.
برهم نزدن قاعده بازی
✍نجمه صالحی
یکی از بازیهای کودکی که خیلی جدی آن را دنبال میکردیم قایم باشک بازی بود، با شروع بازی هرکس یک گوشه امن پنهان میشد؛ اما گاهی یکی از بچهها کم طاقت بود و خسته میشد، وسطهای بازی که کم کم داشت جای همه لو میرفت، با اعتراض به برخی قوانین بازی بیخودی خودش وسط میپرید و میسوخت. بقیه هم با این کار او خندهشان میگرفت و با صدای بلند میخندیدند و لو میرفتند و از سوراخهایی که خزیده بودند بیرون میآمدند؛ اینها هم میسوختند ولی از بازیشان لذت برده بودند.
جالب است که یکی از بچهها هیچوقت در قایم باشک بازی پیدا نمیشد و تا پایان بازی اثری از او نبود. او یک جای امن نشان کرده بود و با خیال راحت آنجا میرفت و بقیه را تماشا میکرد و میوهاش را میخورد و در آخر هسته میوهاش را به امید میوه دادن، در باغچه میانداخت.
گاهی با مشاهدهی عکسالعمل بعضی از آدمها در شرایط کنونی جامعه، به یاد این بازی میافتم. برخی افراد هستند که در میانهی راه زندگی با اعلام نارضایتی از شرایط، محدودهی امن خود را ترک میکنند و قاعده بازی را به هم میزنند. آنان با سر و صدا و خواندن آیه یأس هم خود و هم دیگران را از ادامه راه بازمیدارند.
گاهی باید با مشکلات کنار آمد، به آن لبخند زد و آن را مثل بازی دانست، در این صورت با اینکه در آخر، برگ برنده در دستمان نبوده اما از بازی دنیا با امید به پیروزی لذت بردهایم. گاهی کافیاست در سکوت به تماشای حرکت قطار زندگی بنشينيم، خواهی نخواهی قطار، مسیر خود را ادامه میدهد.
کاش به جای به جان خریدن سم مهلک ناامیدی، آرام یک گوشه بنشینم و میوهمان را بخوریم و بذر امید را به دل خاک بسپاریم تا با توکل بر قادر بینیاز، مرواریدهای صبر همچو لوبیای سحر آمیز با اولین طلوع خواستن جوانه بزنند و رشد کنند و تا آسمان کامروایی و روزهای سبز آینده پیش رویمان قد بکشند. با تیشه زدن به ریشه ناامیدی و تلاش و کاشتن بذر جادویی امید، میتوان معجزه موفقیت را درو کرد.
امام جواد علیه السلام میفرمایند:
اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.
بحارالانوار، ج۵، ص۱۴.
#گوهر_امید
#ماه_مبارک_رمضان
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
تماشای قطار زندگی
✍نجمه صالحی
در کودکی یکی از بازیهای مهمی که خیلی جدی آن را دنبال میکردیم، قایم باشک(در فارسی افغانستان چشمپُتَکان) بود. با شروع بازی هرکس یک گوشهی دنجی برای خودش پیدا میکرد و پنهان میشد؛ اما گاهی یکی از بچهها طاقتش تمام میشد، وسطهای بازی که کم کم داشت جایهمه لو میرفت، با اعتراض به برخی قوانین بازی، بیخودی خودش وسط میپرید و میسوخت. بقیه هم با این کار او خندهشان میگرفت و با صدای بلند میخندیدند و جایشان لو میرفت و از سوراخهایی که خزیده بودند بیرون میآمدند؛ اینها هم میسوختند ولی از بازیشان لذت برده بودند.
جالب است که یکی از بچهها هیچوقت پیدا نمیشد و تا پایان بازی اثری از او نبود. او یک جای امن نشان کرده بود و با خیال راحت آنجا میرفت و بقیه را تماشا میکرد و میوهاش را میخورد و در آخر هسته میوهاش را به امید میوه دادن، کف باغچه میانداخت.
گاهی با مشاهدهی عکسالعمل بعضی از آدمها در شرایط کنونی جامعه، به یاد این بازی میافتم. برخی افراد هستند که در میانهی راه زندگی با اعلام نارضایتی از شرایط، محدودهی امن خود را ترک میکنند و قاعده بازی را به هم میزنند. آنان با سر و صدا و خواندن آیه یأس هم خود و هم دیگران را از ادامه راه بازمیدارند.
گاهی باید با مشکلات کنار آمد، به آن لبخند زد و آن را مثل یک بازی آن هم با قوانین خودش دانست، در این صورت با اینکه در آخر، برگ برنده در دستمان نبوده اما از بازی دنیا با امید به پیروزی لذت بردهایم. گاهی کافیاست در سکوت به تماشای حرکت قطار زندگی بنشينيم، خواهی نخواهی قطار، مسیر خود را ادامه میدهد.
کاش به جای به جان خریدن سم مهلک ناامیدی، آرام یک گوشه بنشینم و میوهمان را بخوریم و بذر امید را به دل خاک بسپاریم تا با توکل بر کُلّ بینیاز، مرواریدهای صبر همچو لوبیای سحر آمیز با اولین طلوع خواستن، جوانه بزنند و رشد کنند و تا آسمان کامروایی و روزهای سبز آینده پیش رویمان قد بکشند. با تیشه زدن به ریشه ناامیدی و تلاش و کاشتن بذر جادویی امید، میتوان معجزه موفقیت را درو کرد.
امام جواد علیه السلام میفرمایند:
اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.
بحارالانوار، ج۵، ص۱۴.
#گوهر_امید
#جهاد_روایت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI