eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
271 ویدیو
22 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🕹 ارتفاع پست‌ها آقای لاریجانی! "مردمی‌داری" روشی منسوخ نیست فکر شما منسوخ شده است به زودی پاسخ مردم را دریافت می‌کنید از این ارتفاع‌زدگی بیدارتان می‌کنند. 📌 اهانت به را برنمی‌تابیم. @HOWZAVIAN
. ❇️رنگ امید❇️ ✍زهرا نجاتی می‌گوید: قلبم درد می‌کند. توان مبارزه ندارم. اصلا جای خالی سید ابراهیم را مگر می‌شود پر کرد؟ بعید است کسی بتواند جای خالی‌اش را پر کند. واداده بود. خودش می‌دانست. پیچ و مهره جهاد تبیینش شل شده بود. داغ سختی دیده بود. داغ سختی دیده بودیم.اما مگر می‌شد چشم بست روی آرمان های سیدابراهیم؟ مگر می‌شود چشم بست روی دَوِش‌های سیدابراهیم که به شوق تعالی ایران، بی وقفه ادامه داشت؟ مگر غیر از این است که سید، حسرت استراحت و خستگی و ناامیدی را برای همیشه روی دل بدخواهانش گذاشت؟! اصلا خصوصیت عجیبش این بود که نه نا امید می‌شد نه هیچ عاملی باعث می‌شد انگیزه‌اش،حتی اندکی کاهش پیدا کند. 🔹کسی مثل او نیست؟ باشد قبول! شبیهش چه؟!! در مسیرش چه؟ در مکتبش چه؟ کسی که بیشترین شباهت به او داشته باشد، چه؟ 🔹میدانی که ناامیدی، بدترین است همان است که دشمنانمان تمام تلاششان را کرده‌اند بر سرمان بیاید! و دقیقا همان است که سیدابراهیم برای از بین بردنش، جانش را هم داد. 🔹پس برای پاسداشت سیدابراهیم باید یاعلی گفت. باید برخاست. هر قدر هم سخت باشد. باید برخاست و با ترازهایی که سیدابراهیم برای ریاست جمهور، تعیین کرد، شادی روح او را فراهم کرد. همان ترازهای تقوا، اخلاق انتخاباتی و مناظراتی، کارنامه درخشان، ساده زیستی، پرکاری، دامن نزدن به حرف و حدیثها، کار کارشناسی و اصولی، رعایت اولویتهای رهبر و نظام برای خدمت و.. 🔹سیدابراهیم مردی از مردان این سرزمین است، سرزمینی که بدون شک صاحب اصلی آن، حضرت صاحب الزمان است و بدون شک، به پاس خون هزاران سید ابراهیمش، سبز رقم خواهد خورد. سبز سبز به رنگ امید. @AFKAREHOWZAVI
. *حسرت* ✍زهرا نجاتی 🔹پلان اول: به دخترم حسودیم می‌شود. نشسته جایی میان من و صندلی ماشین که برای خانواده هشت نفره تنگ است. هرپنج دقیقه بوسم می‌کند. بوسش میکنم. بعد دست کوچولوی تپلش را میکشد روی صورتم. روی سانت به سانت صورتم. انگار می‌خواهد نقشه اجزای صورتم را به زبان بریل، حفظ و توصیف کند. عشق میکنم. عشق میکند. جایی میان قلبم، میان خاطراتم، تیر می‌کشد. کاش من هم این کار را کرده بودم. حتی با مادرشصت ساله‌ام. کاش تصویر ذره به ذره صورتش را روی جانم نشانده بودم... شاید آن وقت این قدر دلتنگ نبودم... شاید آن وقت، سه سال به قدر سی سال سخت نمی آمد. 🔹پلان دوم؛ رییس جمهور مدام این طرف و ان طرف میرفت. عادت کرده بودیم. از زشتی‌های دست جمعی‌مان این عادت و پس از آن ناشکری بعد از نعمتهاست.. عادت‌مان شده بود گزارشی از کارها و برو بیاها و افتتاح کردن‌هایش بشنویم، بعد اُرد ناشتا بدهیم و پا رو پا زیر کولر در خانه بیندازیم و بگوییم؛_اصلا معلوم است این‌ها چکار می‌کنند! گرانی است. مرغ اینقدر شده. دلار اینقدر... عاقبت یک روز در همین سفرها از دست‌مان رفت و چشم‌های ما ماند و حسرت قاب‌های پر نشده از او... 🔹پلان سوم: چندروز دیگر انتخابات چهاردهم ریاست جمهوری است. پس از شهیدی که حالا شده معیار شده تراز. البته به جز برای عده‌ای که از کفتار هم کمترند و هنوز چیزی نگذشته، دارند داغ توهین روی داغ دل‌مان می‌گذارند. وسط این همه برو بیا، وسط مناظره و برنامه و گفتگو، نکند بی تقوایی کنیم. نکند کاری کنیم که روزی حسرت بخوریم که کاش این‌طور نگفته، قضاوت، توهین و تخریب نکرده بودیم، ندانسته سخن نگفته بودیم. نکند یک روز ما بمانیم و قاب چشم‌ها، نگاه دل‌ها و حسرت... @AFKAREHOWZAVI
. «حواس پرت» ✍حُرّه.عین حدود یک ماه شده که ما فهمیده‌ایم زن‌عمو سرطان دارد. روزی که جواب آزمایش نهایی شد، خبردار شدیم و فردایش باید شیمی درمانی شروع می‌شد. باید هر چه زودتر سد راه سلول‌های منافق خاک تنش می‌شد؛ هرچند شیمی درمانی تر و خشک سلول‌ها را باهم می‌سوزاند. تر و خشک بیمار و خانواده‌اش را هم. فاطمه مثل مامانش موهایش را پسرانه زد. حتی اگر نمی‌زد هم در فشار تحویل تکالیف و امتحانات پایان‌ترمش هم‌زمان با پرستاری، خانه‌داری و مهمان‌داری، موهایش می‌ریخت. موهای سر فداکارترین قسمت بدن هستند، هر کجای بدن کم می‌آورد برای بقای آن قسمت از خودشان می‌گذرند! هیچ کس هم به این همه فداکاری‌شان راضی نیست! زن‌عمو روحیه‌اش را باخته بود و محمدحسین ۲-۳ ساله‌اش را از خودش دور می‌کرد که در نبودش بچه آسیب روحی جدی نبیند. زهرای ۱۰ ساله از غم بیماری مامانش در تب می‌سوخت و از اصطکاک و جرقه‌‌های نوجوانی دختر و مادری‌شان خبری نبود. تب و کوتاهی موها تنها واکنش فیزیکی خانواده‌شان نبود. داغ دل فاطمه هر روز پخته‌ترش می‌کند. از صدای دویدن زهرا و محمدحسین بالای سرمان خبری نیست چون زن‌عمو استراحت لازم دارد. علاوه بر این‌ها، فکر می‌کردم فشار بیماری برای عمو اقتصادی هم باشد. با یک حساب سرانگشتی تغذیه روزانه بیمار سرطانی به یک میلیون نرسد، تغذیه ۲-۳ روزش حتما می‌رسد. بماند که اعضای خانواده هم باید خودشان را تقویت کنند برای رسیدگی به بیماری که بهبودش هیچ تاریخ مشخصی ندارد. هزینه‌ی آمپول‌های چند ده میلیونی و شیمی درمانی هم بیاید رویَش. روز اول شیمی درمانی زن‌عمو، مامان همراهش بود و تعریف کرد که متوجه شده درمان سرطان رایگان شده. تعجب کردم و خدا را شکر. «درمان سرطان رایگان شد» را در گوگل زدم که تاریخ خبر را ببینم. برای دولت سیزدهم بود؛ دولت شهید رئیسی. عمو تنها کسی نیست که نمی‌داند این خدمات از طرف چه کسی است. بعید می‌دانم اگر فهمیده باشد، هنوز هم معتقد باشد که شاه باید بیاید مملکت را درست کند و آخوندها باعث همه‌ی مشکلات کشورند. هر چند بعید هم می‌دانم در درد بیمارداری حواسش به این چیزها باشد؛ خدا را شکر که حالا فقط درد بیمارداری دارد نه فشار اقتصادی درمان... @AFKAREHOWZAVI
