eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
770 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
274 ویدیو
22 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. درنگی بر تحلیل‌های پساانتخابات... ✍زينب نجیب در میان تمام تحلیل‌های پساانتخابات، دو تحلیل بیش از باقی به چشم می‌خورد؛ یکی پیروزی آراء قومی_قبیله‌ای است و دیگری اشتباه کنار کشیدن آقای قالیباف در دور دوم. یک تحلیل دیگر هم وجود دارد که به آن خواهم پرداخت. در تحلیل اول اگرچه آمار بالای قومیت‌ها، صحت آن را تأیید می‌کند و حتی برخی برای تکرار نشدن چنین وضعیتی، درصدد برآمده‌اند که گفتمانی برای تغییر در ساز و کار انتخابات خلق کنند و از این باب طرح انتخابات الکترال کالج در آمریکا را پیشنهاد می‌دهند، تا بدین وسیله از تأثیرات رأی قومیتی در انتخابات بکاهند؛ اما بسیاری نیز معتقدند؛ این موضوع در انتخابات امری اجتناب‌ناپذیر است. عده‌ای با معیارهای قومی_قبیله‌ای رأی می‌دهند، عده‌ای دیگر معیارهای جناحی، مذهبی و سلیقه‌ای را دنبال می‌کنند. به هر سو، افراد خیر خود را در انتخاب او می‌بینند. اگر نقدی بر اولی وارد است قطعاً همان نقد بر دومی نیز وارد خواهد بود. از سوی دیگر، پیچیدن نسخه‌ی غربی انتخابات، با اندیشه امامین انقلاب همپوشانی ندارد. انتخابات در بیان رهبری، یکی از دو ستون مردم‌سالاری دینی است. یعنی رأی تک‌تک مردم ارزش دارد. رأی یک پیرمرد روستایی در دورترین نقطه مرزی با رأی رهبر جامعه برابری می‌کند. "مردم‌سالاری در مکتب سیاسی امام بزرگوار ما - که از متن اسلام گرفته شده است - مردم‌سالاری حقیقی است؛ مثل مردم‌سالاری امریکایی و امثال آن، شعار و فریب و اغواگری ذهنهای مردم نیست. مردم با رأی خود، با اراده ی خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب می کنند؛ مسؤولانِ خود را هم انتخاب می کنند."۱۳۸۳/۰۳/۱۴ همچنین، یک رأی نمی‌تواند به دلیل برنده بودن آراء مردمی در یک منطقه نادیده گرفته شود. مانند آنچه در انتخابات الکترال کالج در آمریکا اتفاق می‌افتد. بنابراین در صورت درست بودن تحلیل باید راه حل را در جای دیگری یافت و آن از نظر حقیر، اصلاح اندیشه و نوع نگاه آحاد جامعه به حکومت اسلامی و نوع مجریان آن است. اینکه چه کسی فارغ از تمام تعصبات برای اداره جامعه اسلامی مناسب است و فرد منتخب تا چه حد برای پیشبرد اهداف جامعه اسلامی کارآمد به نظر می‌رسد. این نیز تنها با رشد عقلانیت در جامعه محقق خواهد شد. در تحلیل دوم نیز با بررسی امکانات و حدسیات حضور آقای قالیباف به جای جلیلی، بر آنند که ثابت کنند، حضور آقای قالیباف باعث می‌شد تا هم آراء آقای جلیلی را به همراه داشته باشیم و هم آرای افراد خاکستری را به سمت آقای قالیباف هدایت کنیم. این دوستان معتقدند آقای قالیباف، در مناظرات موفق‌تر عمل می‌کرد و البته، مشکل حضور افرادی که با تأکید بر، گشت ارشاد و فیلترینگ سبب شدند آراء جلیلی کاهش یابد، وجود نداشت. این تحلیل هم نمی‌تواند قانع‌کننده باشد زیرا در دوره اول درصد آرا نشان داد اقبالی به ایشان نیست. هرچند دلایل این بی‌اقبالی، به یک پروسه تخریبی علیه ایشان برمی‌گردد. اما به هر حال آنچه نباید می‌شد اتفاق افتاد و متأسفانه تغییر نگاه به ایشان تنها در یک هفته، بسیار سخت‌تر و کم بازده‌تر از تبلیغ برای آقای جلیلی بود. ضمن اینکه آمار امروز نشان می‌دهد غیر از نقاط خاصی از کشور که تحت تأثیر زبان و قوم و قبیله‌اند؛ آراء آقای جلیلی تفاوت چشمگیری با پزشکیان نداشت و در این روزهای پایانی با تلاش جهادگران، اقبالی وسیع به‌سوی آقای جلیلی شکل گرفت. شاید بتوان با جدیت گفت، این نتیجه‌ی جهاد تبیین در هفته پایانی از سوی خود مردم است که خطرات جدی دولت اصلاحات را در مقایسه با امکانات دولت جلیلی و ادامه دولت شهید رئیسی تبیین کردند. و اما تحلیل سوم که بر آن تأکید ویژه دارم، دوری از بحث‌های حاشیه‌ای و نشان دادن عظمت و برجستگی حضور آحاد مردم در پای صندوق‌های رأی است. اینکه "این حرکت بزرگ در رویاروئی با غوغای دست‌سازِ تحریم انتخابات، که دشمنان ملت ایران برای القای ناامیدی و بُن‌بست به راه انداخته بودند، کاری درخشان و فراموش نشدنی است و همه‌ی نامزدهای محترم و همه‌ی کسانی که برای پیروزیِ هر یک از آنان، هفته‌ها تلاش شبانه‌روزی کردند در افتخار و ثواب آن شریکند."۱۴۰۳/۴/۱۶ ادامه متن در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
. کاروان... ✍️فاطمه داودی کاروان ایثار بعد از سفری طولانی در کربلا برای جهانی کردن اسلام فرود آمد. کربلا ذاتاً سرزمین اندوه و بلا بود اما می‌دانست طاقت اتفاقات پیش رویش را ندارد، گویی غم و ماتمی عجیب این سرزمین را فرا گرفته بود. آفتاب هر لحظه از غم پیش رو سوزان تر میشد، باد سوزان و گرم کربلا به احترام سرور و سالار شیعیان شروع به وزیدن کرد تا شن های روی کویر را در مقابل عظمت ورود اهل بیت عصمت و طهارت به تعظیم درآورد. آرام و قرار از خارهای این بیابان بی‌آب و علف گرفته شده بود، تلاش می‌کردند تا جدا شوند که مبادا نظاره گر این اتفاقات باشند، وجودشان از ظلم دشمنان اهل بیت اطلاع یافته بود و به لرزه در آمده بودند. تَل های کویر حیران شده بودند و شن هایشان را به این سو و آن سو پراکنده می‌کردند. کویر هم عهد با امام حسین(علیه السلام) شده بود اما امان از انسان‌های پست تر از حیوانی که در حال آماده سازی خود برای جنگ با حضرت بودند. امان از آن حیوان پست فطرتی به اسم حرمله که در حال آماده کردن تیر سه‌شعبه خود بود، امان از یزید، امان از شمر، امان از امتی که در حال آماده کردن شعله های آتششان برای به آتش کشیدن حرم ها بودند، امان از امتی که قصدهای شومی در نظر داشتند... @AFKAREHOWZAVI
15.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 دومین همایش بین‌المللی 🖇به مناسبت سومین سالگرد رحلت استاد محمدحسین فرج‌نژاد ⏰زمان برگزاری: ۱۸ مرداد ۱۴۰۳ ⏱ مهلت ارسال آثار: ۳۰ تیر ۱۴۰۳ 👈جهت کسب اطلاعات بیشتر به آی دی ایتا @farajnejad_ir یا سایت زیر مراجعه فرمایید: 🌐farajnejad.ir/hamayesh2 📲مؤسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج‌نژاد: https://eitaa.com/joinchat/1842479109C6a0ba6652b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝«بانو رقیه خاتون » (سلام الله علیها) دردانه سه ساله‌ی امام حسین (علیه السلام) از شهدای قیام حسین است که نقش بسیار تأثیرگذاری در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت. در جریان اسارت اهل‌بیت پیامبر بعد از واقعه عاشورا، شهادت جانسوز و مظلومانه‌ی «رقیه  خاتون»(سلام الله علیها) جانسوزترین واقعه‌ای بود که در خرابه‌های شام رخ داد. او که خسته‌ی اسارت و ظلم‌های یزیدیان در فراق پدر زانوی غم بغل داشت، در عالم رؤیا پدر را دید و با ناله و گریه، پریشان شده و با بهانه‌جویی‌ پدر را طلب کرد. صدای ناله‌ی او اهل حرم را به شیون انداخت و یزید ملعون برای آرام کردن این‌همه شیون و خاموش کردن صدای عزاداری اهل حرم، رأس بریده‌ی پدر را در طبقی برای رقیه خاتون فرستاد. دردانه‌ی سه ساله در نهایت بهت با مشاهده‌ی رأس مطهر، بر پیشانی، لب‌ها و رگ‌های بریده‌ی پدر بوسه زد و ناله سرداد که (مَنِ الذی أیْتَمَنی علی صِغَر سِنّی.) و آنقدر نوحه خواند و گریست تا خاموش شد. او نیز چون مادرش زهرا شبانه غسل شد و شبانه دفن شد.شهادت مظلومانه‌ی این خاتون سه ساله، باعث افشای عمق جنایت یزید گشت، چرا که دیگر نمی‌توانست از برگزاری مراسم عزای اهل‌بیت اسیر در خرابه‌های شام جلوگیری کند. او شهیده‌‌ای بود که با شهادتش ندای مظلومیت حسین و حقانیت راهش را در گوش تاریخ فریاد زد.(نفس‌المهموم، ص۴۶۵). 🖋آمنه عسکری منفرد @AFKAREHOWZAVI
⭕️ جبهه انقلاب باید فاصله‌اش را با افراط مشخص کند و به صورت عملی به جامعه ایرانی ثابت کند که وجه اشتراکی با تحجر، سطحی نگری و نافهمی ندارد! 🔹 امام خمینی(ره) دانشگاه را کارخانه آدم سازی می‌دانست. بسیاری از دانشمندان و مدیران دلسوز در صنعت کشور دانش آموخته دانشگاه صنعتی شریف هستند؛ حتی آن یمنی‌هایی که موشک می‌سازند و بر سر اسرائیل و کشتی‌هایش در دریای سرخ می‌ریزند دانش آموخته همین دانشگاه هستند! 🔹 رهبری عزیزمان از مشارکت پایین در دوره اول انتخابات ریاست جمهوری ابراز ناراحتی کردند و صبح روز پانزدهم تیر که رای خود را به صندوق انداختند ابراز امیدواری کردند که امروز مشارکت بالاتر برود. این یعنی مشارکت بالا ارجح است و موضوعیت دارد. اما می‌بینیم عده‌ای می‌گویند حرفی بزنید که مردم پای صندوق نیایند تا نامزد مورد نظر آنها رای بیاورد! گویی کشور را تنها از آنِ خود و همفکرانشان می‌دانند! 😑 🔹 درباره فیلترینگ هم اگر راهبرد جمهوری اسلامی بر قطع رابطه با دنیاست، چرا پیشتاز مقاومت علیه استکبار جهانی شده و می‌خواهد آرمان‌های مقاومت و آزادگی را به آن سوی مرزها صادر کند؟ خوب است کمی فکر کنیم که اگر ارتباط اینترنتی با خارج کشور قطع شود جوان مومن حزب‌اللهی در چه بستری می‌خواهد با آزادگان جهان ارتباط بگیرد و تاثیرگذار باشد؟! ✍فاطمه ابن‌علی @AFKAREHOWZAVI
. سه ساله‌ی کاردان ✍زهرا نجاتی 🏴باورش سخت است که بچه سه ساله هم، کاردان باشد و بلدکار. اما خب هیچ چیز زیر این گنبدکبود، بعید نیست.خصوصا وقتی جده‌ آن سه ساله فاطمه زهرا باشد و جدش علی مرتضی و مادرش رباب... 🏴البته بیایید جوردیگری به محبت پدر و دختری هم بنگریم. محبت رقیه، عشق بود شاید نه عشق به حسین فقط، نه فقط عشق دخترانه به پدری که زیر آسمان مانندش نبود. 🏴عشقی از جنس ولایت. ولایت حسین برقلب و زندگی سه ساله. روضه رقیه را خلاصه کردن در اشک و ناله دخترک یتیم ناتوان، جفاست به روضه دخترکی که هنوز هم با دست‌هایش گره گشاست. 🏴 فکر میکنم رقیه هم خوب کاربلد بوده هم رمز و راز عاشقی را بلد بوده، هم رمز و راز دلدادگی برای حسین راـ البته که اشعار پدر برای مادرش رباب هم بی‌تاثیر نبوده.حالا این وسط چه تفاوت میکند نامش فاطمه صغری باشد یا رقیه.. مهم این است که سه ساله کاری کرد که علاوه بر دلسوزی، تا دنیا دنیاست، وجدان آدم‌ها بجنبد. انسانی ترین نقطه قلب را نشان می‌گیرد و آتشش می‌زند. رقیه دست کم وجدان آدمهای سال68 را، به درد می آورد و از پس هزارسال، هنوز زنده است. هم خودش، هم قصه پردردش. هم اشکش. هم فاطمی رفتارکردنش، هم تاثیرگذاری نه به قدرسه ساله بودنش. 🏴دختر سه ساله هم می‌تواند قد بکشد به اندازه تاریخ، هرکس می‌تواند موثر باشد به شرط اینکه دل به عاشقی بدهد به امامش... @AFKAREHOWZAVI
. امید دیدار کربلای تو … ✍م* صالحی عطری کـه از حوالی پرچم وزیده اسـت ما را بـه سمت مجلس آقا کشیده اسـت از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا صد کوچه بازکنید محرم رسیده اسـت ✍من دلم نازک است و زود می گیرد… اما ایمانم اگر به چیزی بند کند، دیگر هیچ حرفی نمی تواند آن را سست کند؛ ایمان دارم وقتی دلم عجیب برای تو تنگ می شود …وقتی عجیب دل هوای دیدارت دارد …وقتی عجیب جاذبه ی قلبم به سوی توست، آن لحظه نوشته می شود به پایم ثواب زیارتت و دلم قرص می شود که تو را از همین اتاقم و پشت پنجره ای نیمه باز زیارت کرده ام… وقتی که نسیم، موهایم را نوازش می کند… به خودم تلقین می کنم که تو صدایم را شنیده ای و قدری از هوای ملکوتی بین الحرمینت را برای دل خسته ام فرستاده ای… من به همین چیزها دل خوش کرده ام و گرنه که تا بحال از غم دوریت جان داده بودم… دلم به حال خودم می سوزد… دلم می سوزد که نمی توانم از نزدیک ببویمت…. عطر سیب حرمت آرزوست … @AFKAREHOWZAVI
56.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖کودکان غزه، احوالات رقیه را زیسته‌اند بعد از شروع عملیات طوفان‌الاقصی دخترکان و پسران مظلوم و یتیم غزه، احوالات رقیه خاتون را زیسته‌اند. همانها که روزها و شبها در کنار آوار خانه‌های تخریب شده‌شان در حملات صهیونیستها، غم گرسنگی و تشنگی را فراموش کرده‌اند و بی‌تاب روی پدران و مادران شهیدشان هستند. همانها که با فریاد مناالذله در برابر ظلم اسرائیل کوک‌کش ایستادند و صدای رسای حقانیت و مظلومیتشان تاریخ را به لرزه درآورد و وجدانهای آزاده را در گوشه و کنار دنیا به سمت درست تاریخ رهنمون شد. غزه همچنان غریب و مظلوم است. غزه را فراموش نکنیم، به شنیدن اخبار غزه و تعداد شهدای مظلومش عادت نکنیم. باور کنیم امروز دفاع از غزه یکی از ملاکهای شناخت حق از باطل و به فرموده مقام معظم رهبری فلسطین کلید رمزآلود ظهور است. 🖋آمنه عسکری منفرد @AFKAREHOWZAVI
. منِ بیچاره ی در راه‌‌ مانده ✍طیبه فرید تاسلطان ماشین را توی کوچه پارک کند پیاده می شوم.خورشید ظهر تیر آمده وسط آسمان.بوی آهن آفتاب خوردهٔ ماشین هایی که بغل کوچه پارک شده می زند زیر دماغم وهُرم باد داغ می ریزد توی پک و پهلوی چادر جلابیبم.تابستان دارد با زبان بی زبانی از زمین و آسمان می بارد و انگشتش را می کند توی چشم خلایق.از سر کوچه که می پیچم سر و کله مغازه های پرچم فروشی پیدا می شود.توی باغچه سر کوچه گنجشک ها با بال های نیمه باز ،منقارهای کوچکشان را به قاعده صد و هشتاد درجه باز کرده اند و بین‌علف ها از شدت تشنگی له له می زنند.طفلکی ها جانشان از گرما به‌ نوکشان رسیده.همان مغازه اول می ایستم.چشمم می افتد به مرد زخمی اسب سواری که موهای بلندش روی شانه هایش پخش و پلا شده و دارد درست می رود به دلِ سپاه عمر سعد.حسن روح الامین را تحسین می کنم .از ذهنم می گذرد که بهتر از این نمی توانست نشان بدهد که«برای آنچه اعتقاد دارید ایستادگی کنید حتی اگر هزینه اش تنها ایستادن باشد».چقدر این چند هفته گذشته این جمله را دیدم و شنیدم. مرد پشتش به من است و رویش به دشمن و این یعنی من احتمالا سمت خیمه ها ایستاده ام.دور و برم را نگاه می کنم....اینجا پیاده روی خیابان زند است،روبروی مغازه پرچم فروشی.عابرهای پیاده به سرعت از کنار هم رد می شوند.پیرمردی که صورتش را خال های گوشتی پر کرده و دماغ پت و پهنی دارد از آدم‌ها کمک می خواهد.توی کیفم دنبال پول می گردم!اثری از کیف پولم نیست!یک لحظه هنگ می کنم.یادم می آید امروز صبح با عجله کیفم را عوض کردم و یادم رفته کیف پولم را بردارم.پیرمرد می آید سمت من و اصرار می کند.سر کوچه را می پایم،سلطان هنوز نیامده.دلم برای پیرمرد می سوزد اما راهی ندارم. راست و حسینی می گویم« ببخش پدر پول ندارم». پیرمرد چپ چپ نگاهم می کند اولش می خواهد برود اما بر می گردد و با سماجت می گوید:«ولی خانم به قیافه ت نمیخوره پول نداشته باشی!»خنده ام‌می گیرد.می روم توی مغازه بلکه دست از سرم بردارد.بین پرچم ها قدم می زنم.با خودم فکر می کنم که چقدر خوب شد که قرن یک هجری اثری از صنعت عکاسی و تصویر برداری نبود،هرچند که سید ابن طاووس با آن ادبیات فاخر توی لهوف از عهده نشان دادن آن اتفاقات برآمده.توی دلم به مادرحسن روح‌الامین غبطه میخورم.آنِ حادثه را پسر او روی بوم کشیده تا شنیدن کی بود ماندن دیدنِ شاعر را به رخِ عالم و آدم بکشد.شروع می کنم بین کتیبه ها دنبال حرف جدیدی می گردم.نقاشی سردار زخمی بنی هاشم را نمی شود برد توی خانه و زد روی دیوار .صحنه های کارزار لهوف آینه های دقند!مال وسط روضه اند.باید به اسامی مقدس اکتفا کرد همان ها که حضرت آدم همه اش را بلد بود«و علم آدم الاسما کلها....‌». وسط مغازه کتیبه نوشته ای مخملی چشمم را می گیرد.زمینه‌کرمی با نوشته های مشکی و طرح‌های اسلیمی زرشکی و یراق های نخ نخِ طلایی که جلو باد شرجی پنکه مغازه هروله می کنند.همین‌خوبست‌.«السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین»اشک توی چشم‌هایم پِر می خورد. از مغازه می آیم بیرون تا ببینم سر و کله سلطان پیدا می شود یا نه....هیچ خبری نیست.می خواهم برگردم داخل مغازه که پیرمرد ناغافل جلوام سبز می شود.با خودم می گویم« عجب پیله ای هست ها!!» می آید نزدیک و با دسته عصا می زند روی شانه ام‌و‌می گوید «خانم بیا یه دیقه کارت دارم! _بفرما پدر ؟ _شرمنده بابا یه مبلغ ناچیزی بهت بدم ناراحت نمیشی؟؟؟گفتی پول ندارم دلم برات سوخت..... خنده ام می گیرد.پیرمرد تا همین دو دقیقه پیش از خیر هیچ‌عابری نمی گذشت حالا می خواهد به من بیچاره در راه مانده کمک کند.یادم‌ می افتد به امکان فقری ملاصدرا احتیاجی که سرتاسر عالم را پر کرده.ما همه فقیریم حتی اگر به قیافه‌مان نیاید... _برو پدر دستت درد نکنه،پول دارم فقط همراهم نیست پیرمرد می گوید: _مطمئنی.... _بله خیالت راحت.... پیرمرد می رود و من را با یک دنیا امکان فقری تنها می گذارد.با احساسات درهم و برهم بر می گردم داخل مغازه .مردِ روی اسب هنوز بخاطر عقایدش تنها وسط میدان ایستاده.انگار دارد با زبانِ حالْ می گوید تنها ایستادن اعتراف به امکان فقریست.منتظر توجه‌ِچاره ساز بودن است و یا چیزی شبیه این حرف ها... یک دور دیگر بین پرچم هامی زنم‌. سلطان می رسد. او هم کتیبه را می پسندد.خانم فروشنده کارت را می کشد و پاکت را می دهد دستمان.توی خیابان‌چشم‌چشم می کنم اثری از پیرمرد نیست... همه‌آدم ها فقیرند. @AFKAREHOWZAVI