eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
770 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
274 ویدیو
22 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
«سپرده‌گذاری توشه‌ی رمضان» ✍آمنه عسکری منفرد در آخرین ساعات و لحظات ماه بندگی و اطاعت، ماه مبارک رمضان قرار داریم. روزها و شبهایی که سرشار از رحمت و نعمت و بخشایش بوده راه قرب الهی بر بندگان روزه‌دار هموار و بهترین‌ سودهای عالمین نصیبشان گشته و اینک هنگامه‌ی وداع نزدیک است. در دعای وداع ماه مبارک رمضان، امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرماید: «تَشکُرُ مَن شَکَرَکَ وَ أنتَ ألهَمتَهُ شُکرَکَ»؛ تو بودی که شکرگزاری را به دل شاکران الهام کردی. «وَ تُکافِئُ مَن حَمِدَکَ وَ أنتَ عَلَّمتَهُ حَمدَکَ»؛ تو بودی که توفیق دادی، تعلیم دادی که بتواند حمد تو را به جا بیاورد.» به جاست که مؤمن زیرک سرمایه‌ی این ماه پربرکت را در جایی مطئن به امانت گذارد تا در روزی که همه‌ی انسانها محتاج رحمت و بخشایش حق هستند، از آن بهره‌برداری کند. در آخرین شب ماه مبارک رمضان در لحظه‌ی آخرین افطار به میزبانی بهترین و بخشنده‌ترین عالم، تمام توشه‌ی رمضان و شبهای قدر امسال خود را به دستان مبارک حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بسپاریم و با قطره‌ی اشکی بر مصیبت ثارالله، روزه‌ی خود را افطار کنیم و از حضرت حق درخواست کنیم که پاکی و طهارتی را که عطیه‌ی اوست، برایمان حفظ کند و در آستانه‌‌ی عید بزرگ فطر ما را پاکیزه بپذیرد. @AFKAREHOWZAVI
‌ «وقت خداحافظی» ✍🏻 زهرا کبیری پور همیشه آخر ماه رمضان که می‌شود حسرت عجیبی دلم را فرا می‌گیرد اینکه آیا ماه رمضان سال بعد را هم درک خواهم کرد یا نه... یکبار دیگر فرصت خواندن «خلصنا من النار یا رب» را دارم یا نه... شنیدن روضه‌ی فَرقِ شکافته باز هم روزی‌ام می‌شود یا نه... عمرم به مُحرم ارباب قد می‌دهد یا نه... اما مگر نه اینکه لحظه‌ی خداحافظی صاحبخانه کنار در می‌ایستد و مهمانانش را با لبخند بدرقه می‌کند. خدایا با لبخندت عمرمان را به تکرار این لحظه‌ها بلند کن. در انتهای ماه رمضان هستیم خداوندا ما بنده‌های عاصی را مشمول رحمت بی‌انتهای خودت قرار ده... قلم عفو بر تمام معاصی‌یمان بکش... و این وداع را آخرین وداع ما با ماه رمضان قرار مده... لبخند خدا بدرقه‌ی زندگیتان، بنده‌های خوب خدا @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«آرامشِ گمشده» ✍️آمنه امان زاده امروز برخلاف همیشه برای خرید نان، بیرون رفتم. هوا بسیار عالی، خیابانها تمیز همه جا خلوت. پارک روبروی خانه خیلی فضای دلنشین و صدای پرندگان همه جا را پر کرده پارکبان کنار موتورش داشت صبحانه میخورد . از جلوی مدرسه های خیابان مجاور خانه‌مان که رد می‌شدم صدای بازی و خنده‌ی بچه ها با صدای توپ که روی زمین می‌خورد در هم شده، زنگ تفریحشان بود. صدای خنده و دویدن هایشان به گوش می‌رسید ،آهنگ سلام فرمانده هم از بلندگو به آرامی پخش میشد معلم ها با خیال راحت ماشینهایشان را کنار خیابان جلوی مدرسه پارک کرده و رفته بودند، سکوت و آرامش دلنشینی در کوچه بود ... یاد غزه افتادم، یاد کودکان و دانش آموزهایش! الان کجا هستند؟ کیف و لوازمشان کدام گوشه متلاشی شده؟ چه بلایی سر مدرسه هایشان آمده؟ آیا معلمهایشان زنده‌اندکه با خیال راحت ماشین پارک کنند و بروند سرکلاس؟ صدای توپ از حیاط مدرسه های آنها هم می آید؟ صدای فریاد و دویدن؟ این توپ کجا و آن توپ کجا ... صدای پایان زنگ تفریح به صدا که درآمد آهنگ مدرسه عوض شد اینجا ایرانه... @AFKAREHOWZAVI
