eitaa logo
@Imam7tom
387 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
15.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
کانال امام موسی کاظم علیه االسلام حاوی مطالب مذهبی
مشاهده در ایتا
دانلود
⬆️ ادامه ی قسمت اول .... امام فرمودند: تا بچه ها نيايند غذا نمى خوريم ! قصاب گفت: اى برادر غذا بخوريد، بچه ها جاى ديگرى رفته اند! امام فرمودند: ما غذا نمى خوريم تا آنها بيايند. هر چه قصاب اصرار به غذا خوردن كرد، امام قبول نكردند؛ تا اين كه فرمودند: آيا مرا نمى شناسى؟ من على بن ابى طالب هستم. قصاب گفت: اى مولاى من فرزندان، مال و همسرم فداى تو باد! سپس نزد همسرش رفت. زن گفت: بچه هايم كو؟ قصاب گفت: خاموش باش كه به خاطر ذبح شدند. همسرش شد. قصاب گفت: ساكت باش كه مهمان مهربان، كودكانمان را خواهد كرد. زن گفت: چه طور زنده مى كند؟ قصاب گفت: اين مهمان امیرالمومنین (ع) است. همسر قصاب با شنيدن اين كلمات خودش را روى قدم هاى امام انداخت. امام فرمودند: ناراحت نباش! الان فرزندانت را مى كنم. امام به قصاب فرمودند: نعش طفلانت را بياور. قصاب نعش كودكان را آورد. امام برخاست دو ركعت به جاى آورد و كرد. مرد كوفى مى گويد: ناگاه ديدم آن دو طفل نشستند و گفتند: لبیک، لبیک، يا مولانا يا اباالحسن، و بر قدم هاى آن حضرت افتادند و دست و پاى آن بزرگوار را بوسيدند . و قصاب و همسرش بسيار مسرور شدند. امام به آن مرد كوفى فرمودند: آيا شما هم مثل اين قصاب با زبان و قلب مرا دوست داريد؟ گفت : . امام فرمودند: اين ها من هستند. آن وقت نشستند و غذا خوردند. قصاب دامن امام را گرفت و گفت: اى آقاى من اگر اين در شهر فاش شود و پادشاه از اين جريان باخبر گردد همه ما را خواهد ! امام فرمودند: نترس، هرگاه مشكلى برايت پيش آمد، ! سپس خداحافظى كرده و رفتند و به مرد كوفى فرمودند: چشم را روى هم بگذار، كوفى چشم را روى هم گذاشت و پس از سه قدم خود را در كوفه ديد. طولى نكشيد كه جريان مرد قصاب در شهر منتشر گرديد و پادشاه در جريان قرار گرفت. اراده كرد آنها را بكشد وقتى كه مامورين به آنان حمله كردند، قصاب را خواند. همان ساعت امام حاضر شده و مهاجمين را به قتل رسانيد؛ و سپس رفتند كه پادشاه را به سزاى عملش برسانند. پادشاه به وحشت افتاد و با سر و پاى برهنه به حضور آن حضرت شرفياب شد و فرياد الامان الامان برداشت و آورد و از هلاكت يافت و عاقبتش به خير گرديد. 📗 ۷۲ داستان از شفاعت امام حسين (ع)، ج ۱، ص ۵ تا ۸. 💚🌿💚🌿💚🌿💚🌿💚🌿💚🌿