🌱🌱🌱
برای شهادت باید چکار کرد؟
🔹نفـس خود را سر ببریم
دنیا را برای دنیا جدی نگیریـم
دنیا را برای آخرت جدی بگیریم!!.....
#شهیدانه
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهدا
دراینشلوغیدنیافراموشتاننکردیم
درشلوغیقیامتفراموشماننکنید..💔
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
نشستم کنارش
گفت: پاشو برو
گفتم: چرا..؟!
گفت: برو دنبالِ حرفهای زمین مانده رهبر
شهید فقط گریه کن نمیخواهد
رهرو میخواهد
من به عشق لبخند حضرتآقا رفتم جلو.. :)
#شهیدعلیخلیلی
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رابطه ظهور با ایرانیها
#استاد_رائفی_پور
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
بحق
حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخندها و چهرههایی پاکتر و زیباتر و شادابتر از گلها
گلهای حقیقی این کودکان پاک و معصوم سرزمین ما هستند که نسیم عشق اهل بیت به قلوب آنها رسیده و مطهر شدهاند"
اول صبح سر راه #مدرسه"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هم_اکنون
حرم قمر منیر بنی هاشم، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
— اینکه ما، در مقطعی از تاریخ به دنیا آمدهایم
که امام حسین علیهالسلام،
آرزوی زیستن در آن را
داشتهاند، اصلا اتفاقی نیست!
— رسالت ویژهای بر دوش ماست!
خداوند، هدف و مقصد خاصی را،
برای ما، در نظر گرفته است!
کدام هدف و مقصد؟!
چه رسالتی؟!
#اصحاب_المهدی
استـاد_شجـاعی
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻حال و هوای کربلای معلی در اعیاد
شعبانیه
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری♥️
#روز_جانباز✨
روز شهید تبریک گفتیم...
روز پاسدار تبریک گفتیم...
روز جانباز هم تبریک میگوییم...
بی شک شما...
سیدالشهدای شهدای ایران...
آبروی تمام جانبازان...
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
a84a40e9-1db8-4e0a-b15a-583e8bdd2879.mp3
7.51M
🌱🌸🌱
زیباترینآقاےمن
شیرینیِدنیاےمن
قشنگہ💚:)
🌱🌸🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صفا اومد وفا اومد🌸
رفیق و یار شاه کربلا اومد🌸
#یاحضرت_عباس_علیه_السلام🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باغیرت ها ببینند...❗️
ادعای ابوالفضلی بودنمون میشه؟
حضرت عباس اینچنین بود ماهم هستیم!؟
#میلاد_حضرت_عباس #روز_جانباز #ماه_شعبان
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خبر بدید به اباالفضلیا
علمدار اومده
🎙️کربلاییحسینطاهری
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام
🌸ابالفضل گلدی دنیایه
🎤نوای دلنشین حاج سید طالع
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لرها اباالفضلیترند یا ترکها؟
🛑🎥گفتگوی جالب مهدی رسولی با مهمان لرستانی برنامه معلی درباره محبت لرها و ترکها به حضرت عباس(علیه السلام)
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #پارت_هدیه_عیدی #راهنمای_سعادت پارت88 با ذوق گلای نرگس رو ازش گرفتم و تشکر کردم. آخر سر که ه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#پارت_هدیه
#راهنمای_سعادت
پارت89
هرچی میگفتم یچیزی جواب میداد که من واقعا جوابی واسشون نداشتم و ساکت میموندم.
بعداز گذشت مدتی زهرا اومد و گفت:
- هنوز حرفاتون تموم نشده؟
بابا ما اینجا حوصلمون سر رفت ها زشته مهموناتون رو تنها بزاری!
خندیدم و گفتم:
- الان میایم
بلند شدم و گفتم:
- زهرا راست میگه بنظر منم صحبتامون طولانی شد بهتره بریم
رفتیم داخل و همه ساکت بودن بعدش عموی اقا مهدی گفت:
- دخترم این پسر مارو قبول میکنی؟
تا به اینجا برسیم کلی روضه خوند و غیرمستقیم سعی داشت به ما بفهمونه که دوست داره و هرجور شده باید بله رو بگیریم حالا قبول میکنی؟
با خجالت نگاهی به آقا مهدی انداختم که بنده خدا بدجور قرمز شده بود و سرش رو پایین انداخته بود.
