◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💫یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💫
🌿رمان جذاب و آموزنده #ســـرباز
🌿قسمت #سی_وهشتم
افشین هیچ وقت مسجد نرفته بود.و نماز خوندن هم بلد نبود.گفت:
_من دیگه مزاحمتون نمیشم.ولی بازهم میام پیشتون اگه اشکالی نداره.
-نه،خوشحال هم میشم.من از صبح تا غروب اینجام.نماز ظهر و مغرب میرم مسجد نزدیک اینجا.هروقت دوست داشتی بیا.
شماره همراه افشین رو گرفت.
افشین هم شماره حاج آقا رو گرفت،کتاب های فاطمه رو برداشت و رفت.به کتاب ها نگاهی کرد.با خودش گفت فاطمه هم چه کتاب هایی میخونه ها.
صبح شده بود.چشم هاشو باز کرد.
تا چشم هاشو باز کرد یاد فاطمه افتاد. سریع آماده شد.کتاب های فاطمه رو برداشت و رفت.
تو محوطه دانشگاه فاطمه رو دید؛
با مریم بود.فاطمه و مریم بازهم کلاس داشتن.کلاس فاطمه زودتر تموم شد و سمت کتابخانه میرفت.
افشین از فرصت استفاده کرد و دنبالش رفت.
-سلام
فاطمه برگشت سمت صدا.تا افشین رو دید،نفس ناراحتی کشید و گفت:
_سلام.
افشین ناراحت سرشو انداخت پایین و گفت:
_این کتاب ها رو حاج آقا موسوی دادن بدم به شما.
فاطمه از طرز حرف زدن افشین جاخورد.
-میدونستم حاج آقا موسوی نفس گرم و جاذبه خاصی دارن ولی فکر نمیکردم افشین مشرقی رو هم بتونن به این سرعت سر به راه کنن.
کتاب ها رو گرفت و گفت:
_تشکر آقای مشرقی.ولی لطفا دیگه امانتی هایی که برای من هست هم قبول نکنید.خدانگهدار.
دو قدم رفت.افشین گفت:
_از من بدت میاد؟
فاطمه از سوالش تعجب کرد.گفت:
_خیلی اذیتم کردی.هم منو،هم خانواده مو.هیچ وقت ابراز پشیمانی نکردی.حالا چی تغییر کرده که فکر میکنی نباید ازت متنفر باشم؟ ظاهرا فقط شیوه مزاحمتت عوض شده،دیدی روش های قبلی فایده نداشت، از این روش استفاده میکنی.غیر از اینه؟
افشین ناراحت گفت:
_غیر از اینه...خدانگهدار.
و رفت. تو ماشینش نشست.با خودش حرف میزد.
*خب فاطمه حق داره از تو متنفر باشه. توی نامرد،تویی که هر بلایی دلت خواست سرش آوردی.تا الان هم خیلی خانومی کرده که بهت بی احترامی نکرده.
سرشو روی فرمان گذاشت.
کسی در ماشین رو باز کرد و کنارش نشست.با تمام وجود آرزو میکرد فاطمه باشه.
سرشو آورد بالا.چه توقع بیجایی...
یه دختر بدحجاب و بی حیا با صورت پر از آرایش که با لبخند به افشین نگاه میکرد.
با ناز گفت:
_میخوای حالت خوب بشه؟..روشن کن بریم یه جای خوب.
افشین سرشو برگردوند و به فرمان نگاه کرد.با خودش گفت....
ادامه دارد...
✍دومیـن اثــر از؛
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💫یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💫
🌿رمان جذاب و آموزنده #ســـرباز
🌿قسمت #سی_ونهم
افشین سرشو برگردوند و به فرمان نگاه کرد.با خودش گفت
*حالا که فاطمه منو نمیخواد،خدای فاطمه هم منو نمیخواد،چرا من خودمو سبک کنم.بیخیال همه شون،میرم دنبال زندگی خودم.!
تو فکر بود که دختره گفت:
_اگه جای خوبی سراغ نداری راه بیفت، من میبرمت یه جای توپ.
ماشین روشن کرد و حرکت کرد.
دختر حرف میزد ولی افشین اصلامتوجه نبود چی میگه.گفت:
_یه آهنگ بذار.
افشین متوجه حرفش نشد.
خودش ضبط ماشین روشن کرد.صدای بلند موسیقی تندی تو ماشین پیچید. افشین جا خورد،ترمز کرد و سریع قطعش کرد.
دختر گفت:
_چته؟!! چرا اینجوری میکنی؟!! چی زدی؟!!
افشین یاد اون موقعی که فاطمه مداحی گذاشت و بعدش آهنگ بدی پخش شد، افتاد.
یاد حرف فاطمه که خدا #همیشه و #همهجا حواسش بهش هست.تو دلش گفت
*خدایا میشه حواست به منم باشه؟ من فاطمه رو میخوام،اینو نمیخوام ...
اگه فاطمه رو میخوای باید مثل فاطمه باشی ...
خب چکار کنم؟ ...
حداقل اینو پیاده کن ...
اگه پیاده ش کنم و فاطمه هم نباشه چی؟ ...
تو یه قدم بردار که به خدا و فاطمه نشان بدی واقعا میخوایش ..
با اخم به دختره گفت:
_برو پایین.
دختره با تعجب گفت:
_دیوانه ای؟!!
-آره،برو تا تو هم دیوانه نشدی.
دختر پیاده شد و رفت.
با خودش گفت:
*اینو ردش کردی رفت.ولی فاطمه از کجا میفهمه که تو بخاطرش این کارو کردی؟ اشتباه کردی.
بی هدف رانندگی میکرد.
صدای اذان اومد.سمت صدا رفت.به مسجدی رسید.
تو ماشین نشسته بود،
و به آدمهایی که به مسجد میرفتن،نگاه میکرد.یکی به شیشه ماشینش میزد. شیشه رو پایین داد.
-سلام افشین جان
حاج آقا موسوی بود. با تعجب گفت:
_سلام..شما؟!!..اینجا؟!!
حاج آقا با همون لبخند همیشگی گفت:
_من باید این سوال رو بپرسم.گفته بودم که تو مسجد نزدیک مؤسسه نماز میخونم.مگه نیومدی اینجا منو ببینی؟!
افشین خیلی تعجب کرد.
-نه..یعنی..من از اینجاها رد میشدم، صدای اذان شنیدم اومدم.
-خب چه بهتر..بعد نماز باهم حرف میزنیم.وقت داری دیگه؟
با مکث گفت:
_آره..باشه.
باهم داخل مسجد رفتن.
نماز خواندن بلد نبود.حاج آقا رفت جلو که نماز رو شروع کنه.افشین هم یه گوشه نشست و به بقیه نگاه میکرد.
یاد نماز خواندن فاطمه افتاد..
یاد سوالهایی که هنوز جواب هاشو پیدا نکرده بود.
متوجه گذر زمان نبود.
حاج آقا کنارش نشست و آروم گفت:
_افشین جان حالت خوبه؟
افشین با مکث نگاهش کرد..
ادامه دارد...
✍دومیـن اثــر از؛
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💫یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💫
🌿رمان جذاب و آموزنده #ســـرباز
🌿قسمت #چهل
افشین با مکث نگاهش کرد.
نگاهی هم به اطرافش کرد،هیچکس نبود.دوباره به حاج آقا نگاه کرد که با لبخند نگاهش میکرد.گفت:
_همه رفتن.به خادم مسجد هم گفتم بره..ببخشید خلوتت رو بهم زدم.
افشین سرشو انداخت پایین و گفت:
-چند وقته نمیدونم چم شده.مثل همیشه نیستم..حس کسی رو دارم که دچار فراموشی شده.همه آدما برام غریبه ن، همه جا برام ناآشناست...مثل کسی هستم که از خواب عمیقی پریده و یادش نمیاد قبلش کجا بوده...زندگی سابقم رو نمیخوام ولی نمیدونم چجوری زندگی کنم...
حاج آقا با دقت به حرفهاش گوش میداد. با حوصله و دقیق به سوالهاش جواب میداد. وقتی جواب بعضی سوالهاشو گرفت،حالش بهتر شد.
خداحافظی کرد و رفت.
چند روز گذشت.
روی مبل نشسته بود و به حرفهای حاج آقا و به مطالبی که اون مدت خودش مطالعه کرده بود،فکر میکرد.
تلفن همراهش رو برداشت و به مداحی هایی که فاطمه دانلود کرده بود،گوش میداد.چه شعر عاشقانه ای درمورد امام حسین(ع) میخوندن.
اصلا امام حسین(ع) کی هست؟
تبلتش رو آورد و اسم امام حسین(ع) سرچ کرد.قطره اشکی روی صورتش سرخورد.
از خودش تعجب کرد.
قبلا حتی یکبار هم گریه نکرده بود.یاد پویان افتاد،پویان هم وقتی مطلبی از امام حسین(ع) خوند،قطره اشکی روی صورتش ریخت.
تمام شب بیدار بود و #فکر میکرد.
نزدیک اذان صبح بود.با خودش گفت نمیخوای نماز بخونی؟ با مکث ولی محکم گفت میخوام بخونم.
تو اینترنت جستجو کرد که چطوری وضو بگیره و نماز بخونه.خیلی تمرین کرد تا بالاخره تونست دو رکعت نماز صبح بخونه،اونم از رو.از خستگی روی مبل خوابش برد.
دیگه دانشگاه نمیرفت.
بیشتر وقتش رو مشغول مطالعه بود.ولی هرروز جلوی دانشگاه میرفت تا فاطمه رو از دور ببینه.
دو روز یکبار پیش حاج آقا موسوی میرفت تا سوالاتی که جوابش رو از کتاب ها و اینترنت پیدا نمیکرد،از حاج آقا بپرسه.
روزها میگذشت...
و افشین هرروز #علاقه و #ایمانش به خدا قوی تر میشد.
سه ماه بعد مطلبی درمورد نگاه به نامحرم خوند.سوال های زیادی از حاج آقا پرسید تا شاید راهی باشه که بتونه فاطمه رو ببینه.
خیلی ناراحت شد.
تمام دلخوشی افشین تو زندگیش،دیدن فاطمه بود حتی از دور.خیلی سعی میکرد تا جلوی دانشگاه نره اما دلش برای فاطمه تنگ میشد.
#بخاطرخدا سعی میکرد تحمل کنه ولی گاهی دیگه نمیتونست و میرفت.اما قبل از اینکه فاطمه بیاد،برمیگشت.روزهای سختی بود براش.
حدود شش ماه...
از آخرین دیدار فاطمه با افشین میگذشت. افشین دیگه به فاطمه نزدیک نشده بود و فاطمه فکر کرد،افشین به زندگی سابقش مشغوله.
یک روز که رفت مؤسسه،
ماشین افشین رو جلوی در دید.تعجب کرد.احتمال داد شبیه ش باشه.هنوز دنبال جای پارک بود که افشین ازمؤسسه بیرون اومد،سوار ماشینش شد و رفت.
متوجه فاطمه نشده بود...
ادامه دارد...
✍دومیـن اثــر از؛
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
# توجه _به_ همسر
#آقایون بخونن😊
▪️اگر ديديد همسرتون دوستون داره اما براتون كادو نميخره از دستش ناراحت نشيد
▪️يا بلد نيست، يا خيلي باهاتون راحته
يا دغدغه ها و كمبودهاي مالی داره فكر مي كنه پولش رو خرج شكمتون كنه بهتر از اينه كه خرج كادو كنه، يااينكه حواسش پرته.
▪️متاسفانه مردها فكر مي كنن همين كه با خانومشون راحت شدن و شكمش رو سير كردن و رخت و لباسش رو تامين كردن همه چيز حله. نميدونن كه ابراز عشق از طريق خريد كادو برای يه زن از نون شب هم واجب تره.
▪️آقايون براي خانومهاتون كادو بخريد، گل بخريد، لازم نيست حتما كلي خرج كنيد زنها با يه كادوي كوچيك هم خوشحال ميشن
قدر خانومهاتون رو بدونيد🙂
فـــــوروارد یـــــادت نره😍❤️
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🍃🌺🍃🥀🌴🌾🌺
#سیاست_های_زنانه
از روز اول ازدواج اجازه ندهید کسی در غیاب همسرتان به او توهین کند." همسر ما پاره تن ماست."
❎اسرار زندگی را به هیچ کس حتی "مــادر" هم نگویید.
چون مادر از روی دلسوزی بدون اینکه بفهمه در زندگیتون دخالت میکنه
👈🏻 بارها پیش اومده که مادرها بدون اینکه خودشون متوجه بشند خیلی از زندگیها را به تلخی کشیدن سعی کنید
✅ بعد از بحث با همسرتون آروم باشید به رفتار خود خوب فکر کنید و اگر زندگی مشترکتون را دوست دارید برای حل مشکلتون با همسرتون با حوصله صحبت کنید
شاید خیلی وقتها حق با شما بوده ولی وقتی با خونسردی صحبت کنید حتما مشکلتون را به راحتی حل خواهید کرد بدون دخالت بزرگترها
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🍃🌺🍃🥀🌾🌺
#همسرداری
#سیاست_های_رفتاری
🔶 گاهی زنان انتظاراتی از همسرشان دارند که نه تنها شوهرشان بلکه هیچ مرد دیگری نیز قادر به برآوردن آن انتظارات نیست و فقط خداست که می تواند چنین زنانی را قانع سازد.
🔷 توجه به همین نکته ساده و کوچک بسیاری از زندگی ها را از جدایی نجات می دهد. مهمتر از همه اینکه هرگز از شوهرتان انتظار نداشته باشید مانند یک غیب گو از انتظارات و نیازهای شما مطلع شود.
🌹واقع بین و عادل باشید و انتظارات بجایی از همسرتان داشته باشید و این انتظارات را به موقع به همسرتان بگویید و هرگز او را تحت فشار نگذارید.
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
همسرداری
نباید بگذارید هیچ شک و سوظنی در دلتان بماند⛔️
شکاک بودن و شک داشتن اگر از یک حدی بگذرد و ذهن شما را درگیر کند خود یک بیماری روانی است !
اگر شکی در دلتان به وجود آمد سریعا آن را با همسرتان در میان بگذارید و آن را از میان ببرید!
👈🏻 با شک زندگی کردن آدمی را از پای در می آورد..
شک درباره ی یک چیز خوب بسیار بدتر و ویرانگر از یقین داشتن و دانستن یک موضوع بد است!
نباید بگذارید هیچ شک و سوظنی در دلتان بماند!
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🎙 #ناصر_پورکرم
🎶 یکی یدونمی
🌀 سبک : #پاپ
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
🎙 #مهدی_صالحی
🎶 هفت خط
🌀 سبک : #پاپ
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
وجدان ۱
پدرم توی شرکت کار میکرد و مرد بیخیالی بود کلا خودش رو درگیر مشکلات ما نمیکرد بعد از ازدواج تنها خواهرم اتنا من و حسین هر روز از هم بیشتر فاصله گرفتیم تا اینکه کارمون به جایی رسید که هر روز دعوا میکردیم جز دعوا و جنجال با هم کار دیگه ای نمیکردیم مامانمم حرص میخورد و تلاش میکرد جدامون کنه اما دست اخر باعث میشد که دعوامون به کوچه کشیده بشه و مردم جمع بشن اتنا مشکل بارداری داشت و دنبال درمانش بود چون مشکلات من و حسین تمومی نداشت از ترس ابروش خونه ما کم میومد، ی روز که از بیرون اومدم حسین بهم گیر داد که چرا درس نمیخونم و مثل اون نمیرم وکیل بشم من ترجیح میدادم عمرم و با دوستام پی خوشگذرونی باشم تا اینکه مثل داداشم همش سرمتو درس باشه مثل همیشه به تو چه ای نثارش کردم و دعوا دوباره بالا گرفت
#ادامهدارد
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#سن ازدواج 👩❤️👨
⁉️ گاهی #سوال پیش مییاد که:
آیا بهتر نیست کمی دیرتر #ازدواج کنیم تا هم از نظر اقتصادی اوضاع بهتری داشته باشیم و هم آمادگیهای لازم پیدا کنیم تا بتونیم #زندگی بهتری تشکیل بدیم🤔
✅ اینکه یک نفر بعد از ازدواج زندگیش خوب بشه یا بد، خیلی ربطی به سن نداره؛ حتی سن بالا موقع ازدواج اثر #منفی هم داره.😔
⚠️
👈 چون طبیعتاً هرچه سن #انسان بالاتر بره شخصیتش شکل گرفته و در کنار فرد دیگری سخت میتونه خودش روتغییر بده، و دچار مشکلاتی خواهند شد که درنتیجه باید سختیهای بیشتری بکشند.