«کیسه‌ی خالی» ✍سادات طهماسی زیبا و دوستانش، قرار طبیعت گردی و جمع آوری گیاهان دارویی گذاشته بودند. صبح زود، راهی صحرا شدند. هر کدام مشغول شناسایی و چیدن یک گیاه شد. زیبا تا خواست شروع کند. چشمش به پروانه ای رنگارنگ افتاد. فکر به دام انداختن آن به سرش زد. دنبال پروانه کرد. از این طرف به آن طرف دوید. آخر، خسته و از نفس افتاده روی زمین افتاد. دوستانش او را نصیحت کردند: وقت کم است. بیا و گیاهی پیدا کن. اما زیبا، گوشش بدهکار نبود‌. با خودش می‌گفت:( تا غروب، وقت زیاد است. مگر می‌خواهم کوه جابه‌جا کنم؟!) چشمش به گل‌های صحرایی افتاد و مشغول چیدن و دسته کردن آنها شد. کنار چشمه رفت و مشغول آب بازی شد. که صدای دوستانش را شنید.( زیبا آفتاب داره غروب می‌کنه باید برگردیم.) زیبا نگاهی به آسمان انداخت. با دیدن سرخی آسمان، داد از نهادش بلند شد. وقت رفتن شده ولی کیسه او خالی خالی بود. به گریه افتاد و حسابی ناله کرد. هرکدام از دوستانش، یک مشت از گیاهی که چیده بود به او دادند. کیسه اش پر شد. خوشحال راهی خانه شد. مادرش با دیدن کیسه، حسابی او را تشویق کرد. اما تا در کیسه باز شد. با یک بغل، گیاه مختلف که بوی بدی از مخلوط شدنشان گرفته بودند روبرو شد. هر سال، روز اول ماه رمضان برای خودم نقشه می‌کشم. امسال باید سنگ تمام بگذارم. هر روز جزء خواني داشته باشم. دعای ابوحمزه بخوانم، نماز جماعت، ذکر و… دو سه روز اول، طبق برنامه پیش می‌روم. اما از روز چهارم، برنامه به هم می‌ریزد. به خودم وعده می‌دهم. بابا یک ماه، فرصت کمی نیست. حالا امروز فلان کار را بکن. حالا یک شب دیگه ابوحمزه بخون. فردا دو جزء را با هم می‌خونم. با این وعده وعیدها، روزها را سپری می‌کنم. که آهنگ خداحافظی از ماه رحمت به گوش می رسد. روزها مثل برق و باد گذشته و من سرگرم کار و بار خودم بودم. روز آخر هول می‌کنم. قرآن می‌خوانم. دعای سحر می‌خوانم. ذکر می‌گویم و… در آخر ناامید و سرخورده، به خود صاحب خانه پناه می‌برم. درخواست پذیرش این عبادات شعله قلمکار را دارم. چون خودش فرموده: از فضل من درخواست کنید. در شأن او نیست به درخواست ما توجه نکند. اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُكَ حَقٌّ، وَ وَعْدُكَ صِدْقٌ [الصِّدْقُ ] وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً، وَ لَيْسَ مِنْ صِفَاتِكَ يَا سَيِّدِي أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِيَّةَ، وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِيَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَكَتِكَ، وَ الْعَائِدُ عَلَيْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِكَ بِحُسْنِ نِعْمَتِكَ. @AFKAREHOWZAVI