از دیدنش توی این حالت خندم گرفت و دلم واسش سوخت بنده خدا خیلی خجالت کشید.
لبخندی زدم و رو به جمع گفتم:
- در طول تمام مدتی که باهم صحبت میکردیم من فکرامو کردم و فکر نکنم لازم باشه مجددا فکر کنم به نظر من عروس حضرت زهرا شدن افتخار بزرگیه!
زهرا منو توی بغل گرفت و گفت:
- پس مبارکه
همه خوشحال شدن و منم بعداز چندیدن سال بالاخره از ته دلم خوشحال شدم.
مادر آقا مهدی گفت:
- چطوره عقد و عروسی رو یکی کنیم؟
یه صیغه ی کوتاه مدت بینتون خونده بشه و بیوفتیم دنبال کارای عقد و عروسی هروقت همه ی کارا انجام شد تاریخش رو مشخص میکنیم.
چطوره؟
عموش گفت:
- منم موافقم
زهرا هم لبخندی زد و با ذوق گفت:
- منم که قطعا موافقم و از همین فردا با نیلا میریم دنبال لباس عروس..!
مادرش خندید و گفت:
- باشه حالا تا فردا هم خدا کریمه عجله نکن دختر
عموش به ما اشاره کرد و گفت:
- بشینید تا یه صیغه ی کوتاه یکماهه بینتون بخونم که فردا هرجا خواستید با خیالت راحت برید
شروع کرد به خوندن صیغه و بعداز اتمام خوندن صیغه مهدی دستم رو توی دستش گرفت و بهم نگاه کرد اما اینبار بدون خجالت!
و این من بودم که زیر نگاهش معذب شدم.
زهرا سرفه ای کرد به نشونه ی اینکه بگه ماهم اینجا هستیم و مهدی اونموقع بود که دست از نگاه کردنم برداشت.
همه از این حرکتش خندیدن.
مادر مهدی بلند شد و گفت:
- خب ما دیگه میریم اما فردا صبح زهرا و مهدی میان دنبالت که برین دنبال کارای عقد و عروسیتون بنظرم هرچی زودتر کارا انجام بشه بهتره!
تا دم در باهاشون رفتم و بدرقشون کردم و بعداز خداحافظی اومدم داخل خونه و باز درگیر تمیزکاری و شستن ظرفها شدم.
چندساعت بعد پیامی روی گوشیم اومد رفتم گوشیم رو چک کردم که دیدم یه شماره ناشناس پیام داده!
پیام رو باز کردم که نوشته بود:
- سلام مهدی هستم
خواستم بهت بگم که تو برای من با همه فرق داری..
تو تنها کسی هستی که میتونم از زمین و زمان باهاش صحبت کنم و خسته نشم خودِ تویی..
تو وجودت برای من خیلی ارزشمنده
تو امیدِ زندگی منی
دوست دارم..!
با ذوق به صفحه ی گوشی خیره شدم چقدر قشنگ عاشقانه هایش رو بیان میکرد.
نویسنده: فاطمه سادات
#راهنمای_سعادت
پارت90
چقدر قشنگ عاشقانه هایش رو بیان میکرد.
نتونستم جوابی بهش بدم اخه هنوز کمی ازش خجالت میکشیدم.
اصلا انتظار ازش نداشتم توی همین فاصله همچین پیامی بفرسته!
(چند هفته بعد)
چند هفته از وقتی که بینمون محرمیت خونده شد میگذره و ما توی این مدت تمام کارای عقد و عروسی رو انجام دادیم.
تاریخ عروسی هم مشخص شد و ما فردا عروسیمون رو میگیریم.
خداروشکر بعداز پس گرفتن ارثیه ای که بهم رسیده بود یه خونه ی خوب خریدیم
مهدی با حقوق کمی که میگرفت اما واقعا برام سنگ تموم گذاشت و حتی نزاشت آرزوی چیزی به دلم بمونه.
خیلی خوشحال بودم چون فردا یکی از بهترین و مهمترین روزهای زندگیه منه!
