eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
410 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفندهایی برای نظم دادن به داخل ماشین آقای همسر☺️👏 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانویی خلاق باشید😊 کوسن شیک و فانتزی به همین👆👌😍 راحتی ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🌸یادتون باشه وقتی از زندگی کسی رد میشید، 🌸رد پای قشنگی از خودتون به یادگار بذارید ...😉 عصرتون زیبا 🍃 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
برای کاهش خود چکار کنیم؟ راه های کاهش استرس: از محیط های استرس زا و هیجان آور دوری کنید حرکات تنش زای خود را آرام تر کنید حتی در راه رفتن , برخاستن ,نشستن, و ... تمرین کنید آرامتر باشید برنامه ورزش منظم داشته باشید به خاطرات خوبتان فکر کنید به اتفاقی که قرار است بیفتد فکر نکنید خود را مشغول کار مورد علاقیتان کنید کاری که برایتان استرس زا نیست کاری که یاد آور گذشته نیست و مثل کتاب خوندن،رفتن به باشگاه ویا هر تفریح مورد علاقه تان ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
رمان ادنان منو به عنوان خدمتکار برد پیشش تا هم برای زنش همدم باشم هم قرصهاش رو بهش بدم. می گفت وقتی از پیش ابراهیم برمیگرده یه مدت دپرسه و به خودش نمی رسه. یه کور رو برده بود عصا کش کور دیگر. در ازای این کارها منم در عوض تنها نبودم. با این حال تفنگم یه لحظه از من جدا نمیشه و همیشه تو جیب یا کمر لباسم حملش می کنم. عالیه خانوم مهربون بود و تسلای خیلی از دردها که اسم دارن... اما خیلی از دردها دیگه اسم ندارن. دردهای گمشدۀ من! اولیش مامانمه! دومیش بابامه! سومیش... نبودنشون یه درده و فکر بودنشون یه درد دیگه بود. تا این که اون روز... با صدای عالیه خانوم به خودم اومدم و اشکهام رو پاک کردم. اشک هایی که دیگه از روی غم نیست. اما نمی دونستم از چیه: - کجائی پس فاطما؟ پس نمازش تموم شد. بدو رفتم تو هال پیشش. - فاطما؟! نظرم عوض شد. - قهوه نمی خواین دیگه؟ -چرا! اما اینجا نیارش. بیا اینجا کمکم کن بیام تو آشپزخونه... قربون دستت اینا رو هم بذار سر جاشون. داشت به جانمازش و مهر و تسبیحش اشاره می کرد که جلوی ویلچرش پهن بود. حتما اینجوری هم میشده نماز خوند. من که به اصول و قواعدش وارد نیستم... روسریش رو داشت در می اورد. موهای لختش الکتریکی شده بود و سیخ تو هوا ایستاده بود. یه لیس زد به کف دستش و کشید به موهاش که مثلا بخوابوندشون. - مرتب شد؟ سر تکون دادم. لبخندی که زدم نه از روی اجبار بلکه از ته قلبم بود. چه قدر این زن دوست داشتنی و مهربونه. تلفیقیه از یه بانوی متشخص و یه فرشتۀ تمام عیار که فقط بال ها و کلیه هاش رو تو یه حادثه از دست داده. چشمهاش میگن تو قلبش چه خبره. یکی دو شب اول که مهمونش بودم اون قدر مهربونیش منو یاد فاطما آننه انداخت که وقتی ازم پرسید اسمم چیه بی اختیار گفتم فاطما... البته از همون اولش هم که به عنوان خدمتکار این جا اومدم ادنان سپرده بود که اسم اصلیمو به کسی نگم تا مبادا کسی شک کنه یا به گوش کسی برسه... خوب میدونستم منظورش از اون کسی کیه. وقتی می خواستم خودم رو معرفی کنم بی اختیار گفتم فاطما... شایدم اون لحظه اسم دیگه ای به ذهنم نرسید. شاید هم میخواستم یاد و خاطرۀ فاطما رو زنده نگه دارم. حتی قصۀ زندگی اونم برای خانوم تعریف کردم. البته تا قبل از رفتنش به اون خونه رو... فقط تا همون جائی که خانواده اش فرستادنش بیاد شهر کار کنه. طفلکی عالیه خانوم! دلم میسوزه براش... دلم به حال این مار بدبخت و بیچاره ای که از بی پناهی رفته تو آستین عالیه خانوم و اون هم داره پرورشش میده هم می سوزه!... گاهی از خودم چندشم می شه، خدایا من رو ببخش! به دین به مذهب! اگه چارۀ دیگه ای داشتم فکر میکنی ادامه میدادم؟ ولم کن بابا حوصله ندارم... گمشو... رفتم و دسته های صندلی چرخدار خانوم رو گرفتم و فرق سرش رو بوسیدم. اما نمیدونم چرا؟! - الهی خیر ببینی تو دختر! چه قدر همیشه دلم از خدا یه دختر می خواست... قهوه ات آماده اس؟ -الان براتون دم میکنم... منتظر بودم کارتون تموم شه! - فقط زیاد دم نکن خوب؟ - عالیه خانوم؟ وقتی چایی دم می کنین تو چائی دیگه چیا میشه ریخت؟ منظورم با چیا دیگه میشه دمش کرد؟ - میخوای چایی دم کنی؟ - نه... - والله من نمیدونم گلم... اینم که میگم از یکی از دوستای ایرانی مون یاد گرفتم... وگرنه ما چائی رو ساده دم می کنیم... اما من این مزه رو خیلی دوست دارم... عطر گل... و هل بود؟ چیز دیگه نمیدونم والله... پس این طور... صندلیش رو هدایت کردم به سمت جائی که اشاره می کرد و رفتم که قهوه اش رو دم کنم. احساس بدی داشتم. احساس بد عذاب وجدان. موقع کار به دستام نگاه می کردم که می لرزیدن و یادم می نداختن که من رسما چی و چیکاره ام! - راستی تو که به این جوونی هستی چرا دستات میلرزه گلم؟ مریضی مال ما پیر پاتالاس! - چیزی نیست خانوم... عصبیه انگار... تحمل دوری از خانواده ام رو نداشتم... یک کم... بهم فشار اومده. - تو همین چند ماه؟ خوب چرا به من یا ادنان نگفتی که یه سفر بفرستیمت دهتون؟ «عالیه خانوم... موجود ساده! قربونت برم... کدوم ده؟ کدوم خانواده؟ کدوم کشک؟ کدوم پشم؟ فکر میکنی نرفتم؟ اولین کاری که کردیم همون بود. البته وقتی جای تیر روی پهلوم بهتر شد... تیری که ادنان می گفت فقط برای طبیعی بودن صدای جیغم بوده تا سینان باور کنه... ما رفتیم اما نبودن... از اونجا رفته بودن... از هر کی پرسیدیم نمیدونستن... ادنان هنوزم داره دنبالشون میگرده... اما دریغ از... لجم در اومد... تازه میفهمیدم که خیلی از حالاتم دیگه دست من نیستن... به جای غم عصبانیته... به جای شادی غم و به جای» - نه خانوم... فعلا هنوز جا دارم... هر وقت دلم خیلی تنگ شد حتما مزاحمتون می شم... - خلاصه تعارف نکن... زندگی ارزش هیچ چی رو نداره... حالا که مریضم میفهمم... هیچ چی بد تر از سر بار بودن نیست... مثل من... - شما؟! چرا!؟ - به خاطر این پسرا و ادنان... پسر بزرگه ادنان
که تصادف کرده و کمرش آسیب دیده. همین که از خودش مراقبت می کنه از سرمون هم زیاده... پسر کوچیکه ایبراهیم هم که آمریکاست برای درسش... این ادنان بنده خدا گرفتار شده از دست من! - مگه چیزی بهتون میگه؟ - اون که فرشته اس... چیزی به روی من نمیاره... اما من زنم... وقتی خودم اینقدر دلم برای ادنان تنگ میشه... ببین اون که مرده چه حالی داره و چه فشاری رو تحمل می کنه؟! این خانوم هم انصافا بچه است ها! بیچاره تو به چی فکر می کنی و واقعیت چیه... شوهرت ماشالله چه قدرم فشار تحمل می کنه! از شدت فشار شریکِ اون خونه ی جهنمی شده! اما هر کاری کردم نتونستم تو دلم ادنان رو فحشش بدم. مخصوصا با چیزایی که این چند وقته دیدم و کارائی که کرده... یا بهتر بگم نکرده... اولینش منم که دیگه سراغم نیومده! از اون شب به اینور هر وقت با من تنها بوده فقط بغلم کرده... به ظاهر تنهام اما در اصل من هیچ وقت خونه تنها نمی مونم... تفنگم... عزیز دلم... مونسم... همیشه همراهمه... آخرین باری که تنها موندم و بلایی که سرم اومد هنوزم طعمش دهنم رو تلخ می کنه... عالیه خانوم فکر می کرد من