه های قران خودمواروم کنم نمیتونم حسرت میخورم که اگه الان یه همدم داشتم تمام حرفاموبهش میزدم واروم میشدم خواهرم سی وشش سالشه برادرام یکیشون سی و چهاریکیشون سی ویک من معلمم برادرام باهم نمیسازن وهی گیرمیدن بهم ودعوامیکنن برادربزرگه تاالان توهمه چی دخالت میکرده باهم دعوامیکنن بعدم همون خودشونن مادرمم هی استرس میگیره منم اونومیبینم حالم بدمیشه مثلادیشب اشتهاهم نداشتم این چندساله وضع همینجوره مدیرکه گفتم تاالان دوبارگفت بیاضامن اشناهامون شومنم قبول نکردم من بهش اعتمادندارم چه برسه بخوام برافامیلشون ضامن بشم همکارام باپارتی اومدن سرکارخیلی زبون درازن مثلایکیشون یه دفعه میوه اورده بودبعدمن نمیدونستم مال کی هستن میوه هااصلاتعارف هم نکردبهمون بعدمن نخوردم دراومدگفت شماهرچی من میارم نمیخوری درصورتی که تاقبل این هروقت خوراکی تعارف میکردمن میبردم واین خودش بودکه همیشه دست من وردمیکرد بهم گفت ماپولامون دزدی نیستن که منم بایدبهش میگفتم که شمااصلاتعارف کردی به کسی که بخوره بعدشم برخوردش کلاخوب نیس مغروره اون اهل دین ومذهب نیس وبی حجابه ولی من مذهبی هستم برعکس اون احساس میکنم بدش میادازمن چون من هرچی درجواب بی احترامیهاش گذشت کردم بازم رفتارش و بهترنکرد این چندروزه بخاطررفتارای مدیرکه سرضامن نشدن اذیتم میکنه اضطراب گرفتم توخونه هم نمیزارن استراحت کنم وقتی میام ازسرکار خواهرم سی وشش سالشه برادرام سی وچهاروسی ودوبرادربزرگم مشکل پسنده واقع گرانیست برادرکوچیکم هم مونده منتظربزرگه خواهرمم که خواستگارداره ولب خواستگاراش نمیپسندن میان میبیننش ولی خبری نمیشه من خودم معلمم خواهرم توپلیس +ده کارمیکنه برادرام باهم کارمیکنن دستگاه سنگین دارن پدرم بنا مادرم خانه داره درمحیط کارهمش گیرادمای عقده ای میوفتم بعدتوهرمدرسه ای میرم سنم ازهمه پایین تره اوناهم بهم زورمیگن مادرم خیلی اذیتم کردونفرینم کردکه بایدضامن طرف بشی گفتم نمیتونم اعتمادکنم بهش دوباره هم چندروزپیش بهم گفت بایدضامن دخترعمم بشی منم بازقبول نکردم الان یه سری بی احترامیهاولجاجت هایی باهم میکنه تومحیط کارمثلا جلوهمکاراکه چشم دیدن من روندارن منم هی حرص میخورم درخانواده هم برادرام باهم بحث میکنن ویاوقتی سرکارنیستن خونن ومن میام ازسرکاروبایداستراحت کنم تلویزیون روزیادمیکنن یاموبایلومیزارن وباعث میشه من استراحت نکنم چون نیازدادم به خوابیدن تااروم بشم ازخستگی مدرسه وسروصدای شاگردام .درموردخواستگارامم که اونایی روکه به دلم بودن خبری ازشون نشدولی کسایی هم بودن که من میخواستن اما من نخواستم مثلا قیافشون به دلم نبودیا طرزصحبت کردنشون یازلحاظ اداب اجتماعی به هم نمیخوردیم من الان هفت ساله کارمیکنم دوم دبستان درس میدم شوشترهستیم دادن جواب منفی به خواستگار علتش این بودکه اول که بخاطر قیافش که به دلم نبودواینکه گفت دامداری داریم ولی بعدش یه چیزی ازش دیدم که نظرم واقعا دیگه منفی بودچون اون اقا بعدازاینکه ازمن خواستگاری کردفرداش رفته بودکربلابه من پیام دادبراجواب گفتم منفیه بعدیه سری دلایل اوردمنم بهش گفتم باشه وقتی برگشتیدبهم اطلاع بدید ولی مثل اینکه پیام من نرسیده بودبهش وخبرندادبهم منم نگران شدم به دوستم گفتم بیا زنگ بزن بهش ببین جواب میده اونم زنگ زدوبهش گفت موبایل اقای فلانی اونم گفته نه اشتباهه بعددوروزاون آقابه من پیام دادکه درموردخواستگاری باهام صحبت کنه تویکی ازهمین شبها اون اقا بایه شماره دیگه پیام دادبه دوستم که ببخشیدخانم فلانی( اون دوستم رونمیشناخت نمیدونست هم که اون دوستمه ) دوستمم گفته بودنه اشتباه گرفتید. اون اقاهم یه فامیل ساختگی گفته بودبه دوستم .دوباره بهش پیام دادکه ببخشیدمیشه فامیلیتون روبگیددوستمم دیگه جوابش رونداده بود من بابقیه که مشورت کردم گفتن شایدفک کرده اون خانم ازطرف شمابوده من دوستی ندارم که باهاش دردودل کنم به اون صورت همشون مشغولن چندماه پیش هم یه خواستگارداشتم که تاهمین یه ماه پیش منتظربودبراش قبول کنم وپیگیربوداما من جواب منفی دادم بهش. ممنون میشم راهنماییم کنین .
مشاور محترم کانال زوجهای بهشتی به نام خدا سلام دوست عزیزم بینید گلم من فکر میکنم شما احتیاج به یه دوست، هم صحبت، همدم دارید و خیلی تنها هستید. اخه چرا باید با وجود داشتن خانواده ای به این خوبی شما احساس اضطراب و تنهایی کنید؟! چرا باید بگید از خانواده ام بدم میاد؟! چرا نباید در خانواده خودتان احساس امنیت و آرامش داشته باشید؟! (خانه و خانواده برطرف کننده تمام نیاز های انسان هستند نیاز آرامش، امنیت، استراحت، همدم، محبت و... و اگر برخلاف این باشد قطعاً یه جای این خانواده دچار بحران شده است ) (این مشکل اصلی شماس که باید ریشه یابی شود و قطعا با مشاوره مجازی قابل ریشه یابی نخواهد بود) و بعد از ریشه یابی راهکار داده شود و مشکل حل شود 👈 برای همین مشاوره حضوری در محل سکونت خودتان را حتماً براتون توصیه میکنم چند توصیه کلی میکنم بهتر است شما روابط خودتان را با خواهر و برادر و پدر و مادر و همکاران خود گرمتر و صمیمی تر کنید. تا از بودن در کنار آنها لذت ببرید. وقتی با برادر و خواهر خودت گرم و صمیمی شدی آنوقت اونا هم شما را درک خواهند کرد. برای ساعت استراحت شما در منزل ارزش قائل میشوند تو این چند سال چه رفتاری با خواهر و برادرات داشتی؟ چقدر بهشون محبت کردی؟ چقدر به نظرات آنها اهمیت دادی؟ چقدر بهشون احترام گذاشتی؟ تا حالا شده با گرفتن هدیه ای محبت خودت را به آنها نشان بدی؟ و... خیلی از مسایل هستند که همگی باید بررسی شوند و اصلاح شوند تا در درجه اول حس شما نسبت به خانواده ات منفی نباشد. آگه شما روابط خود را با خانواده تان بهبود ببخشید دیگه تنها نیستید و قادر هستید بر مشکلات محیط کار هم پیروز شوید. توصیه بعدی این است که روی حرف ها و رفتار اطرافیان خود حساسیت نشان نده و فکر نکن. برات اهمیت نداشته باشه که منظور فلانی از اون رفتار و اون حرف چی بود یا آگه الان جواب سلام و... را نداد علتش چی بود و... اعتماد به نفس داشته باش و از تصمیمی که میگیری راضی باش و فکر نکن که دیگران در ارتباط با شما چی میگن. (داشتن عزت نفس یعنی داشتن حال خوب برای داشتن حال خوب خود تلاش کن.) قدرت گفت و گو کردن در جمع را تقویت کن. سعی کن بتونی در جمع از نکات مثبت همکاران و اطرافیان خود تعریف کنی اینکار باعث بالا رفتن عزت نفس و داشتن حس خوب در جمع میشود و همینطور باعث بوجود آمدن یک رابطه خوب بین شما و اطرافیانت خواهد شد. (مطمین باش حتی بد ترین آدم ها هم نکات مثبتی دارند که بشود از آن تعریف کرد) برای کنترل اضطراب خود را تشویق کنید، باخودت مهربان باش انرژی مثبت بدهید به‌خودت بگو هر اتفاقی ‌بیفتـه من شاهکارم😍 خودت رو دوست داشتـه‌باش به اطرافیانت انرژی مثبت بده و آنها را دوست داشته باش در آخر توصیه میکنم ویس های دکتر فرهنگ در ارتباط با ازدواج موفق را گوش بدهید. تا بتوانید برای زندگی آینده خود یک شریک مناسب انتخاب کنید تا مقداری از مشکلات شما با این انتخاب درست حل شود. موفق باشید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام خانم دکتر خسته نباشید. ممنونم از کانال بسیار خوبتون. خانم دکتر شوهرم چند دفعه بهم خیانت کرده یعنی از وقتی که ازدواج کردم خیانت ایشون در صورت چت بود و بارها این چت ها رو میدیدم و اون منکرش میشد میگفت بخاطر رابطه کاریه. شغل ایشون بازاریاب عرقیات گیاهیه. و من وقتی خیانتی میدیدم به خانواده ام میگفتم و ایشون خیلی ناراحت میشدن. الان دو ماهه متوجه شدم که با خانمی متاهل رابطه نزدیکی داشته. و اون خانم بر اساس مدرک و نشونه بهم اثبات کرد که راست میگه و وقتی به شوهرم گفتم او منکر تمام حرفا شد. اون خانم عکسایی از همسرم واسم فرستاد و چند تا دلایل محکم که من باور کردم الان با سابقه ی شانزده سال زندگی مشترک و داشتن سه تا فرزند چیکار کنم؟ خانم دکتر باهاش خیلی صحبت کردم کارت اشتباهه مسیر زندگیتو عوض کن یبار قانع میشه و دفعه ی بعد هم میگه با زمونه ای که الان بیشترشون عقاید مذهبیشون کم شده و فضای مجازی و وضعیت جامعه نمیشه گول نخورد دست شیطون قویه و وسوسه میشی. بنظرتون چرا یبار قانع میشه و میگه سعی میکنم دیگه گول نخورم و یبار دیگه میگه انسان زود وسوسه میشه . تعادل حرفی نداره. شوهرم وقتی دید اون خانم همه چیز و بهم گفته ناراحت شد و الان هم نمیدونم باهاش رابطه داره یا نه. ولی اون خانم بهم گفت هدف شوهرم از ایجاد رابطه سکس بوده. خانم دکتر دو ساله که شوهرم بخاطر بدهی نمیتونست تو خونه باشه و بازاریابی رو بهونه کرده بود هم بخاطر طلبکارا و هم بخاطر اینکه با خانمای دیگه در ارتباط باشه. بعد از این همه اتفاق تصمیم گرفتم سر زندگیم باشم و الان یک ماهه بهتر شده ولی مطمئن نیستم رابطشو با اون خانم قطع کرده یا نه. خانم دکتر تو رو خدا کمکم کنید من دوباره بهش فرصت دادم تا عوض بشه. ولی همش درگیر اینم که آیا خوب میشه یا نه. بنظرتون چه تصمیمی درسته؟ تا آخر عمرم تو رابطه ای باشم که هر لحظه استرس و ترس اینو داشته باشم که قراره یه اتفاقی بیفته یا ازش جدا بشم؟ تو رو خدا منو راهنمایی کنید. ممنونم از لطفتون. سرکار خانم نخعی با سلام, خیانت پی در پی همسر پس از شانزده سال زندگی مشترک متاسفانه قابل توجیه نیست و پیشنهاد میکنم با همسرتون پیش یک مشاور خانواده برید. در فضای مجازی ممکن نیست این مشکل رو حل کرد. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام خسته نباشید.. من خانمی 24ساله هستم شوهرم 27سال و سه ساله ک ازدواج کردیم یه پسر یک ساله هم دارم مشکل من اینه ک قبل ازدواج شوهرم به من قول داد ک درسش رو ادامه بده و باهم ادامه تحصیل بدیم ولی وقتی ازدواج کردیم من ادامه دادم ولی شوهرم رفت یه مغازه مرغ فروشی باز کرد در ضمن ایشون صبح ها معلم قرآن هستند ولی عصر ها میرن مغازه.من دوست ندارم شوهرم کارش آزاد باشه و برای مردم مرغ تکه کنه نمیدونم چرا حس بدی دارم، دوست دارم شوهرم ادامه تحصیل بده یه جایگاه خیلی،بالا تو جامعه داشته باشه هر بار هم ک بهش میگم میگه الان خرج زیاد من ب فکر تو و پسرمون هستم ولی خانواده ام همه تا دکترا خوندن مامانم هم خیلی دوس داره ک دامادش هم اینطور باشه هر بار سر صحبت میشه این طور میگه و من بیشتر ناراحت میشم و باعث میشه بعدش سر این موضوع با شوهرم بحث کنم. کلا مادرم زیاد با شوهرم خوب نیست همش تمرکز میکنه رو شوهرم وقتی ببینه شوهرم کاری درست انجام نده یا فراموش کنه دیگه مامانم همینطور به من میگه شوهرم یادش رفت آشغال ها ببره یا یادش رفت فلان کار کنه.منم خیلی ناراحت میشم دلم میخواد شوهرم جوری باشه ک خانواده ام بزرگ ببیننش، خودمم برای وکالت می خونم ولی شوهرم کلا درس رو گذاشته کنار ، چی کار کنم ک شوهرم به اون هدفی ک باهم داشتیم برگرده ایشون لیسانس فقه اسلامی هستند مدرسه غیر انتفاعی معلم قرآن کلاس سوم تا ششم ولی کارش ثابت نیست مثلا معلوم نیست هر سال نیرو بخوان حقوقش هم ساعتی هست من میگم بهش ک درس بخون و برای استخدامی بخون تا آموزش وپرورش استخدام بشی و حقوقت ثابت باشه خیالمون راحت باشه ممکنه این مدرسه سال دیگه شما رو نخواد یا ادامه بده تا مقطع بالا تر ک کار ثابتی داشته باشی اما گوش نمیده. ممنون از راهنماییتون
