eitaa logo
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
493 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
'بِسمِ رَبِّ غائِب . .🌠' ❲تولدمون : ‌‌¹⁴⁰²/⁰¹/⁸❳ •| بنویسید ڪہ شبِ تار ، سَحَر میگردَد ؛ یڪ نفر مانده از این قوم ، ڪہ برمیگردد🫀! |• علیھان؟! هدیھ خدا . . کپی؟! از شیرِ مادر حلالتر ، هدف ما چیز دیگریست .) ؛ من ؟ دختِ بابا رضا : )🩵 :⇩ @Axjrjgx
مشاهده در ایتا
دانلود
دانلود+دعای+فرج+علی+فانی.mp3
2.71M
دعاۍ فرج میخوانیم به نیابت از تمامۍ شھدای والا مقام✨🖤 : 《 اِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 》🪐📿 ᗩᒪIᕼᗩᑎ_313
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
دعاۍ فرج میخوانیم به نیابت از تمامۍ شھدای والا مقام✨🖤 : 《 اِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَ
امروز پنج شنبه ، مُوَرخ 16 شهریور 1402 مطابق با 21 صفر 1445 قمری ؛🌱 امروز پنج شنبه متعلق به امام حسن عسکری |ع| ؛🔮⛓ ᗩᒪIᕼᗩᑎ_313
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 #پارت_هجدهم #رمان_اقیانوس_مشرق پینه دوز لبخند می زند و نگاهش می کند: _همین راه که د
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 عِمران نگاهی به آن می اندازد: +آیا این قرآن نیست؟ پینه دوز با لبخند سر تکان می دهد.عِمران با کنجکاوی به قرآن نگاه می کند: +من آن را پیش تر هم دیده ام پینه دوز. دست می برد تا آن را از پینه دوز بگیرد، پینه دوز با احترامی خاص آن را به دست عِمران می دهد. _بی وضو بر کلماتش دست نزن! این کلان خلق نیست،کلام حق است.کلامی که در آن خطایی نیست.این کتابِ مبین است؛ جدا کننده حق از باطل. کتابی که بی واسطه،صادر از خداست. عِمران با احتیاط و آهستگی خاصی، قرآن را باز می کند و آن را ورق می زند. +از اعجاز این کتابِ غریب زیاد شنیده ام. پینه دوز سر تکان می دهد. _قرآن دریایی ژرف است؛انباشه از معانی پیدا و پنهان که فقط حجت خدا بر تمام و کمالِ آن احاطه دارد. و اینک حجت خدا بر زمین، کسی نیست جز علی بن موسی الرضا. او امام هشتم شیعیان است و امام، تنها معلم قرآن است. عِمران سر تکان می دهد: +امام یعنی چه؟! پینه دوز لبخند می زند و سر می چرخاند طرف طاق و به جماعت مسافران نگاه می کند که بار هایشان را بر الاغ ها و شتر ها سوار کرده و مهیای رفتن هستند. _در این مجال اندک چه بگویم؟! +چیزی بگو که نادانسته از تو دور نشوم. پینه دوز لبخند می زند: _از پیاله ای که خود تشنه آب است،نباید سراق اقیانوس گرفت. +از دیشب که از علی بن موسی الرضا گفتی،تا الان خواب از سرم پرانده ای،این کا او امام است یعنی چه؟مگر امام با من و تو چه فرقی دارد پینه دوز؟ _در این وقت کوتاه و مختصر، همین را از من بشنو ک بُگذر ، که امام در لفظ به معنای پیشواست؛ یعنی کسی که پیشرو است و عده ای تابع و پیرو او هستند. ممکن است امامی، امام هدایت باشد و ممکن است امامی، امام گمراهی باشد. شیعه معتقد است که امام، فرستاده ای از جانب خداست برای هدایتِ آدمایان. امام را خداوند هدایت کرده و از هدایت دیگری بی نیاز است. باور شیعه این است که با شهادت رسول خدا و تمام شدن نبوت ایشان، هدایت تمام نشده است. به عِمران که سرا پا گوش ایستاده است، نگاهی می اندازد و می پرسد:《آیا تو باور می کنی که خداوند، انسان را به راه راست دعوت کند و در عوض، راه راست را نشانش ندهد؟!》 عِمران شانه هایش را بالا می اندازد: +این کار از عقل نیست.با این وصف ، خداوند بشر را با وسوسه های ابلیس تنها گذاشته است. پینه دوز لبخند می زند و دست بر شانهٔ عِمران می گذارد: _از طریقی ساده با تو سخن خواهم گفت تا در دلت بنشیند و در جانت لانه کند.بر سکو می نشیند و می گوید:《خوب به من گوش کن و پاسخم را بی بهانه و بی چون و چرا بده جوان. در این وقت تنگ، می خواهم به کلامی ساده و روان و با دلیلی عقلانی تو را قانع کنم.بگو آیا تو چَشم و بینی و دهان و گوش داری یا نداری؟》 عِمران با تعجب لبخند می زند و می گوید:《معلوم است که دارم.》 _پس به من بگو،با این ها که نام بردم چه می کنی؟ +با چشم هایم رنگ ها و آدم ها و جهان اطرافم را می بینم. با بینی ام بو ها را استشمام می کنم. با دهانم حرف می زنم و طعم و مزهّ غذا ها را می چشم. با گوش هایم هم صدا ها را می شنوم. ادامه دارد . . .!_
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
مثل نوری که به سوی، ابدیت جاری‌ست .. قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت🫀
میگفت: هرکاری کردی هر گناهی انجام دادی؛ از خیر نمازت نگذر حتما بخونش شده هلیکوپتری ولی بخون شاید همین نماز دستتو بگیره و کمکت کنه....
بمونین برامون ؛💙🤝
رفیق شهید یعنی :
🙂💔
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
🙂💔
جوری ک دلم گرفته و حتی گریه هم آرومم نمیکنه!
ولی‌ماهروقت‌تنهاشدیم،امـام‌رضا«ع» دست‌کشید‌روسـرمون گفت‌غصه‌نخور،من‌هستم!(: ♥️
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 #پارت_نوزدهم #رمان_اقیانوس_مشرق عِمران نگاهی به آن می اندازد: +آیا این قرآن نیست؟
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 پینه دوز سر تکان می دهد: -آفرین بر تو!اکنون بگو بدانم ، آیا در سرت مغز داری؟ عِمران می خندد: +آری، به قدر نیاز دارم! _کسی که مغز و عقل ندارد، آیا چشمش نیز از کار می افتد؟ +نه، چشم ها برای دیدن، نیازی به مغز ندارند. _کسی که مغز و عقل ندارد، آیا گوش هایش نمی شنوند؟ یا دهانش از کار می افتد؟ +نه پینه دوز. اعضا همه به کار خود مشغول اند و فقدانِ مغز خللی در کارشان نیست. _پس به من بگو چه نیازی در جانت، به مغز و عقل وجود دارد؟!آن هم وقتی که تمام این حواس بدون مغز به کار خویش مشغول اند؟! عِمران سر تکان می دهد: +مغز جای تشخیص و ادراک است. حواس و اعضا ممکن است خطا کنند؛اما مغز، صحیح را از خطا می شناسند و به آن فرمان می دهد. _پس خداوند برای انسان مغز آفرید تا جوارح و حواس و اعضا در اشتباه نباشند. +آری! _پس به من بگو خداوندی که حواس انسان را بیهوده رها نکرده و برای هدایت و راهنمایی آن ها امامی همچون مغز قرار داده است تا خطا را از صواب تشخیص دهند، چگونه این دستگاه آفرینش و این همه خلایق و آدمیان و زمین و آسمان ها را در حیرت و ضلالت و گمراهی رها خواهد کرد؟! آیا این دور از عقل نیست؟ آیا نباید معتقد بود که خداوند با آن همه مهربانی و حکمتی که دارد ، برای انسان ها نیز امامی فرستاده است؟ عِمران با بهت و در سکوت ، به پینه دوز خیره می شود و فقط سر تکان می دهد. پینه دوز از روی سکو برمی خیزد و به طرف افسار شتر می رود: _من مهیّای سفرم جوان! کاش مجالی بود تا دربارهٔ این خاندان بیشتر برایت بگویم. سر می چرخاند طرف راحله. _راحله جان، برخیز دخرتم. عِمران هنوز در بهت مانده است. نگاهی به راحله می اندازد. راحله دست برا دیوار می گیرد و میش می آید. پینه دوز در یک دست، افسار شتر را گرفته است و در دست دیگر، عصایی چوبی را تکیه گاه قرار داده و با قدم های کوتاه، در جاده ای باریک، از میان دشتی وسیع و بی بر می گذرد. نیسم ملایمی به صورتش می خورد و محاسن بلندش را تکان می دهد. صدای زنگولهٔ شترش تا دور تر ها می رسد، در همان حال رفتن در مشغول حرف زدن است: _تو نگران پای پدرت نباش راحله جان. پاهای بابا در این راه آبله بردارد ، خوش تر است تا اینکه بر شتر بنشیند و طعم شیرین زخم و خستگی این سفر را بر خودش حرام کند. راحله می گوید:《آخر من خجالت می کشم پدر . من نشسته و شما پیاده. بگذارید لااقل در کنارتان کمی راه بیایم.》 ادامه دارد . . .!_ .🤍ᗩᒪIᕼᗩᑎ_313🤍.
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
قشنگ ترین روضه طول عمرم .. :) خیلی خوشحالم که ضبطش کردم .. حقیقتا هر وقت حالم بده ، همراهمه .. ذره ذ
چه میشه گفت از حرم امیر المومنین ؟ :) ابهت از جای جای حرمش روونه .. پدر شیعه‌ست و حرمش انگار .. انگار اومدی خونه پدرت :) آنقدری آرامش داره که دلت نمیاد برای لحظه ای دور شی ازش .. و .. دنیای بی رحمی که تو رو از منبع آرامشت دور میکنه : ) 🍃 ۲۱ صفر ۱۴۴۴ :)