فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده⃤💘🔗
{ ساخت دستبند }
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_خام ✨
امیدوارم در این روز های آخر پاییز بهترین ها براتون رقم بخوره🍁🍁
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️
🌸❄️🌸❄️🌸❄️
❄️🌸❄️🌸❄️
🌸❄️🌸❄️
❄️🌸❄️
🌸❄️
پارت 86 رمان #بهشت_چادر ♦️
سرم درد گرفته بود. حالم خراب بود...
یعنی چی؟
چرا اینجوری شد؟
اصن این یارو کیه؟
چرا اینکارو میکنه؟
من که اصلا ندیدمش...
داشتم دیوونه میشدم از حجم زیاد این همه سوال و شکی که بهم وارد شده بود.
یعنی من باید به زور زن یه مرد میشدم تا بابام ضرر نبینه؟
یعنی آینده و آرزوهایی که داشتم همه خراب بشه؟
یا نه بابام ورشکسته بشه؟
بی اختیار نگاهم کشیده شد سمت علی.
علی که قول داده بود همیشه مواظبم باشه.
اونی که ادعا میکرد مثه یه برادر مثل کوه پشتمه.
دیدم داره با ناراحتی نگام میکنه.
نگاهمو ازش گرفتم و به میلاد دوختم.
به میلادی که این همه سال کمکم کرد و حالا با غمی عظیم توی چشماش میفهمم نمیتونه کمکم کنه.
با عجز و التماس به تک تک حضار توی سالن نگاه کردم که فقط با ناراحتی و نگرانی بهم زل زده بودن.با دیدن این حجم از شکستگی نگاهمو به بابا دوختم که گفت:
دخترم ! عزیزم نگران نباش همه چی درست میشه ... خدا بزرگه.من تک دخترمو به زور ازدواج نمیدم.
میدونستم بابا برای دلخوش کنی اینا رو میگه و میدونستم که از شرکت این یارو که نمیدونم کیه بد ضرری میاوره اگه به حرفش گوش نده.
چشم هامو بستمو محکم فشارشون دادم.
باید یکم تنها باشم تا فکر کنم.
بلند شدم و به سمت پله ها قدم برداشتم .
بی توجه به اینکه همه صدام میزدن رفتم تو اتاقمو درو بستم.چادرمو پرت کردم رو صندلی و خودمو پرت کردم رو تخت. خواب از سرم پریده بود.
نشستم روی تخت و با خدای خودم صحبت کردم. و دردودل.
این داستان ادامه دارد...
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️
🌸❄️🌸❄️🌸❄️
❄️🌸❄️🌸❄️
🌸❄️🌸❄️
❄️🌸❄️
🌸❄️
پارت 87 رمان #بهشت_چادر ♣️
"از زبان دانای کل"(راوی)
باید چه میکرد؟او که دلش پاک و قلبش از گل پاک تر بود چرا درگیر این ماجرا شد؟ماجرایی که نمیدانست پایانش چه میشود؟ با خدای خود حرف میزد و گریه میکرد؟چه راهی داشت؟شکسته شدن غرور و اعتبار پدرش یا آینده خودش؟چه تصمیمی باید میگرفت؟باید چه میکرد؟از کی مشورت میگرفت؟چطور از این حال در می امد؟
این ها تمام سوالاتی بود که اورا از تصمیم درست منع میکرد.
و اما آن طرف...
علی که کم کم داشت به حانیه دل میبست و با این حال دیگر نمیتوانست کاری کند!نمیتوانست به عشقش برسد؟ از خود میپرسید آیا واقعا عاشقش شده؟ حال باید برای نجات حانیه چه میکرد؟ او که ۳ سال پیش فقط به خاطر نجات جان حانیه از او فاصله گرفت و حال باید چه میکرد؟اونی که با تمام وجود با شغل شریفش برای نجات جان دیگران می پرداخت و حال نمیدانست چه کند...
به مرتضی و عباس و بچه های گروه خبر داد...
همه دنبال راه چاره بودند. باید درسته باید حانیه را نجات میداد. اگرچه اگر او از دست میرفت علی دیگر روی پا نمیماند.با تمام وجود روی پرنده این ماجرا که کلی متحم داشت کار میکرد و باز به نتیجه ای نمیرسید.
حانیه در اتاق از خدای خود ناله میکند و از او یاری می طلبد ؟ با خود فکر کرده است که به پدر جواب مثبت دهد! زیرا این کار مانع میشود تا اعتبار و غرور پدرش زیر سوال برود!
با این وجود از خدای خود درخواست میکند که هرچه بر صلاحش است برایش رقم بخورد...
با این حال از خدای خود گله نمیکند و باید برای آینده خود تلاش کند و اگر نشد؟ به پدر جواب مثبت میدهد. اما واقعا این کارش درست است؟
آیا او به زندگی آینده خود فکر کرده است؟
اما این سرنوشتی ست که برایش رقم خورده...
این داستان ادامه دارد...
هدایت شده از בخترانـღمذهبـے•͜•ْ⃟♡
رمان بهشت چادر👆👆👆👆👆👆
روزی یک الی سه پارت خدمتتون🧚♂🧚♀
#پروفایل
#دخترونهـــــ🌸
دختران خودنـما در چشم هـا جاے دارند
ولۍ دختران عفیف در دل هـا
زیرا حجاب یعنۍ به جاے شخص،
شخصیت را دیدݩ
فیلم ایام فاطمیه😔🌸
✿⃟⛱✦
#چادرانه ☂️
چــ♡ــادرم
سیاہ ترین رنگ جهان
هم ڪہ باشد
باطنش رنگـ🌸ـے ست!
پر از نقش حیا
و عفت و پاڪ دامنی✨
اگر تو فقط سیاهے اش رامیبینے
ایراد از چادر من نیست
عمیق بنگر...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبـرمـن !
هیـھاتکـہتنھابگـذاریـمتـورا . . .♥️!
آسیدعلیمیگه😌💙:
پیشرفتکشورنیازمندحرکتعلمیبسیارقویاست
کهپایههایشرابایددرمحیطدانشآموزی
ایجادکردوبههمیندلیلاستکهدرسخواندن
مهمترینکاردانشآموزانوعبادتبشمارمیآید.
📚✏️🖇
#مندرسمیخوانم🤓
#چونرهبرموندستوردادن:)
#رهبرانه #امام_زمان
"🌸🖇"
ترسدشمنازحجـٰابزینباست
حفظچـٰادرانقلابزینباست...シ!
•🖤•#چادرانہ
چادر زهرا حکایت میکند
از بی حجابی ها شکایت میکند
روز محشر برزنان باحجاب
حضرت زهراشفاعت میکند
#چادرانہ🌺
⸤•💕•⸣
#رفیقونه
بے اندازھ دوستٺـ دارࢪم ࢪفیق
مثݪ ابࢪۍ ڪھ حساب باࢪانہایشـ ࢪاݩداࢪد🌪
‹♥️🖇›
¦🌻⃟🎗¦↬ #چادرانه
شھیدآوینیمیگفت:
بالینمیخواهم...
اینپوتینھایکھنہھممیٺواند
مرابہآسمانھاببرد
منھم بالی نمیخواھم...
بیشكبا'ݘادرم'میتوانممسافرِ آسمانھاباشم:)🕊
چادر من،بالپروازمَناسٺ.🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-فاطمیهافسانهنیست..
-فاطمیهتاریخماست🖤
#فاطمیهخطمقدمماست🥀
#سهشبتاشروعفاطمیه📆
﴾🍎♥️﴿
خوببآشبھشتازهمونجایی
شرو؏میشهکهبهخدااعــتماد
میکنۍ . . !♥️🍓
#حرف_قشنگ••