سرکار خانم امیری سلام علیکم ممنون که ما رو امین خودتون دانستید . فرمودین دوست دارین همسرتون درس بخونن وجایگاه بالاتری در جامعه داشته باشند وخانوادتون هم خیلی به درس خوندن اهمیت میدن ببینید عزیز من درسته شما ی قولهایی بهم دادین ولی بعد از تشکیل زندگی مشترک انسان باید مسائل پیش امده تو زندگیش رو اهم ومهم کنه وببینه اولویت اصلی چی هست همسرتون به خاطر شما دارن کار میکنن ونان حلال در میارن اگر کار نکنن خرج ومخارج زندگی رو چه کسی میخواد عهده دار بشه ؟؟؟ دختر خوب بهتر هست یکم واقع نگر باشید وبا منطق حرف بزنید وبه خاطر دید دیگران زندگیتون رو خراب نکنید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند :«اَلکادُّ لِعِیالِهِ کَالْمُجاهدِ فی سَبیلِ الله؛ کسی که برای اداره زندگی خانواده اش تلاش می کند، مانند کسی است که در راه خدا جهاد می کند. اونچه که ارزشمنده داشتن روابط درست/رفتار درست/افکاردرست و داشتن مهارت زندگیه. البته شما می تونید در یه فضای ارام باهمسرتون صحبت کنید و دلیل ادامه ندادن تحصیلشو بپرسید.شاید انگیزه درس خوندن رو نداره.باید ببینید علت ادامه ندادن تحصیل چیه. بعد به فکر ترغیبش به ادامه تحصیل باشید ولی در هر حال قدر زندگیتون رو بدونید اگر ایشون دکتری میگرفتن و رفتار نادرست با شما داشتن ویا دنبال کار وکسب روزی حلال نبودن اون موقع به نظرتون مطلوب بود .پس عزیزم لطفا به مادرتون هم بگید که در زندگی شما دخالت نکنن وارزش هر انسانی به انسانیت وتقوای او هست واینکه همسرتون معلم قران هم هستن خیلی ارزشمند هست وقابل ستایش .حتما هم شما وهم مادرتون باید با دید مثبت به اطرافیان نگاه کنید تا هیچ وقت کسی رو پایین تر از خودتون نبینید بازم ازشون تشکر کنید که اجازه دادن شما ادامه تحصیل بدین ومانع شما نشدن ونباید کاری بکنید که از اجازه ای که دادن پشیمان بشن .پس عزیزم مشکل شما اصلا مشکل نیست برای خودتون بزرگ نکنید وقدر دان زحمات همسرتون باشید واگر هم میخواین ودوست دارین همسرتان تحصیلاتشون رو ادامه بدن فقط با زبان خوش وترغیب وتشویق میتونید موفق شوید واگر نپذیرفتن هرگز هرگز با دعوا و جر و بحث مسئله حل نمیشه که هیچ ،کم کم رابطتون هم بهم میخوره ومشکلتون زیاد میشه .با توکل وتوسل به خدا وتقویت ایمان سعی کنید دیدگاه مثبت به همه مسائل داشته باشید .موفق باشید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام روزتون خوش بابت مشاوره مزاحم شدم ببخشید من خانوم ۱۹ ساله ای هستم که با همسرم ک ۲۷ سالشونه در دوران عقد به سر میبریم مشکل من اینه که همسرم با بقیه خوب صحبت میکنه و گرم میگیره ولی با من دنبال بحثه مثلا با خالش خیلی صمیمی هستش ولی با من که همسرشم مثل خالش مهربون صحبت نمیکنه اخلاق خودمم جوریه که دوست ندارم با کسی جز خودم زیاد گرم بگیره و بهش گیر میدم نمیدونم مشکل از منه یا از ایشونه همش دوست داره توانایی های منو نادیده بگیره و فکر میکنه من هیچ کاری از دستم برنمیاد و .... یا این که هرحرفی میشه میره تو خونشون و مخصوصا به مادرش میگه یعنی کاری کرده که از خالش که خیلی باهاش صمیمیه و مادرش بدم میاد..... ممنون میشم اگه راهنماییم کنید.... الان یکسال و یک ماهه عقدیم بحث ها بیشتر سر این که ایشون من و نادیده میگیرن فکر میکنن هیچ کاری از دستم برنمیاد همسرم یه خاله داره از خودش پنج سال اینا بزرگتره و مجرده منو با خالش مقایسه میکنه مثلا میگه خالم پیش من آرایش میکنه تو نمیکنی یا میگه خالم پوستش سفیده تو نیستی و اینجور حرفا منم اینجوری ناراحت میشم و وقتی میگه خالم زنگ زده بود یا میخواد بره پیششون حساس شدم گیر میدم میگم نرو پیشش من میدونم منم ایراد دارم تا حالا تو روش اسمشو صدا نزدم ولی خالش اسم شوهرمو محمد جان صدا میزنه با خالش خیلی مهربون و خوب حرف میزنه ولی با من فقط انگار منتظره تا حرفی بزنم تا بحث رو شروع کنه ممنون میشم راهنماییم کنین ..
مشاور محترم کانال زوجهای بهشتی به نام خدا با سلام عزيزم برای حل مشکلت چند توصیه میکنم. هنگام صدا کردن همسرت واژه های عاشقانه را در سر لوحه کار خود قرار بده زیرا تاثیری که نحوه صدا زدن میتواند در همسرت ایجاد کند تاثیری مثبت و بی نظیر است که به مرور زمان در ذهن و احساس همسرت ثبت میشود و سبب میشود تا به شما وابستگی ذهنی داشته باشد شما باید استفاده از اصطلاحات مختلف در صدا زدن همسر را از همین دوران عقد آغاز کنید شاید این کار برای شما در ابتدا کمی سخت باشد اما با چند بار تکرار برای شما عادی میشود. بیان این کلمات در هر وقتی باعث بوجود آمدن احساسی فوق العاده در فرد مقابل میشود پس انجام هر چه زود تر آن لازم است . از این کلمات میتوانید برای صدا زدن استفاده کنید 👇 نفسم، همه وجودم، همه کس من، تاج سرم، گوگولی مگولی من، خوش ذوق من، عمرم، زندگیم، گلم، عشقم ، عزیزم،سرورم، پادشاهم، مهربانم، سلطانم، آقامون ... و همینطور وقتی مورد خطاب همسرتان قرار میگیرید بجای استفاده از کلماتی همچون هان و بله از واژه هایی مانند جانم عزیزم و جانم عشقم استفاده کنید تا او نیز بفهمد مورد توجه شما قرار دارد . همیشه هنگام حرف زدن با همسرتان از لحنی آرام و عاشقانه استفاده کنید. روی نحوه حرف زدن و بیان کلمات خود تمرکز بیشتری داشته باشید. اینو بدانید که همسر شما از شما انتظار کلمات عاشقانه دارد و این یک نیاز در مردان است که باید شما پاسخگوی این نیاز باشید تا برای برطرف کردن این نیاز همسرتان جذب کس دیگه ای به غیر از شما نشود توصیه بعدی این است که همیشه در مقابل همسرت بهترین و زیبا ترین لباس را بپوش، همیشه آراسته باش و براش آرایش بکن، از عطر و ادکلن های خاص استفاده کن ( در اسلام سفارش شده است که بهترین زنان آن زنانی هستند که خود را به بهترین شکل برای همسرانشان بیارایند.) توصیه آخر حساسیت خود را نسبت به خاله و خانواده همسرت کم کن، قهر نکن، لجبازی نکن، دعوا نکن،... سعی کن تغییراتی در رفتار خودت ایجاد کنی و عشوه و ناز و سیاست زنانه یاد بگیری. همانطور که خاله همسرت به خوبی اینکار را بلد است. موفق باشید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
باسلام وخسته نباشین من و همسرم حدود یکساله که با هم ازدواج کردیم. بنده 29 ساله وهمسرم 33 ساله هستند الحمدلله از انتخابمون هم راضی هستیم. همسر من علیرغم ادعایی که داره در امور منزل زیاد به من کمک نمیکنه، اما همیشه در حضور بقیه میگه من کمک میکنم، این کمک نکردن واقعا در موقع مهمون داری منو اذیت میکنه، همسرم خیلی مهمان دوسته و اگر بهش اجازه بدی دوست داره هر روز مهمون بیاد و میگه من به تو سخت نمیگیرم برای پذیرایی و همیشه ازت ممنونم. من در حال حاضر دو هدف برای زندگی م دارم که همسرم هم راجع بهشون با من اتفاق نظر داره، یکی بچه دار شدن و دیگری سرکار رفتنم. البته هنوز در مورد اینکه کدوم شون در اولویت باشه تصمیم قطعی نگرفتیم. با توجه به این اهداف من همیشه حس میکنم چطور قرار هست تحمل کنم چرا که همسرم روی نحوه مدیریتی که باید از طرف من اعمال بشه و چیزهایی مثل نظافت خونه و رسیدگی کردن من به خودش حساس هست. خیلی وقتا کدورت پیش میاد بین مون که چرا کمکم نمیکنه چون واقعا خسته میشم، بعد هم بهم میگه عادت میکنی و اصلا زیر بار اشتباهش نمیره. میخواستم ازتون راهنمایی بخوام که یک راه حل هر چند زمان‌بر باشه بهم پیشنهاد بدید شغل شون آزاد هست و وقت آزاد هم زیاد دارن، روی اینکه چطور کار خونه رو مدیریت کنم حساسه، خودش خیلی منظمه و مرتب به من تذکر میده دوست داره مثل خانمهای سنتی حواسم کاملا به کارهای خونه جمع باشه. وقتی بهش میگم کمک نمیکنی زیر بار نمیره مثلا میاد تو آشپزخونه و به من میگه فلان کار رو اینطوری انجام بده. یا مثلا یه چیزی رو خودش انداخته روی زمین بعد میگه دو روزه این افتاده رو زمین، مگه تو خانم خونه نیستی؟ چرا حواست جمع زندگی ت نیست؟ من واقعا به کارای خونه م رسیدگی میکنم. اما دوست دارم به علایق خودم هم بپردازم و همه فکر و ذکرم آشپزی و نظافت نباشه.
