eitaa logo
בخترانـღمذهبـے•͜•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ْ‌‌‌‌‌‌⃟♡
189 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
210 فایل
[زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست...💔] ♡•مذهبی بودن لیاقت میخواد حواسمون باشه•♡ 300....🚴‍♀🚴‍♂....200 تاسیس 1400/3/5 ایدی مدیر>>> @Atieha ناشناسمونهـ https://harfeto.timefriend.net/16685314500247 🖇 @zozozos 🖇
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 پزشکان ایرانی و اروپایی اگر انسانند و سوگند پزشکی خوردند چرا برای کودکان پروانه ای و بیماران خاص دست به دامن صلیب سرخ نشدند؟!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تور کنسرت جاستین بیبر به خاطر عوارض شدیدی که واکسن‌های آمریکایی برای او داشت، لغو شد 🔹 فکر کنید یه سلبریتی تاپ ایرانی که توی شهرت انگشت کوچیکه جاستین بیبر هم نمیشه، با یه واکسن ایرانی همچین اتفاقی براش میفتاد! 😱 🔹 تا سازمان ملل دو تا قطع‌نامه حقوق بشری علیه ایران صادر نمی‌کرد، آروم نمی‌گرفتند!😳 🔸 یه هشتک سلبریتی نباید مبتلا به عوارض جانبی تزریق واکسن شود هم میزاشتن که همه صدای او باشند 😂😂
🔴 بیشرف تو جمهوری اسلامی بازیگر شده، دکتر شده، مدرس دانشگاه شده، مشهور شده، پولدار شده بعد میگه داریم برمی‌گردیم به دوران جاهلیت 🔹 چیجوری انقدر عوضی و لاشخورید شماها 🔹 این نتیجه مماشات حضراتی هست که فقط دنبال این هستن که آدم خوبه داستان باشن 😐
🔴 وقتی سوژه خبری اینترنشنال به ته دیگ میخوره... 🔹 از مهاجرت فصلی پرندگان به جنبش زن زندگی آزادی میرسه((:
🔴 تا تو برسی، کاخ سفید حسینیه شده ها از ما گفتن بود 😂
دقیقا!! آدم عاقل باور نمیکنه که جمهوری اسلامی بخواد اتش سرد شده ی اغتشاشات رو با این کار دوباره گرم کنه! این استدلال ک کار جمهوری اسلامیه فقط میتونه حاصل ساعت ها تفکر یه برعنداز با ای کیوی منفی یک باشه😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پارت ۱۲۸ و ۱۲۹ رمان بهشت چادر خدمتتون👇
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️ 🌸❄️ پارت 128 رمان 🎂 خدایا چه خبره ؟ صدای منو شنیدی خدا؟ یعنی این واقعیته؟ امکان نداره...یعنی علی...زندس؟ کم کم خون تو رگ هام جریان گرفت و مغزم شروع به تجزیه و تحلیل کرد... توی احبار داشت نشون میداد که بلاخره باند بزرگ عقرب سیاه دستگیر شده و باندشون کاملا نابود شده ... رئیس باند که همون اشکان زاهدی بود رو نشون میداد که به همراه فرهاد محمدی که زیر دستش بود دستبند زده دستگیر شده بودن. حالا این به کنار... بعد از اون یه گروه از پلیس ها که فک میکنم همون ۶ نفری بودن که گفته شده بود به همراه علی مفقودالاثر شده بودن رو داشت نشون میداد و ازشون بابت تمام زحمت هایی که کشیدن تشکر میشد.... و علی درست روبه روی دوربین با چهره خندون داشت لبخند میزد و خوشحال بود که ازش تقدیر میشد. خدایا باورم نمیشه ... بلاخره...اون ... اون زندس...خدایا اون زندسسسسس.... جیغی از سر خوشحالی دادم و گوشیو انداختم رو صندلی بغل و بلافاصله پامو روی گاز فشار دادم که ماشین از جا کنده شد. به سرعت نور به خونه رسیدم. خوشحال بودم و میخواستم که پدر و مادرمم خوشحال بشن. تو راه چند بار نزدیک بود تصادف کنم ولی خوب جون سالم به در بردم. بدو بدو خودمو از حیاط رد کردم و با هول درو باز کردم . بلافاصله صدامو انداختم تو سرمو داد زدم: مامان...بابا...مامان...بابا...میدونستین علی... و با دیدن صحنه روبه روم خشک شدم و صدام تو گلوم خفه شد. مامان و بابا و میلاد خوشحال در کنار علی که خنده از روی لب هاش پاک نمیشد ایستاده بودند. خودش بود...علی بود...موهاش بلند تر شده بود ریش هاشم کمی در اومده بود ولی درکل هنوزم مثل چهار سال پیش خوشگل و خوشتیپ بود. بلاخره دیدمش بلاخره بعد از چهار سال دوری... این داستان ادامه دارد...
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️ 🌸❄️ پارت 129 رمان 🚁 اشک از روی گونه ام سر میخوره و روی زمین میچکه. پاهام توان حرکتو ازم گرفته بودن و من فقط محو تماشای دوتا تیله سبز بودم که داشتن نگاهم میکردن. قطره های اشک دوباره مثل بارون روی صورتم جاری شدن. تصویر علی جلوی چشمم تار شد و این باعث شد که به سرعت چشم هامو پاک کنم. علی قدمی به سمتم نزدیک شد و من هم ناخوداگاه اروم اروم به سمتش قدم برداشتم تا جایی که به سمتش دویدم و خودمو تو اغوشش رها کردم. علی محکم منو بغل کرد و نفس عمیقی کشید. هق هق میکردم و اشک هام دست خودم نبود. زیر لب اروم و پشت سر هم تکرار میکردم:(دلم برات تنگ شده بود...دلم برات تنگ شده بود...) انگار میخواستم به خودم ثابت کنم که واقعا زندس. هنوزم باورم نمیشد... انگار رویاهام به حقیقت تبدیل شده بود. علی منو اروم از خودش جدا کرد و خیره شد بهم،منم نگاهش کردم. میتونستم لایه ای از اشک رو توی چشماش ببینم. بعد از چند دیقه باصدای گرفته ای گفت: حالت ...خوبه؟ سرمو به نشونه نه به چپ و راست تکون دادم. علی:دلم برات تنگ ...شده بود. دوباره میزنم زیر گریه و اون بغلم میکنه. علی:ببخشید...متاسفم...ببخشید...گریه نکن...دیگه اینجام...گریه نکن حانیه. نمیدونم چرا ولی دوست داشتم دق و دلی این چهار سالو سرش در بیارم و اذیتش کنم هرچند تو دلم خوشحال بودم. واسه همین یه دفه ای از بغلش بیرون اومدم و با صدای پر بغض و خشمگین گفتم: کجا بودی؟ تو این چهار سال کجا بودی؟؟ اصن میدونستی تو این سالا به من چی گذشت؟؟چه جوابی داری که بهم بدی؟چرا فقط به فکر خودتی؟؟بعد از چند سال اومدی که چی بگی؟؟ من هنوز باور نمیکنم که حتی زنده ای...با چه رویی پاشدی اومدی اینجا ؟؟؟هانننن؟ و بعد به سرعت از پله ها دویدم بالا و پریدم تو اتاقم و درو پشت سرم قفل کردم. اشکام امانمو بریده بود و قلبم به شدت درد میکرد. تکیه دادم به در و سر خوردم و روی زمین نشستم. نمیدونم چرا این کار و کردم . یه خاطر برگشتش خیلی خوشحال بودم خیلی ولی نمیدونم چرا فضارو ناراحت کننده کردم. تقصیر خودم نبود شاید به خاطر این بود که تو این چهار سال خیلی داغون شدم.البته تقصیر علی هم نیست ولی من میخام اونو مقصر بدونم. سرمو روی زانوم گزاشتم که یکی در زد و بعدش صدای آروم علی اومد که میگفت: حانیه...حانیه جان درو باز میکنی؟...درو باز کن بزار باهات حرف بزنم...چهار ساله که داغونم بزار ببینمت...توروخدا اجازه بده برات توضیح بدم...حانیه! دلم داشت براش کباب میشد و نمی تونستم درو باز نکنم . خودمم دلم براش تنگ شده بود و میخواستم یه دله سیر نگاهش کنم و باهاش حرف بزنم ولی مغزم بر خلاف قلبم بهم این اجازه رو نمیداد. اما من... بلاخره دلو به دریا زدم و درو باز کردم. علی لبخندی زد و وارد شد و پشت سرش درو بست. دستمو گرفتم و باهم روی تخت نشستیم. این داستان ادامه دارد...