از مهربونیمه که سایه به سایه اش راه افتادم و هر جا که میره دنبالش میرفتم. به جز مواقعی که مهمون داشتن. اون وقت باید قایم میشدم. بدبخت خانومه نمیدونست دلیل اصلی من چیه. درسم رو کامل برای همیشۀ عمر یاد گرفتم. با اینکه بزرگتر شدم اما اون ترس و تجربه همۀ جونم رو به لرزه می ندازه... شایدم همون طور که عالیه خانوم میگه شوهرش فرشته است!... گاهی میخوام ادنان رو بگیرم لای دندونام و بجوئمش. به خصوص گاهی که خواب می بینم که برگشتم به همون وحشت خونه و سینان داره داغم می کنه آخه برای چی من رو از اون جا نجات دادی مرد ناحسابی؟ یه تیکه گوشت روانی و بیروح رو برای چی باید نجات بدی؟ اما از اون جا هم متنفر بودم و نمی خواستم بمونم... تو دو راهی گیر کردم که کارش درست بوده یا غلط. بعدشم به ادنان خرده بگیرم که چی بشه؟ مگه خودم نبودم که داشتم از مرگ فرار می کردم؟ اما الان دیگه کنترل اوضاع دست خودمه! حتی اگه شده خودم رو بکشم اون جا بر نمی گردم! این خط اینم نشون! دستم رو کشیدم به تفنگ و از بودنش مطمئن شدم. - حواست کجاست فاطما؟ میگم کمتر بریز! - ببخشید خانوم... چشم حتما... - تو یه چیزیت هست به من نمیگی اما... خوب بگو دختر جون... منم جای مادرت مادرم؟ عصبانی بودم...چشم! امر دیگه ای باشه؟ با صدای ادنان که بلند می گفت عالیه خانوم خودم رو جمع کردم. - چیزیم نیست خانوم... داشتم فکر می کردم خواهر بزرگه ام الان چیکار میکنه... آخه حامله بود. اما اون چیزی که واقعا اذیتم میکرد چیز دیگه ای بود... عالیه خانوم انگار که قانع شده باشه بلند گفت: - تو آشپزخونه ایم ما... ادنان با یه دسته گل اومد تو آشپزخونه و یک راست سمت خانومش رفت. وقتی خم شد و سر زنش رو بوسید یه جوری شدم. داشتم عشقم رو یا بهتر بگم گناهم رو با یه زن دیگه تقسیم می کردم. خودم رو با قهوه جوش مشغول کردم اما چقدر بدنم به نوازش های ادنان احتیاج داشت و پاهام زوق زوق می کرد. در آن واحد یاد برقرار کردن رابطه که می افتادم حالت تهوع میگرفتم... خجالت بکش دیگه تو هم! این زن به تو پناه داده... حداقل کاری که می تونی بکنی اینه که شوهرشو به حال خودش بذاری... - شما خوبی فاطما خانوم؟ - به لطف شما ادنان خان... خسته نباشین! - عالیه خانوم؟ یه خبر خوب دارم برات راستی... - چی شده؟ - ایبراهیم فردا شب میاد ترکیه... - راست میگی؟! الهی قربون پسر گلم برم... هی دعا میکردم که تا من هنوز هستم و نمردم ایبراهیم بیاد و یه سر و سامونی بهش بدیم.در نهایت ناباوری متوجه شدم که خانوم داره به من اشاره می کنه. فکر کنم اینجاش خواب بود... یا شایدم تو هپروت برای خودم خیالات ساخته بودم که منم می تونم... اما نشد... آخه کدوم زنی یه خدمتکارو برای پسرش که داره دکترا می گیره نشون می کنه؟ وقتی این حرفو زد قیافۀ ادنان نمیگفت چی فکر میکنه اما من انگار خیلی قیافه ام خنده دار شده بود. حالا به عالیه خانوم حرفی نیست اون بیچاره چه میدونه من کیم. اما ادنان سرشم بره امکان نداره بذاره یه دخترکه بیش از هزار بار فقط با خودش خوابیده بیاد و عروسش بشه! نه که خودم هم خیلی دلم می خواد؟! از هر چی آدمه متنفرم... خانوم زد زیر خنده اما ادنان فقط به یه لبخند محو و معنی دار اکتفا کرد. -تا قسمت هر چی باشه عالیه... عشق و ازدواج دست من و شما نیست... ببینیم قسمت چی میشه... فاطما خانوم... شما هم یه قهوه بریز برامون... خیلی خسته ام. خواب یا واقعیتش رو کار نداشتم اما از عالیه خانوم اون قدر خوشم می اومد که نخوام پسرش رو بدبخت کنم. عشق و نفرت من کس دیگه ای بود. با اومدن ابراهیم تازه فهمیدم چه بلایی سرم اومده... عالیه خانوم خیلی می خواست ما رو به هم گره بزنه و یه کاری کنه با پسرش بیشتر همکلام بشم اما نشد... من مریض بودم و باید هر چه سریع