مشاور محترم کانال زوجهای بهشتی به نام خدا با سلام ببینین عزیزم خانواده ای در زندگی موفق می شود که به طور مشترک و برای رسیدن به اهداف مقدس در کانون خانواده تلاش کنند و هیچ کدام از زن و شوهر از کار، گریزان نباشند، ولی باید شئوون وظایف مشخص باشد و هریک به تناسب توان و تخصص و حوصله خویش، انجام کاری را به عهده بگیرد. مردان در امور خانه داری تخصص و حوصله ندارند و نباید از همسرتان توقع زیادی داشته باشید. شما باید با همسرتان صحبت کنید و وظایف یکدیگر را مشخص کنید کارهای بیرون از منزل که سخت و طاقت فرسا به عهده همسرتان و کارهای منزل (خانه داری، همسرداری، فرزند پروری) به عهده شما و همانطور که شما در امور کاری بیرون از منزل که به عهده همسرتان گذاشتید دخالت نميكنید چون کاملا بهش اعتماد دارید به همان صورت هم همسرتان به شما اعتماد کند و در اموری که مربوط به خانه و وظایف شماس دخالتی نداشته باشد. 👈(حضرت علی(ع)و فاطمه(س)برای تقسیم کار به حضور پیامبرخدا(ص)رسیده و درخواست نمودند که آن حضرت تکلیف هر یک را در امور خانه مشخص فرمایند. چنانچه حضرت امام باقر(ع)می فرمایند:رسول خدا(ص)نیز چنین تقسیم کار کردند:«فقفی علی فاطمة بخدمة مادون الباب و قفی علی علی بما خلفه ...» به امیرالمومنین(ع)دستور دادند کارهای خارج خانه را انجام دهند و به دخترشان فاطمه(س)نیز فرمودند داخل خانه را اداره نمایند و آن بانوی دو عالم از این تقسیم کار شدیدا خوشحال شدند و فرمودند: جز خدا کسی نمی داند که از این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم. زیرا رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است من را نهی کردند ) و اما شما باید در این میان اعتماد همسرتان را جلب کنید در خانواده مرد نفش مدیر است و زن در نقش مدار (محور) زن محور خانواده است و همه به دور آن میچرخند. اگر قرار باشد زن بیرون از منزل کار کند و نقش خود را با مرد جابه جا کند. کانون خانواده از روال طبیعی خود خارج شده و دچار بحران و مشکلات خواهد شد. یکی از آسیب‌هایی که امروز انسان ها می‌بیند به این علت است که زن ها دوست دارند از حالت طبیعی و غریزی خود فاصله بگیرند، فرزندان در دامن و مهر مادر باید تربیت ‌شوند حال اگر مادر فرزند خود را‌‌ رها کند و در جای دیگر فعالیت کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ زن ها باید در منزل دلبری و عشق بازی و همسرداری کنند حال اگر زن بیرون از منزل مشغول فعالیت باشد آیا توانی برای همسرداری و دلبری و عشق و محبت دارد؟ رسول اکرم(ص)از اصحاب خود پرسیدند:«زن در چه حالی به خدا نزدیک تر است؟» و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند. فاطمه (س)این سخن را شنید و پیام فرستاد:«ادنی ما تکون من ربها ان تلزم قعر بیتها.»یعنی «زن در حالی به خدا نزدیک تر است که ملازم خانه باشد و از آن بیرون نشود». حضرت فاطمه (س)از کسانی نبود که خانه داری را کاری کوچک شمرد و یا خانه را به شوق اداره و منصبی، ترک گوید و یا آن را محل و مرکزی برای بلند پروازی خود قرار دهد. او به این نکته آگاه بود که کانون خانوادگی و اداره آن کمتر از اداره یک کشور نیست و حتی پایه کشورداری به حساب می آید و هم می دانست و از زبان پیامبر(ص)شنیده بود که خدمت در خانه و خانه داری دارای اجر و حسنه است، حسنه ای که هیچ کاری از زن با آن برابری نمی کند. 👈خانه‌داری زن معادل جهاد است و برای او عبادت محسوب می‌شود اسلام زنان را تشویق می‌کند که کار‌های خانه را با عشق و محبت نسبت به اعضای خانواده انجام دهند و برای آن اجر و ثواب بسیاری برای آن قرار می‌دهد. همین نوع نگاه باعث می‌شود که زن هرکدام از کار‌های خانه را که می‌خواهد انجام دهد احساس نزدیک شدن به خدا پیدا کند و همین حالش را خوب‌تر می‌کند و خستگی‌اش را کمتر. این توضیحات را دادم تا به شما بگم دخترم اول از همه بهتر است کمی در مورد اهدافی که در زندگی داری بیشتر فکر کنی و کمی تغییرات ایجاد کنی. دوم اینکه دخترم خانه داری نسبت به قبل خیلی تغییر کرده است هم نوع کارها و هم نوع نگاه کردن نسبت به کار منزل. ابزارهایی جدید مثل ماشین لباسشویی و لوازم برقی و... کارهای منزل را از سنتی خارج کرده و به صورت امروز و آسان و ساده کرده. داشتن عشق و علاقه و نگاه مثبت و معنوی و خلاقیت و تنوع در آشپزی و تنوع در منزل... میتونه خانه داری را از سنتی به امروزی تبدیل کند. توصیه میکنم کمی دید خود را به جهاد زن (خانه داری) تغییر دهید و این کار را با عشق و علاقه انجام بدید و با خلاقیت های زنانه و هنر آشپزی شادی و نشاط و تنوع را به خانواده هدیه کنید. تا همسرتان از داشتن پرنسسی زیبا و همسری کدبانو و بانویی هنرمند و خلاق وآشپزی ماهر و مادری نمونه افتخار کند 😍 موفق باشید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام وقت بخیر بنده ۳۵سال دارم یک فرزند دارم میخواستم راهنمایم کنید الان سه سال ازدواج کردم و یه بچه دوساله دارم من انتخاب مادر همسرم بودم الان روزانه شوهرم بهم میگه این مطلب رو و اینکه من رو اصلا بغل و بوس نمیکنه هفته ای یکبار و ده روزی یکبار رابطه داریم اونم هم اصلا نوازش نیست البته اینم بگم خیلی آدم خوبی هست اصلا من رو اذیت نمیکنه و برعکس من بخاطر اینکه بقول خودم کمبود محبت دارم از طرف شوهرم اون رو اذیت میکنم و خیلی عصبی و تند خو شدم. نمی‌خوام زندگیم خراب بشه چون بجز کمبود محبت دیگه اصلا کمبود چیزی ندارم می‌خوام راهنمایم کنید که بتونم اخلاقی درست کنم و عصبی و تند خوییم از بین بره شوهرم میگه اذیتم می‌کنی وقتی میبینم از نظر احساسی هیچ عکس العملی انجام نمیده عصبی میشم و این باعث میشه غر بزنم همش میگه ما از رو منطق ازدواج کردیم و من اگه میخواستم احساسی باشه یه دختر ۱۸ساله می‌گرفتم نه تو رو درسته از رو منطق بوده ازدواجمون اما نه اینکه اصلا احساس نباشه تو این سه سال حتی سه بار من رو نبوسیده من بخاطر این چیزها عصبی شدم محبت کردن از نظر خانواده خودم عالیه حتی از نظر خانواده شوهر هم محبت عالیه فقط چون شوهرم من رو دوست نداره و بقول خودش ازدواج ما منطقی بوده نمیتونه احساس قاطی منطقشش کنه غر میزنم عصبی میشم و بقول خودش خلاف میل اون عمل میکنم البته این خلاف میل اون ناخواسته است و از قصد نیست ممنون میشم از راهنماییتون🌸
مشاور محترم کانال زوجهای بهشتی به نام خدا با سلام عزيزم بنایی که با عقل و منطق و با عصاره ی مهر ساخته شود بی شک پایدارتر از بنایی است که بی پشتوانه ی عقلی و تنها با تکیه بر عشق و دوست داشتن ساخته می شود. ازدواجی که از روی منطق باشه نه احساس قطعاً با در نظر گرفتن و شناخت کافی و درستی از تفاوت های خود و فرد مقابل تصمیم گرفته شده است. بنابراین این زندگی ها میتواند پایدارتر از زندگی هایی باشه که بدون شناخت کافی از طرف مقابل و از روی احساس تصمیم گیری شده باشد. ازدواج عاشقانه و احساسی درست مثل بازی کردن در شهربازی می‌ماند که شما در چند دقیقه اول بازی سرشار از هیجان و شادی هستید اما چند دقیقه بعد به شما می‌گویند بازی تمام شد و دیگر از آن هیجان خبری نیست. اینا را گفتم تا بدانید که شروع زندگی شما منطقی و درست بوده است و از این بابت نگران نباشید. و خود و اطرافیان را مورد سرزنش قرار ندهید. اما الان این شما هستید که با کمک همسرتان باید احساس و عاطفه و عشق را در رابطه بوجود بیارید تا از انتخاب و زندگی خود خشنود باشید. شما با غر زدن ها و عصبی شدن ها ی خودت باعث شدی رابطه بین شما سرد شود غر زدن ها باعث میشه روی اعصاب  همسرتان راه بروید، و حس عصبانیت، کم حوصلگی و لج بازی را در همسرتان تقویت کنید تا جایی که آرامش زندگی لابه لای این جمله ها گم شود.  