eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
917 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
اَی بنازم. چی ساخته. آی لاو دانشمندان ایرانی رو.
🌷 شهید همت: 🌿 بچه ها از شدت عطش، قمقمه ها را میزدند لب هور، جایی که جنازه افتاده بود، و از همان استفاده میکردند. 🌿 حاجی روی یک تکه از پل‌هایی که آنجا افتاده بود سوار شد. هفت هشت تا از قمقمه های بچه ها دستش بود. با دست آب را کنار میزد و میرفت جلو؛ وسط آب، زیر آتش. آنجا آب زلال تر بود. قمقمه ها را یکی یکی پر کرد و برگشت... عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/
کجا گمت کردم_۲۰۲۱_۰۸_۲۷_۱۷_۲۴_۳۷_۷۴۹.mp3
1.21M
کجا گمت کردم؟💔 کجای دنیایی؟ 😭😭😭😭😭😭
4_285563141331356295.mp3
6.7M
جلسه جناب کامران پارسی‌نژاد با موضوع جایگاه داستان و پژوهش. قسمت اول تفاوت داستان‌کوتاه و رمان ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
4_285563141331356296.mp3
6.79M
جلسه جناب کامران پارسی‌نژاد با موضوع جایگاه داستان و پژوهش. قسمت دوم تفاوت داستان‌کوتاه و رمان ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
همهمه باغ انار.mp3
2.61M
هشدار! بدون هندزفری گوش کنید⚠️ قدس ما امپراطوریِ باغِ انار را پیش خواهیم برد. به زودی به دروازه های قدس خواهیم رسید‌. اتوبوس‌هایی مملو از جوانان ایرانی. برای فتحی عظیم و روایت فتح نوین باید رسانه بود. باید قلم بود. اینجا در باغ انار درخت هایی تربیت می کنیم که تمام ساقه هایشان قلم خواهد شد. و با خون روی‌ تنِ بلوری کاغذ بنویسند. هزاران قلم. هزاران لشکر. از پشت قدس زنان و مردانی کم سن و سال به سوی مهدی خواهند شتافت. قلم‌هایی در دست شان. همگی رسانه مهدی خواهند شد. صدای مهدی بلند است‌. قلم ها دانه‌دانه واژه های خارج شده از دهان مبارکش را خواهند نوشت. دهانش شیرین است. و دختران اورشلیم هم خواهند دید امپراطوری عظیمِ مهدی را. او به زودی با هزاران قله به میدانِ کارزار خواهد شتافت. و امپراطوری حق در زمین به دست او تاسیس خواهد شد. و قلم هایی می خواهد برای روایت. قلمهای دیجیتال. تصویرگر. نویسنده. داستان‌نویس. فیلم‌ساز. انیمیشن‌ساز. انفجار نور از آتشفشانهایِ هنرمندِ باغ انار خواهد بود. و این از نتایجِ سحرِ تمدن نوین اسلامی خواهد بود. ما به قله آتشفشانی می‌رویم. هرکس با ماست شام اولش را بردارد. پول یامفت نداریم. تازه ماشین هم نداریم. پیاده از میان کوه ها گز خواهیم کرد. مهدی خواهد آمد. اورشلیم نزدیک است. حالا چی بپوشیم؟
باغ انار 1.mp3
3.04M
عِمران واقفی: ما امپراطوریِ باغِ انار را پیش خواهیم برد. به زودی به دروازه های قدس خواهیم رسید‌. اتوبوس‌هایی مملو از جوانان ایرانی. برای فتحی عظیم و روایت فتح نوین باید رسانه بود. باید قلم بود. اینجا در باغ انار درخت هایی تربیت می کنیم که تمام ساقه هایشان قلم خواهد شد. و با خون روی‌ تنِ بلوری کاغذ بنویسند. هزاران قلم. هزاران لشکر. از پشت قدس زنان و مردانی کم سن و سال به سوی مهدی خواهند شتافت. قلم‌هایی در دست شان. همگی رسانه مهدی خواهند شد. صدای مهدی بلند است‌. قلم ها دانه‌دانه واژه های خارج شده از دهان مبارکش را خواهند نوشت. دهانش شیرین است. و دختران اورشلیم هم خواهند دید امپراطوری عظیمِ مهدی را. او به زودی با هزاران قله به میدانِ کارزار خواهد شتافت. و امپراطوری حق در زمین به دست او تاسیس خواهد شد. و قلم هایی می خواهد برای روایت. قلمهای دیجیتال. تصویرگر. نویسنده. داستان‌نویس. فیلم‌ساز. انیمیشن‌ساز. انفجار نور از آتشفشانهایِ هنرمندِ باغ انار خواهد بود. و این از نتایجِ سحرِ تمدن نوین اسلامی خواهد بود. ما به قله آتشفشانی می‌رویم. هرکس با ماست شام اولش را بردارد. پول یامفت نداریم. تازه ماشین هم نداریم. پیاده از میان کوه ها گز خواهیم کرد. مهدی خواهد آمد. اورشلیم نزدیک است. حالا چی بپوشیم؟
💠 🔸 امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف: کسی که نماز صبح را تا ناپدید شدن ستارگان به تاخیر اندازد، از رحمت خدا به دور خواهد بود. ✨ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْغَداةَ إِلى أَنْ تَنْقَضیِ الْنُجُومْ 📚 بحارالانوار/ج52/ص15 🔸 اگرنماز صبح در اول وقت خود انجام شود دقیقا در لحظه ای انجام شده است که ملائکه شب جای خود را به ملائکه روز می دهند. و هر دو گروه از فرشتگان شاهد اقامه آن خواهند بود. 📚 وسایل الشیعه/ج3/ص156 عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/
💠 کار و 🔹 امام باقر(علیه السلام): کسی که به دنبال باشد به این قصد که هم خودش محتاج مردم نباشد و هم وسایل آسایش خانواده اش را فراهم کند و از این طریق به همسایگانش نیز کند، در قیامت با چهره ای درخشان و نورانی به ملاقات خداوند می رود. 📚 مرآه العقول/ج19/ص23 ✍🏼 انسان اگر دقت کند، حتی تجارت و معامله اش می تواند باعث سعادت و کمالش شود. عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: آخ من چقدر عاشق شدم یکهو. اصلا قلبم دارد تالاپ تالاپ می‌کوبد به قفسه سینه ام. آه چه سری داشت، چه پایی، موی و ابرویش سیاه و قشنگ. 🙄🤔 قلب عاشقم مرض بیرون‌روی‌ گرفت. آه قلبم دارد عاشق می‌شود. آه قلبم الان آن دختر را دید. وای دارم عاشق می‌شوم. چقدر زیباست. موهایش پیداست. از پشت دارم می‌بینمش. عههه این که پیرزن همسایه است. آه شکست عشقی خوردم. آه ای پیشی بیا من را نوش جان کن. 🔸🔸🔸 آه ریشم را گرفتم و آن دختر را دیدم. دختر همسایه اقدس اینا بود. خیلی هم خوب. آیا او را به من می‌دهند؟ نمی‌دهند؟ معطل شدیم به خدا... 🔸🔸🔸 پسری را دیدم که به او زن نمی‌دادند. بخ بخت شده بود و زن می‌خواست. اصلا هیچ کس محل داگ به او نمی‌گذاشت. یک روز مثل پیشی ملوس شد و رفت پیش مادرش و گفت. مامان! مامانش فهمید که زن می‌خواهد. محترمانه به او گفت: کتک می‌خوای عزیزم. پسر ترسید. لرزید. بلند شد. ایستاد و گفت. برای دختر عمه‌ام. دختر عمه‌ات. دختر عمه‌هامون. مادر لبخند تلخی زد و گفت: دختر عمه‌ت از عمه‌ت بدتره. بخ بخت میشی. 