﷽
🌄 #والپیپر
🏴شب سوم: عبدالله بن الحسن
◇از میان خیمه تا گودال … با سر آمده
◇این برادر زاده که جای برادر آمده
◇کیست این آزاده که پرواز دارد می کند
◇کیست این آزاده … انگار از قفس در آمده
◇هر طریقی بوده از عمه جدا گردیده و
◇از پس چشمان خیس خواهرت برآمده
◇با نوای لا افارق با نگاهی اشکبار
◇تا میان معرکه با حال مضطر آمده
◇خون ابراهیم در رگهاش جاری گشته است
◇مثل اسماعیل اگر تا زیر خنجر آمده
◇مثل سقای حرم ، با بوسه ی شمشیرها
◇دستش آویزان شده … از جای خود درآمده
◇آه … خنجر پشت خنجر … در میان قتلگاه
◇تا که تیری آمده ، یک تیر دیگر آمده
◇او به روی سینه ی معشوق مأوا کرده و
◇صبر تیر حرمله انگار که سر آمده
◇حق الطاف عمو را خوب جبران کرده است
◇این برادرزاده که جای برادر آمده🖤
#روضه
#شب_پنجم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍃 زُهَیرا👈@zuhayra
﷽
🌄 #والپیپر
🏴شب ششم: قاسم بن الحسن
◇پدرم کرده وصیت که به قربانگاه عشق
جان ناقابل خود را به فدای تو کنم...
◇ حضرت قاسم(ع) دست و پاهای عمو را میبوسید و اجازه جهاد میخواست ولی امام امتناع میکرد و اجازه نمیداد.
◇این نوجوان مدتی این کار را انجام داد و اصرار کرد تا اینکه در نهایت امام(ع) به او اجازه داد. برای ما معلوم نیست که چگونه سیدالشهدا(ع) در نهایت راضی
شد تا به قاسمبنالحسن(ع) اذن جهاد بدهد و نمیدانیم که این نوجوان هنگام التماس برای اذن جهاد، چه سخنهایی به عمویش گفته است.
◇اما این نکته را از حضرت قاسم(ع) میآموزیم که برای تقرب به محضر امام(ع) و جانفشانی در راه او ماییم که باید اصرار و التماس کنیم.
◇ قاسم از خیمه خارج شد درحالیکه اشکهایش بر گونههایش جاری بود.
◇در بین میدان فریاد میزد
◇این عموی من حسین(ع) است که مثل اسیری دربند، بین مردمی
گرفتارشده است که خدا کند از آب باران ننوشند.😭
🖤این پسر زینت بابای کریماش حسن است..
#یا_قاسم_بن_الحسن
#روضه
#شب_ششم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍃 زُهَیرا👈@zuhayra
﷽
🌄 #والپیپر
🏴 شب هفتم: علی اصغر
◇شش ماه مرا "علی" صدا زد بابا
◇مادر تو بگو، علی به میدان نرود؟
◇امام حسین(ع)در دعای عرفه فرمود: خدایا! مرا آنطور خاشع قرار بده، که گویا تو را میبینم و در عاشورا گفته خویش را در عمل اثبات کرد؛
◇ وقتی علی اصغرش را پرپر کردند، خون گلوی شیرخوارهاش را با دست به آسمان میپاشید و میگفت:
◇«تحمل آنچه برایم اتفاق افتاده، آسان است، زیرا خدا میبیند»
◇گویا ابی عبدالله این خون را برای نشان دادن به خدا به سمت آسمان میپاشد؛
◇انگار میخواهد بگوید خدایا این خون برای توست.
◇سلام بر عبدالله بن الحسین علیه السلام، کودک شیرخوارهای که تیر خورد و به شهادت رسید.
#آرزوی_فرات
#شب_هفتم
#روضه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍃 زُهَیرا👈 @zuhayra
﷽
🌄 #والپیپر
🏴 *وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِی السَّمواتِ عَلی جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ*
و مرد خون به آسمان پاشید
و از آن روز
ابرهای غروب، همه پنبههایی است
که فلک بر حلقوم پسر گذاشت
و خون بند نیامد که نیامد..
🏴صلی الله علیک یا اباعبدالله
#روضه
#علی_اصغر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍃 زُهَیرا👈 @zuhayra
﷽
🌄 #والپیپر
🏴شب هشتم: علی اکبر
◇علی الدنیا بعدک العفا ...
◇در مسیر کربلا در منزل ثعلبیه حضرت سیدالشهداء علیه السلام هنگام ظهر خواب دید که هاتفی میگوید: شما با سرعت میروید و مرگ با شتاب شما را سوي بهشت میبرد.
◇حضرت علی اکبر علیه السالم ، از پدر پرسیدند؟ پدر جان آیا ما بر حق نیستیم؟
◇ابی عبدالله علیه السلام پاسخ دادند: بلی پسرم،
◇علی اکبر علیه السلام فرمود: حالا که برحق هستیم دیگر از شهادت باك نداریم.
◇امام حسین علیه السلام فرمودند: پسرم! خداوند به تو جزا بدهد؛بهترین جزایی که فرزندي از پدرش میبرد.
◇وقتی در مسیر حق باشی دیگر از هیچ چیز نمیترسی و حتی مرگ جلودارت نخواهد بود.
◇حسین علیه السلام آمد تا اینکه او را پیدا کرد و صورتش را روي صورت
فرزندش گذاشت و فرمود: خدا لعنت کند گروهی را که تو را کشتند.
◇جوانان بنی هاشم بیایید
◇علی را بر در خیمه رسانید🖤
#روضه
#شب_هشتم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍃 زُهَیرا👈 @zuhayra
﷽
🌄#والپیپر
🏴شب نهم: حضرت عباس (ع)
اولین زخم را دشمن با اماننامه به عباس زد.
آن روز سلطان ادب هزار بار این سوال را از خود پرسید:
من چکار کردهام که شمر جرأت کرده اماننامه بیاورد؟
امام سجاد علیه السلام ميفرماید:
خداوند عمویم عباس علیه السلام را بیامرزد؛ به راستي كه ایثار كرد و گرفتار بال (و امتحان) شد و خودش را فدای برادرش كرد، تا جایي كه در نزد خدای تبارك و تعالي برای عباس علیه السلام در روز قیامت منزلتي است كه تمام شهدا به آن غبطه
ميخورند.
آقا هنوز روی دو زانو نشسته ام
یعنی که در برابر تو می توان فقط…
شرمنده ام که بعد من ای عشق سهم توست
باران تیر و نیزه فقط خیزران فقط
یک مشک آب، علقمه، آتش، عطش، غروب
خون واژه است آخر این داستان فقط
امشب به این نتیجه رسیدم که کربلا
یعنی دل شکسته ی صاحب زمان فقط
ای شام تیره یک دو قدم مانده تا سحر
از گرد راه می رسد و ناگهان فقط…
.
.
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را
آب روشن شد و عکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را
کوفه شد، علقمه شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
تا خجالت بکشد،سرخ شود چهره آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را
ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا در آغوش خودش خواب کند دریا را
آب مهریه گل بود والا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
روی دست تو ندیده است کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را
صلی الله علیک یا ابالفضل العباس (ع)
#روضه
#شب_تاسوعا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍃 زُهَیرا👈@zuhayra