.
حالِ عجیب
✍منصوره بهمن
چند روزی است که هوای دلم گرفته و بیاختیار با خودم این شعر جناب وحشی بافقی را زمزمه میکنم:
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
نمیدانم این گرفتگی از سر دلتنگی است یا از حال عجیبم؛ فقط میدانم دلتنگی حال غریبیست.
دلتنگی حادثهایست که خبر نمیکند؛
گاهی ناگهان میآید و مینشیند روی دلت...!
حالیست که التیامش جز با دیدار، خاموش نمیشود.
من چقدر دلتنگ دیدار گنبدِ طلاییام؛
دلتنگ گفتن حرفهای نگفته به شما.
شما که بیواژه، مرا میشنوید!
کافیست قلبم را گره بزنم
و ریشهی امیدم را به مهر شما آبیاری کنم.
نمیدانم چه بگویم، فقط میدانم دلتنگم؛
دلتنگی حس غریبیست.
من هنوز میدانم که میدانید؛
هنوز باور دارم که مرا میبینید؛
هنوز امید روزهای بیامیدِ من هستید؛
هنوز امید دارم که دوباره در حیاط حرم،
از گوشهگوشهی حرم عکس بگیرم.
هنوز قلمم را فقط به عشقِ نوشتن برای شما در دست میگیرم.
حالِ منِ دلتنگ را لحظهای به حرمِ پُر از امیدِ خود راه میدهید؟
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«سایه ی رحمت خدا»
✍زاهده خادمی کوشا
وقت خداحافظی فرا رسیده بود...
حضرت، اهلبیتشان را فراخواندند تا با آنان وداع کنند. پس از گفتوگویی کوتاه و بیان وصایا، در حالی که سرِ مبارکشان بر دامان امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) بود، دیده از جهان فروبستند و دعوت حق را لبیک گفتند.
شهادت جانسوز پیامبر خاتم(صلیاللهعلیهوآله)، نقطه آغاز مصائب اهلبیت(علیهمالسلام) و تمامی مسلمانان جهان بود. از همان لحظه وداع، که سایه رحمت خداوند از سر مسلمین برداشته شد، گروهی اما زیر سایه سقیفه، آغازگر دشمنیها و کینهتوزیها شدند؛ کینههایی که تا امروز نیز ادامه دارد.
سقیفه، ولایت علی(علیهالسلام) ـــ که خواست و اراده خداوند بود ـــ را از مدار حقیقی خود خارج ساخت و ضربهای سهمگین بر پیکر جامعه مسلمین وارد آورد. همین واقعه، سبب دودستگی مسلمانان شد؛ شیعه و سنی، و در طول سالیان، گروههایی از این دو مذهب با اشکال افراطی و گوناگون در جوامع بشری ظاهر شدند، و شد آنچه نباید میشد!
و اکنون، تنها امیدمان به ظهور حضرت حجت(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) است؛ تا همهچیز مطابق خواست و اراده خداوند، در جایگاه حقیقی خویش قرار گیرد.
پ.ن: نگاره «حلالیت طلبیدن پیامبر(ص) از مردم» ـ حدیقهالسعداء، قرن ۱۶م
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#انتشار یادداشت
سرکار خانم فاطمه تقی زاده پژوهشگر حوزوی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه، عنوان کرد: مدیریت بحران به معنای سوق دادن هدفمند امور به روالی قابل کنترل و انتظار بازگشت سریع امور به روال قبل است. به هنگام بحران، نخستین گروهی که در جامعه باید احساس خطر کنند و دست به اقدامات اساسی بزنند، عالمان دین هستند. رهبرانی که تحت فشار زیاد به خوبی عمل میکنند، میتوانند گروه یا جامعهای را در هنگام چالش هدایت کنند.
🔗لینک متن کامل گفتوگو در خبرگزاری حوزه
https://hawzahnews.com/xdXtC
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖«محمد»های داخل گهواره، کابوس رژیم صهیونیستی
در ۱۷ ربیع الاول سال عام الفیل، برابر با سال ۵۷۰ میلادى، پسری به نام «محمّد» چشم به جهان گشود و با آمدنش ایوان کسرى شکاف برداشت و چند کنگره آن فرو ریخت و آتش آتشکده بزرگ فارس خاموش شد، بتهاى مکه سرنگون شدند و... و نورى از وجود آن حضرت به سوى آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگها را روشن کرد.
و از همان روز دشمنان عنود حق و حقیقت ، تمام تلاش خود را کردند تا نور وجود «محمّد»(صلوات الله علیه) را خاموش کنند تا مباد نور حق و حقیقت عالمتاب شود و کورسوی تاریکی ظلمتشان، خاموش گردد. شاهد مثال، تیر سهشعبهای است که در صحرای کربلا بر حنجر «علی اصغر» زدند تا صدای حقطلبی فرزند رسول خدا را خاموش کنند.
و اکنون هزار و چهار صد و اندی سال از تولد پپیامبر آخرالزمان گذشته و عالم منتظر ظهور فرزندی از فرزندان حضرتش است که با آمدنش همهی عالم غرق در نور و عدالت میشود، اما هنوز باقیماندههای نسل دشمنان عنود حضرت رسول(صلیالله علیه و اله) مترصد آنند که صدای عدل و قسط را در گلوی «محمد»های زمانه خفه کنند. درست مثل این دو سالی که از شروع طوفانالاقصی گذشته و صهیونیستهای کودککش، با نسلکشی وسیعی که در غزه و فلسطین به راه انداختهاند، نه تنها فریاد مظلوم «محمد»ها که صدای حقطلبی همه آزادگان جهان که خواهان آزادی و عدالت هستند را نیز خفه میکنند.
اما این غافلان سیهرو باور ندارند که ارادهی الهی که فوق همهی ارادههاست، وعدهی پیروزی قطعی و قریبالوقوع مستضعفان عالم را از حلقوم همین نوزادانی به گوش دنیا رسانده است و اینک دنیا در استانه ظهور تمدن نوین اسلامی است.
ولی این بار خبر افزایش چشمگیر کودکان مسلمان در اروپا به خصوص در انگلیس و هلند، نخست وزیر سابق اسرائیل ( نفتالی بنت) را تا جایی به وحشت انداخته که با وحشت میگوید:
«بیش از نیمی از کودکان در بروکسل و حدود ۴۰ درصد از کودکان در آمستردام، وین و لندن مسلمان هستند.
این ارقام باورنکردنی هستند و علاوه بر آنچه که تأثیرات چشمگیری بر سیاستها در قبال اسرائیل خواهند داشت، پیامدهای جهانی قابل توجهی نیز در پی دارند.
این افزایش نسبت مسلمانان در جوامع اروپایی، سیاستمداران آنجا را به اتخاذ مواضع خصمانهتر نسبت به اسرائیل سوق خواهد داد.»
شاهد این مدعا، آماری است که دفتر آمار ملی بریتانیا گزارش داد که در سال ۲۰۲۳ «محمد» پرطرفدارترین نام برای پسران در انگلستان و ولز بوده و بیش از چهار هزار و ۶۰۰ کودک با این نام ثبت شدهاند.
آری! اکنون به فۻل الهی این «محمد»های در گهوارهها، نه تنها در غزه مظلوم که در قلب اروپا هستند که به کابوس رژیم صهیونیستی تبدیل شدهاند.
#محمد
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
محبت؛ میراث جاودانهی آلالله
✍🏻 زهرا کبیری پور
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا...
و چه سخت است داغِ فراق کسانی که تمام وجودشان، تجلی مهر و مهربانی بود.
امروز، سالروز روزیست که هم پیامبر رحمت (ص) را از دست دادهایم و هم کریم اهل بیت (ع) را...
اما آیا فقط تاریخ است که آنها را از ما گرفته است؟!
یا گاهی دلهایی که محبت را فراموش کردهاند، فاصلهای تلختر از قرنها ساختهاند؟!