هدایت شده از -رایـح‌ـه¹²⁸-
610تایی مـــون ڪنید 🌱⚡️ در این آمار ڪلی تـــم و ۱۸ ڪا ممبـــر میزاریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تغییر سطح تیتر ها در رسانه های فارسی از تیتر [ مسمومیت در مدارس ] به [ حمله شیمیایی ] 🔹 همان بازی تغییر تیتر در اتاق فکر رسانه ۳ ماه پیش [ اعتراضات به مرگ مهسا ] به [ خیزش سراسری ] 🔹 مام اصلا حواسمون نیست 😁
🔴 جمهوری اسلامی دستکم ۹۴قاتل، جانی، محارب، بر هم زننده ی نظم و امنیت کشور و... را که به جان و مال و ناموس مردم رحم نمیکردند اعدام کرد. «البته بر فرض اینکه این عدد درست باشه 😂» 🔹 البته از اون جایی ک سگ زرد برادر شغاله بایدم صدای شماها در بیاد😐🖐
🔴 وای نه تو رو خدا اگه راهشون ندین کجا برن دیگه😂 🔹 الحق و الانصاف احمقید
🔴 ظالم بچه کش اونی بود ک ساعت دقیق و مکان تیر اندازی رو میدونست اما برای پیشبرد اهداف خودش بچشو برداشت با خودش برد تو دل خطر و بچشو به کشتن داد تا باهاش جولون بده!!! 🔹 بعدم کاور هم جنس بازا رو بندازه روی گوشیش و با عنتر منتر کردن خودش ژست مادرای داغدار رو بگیره
🔴 رهبری در مراسم درختکاری عباشونو ندادن کسی نگه داره تا برای بقیه زحمت نباشه! بعضی مسئولا هم هستن که برای یه کلنگ زنی ساده موکت مینداختن زیر پاشون که مبادا کفششون خاکی بشه... یا دوسه نفر لازم هست کیفشونو حمل کنه!
🔴 دیگه حناتون رنگ نداره 🔹 پای قطع شده در اومد! 🔹 چشم کور شفا گرفت! 🔹 موی از ته تراشیده به اندازه پنج سال رشد کرد! 🔹 اینم چهار روز دیگه به عنوان یکی از بدنساز های قوی هیکل از زندان آزاد میشه😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ترجمه: اگه شما اغتشاش نکنید این مبالغِ هنگفت به حساب من واریز نمیشه و در غربت از گُشنگی می‌میرم!
🔴 کارفرما سوژه تخریب رئیسی کم آورده گفته بیایید با عکسای چند سال پیش رئیسی که برای زمان ریاست قوه قضاییه س توییت بزنید؟!! 🔹 راستی فاکتور رو با دلار عراقچی براتون می پیچن ؟ :)))
🔴 ‏بعد از قانون «رابطه جنسی با حیوانات» در اسپانیا این بار طرح«رابطه جنسی با کودکان» در هلند قانونی شد 🔹 احزاب سیاسی هلند دستور دادن رابطه جنسی با کودکان باید عادی سازی و در مدارس تدریس شود 🔹 همچنین حزب پدوفیل هلندی«PNVD»که به صورت رسمی فعالیت دارد به دنبال قانونی کردن نکروفیلیا(رابطه جنسی با مُرده)می باشد ته شعار زن زندگی ازادی رو مشاهده میکنید دوستان!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال از حالت رسانه محور خارج شد...❌