ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿 🌿🍃 🌿 #گمنام رمان
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿
🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿
🌿🍃
🌿
#گمنام
رمان #عــ🌿ــشق_پایدار
#پـارتـ_سـیـ_و_شـش
فاطمه
شیفتم نبود
رفتم خونه خوابیدم
صبح گوشیم زنگ خورد
دیدم مریم
جواب دادم
من : الو 😴
مریم : به به رئیس مارو صبح واسه ما گرفته خوابیده سردسته خوابالو🤭😂
من : بابا چ ربطی داره تو نبودی ندیدی عین خر داشتم کار میکردم 😂 انصاف داشته باش 🙁
مریم : باشه حالا گریه نکن 😂😜
من : خب گریه م میدی ☹️
مریم ; سوکوت کن بیا اداره ساعت 12 😤
من : هننننننننننن 😱 ساعت 12 ظهرههههه من کجای کارممم 😱😳🤯
مریم : پاشو بیا سرکار دخی خوابالو😂 اقامحسن داره میاد
من : واقعااااااا لابد میخواد این پرونده لامصب رو درست کنه 😄 از ما که گذشت من یکی کمری شدم 😭😁
مریم : پاشو حاضر شو الان اقامحسن میاد میبینه سردسته مامورای امنیتی خانم نیست ابرو مون میره 😐
من : اومدم اومدم 😱
رفتم حاضر شدم سوار ماشین شدم
وایییی 😣
درجه هام نیستتتت 😭
زنگ زدم مامان
من : الو مامان تورو جان هرکی دوست داری به زینب بگو درجه هامو بیاره من نمیتونم نیم پوت هامو در بیارم 😭
مامان : اووو واسه چند قدم راه داری گریه میکنی الان به زینب میگم بیاره واست 😂
من : الهی قربونت شم مرسییی🤩
زینب : بیا بگیر این درجه هاتو منو تا اینجا کشوندی هواس پرت 🤣
من : اخ دستت درد نکنه 🤩🤩🤩🤩
سوار ماشین شدم
درجه هامو کوبوندم به لباس
رسیدم سایت
مریم : به به سردسته مون رسید چ خوبم رسیدی
من : بابا عینه ماشین مسابقاتی سرعت دادم نزدیک بود یه نفرو به فنا بدم 😂
زهرا : اینم از سردسته مون 😐😂
اقاداوود : ما اینیم دیگه 😂
اقافرشید : سریع سریع حاضر شید اقامحمد الان میاد کله هر 7 تامونو میکنه 🤣🤣🤣🤣🤣
زهرا : خوبه خوبه بخاطر یه نفر هممونو میکشن 😄
ادامه امروز