🔷اما در سن پایین، افراد راحت تر با #اخلاقیات همدیگه کنار میان😉
✔️ علت اصلی مشکلات زندگی در بُعد #اقتصادی مسائل دیگری هست؛
مثلاً تصمیمات #دولت و #حکومت که در کاهش توان اقتصادی #جوانان موثره.
👌
😒 یا گاهی در #محاسبات مشکل پیش میاد و دچار شکست اقتصادی می شیم؛
پس #شکست اقتصادی ربطی به سن ازدواج نداره.❌
✨خداوند متعال بارها #تضمین نموده، رزق بنده خودش رو که ازدواج کنه افزایش میده و او را بینیاز میکنه.👏
💕 در مورد تواناییهای لازم برای ازدواج هم که افراد سوال میکنند،
میگیم مگر #ازدواج چه توانایی هایی نیاز داره⁉️
برخی افراد زندگی را به قدری سخت میگیرن که #انگارازدواج یه فرایند پیچیده و دشواره.🥺
➖ما یه #قاعده ی کلی و ساده رو عرض کردیم که
⬅️آقا #محبت کنه و خانم #اطاعت.♥️
اگر افراد همین مورد👆 رورعایت کنند میتونن تا آخر عمر از زندگیشون #لذت ببرند.💞
👈یکسری مسائل زناشویی هم هست که شش ماه، یک سال بعد از ازدواج افراد به همه چیز آگاهی پیدا میکنند.✅
واقعا ازدواج اینقدر پیچیده نیست که یه نفر ۳۰ ساله بشه تا بتونه #مهارتهای زندگی مشترک را به دست آورد.⚠️
موارد بسیاری داشتیم در سنین پایین ازدواج کردند و بهترین #زندگی هارو دارند.😌🎀
🔴 علت اصلی طلاق و #مشکلات خانوادگی:
1⃣ یکی #عدم_نگاه_درست به ازدواج و انتخاب همسر است.👍
2⃣و یکی هم #راحتطلبی😱
که خیلی از افراد حاضر نیستند که سختی هایی روتحمل کنند و تا کوچکترین مشکل و بحثی پیش مییاد میخوان که #طلاق بگیرن.😢
🌺🍃🌸🌷🌹🌷🌸🍃🌺
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#وجدان ۲
همسایه ها جمع شدن و تلاش میکردن جدامون کنن با اینکه دو سال از حسین کوجیکتر بودم اما به لطف دعواهای خیابونیم بهتر از اون میزدمش ناگهان صدای جیغ همسایه به گوشم خورد که مامانم و صدا میکرد ترسیدم و بیخیال حسین شدم رفتم سمتشون مامانم بیهوش بود تقریبا یک ربعی کشید تا امبولانس بیاد و مادرم رو منتقل کنن به بیمارستان، به محض رسیدن مادرم به بیمارستان طاقت نیاورد و فوت کرد
پدرم تو مراسم هفتم مادرم دست زن جدیدش رو گرفت و به خونه اورد با برخورد شدید ما مواجه شد جون خونه به ناممادرم بود پدرمم از خونه ما رفت ولی قبل از رفتنش فرشهاش رو از خونه جمع کرد، بعد از رفتن پدرم حسین هم از خونه رفت و من تنها شدم
ادامهدارد
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
مردانی که از فیلمهای پورن برای تحریک شدن استفاده میکنند هیچوقت از رابطه با همسر خود لذت نمیبرند.
و متاسفانه همسران این مردان به سردمزاجی ونرسیدن به ارگاسم و حتی طلاق جنسی و عاطفی دچار میشوند.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
.
🔵 محدودیت های نزدیکی در دوران بارداری
در 90% مواقع اولین چیزی که به ذهن زوجین می رسد این است که ایا رابطه زناشویی در دوران بارداری باعث صدمه به جنین می شود یا خیر؟
🔻 وقتی یک زن باردار با شریک زندگیش رابطه زناشویی برقرار می کند کودک آسیب نمی بیند. زیرا آلت تناسلی فراتر از واژن نمی رود و بنابراین به جنین آسیبی نمی بیند ولی محدودیت هایی وجود دارد که عبارتند از:
← اگر همسرتان دارای فشار خون بارداری می باشد.
← اگر همسرتان سابقه زایمان زودرس یا سقط جنین داشته است.
← اگر همسرتان سابقه پارگی کیسه آب یا خون ریزی پیش از موعد دارد.
