eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
914 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
توجه📣 توجه📣 هدیه‌ به برگزیده‌ی هر بخش👇 🎁یک میلیون ریال🎁 📍هر نفر می‌تواند برای هر بخش، فقط یک اثر بفرستد. 📍هر بخش در صورتی مشمول هدیه‌ی مادی و داوری می‌شود که حداقل هفت اثر ارسالی داشته باشد. 📍تنها تا ۲۴ مهر زمان باقی است؛ این زمان تمدید نخواهد شد. پس، فرصت را از دست ندهید. موقعیت پرواز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️ نماهنگ اجرای همراه با گروه ارکستر را نشان می‌دهد. این سرود به مناسبت نهمین سالگرد آزادی جنوب لبنان اجرا شده است و تنها عقب‌نشینی ارتش صهیونیستی است که بدون هیچ شرط و شروطی و در واقع یک فرار تمام و کمال بوده است. متن شعر درباره انتقام گرفتن از رژیم صهیونیستی و خارج کردن آن‌ها از سرزمین اشغالی است. شاعر نوید و امید پیروزی بر دشمنان را می‌دهد. 🔶️ پ.ن: به نظرم خیلی خوبه توی جشن‌ها پخش کنید 🆔️ @m_ali_jafari
🔶️ متن و ترجمه نماهنگ علی الجبال (بر روی کوه ها) خلف التلال (پشت تپه ها) و فی الودیان (و در دره ها) ستهزمون (شکست خواهید خورد) برا جئتم (از خشکی آمدید) بحرا جئتم (از دریا آمدید) جوا جئتم (از هوا آمدید) ستسحقون (به زودی نابود می شوید) اذرعکم ان مدت تقطع (دستانتان اگر دراز شود قطع می شود) اعینکم ان نظرت تقلع (چشمانتان اگر نظر بیفکند بسته می شود) و الجیش المهزوم بعیتا (و ارتشی که در عیتا {نام روستایی در جنوب لبنان است} شکست خورد) ان عاد لکره فلن یرجع (اگر دوباره برگردد دیگر باز نمی گردد) رعبا نحن لکم قد جئنا (ما به صورت وحشت و بیم به سوی شما آمدیم) ثم الویل لکم ان عدنا (سپس وای بر شما اگر به دشمنی به سوی ما بازگردید) ارضا جئتوها احیائا (سرزمینی که زنده به آن آمده اید) ستنتهون بها اشلائا (لاشه هایتان ترکش میکند) هذا وعد الله (این وعده خداست) قالها نصر الله (که به نصر الله آن را گفته) علی الجبال (بر روی کوه ها) خلف التلال (پشت تپه ها) و فی الودیان (و در دره ها) ستهزمون (شکست خواهید خورد) فی بنت جبیل لنا جبروت (در بنت جبیل {شهری در جنوب لبنان} مجد و عظمت ما نهفته است) قد حطم اوهام الطاغوت (خیال‌های باطل نابود شده است) و ادار ریحا آتیه ستمزق بیت العنکبوت (و تندبادی پیش‌رونده جریان‌یافته که خانه عنکبوت را از هم خواهد پاشید) هذا وعدالله (این وعده خداست) قالها نصرالله (که به نصرالله آن را گفته) علی‌الجبال (بر روی کوه‌ها) خلف التلال (پشت تپه‌ها) و فی الودیان (و در دره‌ها) ستهزمون (شکست خواهید خورد) یا نصرالله فسر قدما (ای نصرالله پس گام به گام پیش برو) فورائک ابنا الرضوان (در پشت سر تو فرزندان رضوان {شهید عماد مغنیه} اند) دمه مازال بنا یسری (خون او هدر نرفته بلکه در ما جاری است) یغلی غلیان البرکان (و می‌جوشد چون جوشش آتش‌فشان) هذا وعدالله (این وعده خداست) قالها نصرالله (که به نصرالله آن را گفته) علی‌الجبال (بر روی کوه.ها) خلف‌التلال (پشت تپه‌ها) و فی‌الودیان (و در دره‌ها) ستهزمون (شکست خواهید خورد) 🆔️ @m_ali_jafari
فرزانه‌‌ی ۱۸ ساله روبروی بچه‌های انقلابی ایستاد! ۱۰ مهر ۱۴۰۲، ۱۰ دوربین ثابت و متحرک در سالن بود برای روایت هنرش؛ روایت ایستادگی‌اش. در سکوت و سکون هنرمندان حاضر، صدایش تنها صدای غالب سالن بود. می‌گفت:«اول هر چیزی از یک پاییز سخت شروع میشه...» کلیپ تمام شد و در تاریکی سالن، با نور پروژکتور، تحسین و حسرت چشم‌ها و خیسی اشک روی گونه‌ها را دیدم که برق می‌زد. فرزانه از پاییز شروع شد، تندباد فتنه‌ی ۱۳۷۸ پاییز سخت فرزانه بود. باد پاییز هم که رحم ندارد! سوز دارد. خشک می‌کند. برگ‌ها را می‌ریزاند! اما خاک شلمچه در پاییز هم حاصلخیز است. فرزانه تمام بارش در پاییز ۱۳۷۸ ریخته بود. سال ۱۳۸۵ در خاک شلمچه ریشه دواند‌. شکوفه زد. در برگ ریزان فتنه‌ی ۱۳۸۸ به بار نشست. میوه داد. حرف‌هایش بوی خاک شلمچه گرفته بود. حاصلخیز شده بود برای دل‌های رنجیده. خاک شلمچه در پاییز هم حاصلخیز است! تا ۴۰ سالگی‌اش از خاک شلمچه میوه داد. به چله که رسید، پر کشید. حضرت آقا خاک سجاده‌ی نمازش را به کفن فرزانه پزشکی رساند. خاک فرزانه حاصلخیز شد! ۱۰ مهر ۱۴۰۲، ۱۰ دوربین ثابت و متحرک در سالن بود برای روایت هنرش؛ روایت ایستادگی‌اش... ✍حُرّه.عین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب چند روز قبل: رژیم غاصب صهیونیستی، رفتنی است / دولتهایی که به سراغ قمار عادی‌سازی رفته‌اند بدانند که به قول اروپایی‌ها دارند روی اسب بازنده شرط‌بندی میکنند/ این سرطان بدست فلسطینیان و نیروهای مقاومت ریشه‌‌کن خواهد شد 🇮🇷 @Sh_Aviny
نقشه‌ی فلسطین و نقاطی که باید بشناسیم؛ محوطه‌ی داخل خطوط قرمز، کل سرزمین فلسطین رو تشکیل میده مناطقی که هاشور آبی داره به اشغال صهیونیست‌ها در اومده محوطه‌ی داخل خطوط سبز همچنان دست فلسطینی‌هاست. منطقه‌ی هاشورِ داخل خطوط زرد، خاک سوریه است که به اشغال صهیونیست‌ها در اومده اونجا که ضربدر زدم، نوار غزه است. غزه دست گروه حماسه. حماس‌ یه گروه مسلحه و فلسطینی‌ها از همین غزه به صهیونیست‌ها حمله کردن. به اون وسط هم میگن کرانه‌ی باختری که دست گروهی هست به نام تشکیلات خودگردان فلسطین که مسلح نیست و تحت نفوذ آمریکایی‌هاست. شهر قدس و مسجدالاقصی توی کرانه‌ی باختریه. هرچند رسما کرانه‌ی باختری مسلح نیست ولی بتازگی گروه‌هایی مسلح در این منطقه سر بلند کردن. برنامه‌ی ایران اینه که کرانه هم باید مثل غزه مسلح بشه. قسمت صورتی بخشی از لبنان هست و حزب الله در جنوب لبنان مستقره قسمت قهوه‌ای هم بخشی از سوریه هست. 🔺عماد دولت‌آبادی | اخبار فلسطین👇 http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11 @anarstory
باغ انار 1.mp3
3.04M
عِمران واقفی: ما امپراطوریِ باغِ انار را پیش خواهیم برد. به زودی به دروازه های قدس خواهیم رسید‌. اتوبوس‌هایی مملو از جوانان ایرانی. برای فتحی عظیم و روایت فتح نوین باید رسانه بود. باید قلم بود. اینجا در باغ انار درخت هایی تربیت می کنیم که تمام ساقه هایشان قلم خواهد شد. و با خون روی‌ تنِ بلوری کاغذ بنویسند. هزاران قلم. هزاران لشکر. از پشت قدس زنان و مردانی کم سن و سال به سوی مهدی خواهند شتافت. قلم‌هایی در دست شان. همگی رسانه مهدی خواهند شد. صدای مهدی بلند است‌. قلم ها دانه‌دانه واژه های خارج شده از دهان مبارکش را خواهند نوشت. دهانش شیرین است. و دختران اورشلیم هم خواهند دید امپراطوری عظیمِ مهدی را. او به زودی با هزاران قله به میدانِ کارزار خواهد شتافت. و امپراطوری حق در زمین به دست او تاسیس خواهد شد. و قلم هایی می خواهد برای روایت. قلمهای دیجیتال. تصویرگر. نویسنده. داستان‌نویس. فیلم‌ساز. انیمیشن‌ساز. انفجار نور از آتشفشانهایِ هنرمندِ باغ انار خواهد بود. و این از نتایجِ سحرِ تمدن نوین اسلامی خواهد بود. ما به قله آتشفشانی می‌رویم. هرکس با ماست شام اولش را بردارد. پول یامفت نداریم. تازه ماشین هم نداریم. پیاده از میان کوه ها گز خواهیم کرد. مهدی خواهد آمد. اورشلیم نزدیک است. حالا چی بپوشیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک رزمنده مقاومت قسام از داخل یکی از خانه‌های غصبی شهرک‌های نوار غزه که یک شهرک نشین پیر به همراه دخترکم‌توان جسمی در آن زندگی می‌کنند، گفت: ما به وصیت رسول خدا عمل کردیم که فرمودند مجاهدان نباید زنان، کودکان، عاجزان و آدم‌های پیر را بکشند. مقایسه کنید با کودک کشی امروز صهیونیست‌ها 🔻به بپیوندید🇮🇷👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/863436966Cf69e52cb78 @anarstory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵خانم دباغ می‌تواند نمونه چندین کار هنری فعال باشد 🔸حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تاثیرگذارترین روش برای زنده نگه داشتن نام شهدا را استفاده از شیوه‌های هنری برای تولید آثار فاخر برای معرفی این الگوها، برشمردند و خاطرنشان کردند: یک نمونه از این الگوها، مرحومه خانم دباغ از همدان است که همچون شهدا بود و وی می‌تواند به عنوان الگوی برجسته یک زن اسلامی به جامعه معرفی شود. 🔸 همین یک نمونه می‌تواند مضمون و محتوای چندین کار هنری فعال باشد که تصویر واقعی از زن در نظام اسلامی را ارائه کند. 🔸 بارها تاکید شده که جمهوری اسلامی در موضوع زن در موضع تهاجم است و نه دفاع زیرا غرب باید پاسخگوی لگدمال کردن عزت و شرافت زن باشد. 🔻به بپیوندید🇮🇷👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/863436966Cf69e52cb78
« نذرت قبول» پایه‌ی صندلی را رها کرد و ایستاد. - داره تاتی تاتی می‌ره! ببینش! تِکیِه‌ از عمود برداشتم و سراسیمه به سمتش دویدم. بغلش کردم. می‌خندید. - بالاخره راه افتادی حیدر کوچولو! - چه خوب جایی راه افتاد! عمود آخر! ✍ فاطمه صداقتی
نیکی هیلی به صهیونسیتها گفته نسل‌کشی کنند. چون این حمله فقط علیه اسرائیل نیست بلکه علیه آمریکاست؛ زیرا آن‌ها به همان اندازه از ما هم متنفر هستند. سگ زرد برادر شغال است. فعلا اما نوبت شغال است. خیلی زود به سراغ سگ زرد هم خواهیم آمد. آهای آمریکا من حریف تو هستم...😎
شنیدم آمریکا یَک ناوهواپیمابر خفن از یک جایی راه انداخته به سمت فلسطین. بیا عمو ببینه چی داری؟ به عمو نشون بده. خب یکم به راست. یکم به چپ. همینجا خوبه. تبریک می‌گم. ناو هواپیمابر شما توقیف شد.😂
از برادران حماس و‌ گردان قسام درخواست می‌کنم یکی از مناطق اشغالی که توالت ایرانی دارد برای اسکان برادران ایرانی معرفی کنند که راحت باشیم. اگر نبود از اینجا بفرستیم. 🙄
اسراییل باز هم ثابت کرد که یک رژیم جعلی، وحشی، ضعیف، بدون تدبیر و کودک‌کش است.
حماس، نیروگاه و پاسگاه و نیروهای نظامی را بمباران می‌کند، اسراییل آمبولانس و بازار را. البته نکته جالبش اینجاست که نیروهای قلم به دستی در ایران داریم که موضع بی‌طرفی می‌گیرند.
. 🙄نوکرم. هردو اسماعیلیم. اما این کجا و او کجا!
سگ‌کشی، فیلمی از اسماعیل قاآنی.
«نگاهِ هادی» رو‌به‌رویش ایستاده‌ام. نه به قصد جنگیدن با او. من چندی قبل حتی نمازم را با اجازه‌ی خودش به او اقتدا کرده‌ام اما من فقط یک مأمورم و مأمور ، مأذور است به دستور مافوقش. من نباید بگذارم که او به مسیرش ادامه دهد. حتی نباید بگذارم‌ منصرف شود و بازگردد! من دستور دارم او را در تنگنا قرار دهم.‌‌ حسین مایل به بازگشت است و رو به همراهانش می‌گوید:«باز‌گردید.» لشکرم را به صف، مقابل کاروان حسین می‌کشم. از رفتنش ممانعت می‌کنم. خیره به چشمانم می‌گوید:«ثکلتک امک.» (مادرت در سوگت بگرید) دهانم را باز می‌کنم تا جوابش را محکم بدهم. چشم در چشم حسین، می‌خواهم من هم مثل او از مادرش بگویم. در لابه‌لای افکار پوسیده‌ام به دنبال نام مادرش می‌گردم. فاطمه... او را به یاد می‌آورم اما... سرم را پایین‌ می‌اندازم و می‌گویم:« اگر جز شما در این حال با من چنین سخنی می‌گفت از او در نمی‌گذشتم! ولی به خدا سوگند نمی‌توانم از مادر شما جز به نیکی یاد کنم.» نگاهی به چشمان حسین می‌اندازم. دریای آرام چشمانش، دلم را می‌لرزاند! موجی از چشمان بی‌تاب حسین به آرامی در دلم تاب می‌خورد و چیزی را از ذهنم می‌گذراند. من! حر بن یزید ریاحی! به دستور ابن زیاد در مقابل حسین ایستاده‌ام. حسین بن علی، نوه‌ی پیامبر، بهترین انسان‌ها... نگاهم را از نگاهی که هادی همه است، نمی‌گیرم تا شاید بتوانم خودم را از این منجلاب نجات دهم و آزاد شده‌ی دیگری به دستان حسین باشم. شب شده و لشکر حسین به دور او حلقه زده‌اند و سخنانش را به گوش‌جان می‌سپارند. جلو می‌روم و در جمعشان می‌نشینم. نگاه‌های سنگین لشکریان روی من می‌ماند. حسین اما جنس نگاهش فرق می‌کند و من زیر آن نگاه همه‌ی وجودم آرام می‌گیرد. در میان جمع، کسی سوالی می‌پرسد. سوالی درباره‌ی منجی! حسین لبخند پر حسرتی بر لبانش می‌نشاند و می‌گوید:« خداوند زمین مرده را به وسیله‌ی او زنده می‌کند. اگر او را می‌یافتم تا زنده بودم، خدمتش را می‌کردم.» و من به این فکر می‌کنم که او چگونه می‌تواند باشد وقتی حسین از او اینگونه می‌گوید. صبح روز عاشوراست و ماجرای جنگ انگار واقعی‌تر از آن است که در ذهن من بود! لشکر‌ عمر سعد در حال آماده شدن است، آماده شدن برای یک جنگ نابرابر آن هم در مقابل بهترین انسان‌های روی زمین. من حسین را می‌شناسم، همه حسین را می‌شناسند. جنگ با او جنگ با خداست و این یعنی انتهای تباهی. این را همه می‌دانند. نگاه هادی‌حسین را در خاطرم زنده می‌کنم. جنگیدن با او را نه می‌خواستم نه می‌خواهم و نه می‌توانم. بر اسبم سوار می‌شوم و به بهانه‌ی سیراب کردنش خودم را به حسین می‌رسانم. او را می‌بینم که با لبخند گرمتر از خورشید سوزان کربلا به استقبال من آمده است و من هیچ نوری روشن‌تر از او را در صحرا نمی‌بینم. ✍ فاطمه والی‌زاده