🔸🔸🔸 قلبم غلط اضافه کرده. رفته عاشق پاشق شده. او خر است. هیچ نمی‌فهمد. قلب هم قلبهای قدیم. 🔸🔸🔸 تمام خیارشورها فهمیدند که کمپوت گیلاس عاشق لوبیا چیتی شده بود. 🔸🔸🔸 من همان دم که گلابی را دیدم فهمیدم که کاهوها برای تبدیل شدن به شاهپسند چیزی کم دارند. انارهای ملس لبخندی زدند و گفتند عاشق حساب دارد. کتاب دارد. هر انگور ریش بابایی نمی‌تواند زیتون رودبار بشود. 🔸🔸🔸 آچار فرانسه عاشق آچار لوله‌گیر شده بود. پیچ گوشتی واسطه شد و ازدواج سر گرفت. حالا دنبال یک خانه ارزان توی توالت عمومی هستند. جایی که شیرآلات خراب زیاد باشد. 🔸🔸🔸 روفرشی به قالی گفت با من ازدواج کن. من همیشه در برابر چایی و جیش از تو محافظ کرده‌ام. قالی گفت با اجازه بزرگترها بله. حالا قالی کسر شأن‌اش است با روفرشی بیرون برود. همیشه کف اتاق خوابیده‌اند. 🔸🔸🔸 عرق گیر مردانه عاشق دکولته شده بود. زلزله آمد و تمام مغازه های پاساژ خراب شد. لباسها ریخت کف پاساژ. عرق گیر به آرزویش رسید. بعدها ملائکه ریز دعاها را پرینت گرفتند و علت زلزله را درخواست عرق گیر برای رسیدن به دکولته دانستند. 🔸🔸🔸 خر همسایه شب‌ها در طویله عرعر می‌کرد. گاوها فقط مثل گاو نگاهش می‌کنند. خر جوان بود و به دنبال معشوق آواره. گاوها اما نشسته بودند تا عشق به سراغشان برود. تاریخ نگاران نوشتند همین خر به آروزیش رسید. یک روز صبح از طویله فرار کرد و خر زیبای مش رجب را انداخت ترک موتور و دوتایی کل جهان را گشتند. ولی گاوها هنوز دارند شیر می‌دهند. گاوها هنوز می‌گویند این بدن را ببینید. شما از این سی....ها شیر نوشیده‌اید. 🔸🔸🔸 آهک به سیمان گفت دوستت دارم. سیمان سفت شد و دیگر تکان نخورد. آهک گفت از چه روی این چنین شدی؟ سیمان که به سختی حرف می‌زد گفت: اسکول پات خورد به ظرف آب همشو ریختی رو من. 🔸🔸🔸 نمک زیرچشمی فلفل را می‌پایید. فلفل عطسه اش گرفت و مانتو جلوبازش بازتر شد. نمک گفت ای فلفل عزیز با من ازدواج می‌کنید؟ فلفل نخودی خندید و گفت حتما. البته فلفل آخرش با پودر کاری ازدواج کرد و هیچ کس نفهمید چرا دل نمک را با این کار به درد آورد؟ 🔸🔸🔸 معده به روده گفت: عشقم بیا بخور. و غذا به دهانش گذاشت. .🤔 🔸🔸🔸 درخت توت ما عاشق درخت نارنج همسایه شده. بارها دیده ام که خودش توت تگ می‌کند و برای نارنج ها سند تو آل. 🔸🔸🔸 شلغم به چغندر گفت: آقایی چرا اینقدر قرمز شدی؟ چغندر گفت: به عشق تو لبو خواهم شد. 🔸🔸🔸 گلبول سفید، جهیزیه اش که کامل شد، عروسش کردند. گلبول قرمز کارمند روده بود. عصر ها با بوی مدفوع به خانه می‌آمد. همسرش پاهایش را می‌شست و خشک می‌کرد. تمام آمینواسیدها به این زندگی حسودی می‌کردند. یک روز یک سیتوپلاسم را فرستادند تا میتوکندری این زندگی را منفجر کند. و شد آنچه شد. 🔸🔸🔸 دمپایی‌های سیندرلا هیچ وقت نفهمیدند کفش های سیندرلا چرا اینقدر محبوب هستند. تا اینکه آه کشید و یکی از کفش ها گم شد. دمپایی خوشحال شد. ولی ندانست که سیندرلا به زودی شووَر خوب گیرش می‌آید. ایشالا به حق پنج تن همه سیندرلا ها گیرشان بیاد. 🔸🔸🔸 جغدها توی تلگرام داشتند متن های عاشقانه می‌نوشتند. یکی از جغدها سرش را از توی گوشی آورد بیرون و ناصر پسر همسایه را دید که با شلوارک رفته دم کوچه. همزمان همسایه روبرویی در خانه‌شام باز شد. ساناز هم با یک لباس زننده آمد بیرون. جغد مورد نظر سرش را کرد توی گوشی کأنّهو هیچی ندیده. والا. مگه فضوله. 🔸🔸🔸 شورت ورزشی به تمام لباسهای مغازه رشک می‌ورزید. او چیزهایی می‌دانست که هیچ کس توان تحملش را نداشت. یک روز که همه لباس ها خواب بودند خودش را انداخت زیر اتو داغ. و اینگونه تبدیل شد به دم کنی. بعدش دستگیره گاز. بعدش نخ دندان. اول @ANARSTORY
👆👆👆بخش دوم عرق فروشی را گرفتند؛ به جرم قاطی کردن کاسنی ها و نعناع ها. بیدمشک خمیازه ای کشید و گفت: تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. عرق فروش به یارش زنگ زد و گفت: عجیجم، بای. یارش گفت: تمام عرقهایت را خودم به ثمر خواهم نشاند. 🔸🔸🔸 شبی از شبها، عقاب بزرگی از بلندترین کوه جهان برخواست. آن عقاب من بودم. لانه ام را ترک کردم تا از سینگلی بیرون بیایم. به خیابانهای تهران رفتم. وای چه می‌بینم. حالا دارم با یک بوئینگ ۷۴۷ پر از یار به لانه بر می‌گردم. بنده و این همه نیکبختی محال می‌نماید. از اتاق فرمان اشاره می‌کنند آلاله هم مثل اینکه غنچه کرده‌است. 🔸🔸🔸 گرگ به گوسفند گفت: بیا یک مدت با هم دوست باشیم. اگر اخلاقمان به هم گرفت حتما می‌آیم خواستگاری‌ات. فکر می‌کنید گوسفند چکار کرد. آفرین. قبول کرد. گوسفند است دیگر. چه توقعی داشتی. 🔸🔸🔸 شبنم زیبایی روی برگ گلی توجهم را جلب کرد. من هم حکم جلبم را نشانش دادم. هیچی دیگه الان توی کلانتری نشستیم افسر بیاد. 🔸🔸🔸 گل و باد دوست بودند. یک روز باد به گل گفت بگذار لای برگهایت جولان بدهم و تو را به رقص در بیاورم. گل ممانعت ورزید. باد عصبانی شد و به شدت به سمت گل وزید. گل پرپر شد. پ.ن 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: تو داستان نویسی به این نوع صحنه ها که در کنار صحنه اصلی توصیف می‌شوند گفته می‌شود. حتما ایماژ هم نمی‌دانی یعنی چه؟ حتما سیکل هم داری؟ حتما موقع غذا از همه بیشتر می‌خوری؟ 🔸🔸🔸 مادرش تاکید کرد که یک گل نباید توی باغچه و کنار علفهای هرز باشد. گل شمعدانی به حرفهای مادر وقعی ننهاد. باغبان تمام باغچه را آتش زد. او را ندید زیر دست و پای صدها علفِ هرز. 🔸🔸🔸 مهندس: سی پی یو سوخت اما سی سی یو نرفت,ای سی یو تنها شد و کسی خواستگاریش نرفت 🔸🔸🔸 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: بند رخت پاره شد و رخت ها رفتند. لباسهای زیر در آسمان رها شدند. حیای چشم همسایه ها هم رفت. 🔸🔸🔸 آتش موتور جدیدش را نشان دوستش داد. پنبه توی کوچه ایستاده بود و آتش و موتورش را دید می‌زند و زیرچشمی می‌خندید. آتش گفت اجازه می دهی به تو دست بزنم. پنبه ناز کرد و گفت: نه. ولی همزمان دستش را دراز کرد. 🔸🔸🔸 مِیْرمـَهْدِیٓ: در دنیایی که لباس های زیر دله مردم را زیر و رو کنند باید برای زیر خاک بودن تلاش کنی! 🔸🔸🔸 همیشه آتش بودم اما دله دست زدن به پنبه را ندارم و مدام پنبه‌هایی نامرد برایم خودنمایی می‌کنند! دوم @ANARSTORY
