eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
904 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️ ⬜️⬜️💎⬜️⬜️🔳🏴⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️ ⬜️🔳🔳🔳⬜️🔳⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️ ⬜️🔳⬜️⬜️⬜️🔳⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️🔳 🔳🔳🔳🔳⬜️🔳⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️🔳 🔳⬜️⬜️⬜️⬜️🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳 🔳🔳🔳🔳⬜️⬜️⬜️⬜️💎⬜️⬜️⬜️ ⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️ ⬜️⬜️⬜️⬜️🔳🔳⬜️⬜️⬜️⬜️🔳🔳 ⬜️⬜️⬜️⬜️🔳🔳⬜️💎⬜️⬜️🔳🔳 ⬜️🔳🔳⬜️🔳🔳⬜️⬜️⬜️⬜️🔳🔳 ⬜️🔳🔳⬜️🔳🔳⬜️🔳🔳⬜️🔳🔳 🔳🔳🔳⬜️🔳🔳🔳🔳🔳⬜️🔳🔳 🔳🔳🔳⬜️🔳🔳🔳🔳🔳⬜️🔳🔳 ⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️ ⬜️⬜️⬜️ @ANARSTORY️ ⬜️⬜️⬜️ ⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️⬜️
هنر در ترجمه_compressed.pdf
حجم: 295.3K
🔸کارگاه نویسندگی 🌱باغبان : آقای میر محمد حسین موسوی 📖مبحث: الگوریتم داستان نویسی نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از عمران واقفی
شب تاسوعاست.
🌿فرات🌿: یا نفس لا تخشی من الکفارِ و ابشری برحمه الجبارِ... ولله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابدا عن دینی... رآيـآ: بدون من کجا میری؟ کجای آسمون بگو؟ فکر نمی‌کردم اینجوری بی‌بال و پر شی باید بمونی عصایِ دست پدر شی... میخوام بغل بگیرمت، ولی می‌ترسم تو رو بغل بگیرمت، پاشیده تر بشی به زمین خورده انارِ من و صد دانه شده... پدرت پیر شد تا که تو رعنا بشی. خون دل خورد تا که تو آقا بشی... 🌿فرات🌿: من اگر جای فرات بودم از خجالت آب...نه، از خجالت خشک می‌شدم.... بوی فرات می‌آید؛ بوی آب. حتی اگر گوش تیز کنم، می‌توانم صدای جریان آبش را بشنوم. آخ...صدای شرشر آب... لبم را می‌گزم. من الان وسط ماموریتم؛ اما دست خودم نیست. مگر می‌شود بچه شیعه باشی و بوی فرات به مشامت بخورد و دلت هوایی نشود؟ دست خودم نیست؛ اصلا اسم فرات که می‌آید دلم زیر و رو می‌شود. هرچه روضه تا الان شنیده‌ام می‌آید جلوی چشمم: فرات از تماشای ساقی/همه اشکِ بی‌اختیار است/ چه خواهد شد این‌جا خدایا؟/ که زینب دلش بی‌قرار است... - این‌جا خودش روضه ست. روضه توی آبش پخش شده، توی هوای اطرافش. به کمیل که دارد کنارم راه می‌رود نگاه می‌کنم. کمیل لبخند می‌زند و چشم می‌دوزد به فرات: ما این‌جاییم عباس. هر شب کنار فرات می‌شینیم و سینه می‌زنیم. جای تو خالیه. روضه‌خون هم نمی‌خواد.
🏴 sarab.ო 🏴: اسمش علی بود... پسر علی بود... می‌زدند بخاطر بغض علی. . اگه این تیر و کمان نبود... یک هزار میلیون نفر هم حریف 72 تن نبود... مهتا: زخم هایت یک طرف، زخم سرِ تو یک طرف... بغضِ نامت ، لشکری را اِبن مُلجم کرده است... Mohamad nikimehr: من از آن دم که تو رفتی به تنهایی محکومم شاید‌ اگه‌ تو‌ برگردی‌ بشه‌ ازچیزی‌ نترسید انسان‌ها، شتاب زده عاشق می‌شوند اما، سرِ فرصت کینه می‌ورزند اگر مهربان‌تر از من دیدی لطفا نشانم بده کسی‌که برایت خیلی سوخت ... Z Ghafori: آزادی ملک طلق آگاهی است. آن جا که حسین(ع) نور خیمه را کم می‌کند تا هر که ازاد نیست برود و تنها آزاده ها بمانند.
زهراسادات هاشمی: برای ما زن‌ها روضه‌ای هست به شدت مادرانه... مردان را به این بخش از مجلس راهی نیست... اصلاً هیچ مردی نمی‌تواند بفهمد چقدر داغ دارد آن لحظه چقدر درد دارد آن جریان... آن‌جا که بعد از واقعه به اهل حرم آب رسید... آب! چه کردی با رباب؟! حالا رباب مانده و شیرِ رگ کرده حالا رباب مانده و گهواره‌ی بی علی... مرا همین‌جا پای همین صحنه خاک کنید... شنیده‌ام رباب روز واقعه گریه نکرده، گریه‌های رباب از شب شام غریبان شروع شده... بعد از اینکه به اهل حرم آب رسیده! سجادی: صدای آب که آمد، صدای گریه‌ی رباب بلندشد... زهراسادات هاشمی: واقعاً داشتن همسر خوب در زندگی خیلی تأثیر دارد مثلاً یکی میشود همسر امام حسن مجتبی علیه السلام که به حضرت زهر می‌نوشاند. یکی هم میشود رباب که بعد از واقعه تا آخر عمرش در سایه ننشست و هروقت از او پرسیدند چرا در سایه نمی‌نشینی؟ با گریه می‌گفت: خودم دیدیم که بدن مبارک مولایم در زیر آفتابِ سوزان بود... واقعاً داشتن همسر خوب در زندگی تأثیر زیادی دارد... بعضی از روضه‌های این روزها را فقط بانوان درک می‌کنند! اما من چرا بعد روضه هنوز هم زنده‌ام؟ نورای جان❤: یا بهتر است بگوییم یکی می شود همسر امام حسن که زهر در کامش می ریزد. و یکی می شود همسر امام حسن، که پسرانی چون عبدالله وقاسم ابن حسن را به قربانگاه عشق می فرستد.. هر دو در یک مکتب وخانگاهند؛ اما این کجا وان کجا. ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده....: پسرم، اکبر جانم! اینقدرم لازم نیست دلبری کنی! آخر در این وادی مرگ هم چشم دارد. دلش می‌رود برای این حق‌طلبی‌ات! آن‌وقت تو را سخت در آغوش می‌گیرد. لامصب این مرگ دست‌هایش و بازوهایش، مثل تیغ است؛ می‌برد. اکر تو را در آغوش گیرد؛ پاره پاره‌ات می‌کند ها! جان بابا! فکر قلب بابا را نمی‌کنی؟! فکر محاسن سپیدم را نمی‌کنی؟! فکر غریبی بابا را بین این همه نامرد نمی کنی؟! ... ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: قطعه قطعه شدنِ نور یعنی چه؟..... سجادی: من از این شکست‌نور، هیچ چیز نمی‌فهمم.... نور باشی، آب نباشد... کمرت خم شود وبشکند... رآيـآ: آب در کف دستانت باشد و لب‌های تشنه‌ات را! به حرمت لب‌های تشنه‌ی عزیزان برادرت، سیراب نکنی... عباس باشی و پشت برادر را خالی نکنی... ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: نور به منشورِ کربلا تابید، طِیف‌های گوناگونش همه‌ی عالم را پر کردند. رآيـآ: خورشید در مقابل تو، سر تعظیم فرود آورد. سجادی: کمتر ز معجزه‌ی شق‌ّالقمرنبود توی آسمان؛ وقتی که ماه و خورشید همزمان به شام رسید ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: عباس، نگاهش به نور بود و لبش با زمزمه‌ی« قل یا ایهاالکافرون »، عَبَس وتولّی می‌خواند. تو شقّ القمر کردی..... او شق القمر کرد.... تو قمرِ منیرِ آسمان را..... او قمرِ منیرِ بنی‌هاشم را.... ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا..... الا لعنة الله علی القوم الظالمین.... . حَرامیان، حُرمتِ حَرَمت را شکستند.... لعنت خدا بر حرمله.....بحقِ ربّ الحِلِّ والحَرَم.... سجادی: -عباس! تو‌را زدند؟ مگر می‌شود؟ ام‌البنین باورش نمی‌شود... او عالم نامردها را ندیده‌‌است... ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: آن روز، به زَعمِ خود، نور را شکستند..... امروز همگان می‌دانند.... آنکه شکست، ظلمت بود.... دلم تو را دید و گفت: سبحان ربی العظیم وبحمده. سلام بر آن آقایی که علی اصغرش هم اکبر بود. سجادی: یک جمله‌ روضه بگویم وتمام؛ بر اسب‌ها نعل تازه زدند..‌. ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: بر ابنِ سعد، تازیانه.....بر تو، بوسه زدند.... نامت بر قطرات آب، حک شده.... عجب نیست هرکه خورد گفت: یا حسین ع رآيـآ: و چه گستاخانه هم ردیف شدند... خار مغیلان نعلِ اسب‌ها تازیانه‌ نیزه‌ها... و چه آرام گیرد هر دل ناآرامی با نام تو یا حسین ع. مقصد برای من تویی! تو و همه‌ی راه‌هایی که به تو ختم می‌شود. ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: خار مغیلان، نعل اسبها، تازیانه، نیزه‌ها....همه وهمه تو را عاشقانه در آغوش کشیدند .... نفرین به فهم وشعورت شمر...... کالانعام بل هم اضل... تو منتهی الیهِ همه‌ی راههایی، یا خلیفة الله..... « چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.....» سجادی: -کاش جای حسین بودم... شمر است، لعنتی.... وقتی امام نمازش را اول وقت خواند.. توی مجلس روضه که می‌روم حواسم را جمع می‌کنم که همه چای بخورند... آخر چای روضه نمک دارد. زهراسادات هاشمی: - عموجان، إرباً إربا یعنی چی؟ محمد باقر میگه داداش علی إربا إربا شده! با تمام توان ب
ه سمت خیمه می‌دود و با پشت دست اشک‌هایش را پاک می‌کند به خیمه رسیده نفسش در سینه حبس می‌شود به پشت سرش نگاه می‌کند و دوباره اشکش جاری می‌شود دستانش مشت شده پرده را بالا می‌دهد مادر بالای سر پدر دعا می‌خواند، به پسر خیره می‌شود و از دیدن او با این حال نگران می‌شود پسر کنار بستر پدر می‌نشیند دست تب دارِ پدر را می‌بوسد سعی می‌کند او را بلند کند بغض می‌کند - بابایی، بابایی، پاشین بریم بیرون... ذوالجناح داره میاد... اما... بدونِ آقاجون! - رباب جان، حق داری گریه کنی، گریه کن تا آرام شوی، بیا این آب را بخور. + بی بی جان، برای خودم که گریه نمی‌کنم...آب نمی‌خواهم دیگر... خوردم... بس است... با این شیرِ رگ کرده بدونِ علی اصغر چه کنم؟ دلم تنگه دلم تنگه برای روضه دلم تنگه برای گریه کردن پایِ گاز، موقع ریختنِ چایِ روضه Hakime.Salmani: نَفَسِ یاران، به نفس حسین علیه السلام بند است و این تاریکی شب نیست که رفتن را آسان می‌کند! آنان که می‌دانند؛ نفس کشیدن بدون حسین، کابوسی است موهوم... ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: امشب زمین، تنگی نفس گرفته است. نمی‌دانم عباس کجا رفته‌است؟...‌‌..‌. رقیه‌جان، عمو را ندیدی؟...... سکینه جان، آرام بخواب.....آرام..... عباس هست.... ای ماه، تو از آسمان برو...‌. برای خیام آل عبا، همین یک قمر، کافی است...... 🏴 sarab.ო 🏴: غمت سنگین است حسین... ‌ این غصه تا قیامت قصه نمی‌شود... رآيـآ: دلتنگ توام! این غم بر قلبم سنگینی می‌کند. این حجم از درد را، فقط آغوش مهربان ضریحت آرام می‌کند. ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: شعر نمی‌گویم.......شعار هم نمی‌دهم..... عباس،آب شد، وقتی شمر، امان نامه آورد. رآيـآ: حضرت عباس علیه‌السلام به خاطر معرفت و جوانمردی بی‌دست شد. واژه‌ها در مقابل عزت و شکوه ساقی کربلا، سر تعظیم فرود آوردند. فائزه ڪمال الدینے: دلت که رفت، بگو یاقمر بنی هاشم باهم تکرار کنیم آقاجان؟ الهم عجل الولیک الفرج رآيـآ: آب فقط یک بخش است. کاش دو بخش بود. یک بخشش با عباس می‌آمد تا خیمه‌ها ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: عمه جان! امشب، در آسمان دنبال چه می‌گردی عمه.....؟ فائزه ڪمال الدینے: قصه قصه ی شهادت نیست قصه قصه ی عاشقیِ قصه ی مرادو مریدیِ مرادی که دل به مرادش بست تشنه ای که بر تشنه آب ننوشید سرداری که بر بی سر جان داد ... ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: نترس عزیزم......نترس میوه‌ی دلم.....غریبه نیست.....صدای پای عموست.......پشت خیمه‌ها نگهبانی می‌دهد....نترس دخترکم.....نترس..... فائزه ڪمال الدینے: حاج قاسم که رفت، یهو دلم لرزید یخ کردم! ترسیدم انگاری که چادر از سرم کشیده باشن زینب جانت چه میکند عباس؟ رقیه سه ساله ات؟ ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: رباب، چرا علی اصغر اینقدر بی تابی می‌کند؟......ها رباب؟......ها؟!
تو پیش‌پیش اجر گریه های ما را پرداخته ای مادرجان سلام‌الله‌علیکِ.
فرزند ابوتراب علیه السلام. عباس یعنی شرف بن شرف.
✍عـلامه امـینى (ره) فـرمودند: شــب و روز تاسوعا و عاشورا براى سلامتى امام زمان صــدقه دهید چون قلبِ حــضرت اندوهناڪ جَدِّ غریب ‌شان، حضـــرت سیدالشهداء اســـت.
🔰ماجراهای نخود و آش امام حسین 🔸اینجا حتی نخود هم سرشار از سخن است و بی‌تابِ افتادن در آش امام حسین و این اثر چنانچه گذشت هدفش دعوت به داشتن این نوع نگاه و زاویه دید است. با این نگاه از نخود دیگ ارباب هم نمی‌شود به سادگی گذشت؛ «تو خود حدیث مفصل بخوان...» 🔹از قدیم ضرب‌المثل «نخودی در دیگ انداختن» کنایه از شریک شدن در کار خیر بود ولو به قدر نخودی! وقتی می‌خواستند از کسی کمکی بگیرند یا او را به شرکت در عزاداری و تأمین بخشی از مخارج آن ترغیب کنند می‌گفتند: شما هم نخودی در آش امام حسین بیندازید. این مثل ریشه در آن گفتار داشت و شنونده هم از باب «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى» کمکی می‌کرد و در کار خیر شریک می‌شد و اینجا نخود بود که نقشی داشت برای دعوت به نقش داشتن! 🔸از ماجرای این نخود در آش بگیرید تا آن نخودی که به بهانه در دهان کسی خیس خوردن یا نخوردن، یادآور «اهل سِر بودن» و «مراعات زبان را داشتن» بود و درس «دقت در حرف و صحبت» را به ما گوشزد می‌کرد تا نخودهایی که می‌دانستند در تشکیلات بنا نیست نخودی باشند و از آن‌ها هم کاری ساخته است تا... تا آب‌نخودی که در پیاده‌روی نجف کربلا خوردیم و به ما چسبید! 🔻تذکر: 🔹اینطور نشود که از فردا عده‌ای با مَثَل «نخود در دیگ امام حسین» بخواهند نخودشان را به رخ امام حسین بکشند! باید مواظب بود انداختن نخود در دیگ باعث بستن دهان وجدان نشود که ما مثلاً دِینمان را به دستگاه امام حسین ادا کردیم... بعضی وظیفه‌شان این است که یک گوسفند در دیگ بیندازند نه یک نخود!... بعضی اصلاً باید خودشان را وقف کنند تا به تکلیفشان عمل کرده باشند. 🔻ترفند: 🔸از آنجا که بیشتر مخاطبان این اثر، تجربه آشپزخانه‌ای و پای دیگی خوبی داشته و دارند و عطش بیشتر دانستن، آنها را به این اثر کشانده است؛ بیان این ترفند خالی از ملاحت نیست که انداختن یک دانه نخود در نمک‌دان باعث جذب رطوبت هوای داخل نمک‌دان و در نتیجه نچسبیدن دانه‌های نمک به یکدیگر خواهد شد. 📚 چگونه سر سفره تربیت شویم؟ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @tanhaelaj