وقتی اون همه سختی کشیدم اصلا فکر نمیکردم یه روزی برسه که انقدر خوشحال و خوشبخت بشم.
دیر وقت بود و من از استرس فردا خوابم نمیگرفت.
چشام رو روی هم گذاشتم و لالایی ای که مامانم توی بچگی همیشه برام میخوند رو زمزمه کردم.
شب تو آسمون، ماه هم خوابیده
لحافی از ابر، رویش کشیده
از توی جنگل، از اون پایینا
صدایی میاد، صدایی تنها
ماه مهربون، دستش می گیره
یه چتر ابری، تا پایین می ره..!
کم کم چشام گرم شد و به خواب رفتم.
با برخورد نور خورشید به صورتم چشام رو باز کردم و با دیدن ساعت مثل فنر از جا بلند شدم و حاضر شدم.
به مهدی زنگ زدم و گفتم:
- سلام خوبی، کجایی؟ داره دیرمون میشه!
مهدی گفت:
- سلام عزیزم ممنون، توی راهم دارم میام بیا بیرون
باشه ای گفتم و خداحافظی کردم و بعداز قفل کردن در از خونه بیرون اومدم و بعداز پنج دقیقه مهدی رسید و باهم به سمت ارایشگاه راه افتادیم.
گفت:
- نزاری زیاد ارایشت کنن ها تو همین الانشم خوشگلی اصلا لازم نبود بیای ارایشگاه که..!
لبخندی زدم و گفتم:
- از بابت ارایش خیالت راحت باشه
منم نمیخواستم بیام آرایشگاه زهرا مجبورم کرد.
مهدی ابرویی بالا انداخت و گفت:
- گفته باشما حق نداری زیادی خوشگل بشی!
خندیدم و گفتم:
- خوشگل تر از اینی که الان هستم؟
من همه جوره خوشگلم اقا مهدی، برو خداروشکر شکر کن زن به این خوشگلی گیرت اومده خیلی خوش شانسی ها
لبخندی زد و گفت:
- اون که بله خیلیم خوش شانس بودم
جلوی در ارایشگاه نگه داشت وقتی خواستم پیاده بشم یه نگاه به چشاش انداختم و گفتم:
- البته منم خیلی خوش شانس بودم ممنونم که هستی
لبخندی زد و ازم خداحافظی کرد و رفت منم وارد آرایشگاه شدم.
زهرا به سمتم اومد و گفت:
- چقدر دیر کردی ناسلامتی عروسی ها
خندیدم و گفتم:
- باشه حالا مگه چی شده؟
اون عروسا که ده ساعت میخوان به خودشون برسن زود میان من که نمیخوام موهامو رنگ کنم چون خودش خدادادی یه رنگ قشنگ داره آرایش زیادی هم که لازم ندارم پس دلیلی واسه زود اومدنم نبود.
زهرا هم خندید و گفت:
- وای اره یادم رفته بود عروسی ما ماشالا خودش مادرزادی مثل عروس هاست!
ارایشگر به سمتم اومد و گفت:
- شما عروسی؟
لبخندی زدم و گفتم:
- بله
نگاهی بهم انداخت و گفت:
- تو ماشالا خوشگلی نیازی به آرایش نداری اما خواهش میکنم برو توی سالن مخصوص عروس ها تا امادت کنن.
وارد اتاقی که اشاره کرد شدم.
زهرا هم میخواست همراهم بیاد که بهش اجازه ندادن و گفتن این اتاق مخصوص عروس هاست.
بعداز گذشت مدتی که حاضرم کردن و لباس عروس خوشگلم رو به تن کردم با ذوق به خودم توی آینه نگاه کردم!
خانومی که برام حجاب قشنگی زده بود نگاهم کرد و گفت:
- خوشبخت بشی دختر گلم عروس به این قشنگی ندیده بودم مثل یه تیکه ماه شدی مبارکت باشه.
نویسنده: فاطمه سادات
مداحی_آنلاین_لطف_علی_الداوم_شهربانو_محمود_کریمی.mp3
9.16M
🌺 #میلاد_امام_سجاد(ع)
💐شب شب زین العابدین
💐کربلایی شده مدینه
🎙 #محمود_کریمی
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2