تر میرفتم. از ادنان خواستم منو برگردونه به همون جای قبلیم.آپارتمان پسرش... با این حال ضرری رو که نباید میدیدم. با حقیقت تلخ وجودم و صدمه ای که دیده بودم آشنا شدم... و عمق فاجعه رو اونجا فهمیدم... احساس میکنم مثل بودا دارم به خودشناسی میرسم... * تازه معنی حرف... هیتلر بود؟ نه اون یارو کی بود با ه شروع میشد؟ ها هملت! می گفت که... بودن یا نبودن... مسئله این است... منم الان هستم اما نیستم... ادنان هم نیستش، حالا یا من ندیدمش یا ادنان بر خلاف همیشه که هر روز به من سر میزد دیگه نمیاد. چند روزیه که پیداش نیست. شایدم اومده بوده و من مثل همیشه تو هپروت بودم... نمی دونم شاید مرده باشه! شایدم من مرده ام و خبر ندارم. به قول اون جوکه هنوز گرمم! الان هم احساس می کنم این همه نفس کشیدن بسمه... حالم خیلی بده؛ تحمل این همه بی رحمی این دنیا رو ندارم... امیدوارم این بار دیگه بیدار نشم. با این که مثل همیشه سرخوشم و درد تزریق و درد زندگی و درد بدنم رفته بیرون اما حس می کنم از حد معمول بیشتر تزریق کردم!... نمی ترسم... شجاعت کاذبی تمام وجودم رو گرفته. شدم یه آدم بی غصه... یه آدم معمولی... یه آدم بی درد... مثل همون بهاری که یه روز با هزار امید و آرزو پناهنده شده بود به سازمان ملل و الان با هزار درد و غم پناهنده شده به هروئین!... نشستم و تکیه دادم کنار دیوار تا حسابی برم تو حس؛ چه حس خوبی... صدای کلید رو شنیدم که داشت در آپارتمانم رو باز می کرد... با این که سرم گیج می رفت ادنان رو تشخیص دادم اما یکی دیگه هم پشت سرشه... چقدر شبیه بابامه!... موهاش اما خیلی سفیدتره... نگاهش شبیه بابامه اما... درد و وحشتی که تو چشماش خونه کرده مال خود بابامه... بابامه! پس حتما فقط یه رویاس... از پشت بالهاش رو تشخیص میدم... چه بال های قشنگی داره... با سرعت داره میاد سمت من... و من با همون سرعت دارم ازش دور تر و دور تر می شم... حالم با همیشه فرق می کنه... صبر کن قلبم! فقط یه چند لحظۀ دیگه بزن... بابام رو می خوام... قلبم... نمی زنه... ایراد نداره... من بابام رو دیدم و تو نگاهش فقط دلتنگی بود... ای کاش می تونستم بهش بگم که با دیدنش حس می کنم دارم کامل می شم!... یه فرشتۀ کامل... با یه رویای ناقص... پایان
👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/4759 👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/4877 👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5014 👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5156 👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5360 👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5413 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5497 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5617 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5742 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5774 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5839 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5852 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5932 https://eitaa.com/zoje_beheshti/5973 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6026 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6089 