eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
16.5هزار ویدیو
68 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
قسمت ۱۲ فصل دوم : آن دو چشم آبی! قسمت چهارم برادرم محمدحسین مخالف ازدواج من بود. از همان روز بله‌برو
قسمت ۱۳ فصل دوم : آن دو چشم آبی! قسمت پنجم با همان لباس عروس نشستم گوشه‌ی اتاق و مثل مادرْ مُرده‌ها گریه کردم. ناله می‌زدم و می‌گفتم: «چرا ما رو از هم جدا کردید!؟» مثل مته روی اعصاب رجب بیچاره رفته بودم. با دهان باز و متعجب به تماشای دیوانه‌بازی‌های من نشست! نمی‌دانست چطور آرامم کند. یک لیوان آب برایم آورد. خواست دستم را بگیرد و آرامم کند، دستش را پس زدم. صورتم را از او برگرداندم. حیران مانده بود چطور آرامم کند. بلند شد کمربندش را درآورد و تا جان در بدن داشتم کتکم زد! تور لباس عروس را مچاله کردم و گذاشتم میان دندان‌هایم و با تمام توان فشار می‌دادم که صدایم را کسی نشنود! آن‌قدر کتک خوردم که هر دو از حال رفتیم و گوشه‌ای افتادیم. شب اول زندگی مشترکم را با کبودی کمربند به صبح رساندم. تا شش ماه به رجب بی‌محلی می‌کردم. صبح تا شب بهانه‌ی مادرم را می‌گرفتم و گریه می‌کردم. مریض شدم، از پا افتادم. دختر دایی هر روز دلداری‌ام می‌داد، از خوبی‌های رجب و چشمان آبی‌اش برایم می‌گفت. نمی‌دانستم با چه زبانی حالی‌اش کنم من از این چشمان آبی‌ای که تو دوست داری بدم می‌آید! اصلا آماده شوهرداری نبودم. ازدواج مثل یک زلزله‌ی ناگهانی، رؤیاهایم را روی سرم خراب کرد و بین من و مادرم جدایی انداخت. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙
قسمت ۱۴ فصل دوم : آن دو چشم آبی! قسمت ششم رجب گارسون یک هتل مجلل در تهران بود. صبح می‌رفت سر کار و آخر شب برمی‌گشت خانه. برای میهمانی و پاگشا به خانه فامیل‌های شوهرم دعوت شدیم. رجب رفت پیش دایی و اجازه خروج من از خانه را گرفت. با اینکه ازدواج کرده بودم و اختیارم با شوهرم بود، اما رسم و رسوم اجازه نمی‌داد عروس جوان بدون اجازه بزرگ‌ترِ خانه جایی برود. خیلی اوقات دختر کوچک دایی یا نوه‌اش همراه ما بیرون می‌آمدند. رجب عاشق سینما و فیلم دیدن بود. یک بار مرا با خودش به سینما برد و فیلم گنج قارون را دیدیم؛ شاید اولین شبی بود که در کنارش به من خوش گذشت. مادرم خوشبخت را می‌گذاشت پیش من و خودش می‌رفت سر کار. به بهانه خواهرم مدام به من سر می‌زد و نصیحتم می‌کرد. خیلی توصیه به شوهرداری می‌کرد و هر درسی که از زندگی گرفته بود به من یاد می‌داد. می‌گفت: «زهرا جان! هر کاری که می‌خوای توی زندگیت بکنی، اول رضایت شوهرت رو در نظر بگیر. اگه اون ازت ناراضی باشه، خدا هم از تو رضایت نداره. اگه چیزی از شوهرت بخوای که در توانش نباشه و شرمنده بشه، شیرم رو حلالت نمی‌کنم! قدر نون حلالی که شوهرت درمیاره رو بدون. کم و زیادش مهم نیست، مهم اینه که حلال باشه.» یک روز صبحانه‌ی رجب را دادم و راهی‌اش کردم. جلوی در گفتم: «شما که خونه نیستی و منم تنهایی حوصله‌م سر میره؛ اجازه بده برم سری به مادرم بزنم.» نگاهی به من انداخت و بدون هیچ حرف اضافه‌ای گفت: «برو.» حس کردم بی‌میل و رغبت است، اما پیش خودم گفتم: «اجازه داده، پس میرم.» بعدازظهر چادر سر کردم و رفتم دیدن مادرم، اما او سر کار بود؛ برگشتم خانه. گوشه‌ای از اتاق بالشت گذاشتم و خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم از آسمان گلوله‌های آتشین بر سرم می‌ریزد و همه‌ی وجودم را به آتش می‌کشد! وحشت‌زده از خواب پریدم و گفتم: «حتما رجب از من راضی نیست! شش ماه بهش بی‌محلی کردم، خیلی اذیتش کردم. من نباید می‌رفتم خونه‌ی مامان، خدا منو ببخشه!» شب از رجب حلالیت طلبیدم. سعی می‌کردم بدون رضایتش کاری نکنم تا باز از این خواب‌های آشفته و ترسناک نبینم. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙
قسمت۱۵ فصل دوم : آن دو چشم آبی! قسمت هفتم با اخلاق رجب کنار آمده بودم. وقتی از گذشته‌ی تلخی که پشت سر گذاشته بود باخبر شدم، به او حق می‌دادم محبت کردن بلد نباشد و با من تندی کند. رجب چهار پنج سال بیشتر نداشته که پدرش را از دست می‌دهد، بی‌بی خانم به‌اجبار برادرش ازدواج مجدد می‌کند و از روستا می‌رود. ناپدری رجب اجازه نمی‌دهد او با مادرش زندگی کند. بین آن‌ها جدایی می‌افتد. رجب زیر دست دایی‌اش بزرگ می‌شود و محبت نمی‌بیند. هفته‌ای یک بار با پای برهنه و لباس‌های پاره خودش را به چند روستا آن طرف‌تر می‌رسانده تا برای ساعتی کنار مادرش باشد. بی‌بی خانم شلوار پاره‌اش را وصله می‌زده و نوازشش می‌کرده. قبل از اینکه شوهرش برگردد، باید رجب را می‌فرستاده خانه‌ی برادرش تا هفته‌ی بعد دوباره همدیگر را ببینند. رجب تا روزها جای وصله‌ی شلوارش را بو می‌کرده و اشک می‌ریخته تا دل‌تنگی‌اش کم شود. خیلی مصیبت و سختی می‌کشد، بی مادر و پدر بزرگ می‌شود تا می‌تواند روی پای خودش بایستد. جدایی از مادر و رفتارهای تند دایی برایش عقده شده بود؛ اما هیچ‌وقت دنبال خلاف و نان حرام نرفته بود. هروقت من را زیر مشت و لگد می‌گرفت، فوری معذرت می‌خواست و سعی می‌کرد از دلم دربیاورد. می‌دانستم دست خودش نیست و روزگار با او بد تا کرده؛ باید تحمل می‌کردم. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| نمازِ عجله‌ای، طمعِ شیطان رو به ما زیاد میکنه! منبع : جلسه ۱۹ از مبحث فکر و ذکر ۱ نــام : مـــهدے(عج) ســن :۱۱۸۹ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| √ توصیه‌های ویژه‌ی استاد شجاعی برای دریافت بهترین تقدیرات در شب قدر (باید از الآن شروع کرد، داره دیر میشه) نــام : مـــهدے(عج) ســن :۱۱۸۹ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلما دختر خردسال شهید پوریا احمدی خطاب به رهبر انقلاب: حالا که به سن تکلیف نرسیدم، میشه شمارو یه کم بغل کنم؟ نــام : مـــهدے(عج) ســن :۱۱۸۹ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنــام آفریدگار مهربان" 💌خدای من، بنده‌ی فراری، هیچ جایی جز در خونه‌ی مولای خودش نداره که پناه ببره، پس من به سوی تو پناه آوردم در حالی که هیچ کسی رو جز تو ندارم و از گناهانم پشیمانم 💚 به قدرت و حلمت توبه‌ی من رو قبول کن. و با علمت نسبت به من مدارا کن. یا مُجیبَ المُضطَر ای اجابت َکننده‌ی بیچاره گرفتار 💚
🌿🌺﷽🌿🌺 💌یه وقتایی خسته‌ای فکر میکنی نمیشه، نمیتونی، در توانت نیست یه وقتایی هست که تنهایی حس میکنی کسی نیست که بتونی رو کمکش حساب کنی یه وقتایی دلخوشی‌ یی نداری انگار هیچ نقطه روشنی نمی‌بینی توی زندگیت یه وقتایی دردهای زیادی سراغت میاد و خیال میکنی که طاقت موندن و ایستادگی رو نداری اصلا یه وقتایی انگیزه‌ای برای زندگی نداری چون تصور میکنی بودن یا نبودنت، هیچ فرقی واسه این دنیا و آدمــهاش نداره ... میدونی این "یه وقتایی" دقیقاً چه وقتاییه؟ دقیقاً زمانیِ که تو خدای خودتو از یاد بردی! فراموش کردی که چه قدرتِ نامحدود و انرژی بی‌پایانی رو کنارت داری! حالا بیا از امروز فرض رو بذار رو این که: 💚 این قدرت نامحدود رو همیشه میتونی کنار خودت داشته باشی ... هرجا خسته شدی، ناامید شدی، کم آوردی، و فکر کردی که نمیتونی، ناتوانی و کمبودهای خودتو با اون جبران کن... انگار که یه منبع انرژی نامحدود همیشه وصله بهت 😊 و تو آزادی هرررررچقدر که میخوای ازش استفاده کنی. نه تموم میشه، نه قدرت و کیفیتش پایین میاد! تازه بهترم میشه روز به روز ... پس از حالا به بعد ، به دنیا و تموم اتفاقاتش بگو: باشه عزیزم ، تو تمام تلاشتو بکن! هرچی مانع و درد و سختی که هست، سر راهم بذار، اما من زمین نمیخورم. من نیومدم که کنار بکشم! من به این دنیا اومدم که بزرگ بشم ... هرچقدر میخوای سخت بگیر، اما من کم نمیارم. چون کنارم رو دارم ... خدا هم که هیچوقت خسته نمیشه و کم نمیاره 😊 درسته؟ پس منم هیچوقت خسته نمیشم و کم نمیارم ... ☝️من و اون، همیشه با همیم ... 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚چون فلان مشکل و داری به این معنی نیست که گناه کاری، مشکل داشتن به معنی نادیده گرفتن شما، توسط خداوند نیست. ممکنه در تاریکی قرار داشته باشی، اما اگر نور ایمان و درون خودت روشن کنی، خداوند شما رو قطعا نجات میده. دقیقا کاری که بذر یک گیاه انجام میده، در حالی که در اوج تاریکی های خاک مدفون شده، اما به خداوند و نور ایمان داره.. سنگ ها و سختی ها رو کنار میزنه، و روزی در حالی که باد شاخه‌هاش رو زیر نور خورشید نوازش می‌کنه، بسیاری از انسانها و موجودات زنده رو از میوه های خودش بهره‌مند میکنه. نتیجه ایمان به خداوند واقعا شگفت انگیزه 🤍 🌺🌿عَسَىٰ رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا رَاغِبُونَ 💚ﺍﻣﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻋﻮﺽ ﺩﻫﺪ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ [ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺩﻝ ﺑﺮﻳﺪﻳﻢ ﻭ ] ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍﻏﺐ ﻭ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﻣﻨﺪﻳﻢ .(٣٢) سوره قلم 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی الحُــسین و علی علی بن الحُسین وَ عــــلی اُولاد الـحـسین و عَـــلی اصحاب الحسین ✍امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون می‌کند و عمر را طولانی می‌گرداند و بلاها و بدی‌ها را دور می کند. ارزقنا کربلا
کسی چه می‌داند شاید این سختی‌ها پایانی به شیرینی ظهور دارد . . . ‼️ ✅ ظهور نزدیک است آیا ما آماده‌ایم⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بی‌حضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد! اللّهم عجل لولیک الفرج 💔 صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
قبل از رفتن ؛ زیارت حضرت‌زهرا(س) خواند. شهادت حضرت نزدیک بود و رمز عملیات هم یازهرا (س) از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد؛ امّا دیگر برنگشت ..! كربلای ۵ بود كه تركش خورد بُردنش بیمارستان ... چند روز بعد ۱۲ بهمن ٦۵ شهید شد آنروز، روزِ شهادت حضرت زهرا بود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به چه خوابهایی باید اعتماد کرد.mp3
6.41M
👺خواب شیطانی یا امام زمانی؟☀️ از کجا بفهمیم خوابی که از امام زمان دیدیم واقعی است یا شیطانی⁉️ . مگر شیطان می تواند به شکل معصوم در بیاید⁉️ . قضیه کتابهای تعبیر خواب چیست؟ میشود به آنها اعتماد کرد ⁉️⁉️ بیان یک داستان واقعی از خواب سازی های دروغین شیطان این فایل را با دقت زیاد گوش دهید چون یکی از عوامل سوء استفاده فرقه های انحرافی ، خواب و رویا می باشد.👌 https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حـق‌النـاس عــاطفی تو فکر کردی هرجور بگردی سر خودت نمیاد؟⛔️✋🏼 دکتر عزیزی ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️شیاطین آزاد می شوند... آب دستته بزار کنار با دقت گوش بده ... 💯حمله شیاطین رو جدی بگیرید
⭕️یمن: آمریکا و اسرائیل راهی جز خروج از منطقه ندارند «سیدصادق الشرفی» عضو جنبش انصارالله یمن: دولت جنایتکار آمریکا راهی جز خروج از منطقه ندارد و تا آنها هستند قطعا خاورمیانه روی آرامش و صلح را نمی‌بیند. همه مردم دنیا باید بدانند که ایستادگی در برابر ظالم و حمایت از مظلوم تنها راه عزت و سعادت است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
#داستان_ظهور ۱۱ 💠شیران بیشه ایمان می‌آیند ... 🔹کم کم لشکر ده هزار نفری کامل می‌شود. آنها با یکدیگر
🔵 ۱۲ 💠لباس ضدّ آتش و عصای شگفت انگیز 🔹اکنون همه سربازان و یاران امام در مکّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فدای امام کنند. امام لباس رزم بر تن کرده و آماده حرکت به سوی مدینه شده است. آیا می‌دانی که لباس رزم امام، همان پیراهن یوسف علیه السلام است؟ به راستی چرا امام این لباس را به تن کرده است؟ آیا می‌دانی لباس امام، لباسی معمولی نیست، بلکه لباسی ضدّ آتش است. تعجّب نکن، بگذار تاریخ آن را برایت بگویم. پیراهن یوسف در اصل از ابراهیم علیه السلام بود. هنگامی که نمرود می‌خواست ابراهیم علیه السلام را به جرم خداپرستی در آتش اندازد، جبرئیل به زمین آمد تا بزرگ پرچمدار توحید را یاری کند. او همراه خود لباسی از بهشت آورد. به خاطرِ همین لباس، ابراهیم در آتش نسوخت. پس از ابراهیم علیه السلام، این لباس به فرزندان او به ارث رسید تا اینکه لباس یوسف علیه السلام شد و باعث روشنی چشمان یعقوب! این لباس نسل به نسل گشت تا پیامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم (علیهم‌السلام)، یکی بعد از دیگری به ارث بردند. و اکنون روشن شد که چرا خداوند این پیراهن را برای امام زمان نگه داشته است؟ 🔹همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترین آتش آن روزگار نبود؟ یک بیابان آتش که شعله‌های آن به آسمان می‌رسید! نمرود با امکاناتی که در اختیار داشت آتشی به آن بزرگی ایجاد کرد و ابراهیم علیه السلام را در میان آن آتش انداخت؛ امّا خدا، پیامبر خود را با آن پیراهن یاری کرد و امروز همان پیراهن در تن امام زمان است. 🔹امام آماده حرکت شده است، من دقّت می‌کنم تا ببینم امام با چه اسلحه ای می‌خواهد به جنگ دشمنان برود. امام به جای اسلحه، یک چوب دستی دارد! با خود می‌گویم که چرا فرمانده این لشکر، این چوب را با خود برداشته است؟ آخر ما می‌خواهیم به جنگ توپ و تانک و موشک برویم. هر چه فکر می‌کنم جوابی برای خود نمی یابم؛ برای همین از یکی از یاران امام سؤال می‌کنم که چرا امام به جای اسلحه این چوب دستی را با خود برداشته است؟ او برایم می‌گوید: این چوبی که در دست امام قرار دارد، همان عصای موسی علیه السلام است. با این که چوب این عصا هزاران سال پیش، از درخت بریده شده است؛ امّا هنوز تر و تازه است، مثل اینکه همین الآن آن را، از درخت قطع کرده ای. 🔹در زمان موسی علیه السلام، بشر در سحر و جادو پیشرفت زیادی کرده بود و به اصطلاح، فن آوری بشر آن روز، سحر و جادو بود؛ امّا وقتی موسی عصای خود را به زمین زد، ناگهان آن عصا به اژدهایی تبدیل شد که همه آن سحر و جادوها را در یک چشم به هم زدن بلعید. امروز هم بشر هر چه پیشرفت کرده و هر فناوری جدیدی داشته باشد باید بداند که امام زمان با همین عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت. این عصا، یک عصای شگفت انگیز است که هر دستوری را که امام به آن بدهد، انجام می‌دهد. 🔹تازه حالا فهمیده‌ام که این چوب، یک عصای سخن گو هم هست و با امام سخن می‌گوید! آری، آنچه که بشر به دست خود ساخته است توسط این عصا بلعیده می‌شود، تانک باشد یا هواپیما یا موشک، چه فرق می‌کند، کافی است امام به عصا امر کند. قرآن در مورد عصای موسی سخن گفته است. آن عصا یک بیابان سحر و جادو را بلعید، این نکته را قبول می‌کنی چون قرآن این را می‌گوید. پس دور از ذهن نخواهد بود که این عصا بتواند هواپیما و موشک را هم ببلعد. هنر بشر آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر امروز هر چه می‌خواهد باشد. این عصا به اذن خدا می‌تواند مقابل آن بایستد. 🔹آیا می‌دانی وقتی امام، این عصا را بر زمین بزند، آن عصا تبدیل به چه چیزی می‌شود؟ من نمی دانم از چه لفظی استفاده کنم؟ آیا می‌توانم بگویم تبدیل به اژدهایی بزرگ می‌شود؟ می ترسم بگویی که این نویسنده چه حرف‌های عجیب و غریبی می‌زند. واقعا نمی دانم چه بگویم؟ هیچ چیز بهتر از این نیست که سخن امام باقر علیه السلام را برایت بگویم. تو که دیگر سخن آن حضرت را قبول داری که فرمود: «چون قائم ما، عصای خود را به زمین بزند، آن عصا، شکاف بر می‌دارد، شکافی به اندازه فاصله زمین تا آسمان! و آن عصا هر چه را که مقابلش باشد، می‌بلعد». به راستی که خداوند چه حکمت‌های زیبایی دارد و با عصای موسی علیه السلام، آخرین ولیّ خود را یاری می‌کند. 🔰ادامه دارد... ✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی