eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
874 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۰۲۱-۰۵-۰۶ ۰۱:۲۳ وقتی برای رفتن به مراسم شب بیست و سوم تطمیع ات می کنند😐 نکن برادر من
اناری ها همدیگه رو دعا کنید. هرچی گناهکارتر باشید بهتر می تونید دلِ خدا رو به دست بیارید پس نا امید نباشید...دیگه از ما گفتن بود.
✅ خلق پوستر «اربعینی‌ها؛ فاتحان قدس» در یزد 🔹 پوستر «اربعینی‌ها؛ فاتحان قدس» اثر امید کُردی به همت حوزه هنری یزد تولید و منتشر شد. https://artyazd.ir/fa/pages/News-detail/139003/ قدس نزدیک است @artyazd ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از سرچشمه نور
یاالله 🔵برگزاری بیست وهفتمین کنفرانس درسرچشمه نور 🔸️تحلیل قالب کتاب کمدی انسانی 🔹️زمان شروع: امشب ساعت ۲۱ منتظرتان هستیم. https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#باغنار #پارت27 _اِ بچه‌ها اونجا رو نگاه کنید. یکی داره دنبالمون می‌دوئه. دخترمحی نگاهی به پایین ان
همگی به طرف بانو شبنم دویدند. سپس دیدند که وی روی زمین دراز کشیده و چشمانش را بسته و دارد تند تند نفس می‌کشد. احف با دیدن این صحنه گفت: _حتماً روزه بهشون فشار آورده. بانو ایرجی گفت: _اصلاً روزه‌ای در کار نیست که بهش فشار بیاره. _پس احتمالاً گرما زده شده. بانو ایرجی بطری آبِ دخترمحی را گرفت و روی صورت بانو شبنم ریخت. بانو شبنم هم پس از لحظاتی چشمانش را باز کرد و کمی آرام گرفت. سپس از حالت درازکِش بلند شد و نشست و خطاب به احف گفت: _شما چه‌جوری این همه راه رو اومدید؟ من که مُردَم و زنده شدم تا برسم اینجا. احف جواب داد: _اولاً شما به دلیل حمل بارتون سختی کشیدید؛ وگرنه اینجا مسیرش خیلی خوب و همواره. دوماً من خیلی راحت رسیدم اینجا. چون با فِراری اومدم. بعد از شنیدن اسم فِراری، چشم‌های همگی گرد شد که بانو سیاه تیری گفت: _من با وَنَم نتونستم بیام اینجا. بعد شما چه‌جوری با فِراری اومدید؟ سپس بانو احد چشمانش را ریز کرد و گفت: _اینا رو ولش کنید. سوال من اینه که شما اصلاً با کدوم پول فِراری خریدید؟ نکنه استاد واقفی قبل فوتشون، باغی، تشکیلاتی، چیزی به نامِتون کرده. درست نمیگم؟ احف پس از شنیدن نظر اعضا، سرش را به نشانه‌ی تاسف تکان داد و گفت: _چقدر آدم رو قضاوت می‌کنید. بابا فِراری من اینه. احف با دستش سمت راست را نشان داد و گفت: _فِراری بیا بیرون. همگی به اطراف نگاه کردند و منتظر بودند که خبری از فِراری نشد. سپس احف انگشتان دو دستش را زیر زبانش بُرد و یک سوت بلند زد که ناگهان یک خر سفید و خوشگل از پشت بوته و سبزه‌ها ظاهر شد و به طرف احف آمد. احف با دیدن خر، با دستش آن را نشان داد و لبخندی زد و گفت: _معرفی می‌کنم. دوست با وفا و نانازِ من، فِراری. همگی با دیدن فِراری دهانشان باز مانده بود که ناگهان بانو شبنم به علی پارسائیان گفت: _دهنت رو ببند علی جان. این دفعه اگه پشه بپره گلوت، دیگه عزرائیل اَمونِت نمیده‌ها. علی پارسائیان دهانش را بست که بانو کمال‌الدینی گفت: _ایشون فِراری هستن؟ احف جواب داد: _بله. ایشون فِراری، مدل نود، بی خط و خَش، مجهز به رینگ نعل و روکش پشم و همچنین صدای عرعر بلبلی که دزدگیریِ واسه خودش. _که اینطور! مبارکتون باشه. _ممنون. قابلی نداره. _سپاس. صاحبش لازم داره. سپس دخترمحی پرسید: _شما با این اومدید اینجا؟ احف سرش را به نشانه‌ی تایید تکان داد که بانو رایا دستانش را بالا برد و به آسمان نگاه کرد و گفت: _خدایا من را از همنشینی با کسانی که زود قضاوت می‌کنند، نجات بده. همگی یک‌صدا "آمین" گفتند که بَبَف خطاب به بانو رایا گفت: _ببع ببع ببع. بع ببع ببع بع بع بع بع؟ بانو رایا با تعجب به احف گفت: _چی میگن ایشون؟ احف جواب داد: _میگه خیلی زحمت کشیدید که تا اینجا اومدید. فقط چرا یه خبر ندادید؟ بانو رایا لبخندی زد و جواب داد: _واسه چی باید خبر می‌دادیم عزیزم؟ _بع بع بع بع ببع ببع ببع. احف ترجمه کرد: _میگه اگه زودتر خبر می‌دادید، نهاری، شامی، چیزی براتون درست می‌کردم. بانو رایا یک "الهی" گفت و آغوشش را باز کرد و ببف به سمتش رفت که دخترمحی دهانش را نزدیک گوش بانو شبنم کرد و گفت: _فکر کنم ببف آشپز گوسفنداس. مثل احد خودمون که آشپز باغ اناره. بانو شبنم لبش را گَزید و یک گاز از کلوچه‌اش زد که ناگهان کلوچه در گلویش گیر کرد و به سرفه افتاد. دخترمحی چند بار به پشت بانو شبنم زد و سپس چشم غره‌ای به علی پارسائیان رفت و گفت: _بفرما. اگه شما آب‌میوَش رو به بهانه‌ی فشار خون پایین نمی‌خوردید، الان شبنمی یه قلوپ ازش می‌خورد تا نپره گلوش. علی پارسائیان آب دهانش را قورت داد و گفت: _عذر می‌خوام، ولی دست خودم نبود. ان‌شاءالله در اولین فرصت، از مسجد محلمون تَه‌دیگ خاشخاشی براشون میارم. چشمان بانو شبنم با شنیدن اسم تَه‌دیگ خاشخاشی، برقی زد که بانو نوجوان انقلابی گفت: _جناب احف، این گوسفنده چرا به من گیر داده؟ همش داره دور و بَرَم می‌پِلِکه. احف خواست جواب بدهد که دخترمحی گفت: _حتماً عاشقت شده و می‌خواد بیاد خواستگاریت. سپس به دنبال حرفش قهقهه‌ای زد که همگی با اخم به او نگاه کردند. پس از ساکت شدن دخترمحی، احف خطاب به بانو نوجوان انقلابی گفت: _ایشون تازه مرحله‌ی کودکی رو پشت سر گذاشته و داره وارد مرحله‌ی نوجوانی میشه. به خاطر همین با شما که بخشی از اسمتون نوجوانه، می‌خواد دوست بشه. نوجوان انقلابی با حرص لبانش را گاز گرفت که بانو سرباز فاطمی گفت: _اون گوسفنده نوجوانه، درست. این گوسفنده دیگه چرا به من چسبیده؟ احف با لبخند جواب داد: _ایشون هم از سازمان نظام وظیفه اومدن دنبالش و قراره به زودی سرباز بشه. به خاطر همین اومده پیش شما که تجربه کسب کنه. همگی از اینکه میان یه گله گوسفند آدم‌نما بودند، داشتند شاخ در می‌آوردند که استاد مجاهد گفت: _خب عزیزان، نظرتون چیه همین‌جا ادامه‌ی مبحث که دیالوگ بود رو شروع کنیم...؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
١٦ اردیبهشت ۱۴۰۰ شب بیست و چهارم رمضان المبارک ⸤ آوینۍعزیز ⸣ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از سرچشمه نور
یاالله 🟠برگزاری بیست وهشتمین کنفرانس درسرچشمه نور 🔹️تحلیل قالب کتاب جشن حنابندان 🔸️زمان شروع: امشب ساعت ۲۲ منتظرتان هستیم. https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
؟ چرا می نویسم؟ یا به بیان بهتر چرا نوشتن کرده ام؟ بنظرم همه باید بنویسند... باید دستها را به نوشتن عادت داد همان گونه که چشمها را به خواندن! و این هردو ریشه در اندیشه دارند و هم موجب بالیدن آنند... حضرت آقا امروز بر خواندن تکیه دارند و دغدغه و اندوه بی کتابی مان را! و ای بسا روزی که به فضل خدا، اعظم ملت، این راه را طی نمایند، ایشان بر نگارش و آفرینش هرچه بیشتر و بهترمان بخوانند! کما اینکه سابقون این مسیر منیر، خوانده شده اند و لبیک گویان، نه فقط کمر به خلق باغهای رنگارنگ واژگان که به غرس نهال های پرثمر و واژه آفرین بسته اند...! آری باید نوشت... نوشتن، غوّاصی در دریای واژگان است و نویسنده، غوّاص صیّادی است که روزان و شبان را در اعماق این بحر بیکران غوطه میزند؛ بی خستگی و یا دلزدگی! لکن آنچه ساحل نشینان از او می بینند، تنها درّ و گوهرهایی است که گاه گاه از دل آب، بیرون شده بر دستان او جلوه گری می کنند... بی شک نظاره گران، گواراترین لذّت و اوج سعادت او را، کشف و تصاحب این دُرَر باشکوه و رخشان دانسته، بسا که به او رشک می برند! لیک آنچه از او نمی بینند و نمی دانند، رشک برانگیز و دل انگیز تر است! که لوءلوء و مرجان را توان به سیم و زر اندوخت و هنر غوص و صیدش را هرگز نتوان...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رژه زنان چریک و مسلح تصویری از این زنان منتشر نمی‌کنند و تهش «زیبایی» زنان کوبانی را نمایش می‌دهند اما؛ تصاویرِ زنان مستحکم در یمن است مقابل اسراییل و آمریکا و سعودی‌. زنانی که چنین اسلحه دست گرفته‌اند و در جهاد، شانه‌به‌شانه مردهایشان مقابل استعمار می‌جنگند. 💬 کاتب @Radar_enghelab ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
یا قدس امروز را بنیانگذارِ حکیم و جلیل القدر انقلاب حضرت ماه حضرت امام خمینی روز قدس نامید. پس بایسته است که دغدغه ما باشد. و هست. چگونه نباشد؟ قدسِ امروز پهنه ای به وسعت جهان به مرکزیتِ مسجدالاقصی دارد و دیپلماسی فعالِ جمهوری اسلامی ایران در منطقه غربِ آسیا حاصل دسترنج سپهبدِ شهید و مرد میدان و مردِ دیپلماسی فعال است. و ما نمی توانستیم مثل جاهای دیگر در انفعال باشیم. و ثمره این فعالیت موج زندگی و حیات ِ میلیونها انسانِ آزادی خواه است. انسانهایی که از دیدِ دیپلماسی منفعل مخفی اند و همیشه مخفی بوده اند. و شاید هیچ گاه اهمیت نداشته اند. امروز روزِ توست. روز فاتحِ قدس. روزِ سپهبدِ شهیدمان. روز مرد میدانِ عزیزمان. روز کسی که همه مغزهای متفکرِ شیطانی و متعفن را به بازی گرفت و نگذاشت خنجرهای دشمنانِ بشریت به تنِ نحیف زنان و دختران و کودکانِ این سرزمین بیشتر از این فرود آید. همو که ننگِ دیپلماسی منفعل را با حرکت و فعالیت فعال پوشاند. یقینا این قلبهای آتش گرفته هنوز ابعادِ این سرباز جان بر کف را نشناخته اند... ولی یقین دارم روزی روی بزرگترین بنر اورشلیم نام و تصویر قاسم سلیمانی را نقش می کنیم. خدارو چه دیدی شاید خودم بنرشو طراحی کردم. فقط باید بررسی کنم چاپخونه ارزون و باکیفیت توی اورشلیم کجا پیدا میشه. یه بنر با طول 313 متر و ارتفاع 72 متر. فقط میمونه یک قاب فلزی بزرگ که باید بگیم بچه های آهنارِ باغ انار بیان جوش بدن. واییییی که چقدرکار داریم بعد فتح قدس...😎😎 ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
✿دٰاستان‌نِویس✿ بِسم اللّٰه الرَحمٰنِ الرَحیم* با یاد و نام خداوند قلم دست میگیرم و خواهم نوشت ... الهی که بهترین نویسنده که داستان دنیا را نوشته است یاری ام کند~⁦⁦✿ https://eitaa.com/Dastan_nevis