. تاریخ امروز به کار می‌آید فاطمه میری‌طایفه‌فرد ما تاریخ خوانده‌ایم که قرآن به نیزه کردن عمرو عاص‌ها را بشناسیم. چه قرآن‌ها که به نیزه شد و چه مردمانی که ظاهربین شدند و چه حقانیتی که، مظلوم! قرار نیست از یک سوراخ چندبار گزیده شویم. قرار نیست آزموده را بیازماییم. اگر علی(علیه‌السلام) معیار حق است، علی(علیه‌السلام ) همان است که از روی حق شمشیر می‌‌کشد و نه از روی انتقام و خشم. اگر علی(علیه‌السلام) ملاک است، فرو بردن خشم درس کوچکی‌ست از دنیای بی‌کران درس او. کل نهج‌البلاغه درس اخلاق است. حکومت برای او از آب بینی بز کمتر است اگر حقی ضایع شود. قرار است به درس‌های علی(علیه‌السلام) عمل کنیم. قرار نیست با کلام ایشان کاسبی راه بیاندازیم. ◽◽◽◽◽ تاریخ به کار می‌آید، همین امروز! امروز وقت درس گرفتن از تاریخ است. درس گرفتن از فریب آدمیان با پوستین بره و از گرگ گرگ‌تر. این مملکت را خون‌های مظلوم نگه‌داشته، ناله‌های در زیر چادر مادران شهید، شانه‌های لرزان پدران شهید. این اقتدار و این امنیت، مطمئن کار غش کرده‌های به چپ و راست نیست. مطمئن کار متواضعان ایام انتخابات هم نیست. کار وابستگان بی‌هویت هم نیست. کار تشنگان قدرت هم، اما کار شیفتگان خدمت هست، از جنس تکه پاره‌های مطار بغداد از جنس خون خشک نشده جنگل‌های ارسباران. ◽◽◽◽◽ شما که به هر قیمت پی قدرت‌اید! جای شما این‌جا نیست، این‌جا کجاست؟ این‌جا قلب مردم ایران است، شما در قلوب با صفای ایرانیان جایی ندارید، اما در زباله‌دان تاریخ چرا. @HOWZAVIAN
. پدر دهه هشتادی ها ✍فاطمه داودی امتحانات تمام شد اما خستگی ذهن من تمام نشد، به قدری خسته شده ام که انگار کوهی را از کوهستان ذهنم جابجا کرده‌ام و به مکانی دیگر برده‌ام. این روزها ذهنم خسته است و خستگی‌اش را فقط می‌تواند با حرکت قلم کمی تسکین بدهد. این روزها دلم گرفته است دلم ۴۰ روز قبل را می‌خواهد مگر می‌شود غم پدر تسکین یابد، پدر سال هاهم از نبودنش بگذرد بازهم هیچ وقت غمش از بین نمیرود مخصوصاً برای دختر. پدر تمام مردم کشورمان بود، نبودنش روی قلبم سنگینی می‌کند حتی نوشتن کلمه شهید کنار اسمش اشک را بر روی چشمانم جمع می‌کند. پدر..... تنها تصویر زمینه ای که روی گوشیم قرار دادم و این عکس برایم تکراری نشد تصویر شما بود، مگر می‌شود تصویر پدر تکراری شود؟ تصویر پدر الگو و آرامش برای فرزندش می‌شود. دلم خیلی گرفته با اینکه خوشحالم امتحاناتم تمام شده است ولی غم از دست دادن ها بر دلم نشسته است. در حین نوشتن بودم که متوجه شدم مادرم در گوشهء چشمانش اشک جمع شده است هرچه پرسیدم چرا گریه می‌کنی بیان نکرد، از میان صحبت هایش متوجه شدم می‌خواهد همراه پدرم به امامزاده برای زیارت مزار پدربزرگ و مادربزرگم بروند. غم نبودشان برای مادرم بسیار سخت است، چندسال از آن ماه های سخت گذشته است ولی هرگاه یاد آن روزها میفتد قطرات مروارید اشکش بر روی گونه های لطیفش سرازیر می‌شود. من نباید خسته و ناراحت بنشینم، نباید دست روی دست بزارم، مسلک و شیوه زندگی پدرانم این طور نبوده است برای دفاع از انقلابمان تمام توانشان را گذاشته اند. من فردا عضوی از عوامل اجرایی انتخابات هستم، باید برای صیانت از آرای مردم با حال خوب بروم، من در مقابل این رای ها مسئولم، من فردا طرفدار هیچ کاندیدی نیستم، من فردا می‌خواهم مسئول کوچکی باشم مانند پدر‌، پدر که کوه استقامت در مقابل سختی ها بود و همه سختی ها را برای رسیدن به خدایش تحمل کرد... @AFKAREHOWZAVI
. 3⃣2⃣آقای پزشکیان شما را به خدا کمی انصاف! ✍آمنه عسکری منفرد با تماشای مناظره دوم اقای پزشکیان و آقای جلیلی، برای چندمین بار در در مناظرات و تبلیغات ریاست جمهوری چهاردهم. دلم برای شهید رییسی و زحمات سی‌ و سه ماهه‌اش خیلی سوخت، دلم برای او سوخت که در نبودش هم به او تهمت زدند، که همه مردم دیدند در سه ماه اول تشکیل کابینه‌اش، با تولید واکسن داخلی کرونا و آزادسازی و تامین واکسن خارجی مورد تایید داخلی و بدون وارد شدن در تعهد fatf ، تعداد فوتی‌های ۷۰۰ نفر در یک شبانه‌روز به زیر ۱۰ نفر در یک روز رسید، مردم دیدند که او برای بازگشایی کارخانه‌های تعطیل‌شده در ۸ سال دولت رکود و سیاه روحانی، شب از روز نشناخت، مردم دیدند که در دولت مشکل آب سیستان بعد از ۱۰سال وعده‌ و وعید دولت دوازدهم و سیزدهم، بالاخره حل شد. به فکر افزایش حقوق سربازها بود و آن را تا ۱۲ برابر افزایش داد، وام ازدواج را از ۵۰ میلیون تا ۳۵۰میلیون تومان افزایش داد، درمان سرپایی کودکان زیر ۷سال را رایگان کرد، از ویدیو کنفرانس با مردم شهرهای دورافتاده صحبت نکرد، هنگام سیل و زلزله با عبای گلی پابه پای نیروهای مردمی، سپاه و بسیج در کنار آسیب‌دیدگان بود و در یک کلام برای خدمت به میدان آمد و در راه خدمت به ملت شهید شد، اما دکتر پزشکیان در مناظره دوم، برآیند دولت او و خدماتش را تبعیض، تحقیر و تحریم ملت نامید و خود را ناجی ملت از شرایط موجود معرفی‌کرد. آقای پزشکیان به یاد آورید چهل و چند روز قبل، همین مردمی که می‌گویید از شرایط فعلی کشور ناامید هستند، یک شبانه‌روز برای پیداشدن پیکر رییس‌جمهور محبوبشان، دست به دعا برداشته توسل می‌کردند و برای شهادتش گریستند. شما که استدلالهایتان از آیات قرآن و نهج‌البلاغه است، مگر نشنیدید مردم در بدرقه‌ی با اشک و آه فریاد کردند(اللّهم لا نَعْلَمُ مِنهُ إلّا خَیرا). آقای پزشکیان! عدم حضور همین ۶۰ درصد از ملت که گفتید چون از تبعیض و فساد موجود ناامیدند در انتخابات شرکت نکردند، به خاطر کارنامه سی و چند ساله‌ی دولت اصلاحات و هشت سال رکود و رشد منفی در دولت روحانی است که شما امروز با انتخاب اعضای آن دولت در ستاد انتخاباتی خویش، آنها را اعضای کابینه آینده‌تان معرفی کردید و دولت رییسی برای اصلاحش ۳سال، شبانه‌روز کوشید. عدم حضور ۶۰ درصد مردم در انتخابات به خاطر مشکلات اقتصادی ناشی از تحویل خزانه خالی دولت روحانی به دولت شهید رییسی است، در حالی که با همین خزانه خالی و بدهی دولت روحانی به بانک مرکزی، حتی یک روز هم حقوق کارمندان دولتی را به تاخیر نینداخت. آقای پزشکیان شما را به خدا کمی انصاف داشته باشید! شما در محضر الهی مسئولید. @AFKAREHOWZAVI
چه خاطره ی عجیبی یکبار برای پیدا نشدنت، به اضطراب رسیدیم… و‌ اینبار برای انتخاب جایگزین تو… ای شهید بزرگوار خودت در نزد مولایمان اباعبدالله علیه السلام، وساطتت کن، شاید که سرنوشت این ملت، به خیر ختم گردد و انقلاب شهداء در دست محارم باقی بماند… ✍🏻فاطمه شکیب رخ @AFKAREHOWZAVI
«آینده را دریابید» آنچه کاشتند ما بر داشتیم؛ در آن هنگام که تربیت فرهنگی ملتی را رها کردند، اسباب رشد بینش و فهم ملت را نادیده گرفتند، اجازه دادند جهل بر عقول آنان حاکم شود و در نتیجه، این قصه ی تکراری، بازهم صحنه گردان امروز دنیای ما گشت! بار اول نیست که تفاوت دوغ و دوشاب فهمیده نمی شود و مردم فهیم ما به آتش انتخاب دیگر هم‌وطنان، آماده ی مصائب می شوند؛ این داستان بارها در تاریخ انقلاب تکرار شده است! زیرا؛ تمام تلاش های دغدغه مندان آگاهی در جامعه، نه در تمام سال، بلکه فقط در طی چند روز اتفاق می افتد! آن روزها که مبلغان فرهنگ و اعتقادات سرگرم گرفتاری های معیشت اند و اساتید چون جایشان گرم است، در فکر راهی کردن مبلغان خویش به اقاصی نقاط ایران بزرگ نیستند، تقدیر چنین حوادثی نوشته می شود! راستی این انتخاب، یک نکته جالب هم داشت؛ اصلاحات با تمام توان و انواع لجن پراکنی به میدان آمد؛ آنچنان برای ادامه حیات خویش، عرق ریخت که گویی اگر ریاست را بدست نیاورد، منقطع النسل خواهد شد! با اینحال پیش از شانزده میلیون رای، اقبال نیافت، همان رقمی که به هنگام انتخاب شهید جمهورمان، دست مایه تمسخر آنان قرار گرفته بود! و تا مدت ها از گوشه کنار شنیده می شد که «رییس جمهور شانزده میلیونی مان»! بنابراین، با افت رای اصلاحات از بیست و چهار میلیون دولت روحانی به شانزده میلیون رای دولت پزشکیان، به راحتی می توان؛ افول و زوال اصلاحات را پیش بینی کرد! و‌ نکته آخر آنکه، چنانچه جبهه انقلاب مایل نیست مانند امروز، تکرار شود؛ لطفا تکانی به خود دهد و در جستجوی کاندیدای موجه، مدبر و با سابقه اجرایی مقبول، برای حضور در انتخابات چهار سال آینده، همت گمارد! ✍🏻فاطمه شکیب رخ @AFKAREHOWZAVI
فقط شبیهِ خودت بودی! شبیهِ خودت، شهید جمهور!✨ فرصتی مغتنم و ارزشمند که به‌آسانی تکرار نخواهی شد... و این، خاصیتِ «مغتنم بودن» است. 🌱مسئولی به غایت مسئولیت‌پذیر؛ 🌱در مدیریت جهادی، با کفایت و کارآمد، 🌱در اخلاص و تواضع، زبانزد، 🌱در ولایت‌پذیری، به کمال، 🌱در ساده‌زیستی و مردم‌داری، جدی و کوشا، 🌱در خدمت به خلق الله، در صف اول، 🌱در حمایت از مظلومان و مستضعفان، غیور و پرتلاش، 🌱در سیاستمداری، کارآمد و زیرک، 🌱در ادب و اخلاق اسلامی، شاخص، 🌱در همت و پشتکار، الگویی بی‌رقیب، 🌱در دفاع از حق‌الله، شجاع و بصیر، 🌱در بندگی حق تعالی، عاشق و بی‌قرار و... ✨ و اینچنین بود که در نهایت اخلاص، در لباس خادم‌الرضا لایق «شهادت» گشتی و در پایین پای امام رئوف، آرام گرفتی... هنیئا لک...✨ 🖋آمنه عسکری منفرد @ghalamnegaremonfared @AFKAREHOWZAVI
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍زهرا گندمکار شهید رئیسی حصار تشریفات را شکست وهم جنس مردم شد،بجای اینکه از مردم استفاده کند که به اوج برسد،خود را فدای مردم کرد تا ایران و ایرانی به عزت و بزرگی برسند. @AFKAREHOWZAVI
🌱«منِ راوی» ✍️ به قلم طیبه فرید آخرین روز هفته درست موقعی که خورشید داشت بار و بندیلش را جمع می کرد برود پشتِ کوه، خیابان ها پر بود از آدم هائی که داشتند از دنیا بر می گشتند خانه و من تازه شال و کلاه کرده بودم بروم خانه یکنفر آدم زنده که ببیند چرا حالِ قصه ای که نوشتم اینقدر خراب است. چرا راوی با قصه ام سر ناسازگاری دارد. روایتی بود که می گفت«سه روز بر آدم بگذرد و پای حرف اهل علم ننشیند دلش می میرد» و من دائم با خودم گفته بودم «یا مُحیّ». نیم ساعت بعد از دود و ترافیک در آمدم و نشستم روبروی استاد توی ساختمان جمع و جور طبقه دوم. داستانم را خوانده بود و زیر غلط هایم خط کشیده بود. می گفت «راوی با قصه ات سر ناسازگاری دارد. روایتت شرح حالِ آدم‌های کوچه و بازار است ولی چرا راوی ات با آدم‌ها اینقدر غریبه است. انگار بین آدم‌ها نگشته و زیادی بالا نشسته! بالانشین ها آدم های نچسبی اند. حداقل یکی را بنشان روی صندلیِ راوی که رئیسی طور باشد! قاطی مردم!آدمی که مردم داری و دندان روی جگر گذاشتن سرش بشود. آدمی که فصل انگور همراه ترکمن ها دست و دلش برود سمت خوشه ها .تابستان مثل ماهیگیرهای جنوبیِ لب ساحل‌که چشمشان به تورهاست با جزر و مد دریا دلش بالا و پایین برود. یکی که چیزی از عطر بهار نارنج های اردیبهشت شیراز سرش بشود. ببین رشته‌ سامانِ روایتت را به کی سپردی که اینقدر پریشان است!» راست می گفت. آدم قحط بود که دانای کل را گذاشته بودم وسط داستان!با آن طبع سودایی و اخلاق نمرودی و صد من ادعا! منِ راوی چه عیبی داشت؟بنده خدا گرم و بجوش بود و مهربانی اش را با همه تقسیم می کرد. از کارگرها می پرسید« شما ناهار خوردین؟» گاهی هم اشتباه می کرد که تو فکر نکنی خداست....اخلاق همه چیز دانی و فرعون بازی دانای کلِ پر مدعا را هم نداشت. بقول استاد قصه من، مملکت من بود و مردمش گردن گذاشته بودند پای دانای کل! روایت معتبری گفته بود «الناس علی دین ملوکهم» مردم شبیه راوی داستانشان می شوند! آدم های طاغی و باغی محصول روایت دانای کلند. نمرود، فرعون ،قارون.... باید راوی مملکتم را عوض می کردم. نجات جانِ این‌محتضر دمِ عیسوی یک راوی شش کلاسه را می طلبید. دانای کل ها و سوم شخص ها با حیات غریبه بودند. @AFKAREHOWZAVI