eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
917 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
گونه برجسته و نرم‌اش را به صورتم می‌مالد تا بالاخره مرا بیدار می‌کند. - مامانی خوایش خوایش دو دستش را به هم می‌چسباند و سرش را کج می‌کند و دوباره حرفش را تکرار می‌کند. - مامان خوایش بلام برنامه تودت بذال مژه‌های بلند و مشکی‌اش با دسته‌ای موی فردار که تا روی چشم‌هایش را پوشانده، تلاقی می‌کند. دوسه بار پلک می‌زند. قطره‌ای درخشان، در پرتوی خورشید صبحگاهی متولد می‌شود. حوض سفید را دور می‌زند و درست زیر تیله مشکی وسط حوض، راهی برای آبشاری شدن پیدا می‌کند. مسیر درّ غلتان را دنبال می‌کنم. از برجستگی گونه گندمگون که می‌گذرد به دولب سرخ می‌رسد؛ برجسته‌تر از همیشه. - قربون لبت برم، چی شده - هیشی نشده یاد دیشب می‌افتم. سینه‌ام تیر می‌کشد. «یعنی به خاطر دیشبه» دیگر صدایی نمی‌شنوم. توی ذهنم اتفاقات شب گذشته را مرور می‌کنم: زینب‌سادات در را بسته بود و مشغول تعویض لباس بود. ریحانه‌سادات با دو انگشت کوچکش تقه‌ای به در زد - آجی بیام تو - نه نه را نشنید، یا شنید و نشنیده گرفت. هنوز دوسه سانتی لای در باز نشده بود که... - نععععع! برو بیروووون! اول صدای فریاد زینب آمد و بعد افتادن ریحانه بر زمین و فریاد گریه او. همه چیز در عرض چند ثانیه اتفاق افتاد. بعد از آن صداها قطع شد. دوسه دقیقه بعد هر چه ریحانه‌سادات را صدا زدم جوابی نشنیدم. بلند شدم و سرآسیمه به طرف اتاق خواب حرکت کردم. روی تختخواب دراز کشیده بود و زیر پتوی گل صورتی من آرام گرفته بود. اگر مثل همیشه لبخند بر لب نداشت می‌ترسیدم. - مامان خوایش صدای ریحانه مرا از فکر و خیال بیرون می‌آورد. نگاهم روی لبان قرمزش قفل می‌شود. دوتپه کوچک سرخ مثل تبخال روی لبهای قیطانی‌اش سبز شده است. «اگر یه فریاد زنونه اونم از خواهری که مثل جونش براش عزیزه، این بلا را سر یه بچه چهارپنج ساله در میاره، نعره نامردانه‌ی اون نانجیبا چه بلایی بر سر دختر سه ساله دراورده!؟» پشت پرده‌ای از اشک به پرچم مشکی روی دیوار خیره می‌شوم. - قربون دلت برم خانوم... امان از دل زینب... ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. باهم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND
زمانم تسلیت باورش مشکل بود؛ اما خودم دیدم رعب و وحشت را در حرم امن برادر امام رئوف، شاهچراغ (علیهما‌السلام) خودم دیدم شیطان پلیدی را که هار و مست، فرشتگان را به رگبار ‌بست. خودم دیدم تصویر فرشته‌مادری را که آغوش سردش را بدن غرق به خون فرزندش پرکرده بود. خودم دیدم چشمان بهت‌زده دختری را که به فاصله یک نماز و زیارت، خاک یتیمی بر سر و صورتش نشسته بود. خودم دیدم زن جوانی را که به سر و سینه می‌زد و بی‌چراغ شدن خانه و زندگی‌اش را در حرم شاهچراغ فریاد می‌کشید. خودم دیدم گرگ تروریستی را که پوزه کثیف و سیاهش را می‌جنباند و از دراز بودن سر این ماجرا می‌گفت و از اتحاد با جوانان هم‌وطنم برای رسیدن به مقاصد شومشان. آماده باش. خشابت را پرکن و آماده دست‌گرفتن اسلحه مقابل دختر و پسر همسایه و فامیل و دوست و همکلاسی‌ات باش؛ همان‌هایی که عمری، با جانم و عمرم و عزیزم خطابشان ‌کردی. امروز تو خواسته و ناخواسته آلت دست و بنده بی‌چون و چرای تروریست‌ها شده‌ای. آزاده دیروز بندگی‌ات مبارک!
«سپیددار» روایت حماسه‌ قهرمانان مدافع سلامت است اشرف پهلوانی قمی، نویسنده کتاب «سپیددار» هدف از نوشتن این کتاب را به تصویر کشیدن زحمت‌های کادر درمان برشمرد.  اشرف پهلوانی قمی نویسنده کتاب «سپیددار» در گفت‎‌وگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) در قم، درباره این کتاب که به خاطرات یک مدافع سلامت می‌پردازد، گفت: سپیدار مظهر راست‌قامتی و ایستادگی است، خصوصیتی که مدافعان سلامت در دوران کرونا به خوبی آن را به نمایش گذاشتند. داستان این کتاب هم، جرعه‌ای از دریای بی‌کران فداکاری‌ها، رشادت‌ها و حماسه‌های قهرمانان سپیدپوش این سرزمین است.   وی ادامه داد: کتاب «سپیدار» سرگذشت دختر جوانی است که رؤیای خدمت به بندگان خدا، در لباس سفید پزشکی را دارد. پس از مدتی خیلی غیرمنتظره، وارد حوزه علمیه می‌شود و تازه آن زمان، طعم واقعی آرامش را می‌چشد. درست در همین زمان اطلاعیه استخدام دانشگاه علوم پزشکی منتشر می‌شود و به اصرار پدر با وجود عدم تمایل و آمادگی، ثبت‌نام می‌کند و قبول می‌شود. رویارویی با محیط کار بسیار متفاوت و پُر‌استرس، قصه‌های جدیدی را در زندگی زن رقم می‌زند. تجربه‌هایی که برای هرکس خصوصا دانشجویان مامایی می‌تواند راهگشا و پندآموز باشد.   این نویسنده هدف از نوشتن این کتاب را به تصویر کشیدن زحمت‌های کادر درمان برشمرد و یادآور شد: در این کتاب قصه کسانی که از حق مسلم خود و خانواده‌شان  می‌گذرند تا انسانی را که حتی نزدیکانش از ترس جان، از او فرار می‌کنند، نجات دهد، روایت می‌شود. قصه فداکاری و ازجان گذشتگی کادر درمان که هیچ کس حتی مسئولین همان بخش و بیمارستان درک نمی‌کنند. قصه شادی و غمی که کادر درمان همراه با بیمار و خانواده‌اش تجربه می‌کنند و تا به حال در هیچ کتابی نوشته نشده است.   پهلوانی قمی به دغدغه اصلی‌اش هم اشاره کرد و گفت: دغدغه‌ام بحث روز جامعه است؛ چیزی که حضرت آقا هم بارها آن را امری واجب و ضرورت اصلی جامعه امروز معرفی کرده‌اند؛ جمعیت و فرزندآوری. در این کتاب سعی شده با ترسیم عاشقانه‌های مادرانه، حس زیبای مادربودن را در زنانی که به بهانه کار و درس و فعالیت‌های اجتماعی، این موهبت را از خود دریغ داشته‌اند بیدار سازد.  این کتاب سرگذشت واقعی زنی است که توانسته است در کنار وظایف اجتماعی از عهده وظایف مادری و همسری و فرزندی نیز به خوبی برآید.   نویسنده کتاب «سپیددار» درباره علت نامگذاری کتاب بیان کرد: سپیدار مظهر راست‌قامتی و ایستادگی است، خصوصیتی که مدافعان سلامت در دوران کرونا به خوبی آن را به نمایش گذاشتند. همچنین رنگ‌های سبز و سفید برگ درخت سپیدار می‌تواند نشانه‌ای از لباس خدمت سبز و سفید کارشناسان مامایی در محل خدمت بیمارستان باشد. کد مطلب : ۳۲۹۴۷۶ https://www.ibna.ir/vdciy3apqt1ar52.cbct.htmlibna.ir/vdciy3apqt1ar52.cbct.html