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 از محبت اهل بیت (علیهم السلام) نباید دست برداشت، همه چیز در است، اگر چیزی داریم از محبت آنهاست، 🌷 انسان اگر هر یک از مشاهد مشرفه را طواف کند، همه مشاهد را در همه جا زیارت کرده است و برای او مفید است. عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/
ایرانی هایی که امروز در آلمان قصد اعتراض دارند در جریان باشند که حدود ۶۷ هزار جانباز شیمیایی داریم که هزار و پانصد نفر از آنها زن می باشند ه‍مان آلمانی که به صدام سلاح های شیمایی فروخت ! 🗣Ali Rahimi🇮🇷 @twtenghelabi
کلاس دهم هستید. دوستی که بسیار دوستش می‌داشتید یکهو به پروانه تبدیل شده. فقط یک روز دیگر زنده است. با او چه تفریحاتی انجام می‌دهید. این روز را روایت کنید برایمان.
🌷 شهید همت: 🌿 جهل حاکم بر یک جامعه، انسان‌ها را به تباهی میکشد. حکومت‌های طاغوت مکمل های این جهل‌اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و است... عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/
🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: 🔸کوه را دیدم با یک استیل گَنگ. گفتم حاجی دست ما را هم بگیر. کوه اما هیچ نگفت. کوه‌ها کلا چیزی نمی‌گویند. 🔸من دلم تنگ است. دلم به اندازه دورِ کمر یک دخترک رقصنده جوان در یک کاباره. دلم مسلمان است. نماز می‌خواند. این روزها هوا آلوده شده‌است. اخبار گفت به خاطر آلودگی تمام دخترکانِ کمر باریک در خانه بمانند. خانه یار کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار. 🔸اناری را می‌کنم دانه. و عقابی را بدرقه می‌کنم تا لانه. کفتری را می‌دهم دانه. جنس قاچاق می‌آورم از بانه. پلیس مرا گرفت. رفقا حلالم کنید. 🔸توی کوک دخترک سفیدپوش بودم که تقوا زد روی شانه‌ام و گفت خاک تو سرت. من هم کم نیاوردم و گفتم برای خواهرم خواهرت... 🔸برای توی کوچه رقصیدن. برای توی خیابان‌ها ریدن. برای توی مرتع چریدن. برای سالومه و مسیح و سیما .....(به زودی در این مکان واژه مناسب نصب خواهد شد)...... 🔸اگر آن ترک شیرازی به دست آرَد دل ما را. همسرم چنان پدری ازش در بیاورد که از دست بدهد نیمی از بدنش را. آره داداش. 🔸دلم خون است. خونم دل است. استم خون دل. دل است خون. خون است دل. است دل خون. 🔸شاه رفت. زنشم رفت. زن زندگی، نارنگی. چیه؟ بالاخره. همینی که هست. 🔸مردی را دیدم که خونش را قاشق قاشق می‌فروخت. زنش ویزیتور بود. 🔸تخم مرغ ها به خروس می‌گفتند پدر. 🔸صبح جمعه بود. کفتارِ پیر، کفتری را دید و گفت به کجا چنین شتابان جیگر. کفتر اما اوج گرفت و تگری زد روی موجود پیرِ خندان. 🔸من اینجا عاشق شده‌ام. عاشق موی‌ و میان. بوی جوی مولیان آید؟ نیاید؟ اسیر شدیم به خدا. 🔸عشق چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود. عشق سوپ نیست. عشق اشکنه نیست. عشق همبرگر نیست. عشق فلافل است. داغش می‌چسبد. و بادش می‌برد.🤔 🔸نعناع‌های تازه را به دست عشقم دادم. عشقم پایش لیز خورد و به داخل باغچه افتاد. من خودم را کنار کشیدم که مرا نگیرد. والا. اگر می‌افتادم لباسم گِلی می‌شد. 🔸دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند. مادرم باهاشون بود. رفتم در را باز کردم. مادر یک نیشگون از رانم در آورد که به همین برکت تا همین الان جایش سیاه است. مادرم گفت ای چشم سفید در میخانه چه اُهی می‌خوردی. گفتم مادر عزیز این شعر حافظ است. میخانه کنایه است. مادرم جوری خواباند در گوشم که اصلا هیچی. 🔸من دلم خواست که عاشق بشوم. زلف و رویش را دیدم. گفت و گویش را دیدم. حالا تو محضر نشستیم عاقد خطبه رو بخونه. والا. علف به دهن بزغاله شیرین آمد. 🔸من هنوزم که به زیارت می‌روم دلم کفتر کاکل به سر می‌خواهد‌. از آن مکان اعلی دختر می‌خواهد. های های گریه می‌کنم و می‌گویم یار می‌خواهم. 🔸در ملکوت اعلی ندایی را شنیدم که می‌گفتند خوشگلها باید حرکات موزون داشته باشند. کمی تکان خوردم که فهمیدم ملکوت اعلی نیست آنجا. در اتاق خواب بودم و خواهرم درِ اتاق را قفل کرده و بیرون پارتی برگزار می‌کنند. متاسفانه مجلس دخترانه است و من باید تا اتمام مراسم مثل زشت‌ها ساکت و بی تحرک بنشینم. 🔸دلم خواست در اغتشاشات حضور پررنگ داشته باشم. ولی متاسفانه بسته ماژیک دوازده تایی ام را گم کردم. حالا به نظر شما کلا نروم یا با بسته شش تایی مدادرنگی بروم؟ نظرت؟ 🔸شکمم صدا داد. یعنی حرف زد. گفت: داداش اینقدر که چیزی در من می‌ریزی در مغزت هم کتاب بریز. افهم، نفهم. آخرش عربی بود و من ندانستم. 🔸کوفته تبریزی عاشق سالاد شیرازی شد‌. رفت شیراز. خانواده سالادجان بسیار با سلیقه بودند. سالاد دل در گرو بریونی اصفهان داشت. کوفته تبریزی خودش را در وسط شیراز پهن کرد. بریونی گفت: بی‌وین کارادا! بریونی راه افتاد به سمت شیراز و رفت بوشهر و بعدش بندرعباس. بریونی همه دختران جنوب را بریان کرد. خدا ازش نگذره به حق گز آردی. 🔸من چاق نیستم. استخوان بندی ام درشت است. مال چلو خورشت است. 🔸من فلافل می‌خوردم و پهپادها به سمت اسراییل موشک می‌زدند. و من فکر می‌کردم انسان چه کم از سکوی پرتاب موشک دارد. 🔸گفت بمان. گفتم نه. گفت التماست می‌کنم عشقم. گفتم باشه. ماندم دیگه. خیلی اصرار کرد و منم طاقت اشکهایش را نداشتم. 🔸صبر کردم که با من آشنا گردد. متأسفانه از اولش هم اخلاقش سگی بود. 🔸تفنگت را زمین بگذار. این جمله را دخترکی گفت که فرق تجاوز به عنف و تجاوز به خاک را نمی‌دانست. 🔸زلیخا به دنبال یوسف دوید. یوسف یه لحظه برگشت گفت کات. زُلی هم ایستاد. یوسف گفت آقا این چه وضعیه. زُلی جای مامان منه. اصلا حجاب بهش واجب نیست. اصلا هم تحریک کننده نیست. اصلا زلی با آمون برام فرقی نداره. و همگی شعار دادند. زن، زندگی، زُلی. 🔸فلفل روی فرش ریخت. فرش حساس شد. پاها گریه کردند. جورابها خیس شدند. شلوار ها خیس شدند. مرد تنها هیچ وقت نفهمید چرا باید به جای قلبش پایش می‌سوخت. پای راست گفت: پا قلب دوم است. @ANARSTORY
🔸رودخانه باش. حرفها را بشور و ببر. 🔸تفکیک میکنم تو را. توی خوب. توی خوبتر. توی عالی. گل قالی. باقالی. پلو با ماهی. تو ماهی و من ماهی این حوض کاشی. مال من می‌شدی کاشکی. 🔸توفان و غرنده. رسید از راه. گفت خوبی؟ گفتم آری. گفت داری کاری باری؟ گفتم چرا؟ گفت باید برویم. به سرزمینی آنسوی اینجا. ناگهان موزیک آنه شرلی با موهای قرمز در ذهنم پخش شد. از همه کائنات خداحافظی کردم و وارد برزخ شدم. بچه ها الهی همتون بمیرید. و بیایید اینجا. اینجا خیلی لاکچری است. از یک سری مباحث که بگذریم بحث خوردنی هایش خیلی عالی است. اوه...یکی از آن مباحث الان رد شد. فعلا بای. 🔸روی صندلی سیاه با دلی سپید نشسته‌ام. تو کجا با چه دلی نشسته‌ای؟ 🔸زلیخا داشت سنگ یوسف را به سینه می‌زد که یکهو اینترنشنال ازش درخواست کرد آن پارچه نازک را از پُت‌هایش بردارد. شاید هم خودش به این نتیجه رسید. چون قبلش گفته بود به او چیز شده بود. یعنی در واقع قبلا مورد چیز واقع شده بود. چیز دیگه. شما چی می‌گید؟ بابا چقدر خنگید. همین کار بی تربیتی. البته کسی جدی اش نگرفت. روغن ریخته را نذر امامزاده کرده بود. همان موقع که روغن ریخت باید اطلاع می‌دادی بزرگوار. الان ما از کجا بفهمیم روغن مال کی بوده و از این دست صوبتا. هیچی دیگه زُلی قصه ما همیشه دنبال یک بهانه‌ای میگشت که توی چشم یوسف باشد. پوتیفار که مرد زُلی پناه می‌خواست. دیده‌شدن می‌خواست. احتمالا در آیند یَک بامبول دیگه از جای دیگری می‌زند بیرون. اگر زد بیرون و من نبودم از طرف من توئیت بزنید که: زُلی جان بس است. تو به قدر کفایت دیده شده‌ای. دیگر جای دیده نشده نداری! نه اینجوری نگویید زشت است. همین مفهوم را در مظروف دیگر بگویید. حتما مفهوم و مظروف هم نمی‌دانی؟ 🔸دخترک زیبایی را دیدم که مقنعه‌اش را به دست باد داد. رویم را کردم آنطرف و دیگر دخترک زیبا را ندیدم.
💠 🔹 امام باقر (علیه السلام): آنچه مظلوم و ستمدیده از دین ستمکار می گیرد، بیشتر است از آنچه ستمکار از دنیای مظلوم و ستمدیده می گیرد. بحارالانوار/ج 72/ ص311 ✍🏼 فردای قیامت، کارهای نیک ظالم را بر می دارند و به مظلوم می دهند و همین طور گناهان مظلوم را به ظالم می دهند. علاوه بر اینکه ظلم به دیگران با تربیت نفس در تضاد است. عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/
💠 🔸 امام علی (علیه السلام): انسان با نیت و خوب به تمام آنچه در جستجوی آن است، از جمله زندگی خوب، و روزی زیاد دست می یابد. 📚 غررالحکم/ح10707 ✍🏼 لذتی که از عمل خالص و نیت پاک به انسان دست می دهد با هیچ چیز قابل مقایسه نیست و همین امر برای خلوص نیت کافی است و موجب قبولی اعمال می شود. عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/