شما باید به جای غر زدن به دنبال یک روش منطقی و راهی برای بیان مشکلات خود باشید. از کمبود محبتی که در زندگی دارید از درخواست‌هایی که از همسرتان دارید برای همسرتان بازگو کنید. برای او توضیح دهید که چرا از او شاکی هستید و چرا احساس عصبانیت می کنید. زمان مناسبی برای این گفت و گو انتخاب کنید. (همه انسانها هدیه گرفتن را دوست دارند برای همسرتان هر از چند گاهی هدیه ای تهیه کنید و او را خوشحال کنید و سپس با او به گفتگو در ارتباط با مشکلات بپردازید.) عزیزم توصیه میکنم غرور را بذاری کنار و بی دریغ محبت کنی. اگر اون بوست نمیکنه تو هر روز بوسش کن، پیام عاشقانه بده همراه با بوس، هر شب قبل از خواب بوسش کن، صبح ها با بوس بارون کردن از خواب بیدارش کن (بذار به بوس کردن شما عادت کنه طوری که اگه یه شب بوسش نکنی نتونه بخوابه) اگر پیش قدم برای رابطه نمیشه شما پیش قدم بشو (غرور در این موارد باعث سردی رابطه ها میشود) ... سعی کن رابطه را گرم و پر از عشق کنی، سعی کن رفتارت طوری باشه که همسرت بپسندد. شما وقتی غرور را بذاری کنار و بی دریغ محبت کنی نیازت برطرف شود دیگه عصبی و غرغرو نخواهی بود. زنان غرغرو  همواره از مخاطره ی عاطفی گریزانند و لابه لای آن همه شکوه و شکایت که با غر همراه است هرگز کلامی درباره ی احساسات و نیازهای حقیقی خود به زبان نمی آورند. (این اشتباه است و باید در زندگی شما اصلاح شود) سعی کن همیشه هنگام صحبت لحنی ملایم و عاشقانه به دور از خشم و عصبانیت داشته باشید. سعی کن متوقع نباشی 👈 کسانی که عصبی هستند از طرف مقابل توقع و انتظارات زیادی دارند توجه داشته باش تحمل کردن زنان عصبی و غرغرو برای مردان دشوار است. پس سعی کن این دو صفت را از خودت دور کنی. موفق باشید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
-پاسخ با سلام وتشکر از کانال خوبتون ومشاوران گرامی سن همسرم 44خودمم 37 سه تا هم بچه دارم خوب همسرم خیلی خوبه خوب ولی همین اعتیادش خیلی اعصابم و خرد میکنه یکی اینکه خودش دیگه داغون شده یکی هم از بچه هامم میترسم ک باباشون جلو چشمشون میشینه میکشه فردا اونام خدای نخواسته... از وقتی یادمه مواد میکشه😔 از وقتی ک عروسی کردیم سالای اول تفریحی از وقتی ک اومدیم تو خونه خودمون دیگه همیشه. پسر دومم ک دنیا اومد ترک کرد فک کنم سه سال،بعد دوباره شروع کرد من راهی بلد نبودم فقط باهاش صحبت میکنم اگه با تندی بگم خوب بدتر میشه همش با زبون خوش بهش میگم، یا اصلا هیچی نمیگه یا میگه باشه ولی ... وقتی بهش میگمم خب ناراحت میشه منم چند روز پیش دیگه بهش نامه نوشتم. رابطمونم ک خوبه همه چیزش خوبه فقط همین اعتیادش... بخدا حیفم میاد براش مثلا یه جایی ک بخوایم بریم چقدر باید بخاطر همین معطلش بشیم،جایی بریم باز باید زودتر برگردیم مسافرت بریم ک من همش با ترس و لرز و ناراحتی بعد پسربزرگم هم خیلی ناراحته بعضی وقتا بهش میگه میخوام ببرمت کمپ بعضی وقتام میگه میخام قرص خواب بهت بدم بعد ببندمت وقتی اسم کمپ میاد خوب میگه من اگه کسی ببرم کمپ یک سالم ک اونجا باشم ب محض اینکه بیام خونه دوباره میکشم وقتی هم ک میگه میبندمت میگه اگه تونستی ببند اینا میگم شاید مشاوره تو درمانش بهتر کمکم کنه اگه خودتون سوال دیگه ای هم داشتین من در خدمتم بعد سن بچه هامونم که پسر اولم 19 پسر دومم10 پسر سومم 3 ۲۲ساله ازدواج کردیم.