← از نزدیکی و مقاربت سنگین و خشن در سه ماهه اول بارداری به شدت پرهیز کنید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🔶️درمان اختلالات جنسی مانند زود انزالی و کاهش میل جنسی با جو دو سر
اگر می خواهید رابطه شما به اندازه ای طول بکشد تا همسر شما به نقطه اوجش برسد، کمی از بلغور جو دوسر استفاده کنید.
غلات صبحانه منبع خوبی از اسید آمینه ها هستند.معمولا برای درمان بی میلی جنسی و زود انزالی استفاده می شود.
به علاوه، غلات کامل مثل بلغور جو دوسر نیز به کاهش کلسترول کمک می کنند.
در صورتی که کلسترول خون بالا باشد.خون رسانی به اندام تناسلی کاهش پیدا می کند.که این خود باعث زود انزالی و اختلال در نعوظ خواهد شد.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#وجدان ۳
تنهایی باعث شد که افسار گسیخته بشم و سراغ کارهایی برم که نباید/ انقدر تو خلاف غرق شدم و تو خیابون ها دعوا کردم که بالاخره پلیس دستگیرم کرد و دو سال بهم زندان دادن، بابام میومد ملاقاتم اما هیچ وقت من نرفتم دیدنش اصلا تمایلی به دیدار باهاش رو نداشتم اما خبر داشتم که بچه دار شدن، بعد از ازادی از زندان عملا نه کار داشتم و نه چیز دیگه ای حسین هماومده بود تو خونه و من نمیتونستمدیگه برم اونجا اتنا هم پیغام داد اینجا نیا و من ابرو دارم عملا همه من ترد کردن میخواستم باز برمسراغ گارهای قبل که بابامزنگ زد و گفت برمپیشش وقتی رفتماونجا بر خلاف انتظارم همسرش حسابی منو تحویل گرفت و بابام گفت که حسین انحصار ورثه کرده و خونه رو میخواد گفته سهم منم میده
#ادامه_دارد
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#وجدان ۴
بابام میگفت میدونم که خلاف کردی ولی بابا دیگهنکن خودم کمکت میکنیم از حسین هم دوری کن از وقتی فارغ التحصیل شده دیگه ی جور خاص رفتار میکنه اما بابا تو بیا پیش خودمون زندگیکن
پوزخندی بهش زدم: الان یادت افتاده منم هستم؟ ناراحت نگاهم کرد و گفت بابا جان این حرفها چیه؟
اولش خواستم قبول نکنم خیلی با خودم کلنجار رفتم ولی بعد دیدم اگر اینجا بمونم بهتره، تا یکم خودمو جمع و جور کنم چندماهی گذشت انقدر زن بابام خوب و مهربون بود که از حرفها و رفتارهای قبلم احساس شرمندگیمیکردم تا اینکه ی روز یهش گفتم منو ببخش اذیتت کردم خنده شیرینی کرد و گقت توو بچه منی این حرفها چیه.
به کمک اول خدا و بعد با کمک پدرم تونستمبرای خودم ی کاسبی راه بندازم توروخدا هر اتفاقی افتاد بین پدر و مادر شما دخالت نکنید و باعث دق مرگ شدندشون نشید بابای من خیلی زحمتم رو کشید و الانم بهمکمک میکنه فقط امیدوارمروزی برسه بتونم جبران کنم براش
#پایان.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
💠خوانـدن این دعـا در ابتدای روز
باعـث مبارکی کارهایتان میشود💠
💦بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ💦
《اَلّلهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَالفَرَجَ
یا رَبَّ الفَتحِ وَالفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَالفَرَجِ
عَجِّلِ الفَتحَ وَالفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَالفَرَجَ
یا فَتّاحَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَالفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَالفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَ مَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ》
✧✾════✾✰✾════✾✧
❇️ دعـای ابتـدای روز ❇️
《اََللّهُمَّ إِجْعَلْ أَوَّلَ یَوْمی هَذا فَلاحاً
وَ آخِرَهُ نَجاحَاً وَ أَوْسَطَهُ صَلاحَاً
اََللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَاجْعَلْنا مِمَّنْ أَنابَ اِلَیْکَ فَقَبِلْتَهُ
وَ تَوَکَّلَ عَلَیْکَ فَکَفَیتَهُ
وَ تَضَرَّعَ اِلَیْکَ فَرَحِمْتَهُ》
🔴کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند