eitaa logo
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
494 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
'بِسمِ رَبِّ غائِب . .🌠' ❲تولدمون : ‌‌¹⁴⁰²/⁰¹/⁸❳ •| بنویسید ڪہ شبِ تار ، سَحَر میگردَد ؛ یڪ نفر مانده از این قوم ، ڪہ برمیگردد🫀! |• علیھان؟! هدیھ خدا . . کپی؟! از شیرِ مادر حلالتر ، هدف ما چیز دیگریست .) ؛ من ؟ دختِ بابا رضا : )🩵 :⇩ @Axjrjgx
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال اخبارداغ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تنها کسی که مهران مدیری را به غلط کردن انداخت👆😂 @akhbaredaaagh
هدایت شده از [ تائب ]
_ آن کسی که ندایِ تفرقه بین شیعه و سنّی سر می‌دهد و به بهانه‌ی مذهب، وحدتِ ملّی را به هم می‌زند، چه شیعه باشد چه سنّی مُزدورِ دشمن است. چه بداند، چه نداند... رفتارِ هر دو گروه حرامِ شرعی و خلافِ قانونی است. - آیت‌الله خامنه‌‌ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رونالدو و خبرنگار اسرائیلی دردت به جون علی کریمی و سایرین...غیرت وانسانیت نیاز نیست که حتمن مسلمان باشی
میگفت: -جوری‌رفتار‌کنید‌ که‌سال‌دیگه‌این‌موقع‌به‌مادراتون بگن‌مادر‌شهید..! [حاج مشتیــ..]
‏🔴 احتمالاً حضرت علی با ذوالفقار سالاد شیرازی درست می‌کردن ‼️
💠 حجاب دارای دو بُعد است سلبی و ایجابی 🔹ایجابی: وجوب پوشش بدن 🔹و سلبی: حرام بودن خودنمايی به نامحرم است این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ در مکتب صورتیِ حجاب استایل‌ها بُعد سلبی حذف شده است در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از أنا من الحسین
چرا باید صهیونیست ها رو کشت ..؟! @farhangi02
هدایت شده از 'ریژنہ!'
قشنگے جات:]
داستان از این قراره که : 🤣💔
هدایت شده از أنا من الحسین
-ازکعبه‌باشمایلِ‌حیدرظهور‌کن💔'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥آیت الله جاودان : برای آزادی مردم غزه ۱۰ هزار "امن یجیب" بخوانید هرکدام از شما عزیزان لطفا ۱۰ بار این آیه شریفه را قرائت کنید🙏 ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅ کانال برتــر حجاب ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇🏻 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از ❲ حَسیبــا . .🖤′ ❳
تو ، همون تولد دوباره منی ؛ همون قطره قطره محبتی که خدا ریخت پای جوونهء من و باعث شدی جون بگیرم و غنچه بزنم ، تو و خنده هات دقیقا اون آبیِ آسمونی ، اون سفیدیِ ابرا ، زردیِ گلای نرگسی ، اون سبزای قشنگِ شاخ و برگ گلا . . تولدت مبارک همه زندگی ، تولدت مبارک نور مسیر من ، امیدوارم شرمندت نباشم و همیشه لبخندتو داشته باشم ؛ بابک داداشیم :)🤍💛. @hasibaa_ir
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
دلم واست تنگ شده . . کِی میام پیشت دوباره ؟ . . : )
کاش جات بودم و مینوشتم کی میام پیشت دوباره ؛) مایی که نرفتیم هم حساب میشیم؟!
هدایت شده از خادم‌الشہداء|khadem .
20.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلادک‌مبروک‌یا‌ا‌‌خی💙 شهید‌بابک‌نوری 《تولید‌شده‌توسط‌خادم‌الشهدا》
هدایت شده از خادم‌الشہداء|khadem .
ملتی‌که‌بازیِ‌کودکانش‌شهیدبازیاست شکست ندارد🇵🇸✨.
هدایت شده از خادم‌الشہداء|khadem .
-درس بخوانید و خودرا بسازید . [ مقام معظم رهبری ]
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 #پارت_بیست_هفتم #رمان_اقیانوس_مشرق پینه دوز با همان لبخندی که از لبش جدا نمی شود،
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 پینه دوز نمی داند چه بگوید. فقط لبخند می زند. عِمران ادامه می دهد:《در نقشه، اثری از قلعه نیست. هیچ کس اسمش را هم نشنیده است ؛ نه در شمال و نه در شرق و نه در غرب. اما علی بن موسی الرضا گفت که چشمه را باید در میان قلعه پیدا کنم . نمی خواهم تو را به کاری متهم کنم که نکرده ای . اما حسّی درونم به من می گوید که تو دربارهٔ آن قلعه می دانی.》 پینه دوز می خندد: _جوان...اگر دربارهٔ آن قلعه که چشمهٔ آب حیات در آن است می دانستم، آیا خود به سراغش نمی رفتم؟! عِمران ساکت است و چیزی نمی گوید. پینه دوز آهی می کشد و ادامه می دهد:《عمرت را برای رسیدن با آن آب حیات تلف می کنی. من جای تو بودم به روال عادی زندگی خویش اهمیت بیشتری می دادم. زنی اختیار می کردم و خانه ای می داشتم و از نعمت های خدا بهره می بردم و شکرگزار بودم. دوست داری کلامی از خدا را برایت بگویم که تو را از آب حیات زنده تر کند؟ عِمران نگاهش می کند: +آری! _به خداوندی خدا ، هر گاه سختی و مصیبتی بر ما وارد می شود، به یاد این کلام خداوند می افتم و دلم آرام می گیرد. خداوند عزّوجل می فرماید که من آسایش و آرامش را در آخرت قرار داده ام و خلایق بر روی زمین در جست و جوی آن هستند. عِمران سری تکان می دهد و هیچ نمی گوید. پینه دوز مشک آب را از دست عِمران می گیرد و می گوید:《از کار این مشک در حیرت نباش جوان. این مشک، تنها اعجازی است حقیر از سر انگشتان مبارک علی بن موسی الرضا . به خدا سوگند که او صاحب زمین و زمان است. کهکشان در نزد او از این مَشک که در دستانِ توست حقیر تر است. ستاره ها و خورشید و افلاک تحت ارادهٔ او در کارند و تو در این مشک حیرانی !》 عِمران سر می چرخاند و از پسِ تخته سنگ به راحله نگاه می کند. گویا راحله به جایی دور خیره است. +این دختر اهل گفت و گو نیست؟!از آن زمان که در خانه ات مهمان بوده ام، تا کنون حتی یک کلمه از او نشنیده ام. پینه دوز لبخند می زند و سر تکان می دهد: _دخترِ من با نامحرمان به گفت و گو نمی نشیند و از غریبه ها فاصله می گیرد. مگر برای ضرورت. عِمران هنوز به راحله نگاه می کند و زیر لب می گوید:《ضرورت؟!》 به قامت راحله می نگرد. راحله ردایی بلند پوشیده که تمام تنش را پوشانده است. +آیا او از این سکوت خسته نمی شود؟ _آن کس که کمتر حرف می زند، بیشتر فکر می کند. دانشی که در سکوت نهفته است، در حرف زدن نیست. عِمران می خندد: +پس من میان شما بی دانش ترینم پینه دوز! پینه دوز می خندد و دست بر شانه عِمران می گذارد: _مقصود من تو نبودی جوان!برای من تو غریبه نیستی، یا در راه مانده ، یا گم شده، یا هر آنچه فکرش را از خیالت بگذرانی. برای من تو مهمانی هستی از جانب علی بن موسی الرضا. به پاهای عِمران نگاه می کند: _راستی از زخم پاهایت بگو. عِمران گویا تازه یاد موضوع مهمی افتاده باشد: +زخم پاهایم؟چه بگویم؟ تو برایم از آن مرهم بگو که زخم هفتاد روزه ام را یک شبه مداوا کرد. ادامه دارد . . .!_ ‌