پیامبر خدا (ص) و امام حسن (ع) با زبان محبت، دلها را فتح میکردند، نه با تحکم و تحمیل.
دشمنان دیروز، با لطف و محبت آنها دوست و محب میشدند،
و امروز...
اگر فرزندان ما، جوانان ما، نسل تازهی ما، از ما گرمی محبت نبینند،
چه کسی در دلشان جای خواهد گرفت؟!
«العبد عبید الاحسان»
انسان، بندهی نیکیست...
و این، یک قانون ازلیست.
پس اگر میخواهیم دلها بمانند و ایمان در آنها ریشه بدواند،
راهش، فقط محبت است.
نه تنها در گفتار، که در رفتار، در آغوش، در صبر، در لبخند...
از خدا بخواهیم که ما را اهل محبت به انسانهای مؤمن قرار دهد.
نه فقط به اهل خانه، که به هر دلی که سر راه ما قرار میگیرد.
و یادمان نرود:
شاید طعم مهر، نوری باشد که او را به مسیر بازگرداند...
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
دارد تمام میشود شهر شعور و شور
در دفتر عمرمان دارد نَفَسهای آخرش را میکشد، روزهایی که صبح و شام، نفسهای اندوهگينمان در غم اباعبدالله الحسین تسبیح بود و دیدههامان نمناک؛ حالا که دو ماه سینهی سوزانمان مالامال اندوه، از مصیبت آلالله شدهاست؛ حتی شده شمعی از گدازههای گداخته و تَف دادهی سینه را در دل روشن نگه داریم، تا چراغ هدایتی که در اولین روز امسال در دل تابید، تا آخرین صفحهی سالمان روشن بماند و هر روزمان را ایام البیض کند.
🖊مرضیه رمضانقاسم
#وداع_با_شَهرَینِ_شورُ_شِین
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
انتشار یادداشت "پیامبر، خاکریزی سخت در برابر دشمنان" در خبرگزاری فارس
✍ آمنه عسکری منفرد
📝 بررسی شواهد تاریخی و قرآنی در سیره رسول اکرم (صلواتالله علیه) بیانگر این است که ایشان در يک تقسيم بندی کلی، #دشمنان و مخالفانشان را به سه دسته تقسيم مینمودند:
1⃣ کسانی که منکر خداوند بودند؛ همانند بتپرستان، کفّار و #مشرکان که با تکذيب و استهزا مخالفت مینمودند.
2⃣ اهل کتاب (يهوديان و مسيحيان) که با محاجّه و #خيانت مخالفت میکردند و قرآن کريم اين عده را در کنار مشرکان، دشمن ترين دشمنان نسبت به مسلمانان معرفي نموده است: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَکُواْ.» (مائده/۸۲)
3⃣ منافقانِ به ظاهر مسلمان که با فتنهانگیزی و سرپيچی از پيامبر، #جبهه_داخلی عليه ايشان تشکيل داده بودند. برخورد حضرت با هردسته از مخالفان، بسته به نوع و ميزان مخالفت آنان متفاوت بود.
➕ متن کامل یادداشت جدید «خط رهبری» پیرامون نحوهی مواجهه و برخورد پیامبر اعظم (صلوات الله علیه) با دشمنان را از منظر حضرت آیتالله خامنهای اینجا بخوانید:
https://farsnews.ir/Rahbari_Plus/1755870112732569532
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
ا ﷽ ا
گرگ و میش
نشسته بودم سرکلاس و استاد هم آمده بود. یادم نیست چه درسی بود؛ حتی چهره استاد را دقیق به خاطر ندارم. استاد پرسید: " کی می تونه این قسمت رو توضیح بده؟" دستم را بالا بردم و رفتم جلو، شروع کردم به توضیح دادن. گاهی روی تخته چیزهایی می نوشتم، گاهی هم از روی نوشتهام میخواندم. استاد سرش را پایین انداخته بود. گاهی نگاهم میکرد و با سر توضیحاتم را تایید میکرد. تمام که شد به شدت احساس تشنگی و گرما کردم. اجازه گرفتم که بروم بیرون و آب بخورم.
داشتم صورتم را میشستم که از آیینه خودم را دیدم. یک روسری کوتاه و توری روی سرم بود که مو و گردن و گوشهایم از زیرش پیدا بود. به جای چادر و مانتو و شلوار، یک تیشرت لانگ کرم با شلوارک کالباسی که لبهی پاچه هایش ریش ریش بود و چند جایش سوراخ ، پوشیده بودم.
از تعجب داشتم شاخ در میآوردم. این منم؟ لباسهای کی را پوشیدهام؟ اصلا چرا اینها را پوشیدهام؟ الان داشتم توی کلاس درس را توضیح میدادم، استاد هم مرد بود؟ اصلا چرا مرا با این وضع به کلاس راه دادهاند؟
روی برگشتن به کلاس را نداشتم. عرق شرم روی پیشانیام نشسته بود.
صبر کردم تا زنگ بخورد و استاد برود. بعد دویدم رفتم تا لااقل از زیر میز چادرم را بردارم؛ اما چادرم نبود.
بچههای کلاس که همکلاسیهای دبیرستانم بودند؛ انگار برایشان مهم نبود. چپ چپ نگاهم میکردند؛ اما چیزی نمیگفتند .
مستاصلانه به یکیشان گفتم: "من فکر کنم خوابم میومد که همینجوری راه افتادم اومدم سر کلاس. اصلا نمیدونم چرا با این لباسا اومدم."
خندید و گفت : "آره ماهم فهمیدیم حواست نبوده. تو که رفتی بیرون، استاد گفت حق ندارین پشت سرش حرف بزنین. "
گفتم: "پس چرا چیزی به خودم نگفتی؟ من اینجوری رفتم جلو ، درسُ توضیح دادم، اونم جلوی استاد مرد؟ چرا جلومو نگرفتین؟"
با بی خیالی شانه بالا انداختند و گفتند : "گفتیم به ما چه؟ "
گوشهایم داغ شده بود. از دست اطرافیانم کفری بودم. نمیدانستم چه اتفاقی افتاده. چرا همه سکوت کرده بودند تا آبرویم برود؟ از تعجب و خجالت سرم را بالا نمیآوردم. فکر دیدن دوبارهی استادی که حتی چهرهاش را بهخاطر نمیآوردم، آزارم میداد.
از همکلاسیهایم شاکی بودم که حتی یک اشاره هم به من نکردند. قلبم درد گرفته بود. کم کم اشکهایم داشت سرازیر میشد که یکهو چشمهایم باز شد. هوا گرگ و میش بود. چادرم را دور خودم پیچیده بودم. تازه یادم افتاد که بعد از نماز صبح کنار سجاده خوابم برده بود.
پن: چند روزی است آمدهام شمال. زنهای شهر افتادهاند به رقابت نمایش دادن هر آنچه که دارند. زیباییهایشان را به حراج چشمهای بیگانه گذاشتهاند. تا کجا میتوانند طاقت بیاورند نمیدانم.
میخواستم چیزی بگویم؛ اما چه باید میگفتم؟ بگویم کجایشان را بپوشانند؟ اصلا چیزی ندارند که بخواهند موهایشان را با آن بپوشانند. برای پاهای عریانشان چه میگفتم؟ اندک لباسهایی هم که پوشیدهاند را به بهانه گرمی هوا مدام به باد میدادند. دلم به حالشان می سوخت. درست مثل میشهایی که با پای خودشان به مسلخ گرگ میرفتند، در معرض نگاههای هیز بودند.
جمعه بازار نزدیک خانهی مادرم بود. خرید چندانی نداشتیم؛ ولی با خواهرم قدری در بازار گشتیم که بی حجابها تعدادشان زیاد به چشم نیاید. شنیدیم که یکی از فروشندهها میگفت: "خداروشکر امروز با حجابا هم اومدن بازار." از خودم شاکی بودم که بیشتر ازین کاری از دستم برنمیآمد.
✍🏻س.غلامرضاپور
#الناس_علی_دین_ملوکهم
#حجاب_نیاز_به_اجرای_سفت_و_سخت_قانون_دارد
#حجاب_امنیت_خانواده
#حجاب_یک_مسئولیت_اجتماعی
https://eitaa.com/khodemanim
.
«سرقفلی ایران»
✍زاهده خادمی کوشا
خدایاشکرت! زمانی که سرزمینم ایران توسط قراردادهای ننگینی چون گلستان و ترکمنچای و..تکه تکه شد اما،خراسانش برایمان باقی ماند!
اگر روزگاری،افرادی،با قلمهای آغشته به جوهر،خاک ایران را به بیگانگان بخشیدند اما،نمی دانستند که گنج باارزش آن در وطنم ایران، جا مانده!
گوهرنایابی که حالادیگر دست هیچ ابرقدرتی به آن نمیرسد! چرا که اکنون ایرانم تحت امر ولایت فقیه با حکومتی اسلامی و قدرتمند اداره می شود.
حالا دیگر مشهدالرضا( علیه السلام)،حکم سرقفلی ایران اسلامی را دارد که بیگانه ای با وجود آن،نمیتواندوطنم را مالک شود!
خدایا هزاران بار شکرت که ایرانم ،متبرک و منور به وجود نورانی امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) شده .
اصلا تمام لطف ایران به امام رضایش است.
خدایا مارا قدردان این نعمت بیکرانت قرار بده!
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
غریبِ آشنا
✍سیده ناهید موسوی
چند وقتیست که همسایه شدهایم. من، غریبی درمانده، و او، غریب آشنای عالم. قسمت بود تا در کنار گنبد طلاییاش آرام بگیرم. همجواری و همسایگی با او سعادت میخواهد؛ و چه کرامتی بالاتر از اینکه دستی مهربان مرا گرفت و به مهمانی همسایگی خواند.
مصداق روشنِ الجار ثم الدار است. شعاع مهربانی و کرم بیپایانش حد و مرزی ندارد. سفرهاش همواره گسترده است؛ بیهیچ چشمداشتی، بیهیچ منتی، پذیرای محبان خویش میباشد.
من با افتخار، همسایهی امام رضا علیهالسلام هستم. به قول خیلیها، از بچههای کوچهی امام رضا. کوچهپسکوچههای این شهر، همه با نور گنبد آقاجان زیباست. حتی دیشب، که مجاوران با پای پیاده، علم به دست، بلوارها و خیابانها را درنوردیدند تا به پابوسی نور هشتم ولایت برسند، چراغ راهشان چیزی جز نور محبت او نبود؛ همین و بس.
این قطعهی بهشتی که در آغوش مشهد آرام گرفته، در محرم و صفر غرق در ماتم و عزا بود. پیرغلامان، خادمان کوچک و نوجوان، همه سیاهپوش در خدمت بودند؛ از برپایی هیئت و سینهزنی گرفته تا واکس زدن رایگان کفشهای زائران و شستن استکانهای روضه.
«امشب بفرمایید روضه!» این نوشته بر سَر دَر بسیاری از خانهها و هیئتهای مشهد دیده میشد. روضههایی که لبریز از عشق و اشک به اهلبیت علیهمالسلام بود؛ نالههایی که برای غربت غریب، دلها را به گریه مینشاند. در هر کوچه، بوی روضه میآمد و در هر خانه، دلی برای امام هشتم میتپید. پیر و جوان، کودک و بزرگ، همه یکصدا نام رضا را زمزمه میکردند؛ گویی تمام شهر یکپارچه روضهای عظیم شده بود.
باشد که زیر سایه آقا هیچ هفتی گرو هشتی نباشد و هیچ دستی خالی بازنگردد. باشد که ما، چه از دور و چه از نزدیک، همواره دلسپردهی آقاجان بمانیم؛ چرا که همسایگی با او تنها به جغرافیا نیست، به دل است. هر دلی که به یادش بتپد، مجاور آستانش خواهد بود، حتی اگر فرسنگها دورتر از مشهد باشد.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI