جان اشتاين بك در مورد رمان « شرق بهشت» مي گويد:
« دراين رمان درون خيلي از آدم ها را برملا كرده ام،
تا آن جا كه بعضي از آن ها دارند از دستم كمي عصباني مي شوند؛ اما چاره اي ندارم.
فكر نكنم هيچ اثري هنري اي به قدر رمان هاي طويل، به #تمركز احتياج داشته باشد.
گاهي شخصيت انسان ها به نظرم مثل جنگلي متعفن و تاريكي مي آيد كه پر ازهيولا و ديو است و عين تونل هاي جزيره ي كاني كه همه چيز در آن مي جهد و جيغ مي كشد، آن قدرخطرناك است كه جرأت ندارم درآن قدم بگذارم.
اغلب مرا متهم مي كنند كه اشخاص داستان هايم معمولي نيستند. وقتي اشخاص داستان هايم را به حال خود رها كنم و آن ها را درانتظار بگذارم، وضع خيلي مسخره اي به وجود مي آيد. اگر آن ها مرا با قلدري به راهي بكشانند و كاري كه خودشان مي پسندند، انجام بدهند من با #قلم از آن ها پذيرايي مي كنم.
اما تا من مدادم را بر ندارم آن ها نمي توانند از جايشان جنب بخورند. چون منجمدند و همان طور روي يك پايشان، يخ زده اند و همان لبخندي را بر لب دارند كه ديروز، وقتي دست از كار مي كشيدم، داشتند.»
آلدوس هاكسـلي درمورد چگونگی تبدیل اشخاص واقعی به شصخیت های داستانی مي گويد:
دراين مورد، سعي من براين است تا چگونگي حالات و شرايط و رفتار برخي از افرادي را كه مي شناسم نزد خودم مجسم كنم؛
البته من شخصيت هايم را فقط تا حدودي براساس اشخاصي كه مي شناسم خلق مي كنم و طبعاً كار ديگري هم نمي شود كرد. اما شخصيت هاي داستاني، آدم هايي هستند كه بسيار #ساده شده اند؛ يعني پيچيدگي شان خيلي كمتر از اشخاصي است كه ما مي شناسيم.
#آموزش
#شخصیت_پردازی
♦️نمایشگاه باغ
@anarstory