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6132 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6164 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6222 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6472 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6499 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6571 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6647 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6711 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6746 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6794 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6821 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6864 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6877 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6934 https://eitaa.com/zoje_beheshti/6996 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7053 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7086 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7142 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7176 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7286 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7334 https://eitaa.com/zoje_beheshti/7449
هدایت شده از ٠
039 - Chand Movred Az Vazayefe Mard Dar Khanevade.mp3
3.54M
موضوع: وظایف مرد نسبت به زن - پیامبر فرمود: خدا خیلی سفارش زن ها رو کرد تا جایی که... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
زهراعباسی. اثر ورزش ها در سکس.mp3
4.52M
اثر ورزش در روابط جنسی 😳بحث جالب ورزش را گوش دهید😳 خانم ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
"تحقیـر کـردن همسـر چه عواقبـی دارد؟!!!" 🍃 وقتی که عیب‌جویی، یک مرحله جلوتر می‌رود به تحقیر تبدیل می‌شود. دقیقا وقتی که کسی به همسرش به‌عنوان فردی حمله می‌کند که هیچ نکته مثبتی در وجود او نیست. تحقیر کردن با بی‌احترامی و توهین همراه است، و کسی که این کار را انجام می‌دهد، خودبه‌خود در سطح خیلی بالاتری نسبت به همسرش قرار می‌گیرد. 👈 تحقیر می‌تواند با مسخره کردن، کنایه‌های نیش‌دار یا حرکاتی در زبان بدن همراه باشد که فرد مقابل را در موقعیت آزاردهنده‌ای قرار می‌دهد. برای این‌که تحقیر را از زندگی‌تان کنار بگذارید، باید صبر در مقابل آن را پایین بیاورید. البته منظور این نیست که وارد دعوای اساسی شوید! بلکه باید در کنار هم، برای ساختن یک رابطه دوطرفه سالم‌تر، معاشرت موثرتر و قدردانی بیشتر نسبت به هم تلاش کنید. 👈 رابطه‌ای که همراه با تحقیر دائمی باشد، به زوج‌درمانی نیاز دارد تا به هر دو طرف کمک کند که تغییرات مثبتی در رابطه‌شان به وجود بیاورند. گارد تدافعی گرفتن در مقابل مشکلات، سبک خوبی برای همسر بودن نیست. واکنش نشان دادن نسبت به حمله طرف مقابل از طریق دفاع کردن و برگرداندن حمله به سمت خودش، چیزی نیست که جایی در زندگی مشترک داشته باشد. 👈 شما نباید در نقش یک قربانی قرار بگیرید. بنابراین اگر مشکلی پیش می‌آید، ابتدا به شکایت همسرتان گوش کنید، بعد با او همدردی کنید و بخشی از مسئولیت را نسبت به مشکل بپذیرید. شما می‌توانید به همسرتان نشان دهید که در کدام قسمت حق دارید، اما بعد از این‌که صادقانه با او همدردی کردید. یعنی وقتی همسرتان احساس کند که شما واقعا می‌خواهید درد و رنج او را تسکین دهید.