«مهمان امیدوار» ✍س_غلامرضاپور به آسمان نگاه می‌کنم یعنی دارند می‌روند ؟ دارند می‌روند بالا ؟ نکند سروصدای گنجشکها هم برای خداحافظی با آنهاست. هزار هزار فرشته‌ای که از آسمان به زمین آمده بودند را می‌گویم. بچه تر که بودم از خیال حضور فرشته‌ها در زمین آرام می‌شدم. هر نسیم خنکی که در شبهای ماه مبارک به صورتم می‌خورد حس می‌کردم فرشته‌ای همین اطراف بال و پرش را تکان‌داده‌است. دیگر از تاریکی هم نمی‌ترسیدم. آخرهای ماه رمضان که می‌شد دور از چشم بقیه برای فرشته‌هایی که داشتند از زمین برمی‌گشتند آسمان، دست تکان می‌دادم. به خانه نگاه میکنم . در و دیوار خانه مثل همیشه است . همه چیز آرام است. یعنی تا دو روز دیگر همه چیز برمی‌گردد به روال قبلی‌اش و من می‌شوم همان آدم سابق بی هیچ تغییری؟ مگر می‌شود؟ از صاحب‌خانه‌ی مهربان و بامعرفتی که این شب‌ها سر سفره‌اش مهمان بودم که بعید است سفره‌اش را جمع کند. شبهای دلدادگی یادم هست خیلی چیزها از او خواسته بودم. حتما این گوشه و کنار چیزی برایم گذاشته رمزی... نشانی... راهی... باید بگردم آن را پیدا کنم تا مزه این روزها هرگز از زیر زبانم بیرون نرود و خودم را ازین رحمت واسعه محروم نکنم. اللّهم لا تَجعَلهُ آخِرَ العَهدِ مِن صیامِنا اِیَّاه فاِن جَعَلتَه، فاجعَلنی مرحوماً ولاتجعَلنِی مَحروماً @AFKAREHOWZAVI
. «لحظه آخر» ✍سیده ناهید موسوی 🌙 شاید لحظه‌های آخر خدا نزدیک‌تر می‌شود. ماه مبارک ۱۴۰۳ و تقارنش با فصل بهار هم به پایان رسید، اما خوشابحال آن‌هایی که تا توانستند خوبی و نیکی ذخیره کردند، و قطعا درطول سال این نیکی‌ها یکی یکی شکوفه کرده و فصول زندگی را بهاری‌تر تجربه می‌کنند. 🌙 ماهی که زلفش با بهار و سرسبزی گِره خورد، تا دل‌های مومنین را جَلا دهد و نورانیت آیه‌های قرآن مسیر زندگی را هموارتر کند. وقتی از اللهم انی اسئلک به کمالک کلهُ به اللهم اهل الکبریاء و العظمه... می رسیم، یعنی سفره‌های سبز سَحر و افطار را جمع می‌کنیم به امید بخشایش و نابودی تمام گناهان و تیرگی‌های قلب. 🌙 عید با همه زیبایی هایش نوید خوشحالی و تعظیم شعائر الهی را می‌دهد. عید فطر یکی از برترین اعیاد مسلمانان است اما عید واقعی برای هر انسانی زمانیست که روحش متعالی و هوای نفش خویش را ذبح کرده باشد. باشد که دعای نماز عیدِ امسالِ مسلمانان، ظهور منجی عالم بشریت و پیروزی مردمان مظلوم و مقتدرِ غزه و فلسطین باشد. @AFKAREHOWZAVI @banoomousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. قول‌وقرار ✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد من بودم و شما و قول و قرارهای عاشقانه، ملتمسانه. از آن‌هایی که فکر می‌کنی مو لای درزش نمی‌رود. از آن مدل حرف‌های در تنگنا، در اضطرار، شبیه به همان حرف‌هایی که قرآن بالای سر می‌گیری و (بک یا الله) می‌گویی. از همان مدل که دار و ندارت را روی دایره رسوایی می‌ریزی و قول می‌دهی برای روزهای آینده، روزهای بعد از شب قدر. چند روزی می‌شود که شب قدر را پشت سر گذاشته‌ام و از قول و قرارهایم فاصله گرفته‌ام. هلال ماه مبارک هم درآمد و من هنوز در پس این گمان که فرداهایی هست. ◽◽◽◽◽ فردا که آمدنی ‌نیست، فردا همین امروز است که اگر ساختیم، امروزها زیباترین است و اگرنه، نازیبا. راستی چقدر از قول و قرار شب قدرم به یادم مانده؟ چه‌قدر حرف‌های خودمانی‌‌ام با شما امام حی و امام زمان دارد لباس عمل می‌پوشد؟ چقدر برای شما هزینه کرده‌ام؟ در آرمانی‌ترین شب سال، چقدر پای کار امام زمان ایستاده‌ام؟ اصلا یادم مانده چه گفتم؟ ◽◽◽◽◽ مولای من به تمام قول و قرارهایم قسم که دوستت دارم، به همه قول و قرارهایم قسم که دلم متعلق به شماست هرچند که گاهی فراموش می‌کنم. گاهی گرد و غبار زندگی و روزمره‌گی خِر گلویم را می‌گیرد، گاهی از پس امتحانات آخرالزمانی برنمی‌آیم، دست و پایم بدجور می‌لرزد. اگر شما به من، به زندگی‌ام نگاه نکنید به فنا می‌روم. آقای من به تمام قول و قرارهای نگفته و در پس دلم مانده قسم می‌دانم و از همه آگاهی، دلم بدجور هوای بیت‌القدس دارد. دلم بدجور برای مظلومیت فرزندان غزه می‌سوزد. بدجور بی‌توجهی سران عرب قلبم را فشار می‌دهد. دلم می‌خواهد پرچم اسلام را در بلندترین قلل رفیع جهان برافرازم. دلم برای همه خوبی‌ها بی‌تاب است حتی اگر فعلی از خودم سر نزند. آقای من کمکم کن که کارهای من رنگ شما بگیرد. بوی شما از اعمالم برآید، نکند که اسمم مایه شرم‌ساری شود. آقای من درس و مشقم را به تو می‌سپارم، جسمم، روحم را به شما به امانت می‌سپارم، می‌ترسم که فتنه‌های آخرالزمانی دلم را لایق تو نکند. لایق دوباره رفتن به اوتاد زمین، به کربلا به مشهد. می‌ترسم که لایق قاطی شدن با سیل اصحاب اربعینی نشوم. کمکم کن که شامل دعای حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) شود همان دعای قشنگی که ام‌الخیرات را در دلش نهفته دارد: الهی اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ (خدایا مرا خرج کاری کن که مرا برای آن خلق کرده‌ای...). کاش بدانم که برای چه خلق شده‌ام، ولی بیشتر دلم می‌خواهد خرج شما شوم، می‌خواهم در مسیر شما حل شوم، از منسوبین شما شوم. می‌شود من را هم بپذیرید؟ می‌شود که با گوشه چشمی، کلبه احزانم را گلستان کنید؟ من برای محبت شما کیسه دوخته‌ام، من روی محبت شما حساب کرده‌ام... @AFKAREHOWZAVI
‌. برای محفل ✍🏻 زهرا کبیری پور به ندرت پیش می‌آید که من پاگیر یک برنامه‌ی تلویزیونی بشوم. در کل خیلی با تلویزیون میانه‌ی خوبی ندارم. در ایام نوروز شاید به‌اندازه‌ی یک افطار کردن تلویزیون دیده باشم. هیچ برنامه‌ای و هیچ سریالی نمی‌تواند به این راحتی‌ها من را جذب کند. یک علتش این است که حقیقتا فرصت نمی‌کنم پای تلویزیون بنشینم و دلیل دیگرم این است که نسبت به برخی از برنامه‌های تلویزیونی که در این سال‌ها پخش می‌شود، بی‌میل و رغبت هستم. اما این سی روز ماه مبارک تلویزیون خانه‌ام برای ساعت ۵ آماده بودو اگر نشد که ساعت پنج ببینم روز بعدش از تلوبیون و یا از اینستاگرام بخش‌هایش را حتما دیده‌ام. چقدر برکت قرآن عجیب است. چه بی‌اندازه دیدن چهره‌ی آدم‌های انس گرفته با قرآن دلچسب است. در دوره‌ی ما ده شصتی‌ها قرآن جایگاه ویژه‌ای داشت. ما عاشق شنیدن قرائت‌های مختلف قرآن بودیم. عشق ما به قرآن مثل عشق جوانان امروز به فوتبال بود، اگر امروزه جوانان حواشی بازیکنان فوتبال را دنبال می‌کنند ما در آن دوره پیگیر اخبار قاریان قرآن بودیم. در مدرسه به دوستمان می‌گفتیم: تلاوت جدید شحات را دیدی؟ می‌دانی پسر عبدالباسط هم قاری است؟ چقدر سبک خواندن مصطفی اسماعیل متفاوت است. جواد فروغی نابغه‌ی قرآنی ما در آن دوره، کسی بود که ما دوست داشتیم جای آن بودیم. حالا و بعد از گذشت سال‌ها از آن روزها برنامه‌ی محفل تمام خاطراتمان را زنده کرد و یکباره دلمان برای نوجوانی‌‌مان تنگ شد. 👌خداقوت به تمام دست‌اندرکاران این برنامه‌ی وزین و به امید ادامه‌دار بودن آن @AFKAREHOWZAVI
