eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
767 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
275 ویدیو
22 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. «چینی تَن» ✍طیبه فرید با دیدن عکس بازگشت آقای اسدی به وطن، تمام تصویر سازی های ذهنم از روز بازگشت حاج احمد به هم ریخت(بگذریم که من از موافقان نظریه شهادت حاج احمدم اما تصور محال که محال نیست). توی یک زندگی معمولی ظرف چهار پنج سال اینقدرها آدم شکسته نمی شود، مگر اینکه داغی، دردی، سوختنی، بار روحی سنگینی چیزی بشکندش. من از نزدیک آدم هایی که ظرف دو سه سال شکستند را دیدم، بعضی غم ها راهی جز صبر ندارد، اما سیستم عصبی بدن که این حرف ها حالی اش نمی شود،جوانی ات توی غم ذوب می شود حتی اگر راضی به رضای خدا باشی،این از ویژگی های بدن مادیست.بگذریم که حوادث و مشکلات می تواند روی بدن مثالی(برزخی) هم اثر بگذارد.چطوری اش را ملاصدرا گفته، اینجا مجالش نیست. اما یک روز خودت را توی آینه نگاه می کنی توی صورتت چین و چروک افتاده، بغل چشم هایت، وسط پیشانی ات، گونه هایت مسطح شده و موهایت یکجوری که حواست نبوده ریخته و آنهایش که مانده سفید شده! صورتت تکیده و خیلی عوض شدی! حالا فکرش را بکن، گرفتار قوم ظالمین شده باشی! همسر آقای اسدی یک چیزهایی نوشته بود که فقط همان بند دومش به تنهایی کفایت می کرد این انسان اینقدر قیافه اش شکسته شود. ما ایرانی ها ذاتا نورپسندیم، عاشق باغچه و شمعدانی هستیم حرف زور سرمان نمی شود، آدم ناتو از چشممان می افتد و زبان تلخ، دلمان را می زند. ما عاشق آدم ها هستیم. دلش را ندارم بروم دوباره بخوانم که چند وقت توی سلول انفرادیِ بی منفذ بوده، بی هیچ همصحبتی، بی هیچ خندیدنی، بی هیچ خبر خوشی، صدای دلنشینی! خدا می داند ما قیافه آقای اسدی را دیدیم و با مقایسه دو تا عکس دلمان تکان خورد! ما که توی دل و جگرش را ندیدیم که چه خبر است! حتم دارم اگر برنامه پیشواز و روال قانونیِ استقبال از او در کار نبود خیلی از دوستانش او را نمی شناختند. برای اطمینان از این حرفی که زدم یکبار دیگر می روم عکسش را نگاه می کنم (یک دقیقه لطفا)..... رفتم دیدمش! خیلی عوض شده بنده خدا!قدح چینی صورتش شکسته! خدای جابرالعظم الکسیر برایش جبران کند و به دلش صبر جمیل بدهد.دنیا برای بعضی ها چه تلخ می گذرد. این ها را نوشتم که بگویم آن عکس های پیری حاج احمد را فراموش کنید. آدم توی اسارت جور دیگری پیر می شود. یکجوری که ما تصورش را نمی کنیم. یکجوری که مادر شهید حججی نذر کند قربانی بدهد که بچه اش توی اسارت زودتر شهید شود. خدا به حق ساق‌های کبودِ در زنجیر موسی ابن جعفر، همه مظلومینِ در بند اسارت را نجات دهد. @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
«میرزای شوریده»
«میرزای شوریده» ✍طیبه فرید دست‌هایش عین دست و پِل پیرمردهای شصت ساله چروکیده بود، از آنها که از خروسخوان صبح تا بوق سگ پی فَعلِگی بودند. انگار نه انگار هنوز بیست‌و‌هفت، هشت سالش پر نشده بود. متولد جنوب شهر، طرف‌های خیابان مولوی بود، محله امامزاده سیداسماعیل. پسربچه‌های جنوب شهری از همان بچگی برای مرد شدن عجله دارند، او که دیگر قدر یک آدم شصت ساله استخوان خرد کرده بود. دست‌هایش را اگر ندیدید، بروید ببینید. این‌ها را دیگران در مورد او نمی‌نویسند، حق دارند. آخر دست چروکِ پینه بسته و چشم‌های رنجور و رنگ و روی زرد و زار، زیبایی بصری ندارد! چرا با این توصیف‌ها چنگ بیندازند توی صورت بزک کرده روایت؟! توی دنیایی که نادر جهانبانی با آن وجنات کذا و کذایش قهرمان است باید از پینه‌های دست او بنویسند؟ اما من او را با پینه دست‌ها و زخم‌های پشت کمرش روایت می کنم. چیزهایی که او را قیمتی کرده بود همین‌ها بودند. او توی بستر مناسب جنوب شهر می‌توانست یک آدم هفت خط باشد. اما شده بود فعله خلق خدا! خلق خدا یعنی حتی زن و بچه‌ ی رها شده ی آن تفنگچی بی‌غیرت کومله که گوشه‌ ی پیاده‌رو از گرسنگی پلاس شده بودند. رفته بود همه حقوق یک ماهش را یکجا گذاشته بود توی مشت زن کُرد. وحدت وجودی که یک عمر ملاصدرا خودش را به آب و آتش زد تا اثباتش کند میرزا احمد بچه خیابان مولوی، یک عمر عین پیرمردهای شصت ساله با آن زندگی کرده بود که «الخلق عیال الله!». کمند فعلگی خدا افتاده بود دور گردن باریکش! خدا میرزای شوریده را کشیده بود و کشیده بود تا پست بازرسی برباره! از اینجا به بعدش نوشتنی نیست، شما بخوان «عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است.» فالانژیست مارونی آمد بالای سرش! دست‌هایش شبیه دست‌های دیپلمات‌ها نبود، عین دست و پِل پیرمردهای شصت ساله چروکیده بود، از آن‌ها که از خروسخوان صبح تا بوق سگ پی فَعلِگی بودند. انگار نه انگار هنوز بیست و هفت، هشت سالش پر نشده بود. بچه جنوب شهر بود، خیابان مولوی. @AFKAREHOWZAV