هدایت شده از ٠
❌اگه میخواین توی رفتارتون و برخوردتون با همسرتون موثر تر و لطیف تر باشین: ❌ وقتی همسرتوت حرف میزنه مستقیم نگاهش کنین و مرتب با سر حرفش رو تایید کنین یا جملات تاییدی بهش بگین. مثل درست میگی و ... و مهمتر از همه اینکه لبخند به لب داشته باشین😊 ❌ اگه نقدی هم به حرفش دارید، همون اول نزنین توی ذوقش. اول سعی کنید با چند تا نکته مثبت توی حرفهاش تاییدش کنین و بعد نظر خودتون رو با ملایمت بگین. مطمئن باشید که اینطوری اثر حرفتون خییییلی بیشتره.
هدایت شده از ٠
چند راه برای آرام کردن همسر عصبانی سعی کنید آرام باشید حتی اگر حق با شما باشد و بحث واقعی درباره موضوع را به وقت دیگری موکول کنید. و با با ارائه رفتاری مشابه وضعیت او را همچون آینه منعکس کنید. به این معنی که اگر نشسته شما هم بنشینید .اگر او ایستاده شما هم بایستید. 1- آرام باشید: عصبانیت، غذای عصبانیت است. وقتی همسرتان عصبانی است و شما علت عصبانیت آن را فهمیده‌اید، حتی اگر شما موضوع عصبانیت او باشید سعی کنید در آن موقعیت شما نیز عصبانی نشوید زیرا به‌هم ریختن اوضاع و فضا تنها باعث ادامه مشاجرات شده و اوضاع را بدتر از پیش خواهد کرد.  در آن موقعیت سعی کنید آرام باشید حتی اگر حق با شما باشد و بحث واقعی درباره موضوع را به وقت دیگری موکول کنید. و با با ارائه رفتاری مشابه وضعیت او را همچون آینه منعکس کنید. به این معنی که اگر نشسته شما هم بنشینید .اگر او ایستاده شما هم بایستید.  2- هنگامی که او عصبانیت و خشم خود را بر ملا می‌سازد به حرف هایش گوش کنید و بگذارید هر چه می‌خواهد به زبان بیاورد. در این مواقع ترک کردن فرد عصبانی کار عاقلانه‌ای نیست زیرا تصور بر این است که اگر او را ترک کند او آرامش پیدا می‌کند در حالی که این مسئله نه تنها بهبود پیدا نمی‌کند بلکه اوضاع را بدتر خواهد کرد. زیرا هجوم افکار همراه با تنش و عصبانیت در مواقع تنهایی او را رها نخواهد کرد. 3- احساسات همسرتان را در نظر گرفته و به زبان آورید: خیلی آرام و جدي و بي پرده به او بگویید می‌دانم عصبانی هستی و اگر اوضاع کمی بهتر بود بگویید می‌دانم درباره این موضوع عصبانی هستی این بیانات به فرد عصبانی این اطمینان را می‌دهد که همسرش درک مناسبی از او داشته و موضوع بزودی حل می‌شود  وقتی همسر بداند هنگام تنش فکری تنها نیست احساس آرامش بیشتری می‌کند. البته الان موقع لبخند زدن یا بغل کردن همسرتان برای دعوت به آرامش نيست جدي و آرام باشيد. پس از آن که او هم عقده‌اش را خالی کرد به او اجازه دهید که این برخورد را تمام کند.  ۴- برای صلح آماده باشید: وقتی از دلایل عصبانیت همسرتان با خبر شدید و به طور واقع‌بینانه متوجه شدید شما نیز در این ماجرا مقصر بوده‌اید مسئولیت اعمال خود را درنظر بگیرید و برای صلح چند قدم بردارید این قدم‌ها بیانگر این است که خواهان آشتی هستید و بخشی از اشتباهات خود را پذیرفته‌اید و قصد دارید مشکل پیش‌آمده را هر چه سریع‌تر حل کنید، به همسرتان هم فرصت و فضایی دهید تا او هم قدم ها را برای آشتی بردارد.  در انتها: ۵- از تکنیک رکوردشکنی استفاده کنید: غالب اوقات رسم خانه شما این است که پس از چند روز قهر دوباره صلح برقرار شود. حال شما از همان ابتدا پیش‌قدم شده و این رسم کهنه را بشکنید. عصبانیت و کشدار کردن ماجرا را به روزهای بعدی موکول کنید و با آرامش به حرف‌های همسرتان گوش فرا دهید.  ۶- تکنیک مه‌آلود: این تکنیک به شما کمک می‌کند تا عیب‌جویی‌های بی‌دلیل را دفع کنید چون عیب‌جویی باعث می‌شود عصبانیت همسرتان اوج گرفته و اوضاع بدتر شود، به جای بحث کردن با همسرتان درباره موضوع پیش‌آمده سعی کنید او را از فضای عصبانیتش منحرف کرده و وارد جاده مه‌آلود کنید.  به‌طور مثال وقتی او به خاطر خودپسندی شما عصبانی است به او بگویید موافقم بعضی وقت‌ها درباره عواقب کارها فکر نمی‌کنم اما در این راه سعی خودم را بیشتر می‌کنم یا اگر او به خاطر تأخیرتان عصبانی است به جای دلیل آوردن تنها به او بگویید می‌دانم تأخیر داشته‌ام سعی می‌کنم همین امروز این مسئله را طور دیگری جبران کنم. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
خانوم ها ۳نکته رو همیشه یادتون باشه: ️۱. به مردان قدرت دهید تا صمیمیت فوران کند شوهر خود را حلال مشکلات بدانید.مشکل را به او بگویید و از او بخواهید آن را حل کند و تایید کنید که تنها او قادر به حل این مسئله است. ️۲.به مردان اندرز ندهید. مردان دوست دارند که مشکلات را به تنهایی حل کنند و اگر به شما چیزی نمیگویند یعنی به تنهایی قادر است موضوع را حل کند و در صورت لزوم با شما در میان میگذارند. با نصیحت نکردن زندگی خود را عاشقانه کنید. ️۳. سکوت مردان را نشکنید. این اشتباه خانمهاست که وقتی مرد ساکت است مدام به سمت آنها میروند و با آنها حرف میزنند. اگر او ساکت است به سکوت نیازمند است و احترام به این سکوت یعنی صمیمیت بیشتر. سکوت طولانی در زنان ممکن است به معنی آزرده خاطر بودن باشد اما در مردها این طور نیست. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
از این پس خوب شدن حالم را به تو ؛ واگذار می کنم ... به توییِ که با هُرم نفس هایت تمام نفس تنگی هایم را ، از آلودگیِ آدم های دو رُو گرفته ای ... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
تو👸🏻 هر روز🌞 دوس داشتنی تر♥️ میشوى😻 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
احساسات چگونه بدن ما را تحت تاثیر قرار میدهد؟ 👈لبخند 👆 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
🔴این زنان میل جنسی همسرشان را کم می کنند 👇 ❌زنهایی که به گونه ای رفتار میکنند که گویی از معاشقه خوششان نمی آید. ❌زنهایی که هیچ وقت شروع کننده رابطه جن سی نیستند. ❌زنهایی که نسبت به بدن مردها شناخت کافی ندارند. ❌زنهایی که بار رسیدن به اوج نقطه جن سی را به مرد شان واگذار میکنند. ❌زنهایی که در زمان س ک س مثل پلیس رفتار میکنند. ❌زنهایی که زمان س ک س منفعل و بی عکس العمل میباشند. ❌زن هایی که در زمان س ک س زیاد حرف میزنند. ❌زنهایی که زیاد مراقب بهداشت و زیبایی خود نیستند. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
احساسات چگونه بدن ما را تحت تاثیر قرار میدهد؟👇👇 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
احساسات چگونه بدن ما را تحت تاثیر قرار میدهد؟ 👈لبخند 👆 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
احساسات چگونه بدن ما را تحت تاثیر قرار میدهد؟ 👈خندیدن 👆 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
احساسات چگونه بدن ما را تحت تاثیر قرار میدهد؟ 👈عشق 👆 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
احساسات چگونه بدن ما را تحت تاثیر قرار میدهد؟ 👈ترس 👆 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
احساسات چگونه بدن ما را تحت تاثیر قرار میدهد؟ 👈استرس و فشار 👆 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
احساسات چگونه بدن ما را تحت تاثیر قرار میدهد؟ 👈اضطراب 👆 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