. تکلیفی که روشن شد... ✍زينب نجیب آسمان آبی‌ بود. تکه‌های پنبه‌ای ابر سایه‌ی سرمان شده بود. نسیم بهاری همچون دستان نرم مادر صورت را نوازش می‌داد. برگها، لباس سبز ملایمی به تن داشتند. کوه مثل همیشه، استوار و مقتدر، پشت سرمان خودنمایی می‌کرد. نمازگزاران آهسته و پیوسته برای رسیدن به نقطه‌ی مشترکی در حرکت بودند‌. زمزمه‌های تکبیر از دور و نزدیک شنیده می‌شد. شوق نماز و دیدار همه را به پرواز درآورده بود. پیر و جوان زن و مرد بزرگ و کوچک همچون مهره‌های یک تسبیح برای ختم یک رویداد بزرگ در کنار هم قرار می‌گرفتند. پس از دقایقی حضور ماه نمایان شد و به محراب ایستاد. همگی برای اقامه‌ی نماز ایستادند. این نماز، نماز دلبری بود. نمازگزاران پس از یک ماه حضور در ضیافت پروردگار، منتظر اجابت بودند. واژگان که بر زبان جاری شد، اشک‌ها سرازیر گشت و دعای قنوت در میان بغض‌های شکفته تکرار می‌شد. نماز پایان یافت. اما دل‌ها منتظر شنیدن بودند. شنیدن صحبت‌هایی که تکلیف خیلی چیزها را روشن می‌کرد. و مثل همیشه روشن کرد. تنبیه اسرائیل... آری، این همان بود که رهبر و ملت یک صدا فریاد زدند. آنها تنبیه خواهند شد. به همین محکمی که رهبرم فرمود. چقدر برایم مقایسه دوران‌ها جذابیت دارد. وقتی تاریخ تحولات را تحلیلی مطالعه می‌کردم به وفور شاهد آن بودم که در طول تاریخ معاصر ما، کنسولگری که هیچ، به سرزمین ما، به سرمایه ملی، به ذخایر، استقلال، هویت و ناموس ما دست‌درازی می‌شد و حاکمان ما گردن‌شکسته‌تر از همیشه، نه‌تنها مقابله نمی‌کردند بلکه برای یاری گرفتن از شرق و غرب باج می‌دادند. این فقط مختص زمان قاجار نبود. محمدرضا پهلوی در این دست قصه‌ها، ید طولایی داشت. اما امروز اسرائیل در حالی که از دستپاچگی و اختلال در محاسباتش، دچار چنین خطای بزرگی شده و در کشور ثالثی به تکه‌ای از خاک وطنم تعرض کرده و حتی جرأت صراحت در بیان آن را ندارد؛ یک هفته است که کابوس انتقام و تنبیه را تجربه می‌کند. این در حالی‌ست که می‌داند تا چه اندازه در جهان منفور است و نابودیش قریب. او خوب می‌داند کلام رهبرم، تکه‌های پازل را چگونه جابه‌جا می‌کند و چقدر این قدرت برای او دهشتناک است. در همین حال و هوا بودم که فریاد مرگ بر اسرائیلِ نمازگزاران، زمین مصلا را به لرزه درآورد. خطبه‌ها تمام شد... و ما سبکبال و آرام در اوج امنیت، باز گشتیم. درود و سلامی بی‌پایان به روح پرفتوح شهدا و امام شهدا @AFKAREHOWZAVI
43.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«شهر هرت...!» شنیده بودیم جایی هست تخیلی به نام شهر هرت که هر هِر هِری مذهبی آنجا هر غلطی بخواهد می‌کند هیچ کدام باورمان نمی‌شد ممکن است روزی این لقب مناسبترین لقب برای شهر خودمان باشد! ❗البته به قول برخی از دوستان این اتفاق که در بازی فوتبال افتاد، مقابل فجایع وحشتناکی که هر روز در سطح شهر هرتمان شاهدیم چیز قابل ذکری نیست! (مگر آنکه کور باشیم که ندیده باشیم...) فقط چون در این بازی دوربین بوده، کمی سرو صدا کرده که آن هم در مسیر قورباغه‌پز شدنمان به زودی نمک سوپ نجس فرهنگ زدایی، خواهد شد. مثل موارد پرشمار قبلی... ❌بزرگواران صورتی کثیف! اگر اندکی غیرت برایتان باقی مانده، ساعتی به جای دهان، گوشهایتان را باز کنید؛ آنچه در این آنارشیسم فرهنگی قربانی می‌شود اخلاق، شرف و انسانیت است و بیچاره نیروهای امنیتی و انتظامی که وظیفه‌شان ایجاد نظم و امنیت است اما! نه حق ایجاد نظم دارند نه حق ایجاد امنیت! چرا؟! فقط به دلیل حرافی شما 👈بفهمید! حرام سیاسی، صرفا با کار فرهنگی به معنای ناقص فهم شما، رفع شدنی نیست هر دو اقدام لازم و ملزومند ایجابی و سلبی این ره که می‌رویم به درک ختم می‌شود ✍️ کانال 🔻 🆔 @banooyetamadonsaz