پویش #من_خدبجهام8⃣
«سخنی بامادر»
✍ فاطمه نوروزی
سلام مادر عزیزم
چقدر دلم می خواهد که برایم صحبت کنی!
بگو برایم ای آرام جانم
چه عشقی از خداوند در دل داشتی که اینگونه عاشقانه با پیامبرش همراهی کردی
بگو برایم از لحظه لحظه دلدادگی هایت
بگو برایم چگونه عشق ومحبت را در هم آمیختی تا پیامبر خدا را یاری نمایی
بگو برایم باچه عشقی، مشقت ها را تحمل نمودی تا پیامبر خدا تنها نباشد
بگو برایم از دخترت، که بانوی دو عالم است
بگو برایم از نسل پاک ومعصومت
مادرم
ای اولین بانوی تمدن بزرگ اسلامی
مادرم
محبت توست که به زندگیم صفای بی پایان می بخشد
مادرم
ای مهتاب شب هایم
عاشقانه دوستت دارم
🌹 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلیَ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌹
#ام_المومنین
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
پویش #من_خدبجهام8⃣
«من خدیجهام»
✍آمنه عسکری منفرد
محمّدجان لحظهای به من گوش بسپار، من خدیجهام!
از همان ابتدا که تو را و خدایت را و راهت را شناختم و حق را آشکار در وجودت یافتم، شیفتهات شدم، واله و حیران!
میدانی! یقین دارم خدایت نورِ وحدانیتش را برقلبم چنان تابانید که مرا عاشق خود کرد و عاشقِ او به طور قطع، مجذوب تو نیز خواهدشد و من نیز چنین شدم.
تو قبل از بعثت نیز شهرهی خلق بودی به نامِ «محمّد امین» و من به خوبی میشناختمت، اما آن زمان که رسالتت آشکار گشت و تو را در میان خلق، مهجور و بییاور یافتم با خدای خود عهد کردم که هر آنچه از مال و مکنت به من بخشیده، در راه گسترش حق و حقیقت تقدیم کنم تا سهم ناچیزی در نشر حق داشتهباشم.
از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان! از همان روزهای ابتدایی که نفحهی الهی جانم را زنده کرد و نور سیمای تو قلبم را تسخیرکرد، سیل ملامت و طعن ازسوی بخیلان و سران قریش مرا احاطه کرد، همانها که مرا از یاریت منع میکردند و با تمام وجود جلوی پایم سنگاندازی میکردند، اما من با خدایم عهد بسته بودم تا پای جان در این راه بایستم، مال و منال و جاه و مقام که دیگر ارزشی نداشت. اما خدای تو بسیار بخشندهتر از من بود، این را زمانی فهمیدم که دعاهایم مستجاب شد و من لایق همسری بهترین خلق خدا شدم.
محمّدم! میدانی خوشترین ساعت عمرم چه زمانی بود؟ همان روز که خدای جل و علا فاطمه را نور چشمانمان قرار داد. همان روز که طعن و کین و تحقیر زنان قریش جانم را بیش از پیش آزرده ساختهبود چراکه آنان با تحریک همسرانشان سعی در ناامید کردن من داشتند و حتی هنگام تولد فاطمه نیز مرا یاری نکردند و گفتند: «آن روز که ما تو را از یاری محمّد برحذر داشتیم، به ما اعتنا نکردی، او با اعتقادات و اندیشههایش برای همسران ما که سران قریش هستند، زحمت و سختی بسیار ایجادکرد، اما تو با مال و مکنت و آبرویت، از او حمایت کردی، که اگر نبود این حمایت، محمّد اکنون اینچنین قدرت و عزت نداشت. اکنون ما با تو بیگانهایم...» اما آنها ندانستند که خدای تو بزرگتر و برتر از همه آنهاست و مرا با پاکترین زنان بهشتی در آن هنگامه سخت نیز یاری کرد.
جان دل! سختترین روزها در شعبابیطالب را هنوز به یاد دارم. همان روزها و شبهای پرالتهاب و پرتنش که تازه مسلمانان با رنج بیخانمانی، گرسنگی، تشنگی و ناامنی روزگار را سپری کردند و تنها حضور مقتدر تو آرام جان همگیمان بود؛ اما در تمام این لحظات، بزرگترین دلخوشیام این بود که علی بزرگترین حامی و یاور توست، همو که تو را از جان عزیزتر میداند و تو نیز او را که محبوب خداست چون جان، عزیز میداری.
محمّد جان! اکنون که دریافتم عمرم رو به پایان است، بزرگترین غم من، تنها ماندن توست و تنها دلخوشیام این است که «فاطمه» جای مرا برایت پر خواهد کرد.
فاطمه! فاطمه! فاطمه! عزیزِ دلِ مادر! مرا ببخش که در خردسالی از تو جدا میشوم و تو باید علاوه بر تحمل رنج بی مادری، امین و سنگِ صبورِ پدر نیز باشی، اگرچه میدانم این رنج در مقابل آنچه بین در و دیوار برای حمایت از ولایت بر سرِ تو و فرزندت میآید به مراتب سبکتر است. برای تمامِ روزهای بیمادریت دعا میکنم و محمّد را به تو و تو را به خدای محّمد میسپارم.
#ام_المومنین
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI