حسین طاهریTaheri - Ali Va Fateme.mp3
زمان:
حجم:
6.95M
بادا بادا مبارک به همه
عروسیِ علی و فاطمه🎊
🍃🌹🍃💚
هدایت شده از کتابخانه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🌱📒
📖 | مرتضی تصمیمهای بزرگ همیشه منتظر نمیمانند تا تو در آنها بیاویزی. بسیاری در بزنگاه تصمیمهایشان را دفن میکنند تا به وقتش آنها را استخراج کنند. اما این وقت قضا میشود مانند نماز صبحی که قضا میشود و با هیچ قضا کردنی، ادا نمیشود.
✍ وحید یامینپور
📔 نخل و نارنج
🍉#یک_قاچ_کتاب #کتاب #استوری
به کتابخانه آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها بپیوندید:
🖇https://eitaa.com/haramqom_lib
Ostad Khamenei - استاد خامنه ای26_Jalase-23.mp3
زمان:
حجم:
10.6M
🔷🔹※
#فایل_صوتی_خلاصه
#صوت_خلاصه_جلسه_بیست_و_سوم
🔸 ولایت
[کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی درقرآن]
📻 استاد سید علی خامنهای
◤ ※∵ [※] ∴ ※ ◢
Ostad Khamenei - استاد خامنه ای27_Jalase-24.mp3
زمان:
حجم:
12.91M
🔷🔹※
#فایل_صوتی_خلاصه
#صوت_خلاصه_جلسه_بیست_و_چهارم
🔸 پیوندهای امت اسلامی
[کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی درقرآن]
📻 استاد سید علی خامنهای
◤ ※∵ [※] ∴ ※ ◢
مهاجر
هاجر نشسته بود بالای سر خلیل. با گوشهی روسری، خاک و خون را از گونهی او پاک میکرد. خلیلی که همیشه پر از زندگی بود، الان آرام خوابیده بود. صورتش شده بود به رنگ مهتاب.
هاجر میخواست گریه کند. نمیتوانست. بغض مثل گوله سیم خاردار مانده بود تو گلویش. سیم خاردارهایی که یک عمر، اردوگاه آنها را از بقیهی فلسطین جدا کرده بود. هاجر داشت جان میداد. جانش دیگر نفس نمیکشید.
ریحانا، خواهر خلیل، سر مادر را گذاشته بود روی دامن، بر سر و صورتش میکوفت و مویه میکرد. مادرش اما، از حال رفته بود. یقهاش پاره بود تا روی سینه. رد چنگی، خونآلود، دوطرف صورت از کنار چشم تا زیر لب دیده میشد.
هاجر خیره شده بود به مژههای بلند خلیل. رنگش پریده بود. خون از سینه نفوذ کرده بود به بافت سفید پیراهن. مثل گل سرخی در برف.
با هم رفته بودند شهر الخلیل ماه عسل. بعد از زیارت مرقد حضرت ابراهیم نبیالله، خلیل رفت آبمیوه بگیرد.
هوا گرم و شرجی بود. چند دقیقه بعد برگشت درحالی یک یک دست را پشت سر پنهان کرده بود. نزدیک هاجر که رسید نیمخیز نشست. یک زانو را گذاشت روی زمین. زانوی دیگر را عمود بر آن. با دو دست شاخه گلی قرمز را گرفت طرفش:« تقدیم با عشق به بهترین همسر دنیا.»
چشمهای هاجر برق زد. دست گذاشت جلوی دهان. جیغ خفهای کشید. گوشهی چشمهایش چین خورد. لبهایش به بالا کش آمد.
گل را از دست خلیل گرفت. بو کرد. ذوقش کور شد:« اِ... خلیل! اینکه مصنوعیه.»
خلیل بلند شد. گرد و خاک شلوار را تکاند. به آنطرف خیابان اشاره کرد:« آب میوهفروشی بسته بود. اون مغازه گلفروشی رو میبینی؟
اینقدر این رز قشنگ بود که اولش نفهمیدم طبیعی نیست. عوضش از عطر خودم بهش میزنم، هر وقت بو کنی یادم بیفتی.»
هاجر دست کشید به گلبرگهای مخملی سرخ. لبخند زد:« زنده باشی عزیزم! چه یادگاری قشنگی! خوبیش اینه که تا ابد تازهست. مثل عشقمون.»
خلیل دست هاجر را گرفت. بوسید:« این اولشه قلبم. من عاشق بچهم. اگر مادر بشی قول میدهم هزار هزارتا، گل به پات بریزم.»
صبح تو اردوگاه النصیرات، خبر پیچید که ماشینهای کمک رسانی سازمان ملل از بندر تازهساخت غزه میآیند. خلیل با بقیه رفت تا بستهی غذایی سهم او و خانواده شود.
وقتی آوارگان دور ماشینها با آرم یونیسف، جمع شدند، سربازان اسرائیلی از آن تو آمدند بیرون و جمعیت را به رگبار بستند. پشت سرشان هم توپخانه و هواپیما شروع کردند بمباران جمعیت. مردم مثل دانههای باران میریختند رو زمین.
جهنم بود. دود و آتش و غبار به آسمان میرفت. صدای هولناک انفجار از همه طرف میآمد. بوی خون و باروت و خاک، تو هوا پیچیده بود.
هاجر چندبار پلک زد. خیره شد به خونی که ریخته بود کنار جسد خلیل. زبانش بند آمده بود. اختاپوس سیاه بیکسی، بازوهای چسبناکش را پیچیده بود بیخ گلویش و نمیگذاشت نفس بکشد. دوست داشت همانجا بمیرد. ریحانا هنوز شیون میکرد.
به زحمت بلند شد. رفت تو چادر. شاخهی گل را برداشت. عمیق بوکشید. آورد گذاشت روی گل سینهی خلیل. بغضش شکست. صدا به گریه بلند کرد:« داری پدر میشی خلیل.»
#نارون
#خاتمی
خبرگذاری الجزیره
تعدادشهدای قتل عام اردوگاه نصیرات درمرکز باریکه غزه تا کنون به ۲۷۴ نفر و شمار مجروحان نیز به ۶۹۸ نفر رسیده است.
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ
فتح/۴
او کسی است که بر قلبها آرامش را نازل میکند.
مگر میشود زندگیات را به هم ریخته آفریده باشد خدای دانههای انار...
#رایا
@anarstory
زمان:
حجم:
420.2K
🌷 20 خرداد 1395 - سالروز شهادت رزمنده مدافع حرم، _عباس دانشگر
فرازی از وصیتنامه شهید
🤲 خدایا . . .
تو هوشیارمان ڪن
تو مرا بیدار ڪن
صدای العطش میشنوم
صدای حـرم میآید
گوش عالم ڪر است ...
خیـــام میسوزد
اما دلمان آتش نمیگیرد
مرضی بالاتر از این !؟
چرا درمانی برایش
جستجو نمیکنیم
روحمان از بین رفته
بازیچهی دنیاییم ...
متولد سال ۱۳۷۲
اصالتا اهل سمنـان بود
از پاسداران دانشگاه افسری
و تربیت پاسداری امام حسین (ع)
یکی از جوانترین شهدای مدافع حرم
که در بیستم خرداد ماه سال ۱۳۹۵ ،
در نبرد با تروریست های تکفیری
در حلب سوریه، مانند مادرش زهرا
بینِ در و دیوار سـوخت و پَرڪشید
او به خاطر ویژگیهای درونیاش ،
پساز شهادت به الگوی «جوانمومنانقلابی»
برای جوانان تبدیل شد و بسیاری از جوانان
از اقصی نقاط کشور علاقهی خاصی
نسبت به این شهید پیدا کردهاند. #همراه_شهدا