eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
915 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
26_Jalase-23.mp3
10.6M
🔷🔹※ 🔸 ولایت [کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی درقرآن] 📻 استاد سید علی خامنه‌ای ◤ ※∵ [※] ∴ ※ ◢
27_Jalase-24.mp3
12.91M
🔷🔹※ 🔸 پیوندهای امت اسلامی [کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی درقرآن] 📻 استاد سید علی خامنه‌ای ◤ ※∵ [※] ∴ ※ ◢
مهاجر هاجر نشسته بود بالای سر خلیل. با گوشه‌ی روسری، خاک و خون را از گونه‌ی او پاک می‌کرد. خلیلی که همیشه پر از زندگی بود، الان آرام خوابیده بود. صورتش شده بود به رنگ مهتاب. هاجر می‌خواست گریه کند. نمی‌توانست. بغض مثل گوله سیم خاردار مانده بود تو گلویش. سیم خاردارهایی که یک عمر، اردوگاه آن‌ها را از بقیه‌ی فلسطین جدا کرده بود. هاجر داشت جان می‌داد. جانش دیگر نفس نمی‌کشید. ریحانا، خواهر خلیل، سر مادر را گذاشته بود روی دامن، بر سر و صورتش می‌کوفت و مویه می‌کرد. مادرش اما، از حال رفته بود. یقه‌اش پاره بود تا روی سینه. رد چنگی، خون‌آلود، دوطرف صورت از کنار چشم تا زیر لب دیده می‌شد. هاجر خیره شده بود به مژه‌های بلند خلیل. رنگش پریده بود. خون از سینه‌ نفوذ کرده بود به بافت سفید پیراهن. مثل گل سرخی در برف. با هم رفته بودند شهر الخلیل ماه عسل. بعد از زیارت مرقد حضرت ابراهیم نبی‌الله، خلیل رفت آب‌میوه بگیرد. هوا گرم و شرجی بود. چند دقیقه بعد برگشت درحالی یک یک دست را پشت سر پنهان کرده بود. نزدیک هاجر که رسید نیم‌خیز نشست. یک زانو را گذاشت روی زمین. زانوی دیگر را عمود بر آن. با دو دست شاخه گلی قرمز را گرفت طرفش:« تقدیم با عشق به بهترین همسر دنیا.» چشم‌های هاجر برق زد. دست گذاشت جلوی دهان. جیغ خفه‌ای کشید. گوشه‌ی چشم‌هایش چین خورد. لب‌هایش به بالا کش آمد. گل را از دست خلیل گرفت. بو کرد. ذوقش کور شد:« اِ... خلیل! اینکه مصنوعیه.» خلیل بلند شد. گرد و خاک شلوار را تکاند. به آن‌طرف خیابان اشاره کرد:« آب میوه‌فروشی بسته بود. اون مغازه گلفروشی رو می‌بینی؟ اینقدر این رز قشنگ بود که اولش نفهمیدم طبیعی نیست. عوضش از عطر خودم بهش می‌زنم، هر وقت بو‌ کنی یادم بیفتی.» هاجر دست کشید به گل‌برگ‌های مخملی سرخ. لبخند زد:« زنده باشی عزیزم! چه یادگاری قشنگی! خوبیش اینه که تا ابد تازه‌ست. مثل عشقمون.» خلیل دست هاجر را گرفت. بوسید:« این اولشه قلبم. من عاشق بچه‌م. اگر مادر بشی قول می‌دهم هزار هزارتا، گل به پات بریزم.» صبح تو اردوگاه النصیرات، خبر پیچید که ماشین‌های کمک رسانی سازمان ملل از بندر تازه‌ساخت غزه می‌آیند. خلیل با بقیه رفت تا بسته‌‌ی غذایی سهم او و خانواده شود. وقتی آوارگان دور ماشین‌ها با آرم یونیسف، جمع شدند، سربازان اسرائیلی از آن تو آمدند بیرون و جمعیت را به رگبار بستند. پشت سرشان هم توپخانه و هواپیما شروع کردند بمباران جمعیت. مردم مثل دانه‌های باران می‌ریختند رو زمین. جهنم بود. دود و آتش و غبار به آسمان می‌رفت. صدای هولناک انفجار از همه طرف می‌آمد. بوی خون و باروت و خاک، تو هوا پیچیده بود. هاجر چندبار پلک زد. خیره شد به خونی که ریخته بود کنار جسد خلیل. زبانش بند آمده بود. اختاپوس سیاه بی‌کسی، بازوهای چسبناکش را پیچیده بود بیخ گلویش و نمی‌گذاشت نفس بکشد. دوست داشت همانجا بمیرد. ریحانا هنوز شیون می‌کرد. به زحمت بلند شد. رفت تو چادر. شاخه‌ی گل را برداشت. عمیق بو‌کشید. آورد گذاشت روی گل سینه‌ی خلیل. بغضش شکست. صدا به گریه بلند کرد:« داری پدر می‌شی خلیل.»
خبرگذاری الجزیره تعدادشهدای قتل عام اردوگاه نصیرات درمرکز باریکه غزه تا کنون به ۲۷۴ نفر و شمار مجروحان نیز به ۶۹۸ نفر رسیده است. 
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ فتح/۴ او کسی است که بر قلبها آرامش را نازل می‌کند. مگر می‌شود زندگی‌ات را به هم ریخته آفریده باشد خدای دانه‌های انار... @anarstory
420.2K
🌷 20 خرداد 1395 - سالروز شهادت رزمنده مدافع حرم، _عباس دانشگر فرازی از وصیتنامه شهید 🤲 خدایا . . . تو هوشیارمان ڪن تو مرا بیدار ڪن صدای العطش می‌شنوم صدای حـرم می‌آید گوش عالم ڪر است ... خیـــام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد مرضی بالاتر از این !؟ چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم روحمان از بین رفته بازیچه‌ی دنیاییم ... متولد سال ۱۳۷۲ اصالتا اهل سمنـان بود از پاسداران دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) یکی از جوان‌ترین شهدای مدافع حرم که در بیستم خرداد ماه سال ۱۳۹۵ ، در نبرد با تروریست‌ های تکفیری در حلب سوریه، مانند مادرش زهرا بینِ در و دیوار سـوخت و پَرڪشید او به خاطر ویژگی‌های درونی‌اش ، پس‌از شهادت به الگوی «جوان‌مومن‌انقلابی» برای جوانان تبدیل شد و بسیاری از جوانان از اقصی نقاط کشور علاقه‌ی خاصی نسبت به این شهید پیدا کرده‌اند.
273.2K
نیایش صبحگاهی 🌸 🍃 بارالها 🙏 صبح مان و روزمان را سرشار از خیر و بخشش و مغفرت و توفیق و استواری و استقامت بر صراط بندگی‌ات قرار بده🙏 خدایا🙏 همه بندگان توایم کلیدهمه بسته ها دست توست دواےهمه خسته ها دست توست به احسان ولطف خود، گره هاومشکلات همه راباز کن🙏 آمیـــن یا رب العالمین
: « ما امام فروش شده‌ایم و خبر نداریم. » ✍️ جلسه‌ی مدیران بود! مدیران که می‌گویم یعنی آنهایی که از همه بیشتر کار می‌کنند، از همه کمتر می‌خوابند، و از همه بیشتر به رفع نیازهای بقیه فکر می‌کنند. از همه بیشتر در دفتر هستند. از همه بیشتر دغدغه‌ی گسترش و پیشرفت کار را دارند. سن و سال هم ندارد. در بعضی بخش‌ها کم‌‌سن و سال‌ترین فرد، مدیر شده و بقیه هم با عشق، درکنارش کار می‌کنند و فرمان می‌برند. • موضوع جلسه را از ابتدا نگفتم! فقط یک سوال مطرح کردم : بهترین نیرو در واحد شما کیست و چرا ؟ هرکدام از بچه‌ها یکی از نیروهایشان را معرفی کردند و چند ویژگی بارز او را گفتند. و آقای فراهانی یکی یکی تمام این ویژگی‌ها را روی تخته نوشتند. ✘ تمام که شد، دیدیم یکی از این ویژگی‌ها در اغلبِ بچه‌های ممتاز، مشترک بود: «فکر کردن به دغدغه‌ی اول مجموعه و بکارگیری تمام تلاش برای رفع آن» یعنی چیزی که او فکر میکند و برایش تمام خودش را آورده وسط، با چیزی که مدیرش برای آن می‌دود یکیِ یکیِ یکی‌ست. تازه یکی از بچه‌‌ها گفت: فلان نیرویِ من همیشه زودتر از من نیازهای مرا تشخیص می‌دهد، و عموماً وقتی به او چیزی را می‌گویم، می‌بینم نصف راه را هم رفته است. گفتم : مثلِ خودِ تو ! خودت هم همینطوری هستی آخر! هر بار به نیازی میرسیم برایش فکر کرده بودی و یا بخشی از راه را هم رفته بودی. و این یعنی شما دو نفر در درک زمان، و تشخیص اولویت‌ها به فهم تراز و مشترک رسیده‌اید و این «حرکت دسته‌جمعی» یک امتیاز مهم در یک تشکیلات است که باعث می‌شود افراد دچار «زمان‌شناسی متفاوت»، درک متفاوت و درنتیجه سوء تفاهم نشوند و تشکیلات چابک به سمت مقصدش حرکت کند و از حملات عجیب و غریب شیطان و اختلاف‌انگیزی‌ها در امان بماند‎‌. همه بلدید اینرا : در دعای عهد می‌خوانیم که : و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه ... خدایا ما را قرار بده جزو کسانی که در رفع نیازهای امامش سرعت می‌گیرد و می‌دود به سمتش. آیا آنچه امروز از بچه‌‌ها گفتیم : تمرین همین فراز نیست؟ همه تایید کردند. • گفتم : آیا خود ما همه‌ی این ویژگی‌ها راداریم؟ و این مهمترین ویژگی را چی ؟ تصدیق کردیم که خیلی‌هایش را نداریم و در بعضی خصائص بچه‌ها از ما جلوترند. گفتم :هرگاه دیدیم، همه دارند : • چابک می‎‌روند و ما با هزار شک و شبهه و سوءتفاهم درگیریم و نمی‌توانیم حرکت کنیم، • یا مشغول عیب این و آنیم، • یا رشد و پیشرفت کسی روی مخ ماست و منتظریم جایی حالش را بگیریم، • یا توقع داریم فلان توقع‌مان برآورده میشد و نشد و حالا کند شدیم، • یا حالمان با چیزی غیر از این حرکت دسته‌جمعی خوش است، یعنی : ما امام فروش شده‌ایم و خبر نداریم. فقط «عاشق» می‎‌دود برای رفع نیازی کسی. اگر دیدیم چیزی نمی‌گذارد سرعت بگیریم برای رفع نیاز، یعنی به همان خَرسَنگی رسیدیم که باید تُف کنیمش بیرون تا سبک شویم وبرویم. • یکی از بچه‌ها گفت : اگر تمام این ویژگیها را کنار هم بگذاریم، می‌شود یک فرد تراز که برای هر کسی که اطرافش هست؛ امن است. گفتم : و این یعنی صاحب اسم «مومن». و امام از ما سربازی نمی‌خواهد! رسیدن به همین مقام امن را می خواهد، زیرا دولت او، دولتِ صالحان است! آنان که به مقام امن عشق رسیده‌اند! @ostad_shojae @anarstory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا همسری رو قسمتت کنه... روضه زنونه وقتی که میره، با دو سه تا غذا بیاد😁 @anarstory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلبریتی های غربی یکی پس از دیگری برای مردم مظلوم فلسطین به خط شدند. برای انسانیت صدایت را بالا ببر، برای شرافت صدایت را بالا ببر برای هزاران نفر که کشته شدند فریاد بزن… 🗣 Maytea @anarstory
دادگاه عالی اونتاریو دیروز بر اساس شکایت تعدادی از خانواده‌های جانباخته پرواز 752، هواپیمایی اوکراین را در مورد عدم توجه به هشدار «نوتام» سازمان هواپیمایی جهانی و صادر کردن مجوز پرواز در شرایط جنگی مقصر دانست. @BisimchiMedia
96.4K
همیشه .... سخت ترین نمایش،، به بهترین بازیگر تعلق دارد شاکی سختی های دنیا نباش،، شاید !!!! تو بهترین بازیگرخدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حوصله کنید و این نُه دقیقه رو ببینید و بشنوید. «چرا باید رأی بدیم» و «چرا به قله نزدیکیم» ‌ 💎
4_6003326306471647076.ogg
1.78M
✅️ متنِ زیبا 👌 به گمانم بزرگترین دارایی ِ زندگی ِ آدمیزاد، همین انسانهای اطرافش هستند ، همین کسانی که برایت پیغام می گذارند که اعلام می کنند حواس شان به تو هست . همین کسانی که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دل شان پی ِ تو، دل ِ تو و درد ِ توست که چقدر خوب تو را می خوانند . . . همین افرادی که پیگیرند...که نباشی دلگیرند... همین آدم هایی که دلتنگ ات می شوند و بی مقدّمه برایت می نویسند ، وقت هایی دو سه خط شعر می فرستند که بدانی خودت... وجودت... خوب بودن حال و احوالت برای کسی مهم است . . . آدمیزاد چه دلخوش می شود گاهی، با همین دو سه خط نوشته... دو سه خط پیغام، از کسی حتّی آن سر ِ دنیا . . . حسّ ِ شیرینی ست که بدانی بودن ات برای کسی اهمیّت دارد، نبودن ات کسی را غمگین می کند... وقت هایی هست که می فهمی حتّی اگر دلت پُر درد است، باید بخندی و شاد باشی، تا آدم هایی که دوستت دارند را، غمگین نکنی . . . خواستم بگویم که چقدر این دارایی های زندگی ام این انسانها، برایم پُر ارزش ند . . .😍 ♥️🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆به این میگن محتوا 👌به این میگن کار قشنگ 👏کار ساعات ها سخنرانی رو در چند ثانیه انجام داد. 🔆حتما ببینید
چقدر زود رسیدیم...
‌ من نگرانم... از رواج نوعی ادبیات تکفیری مخصوصا بین بچه های انقلابی نگرانم! نگرانی ام الزاما به این خاطر نیست که در نهایت کاندیدای مد نظر من یا آن‌ها رأی نیاورد؛ بیشتر نگران این هستم که این دوستان عزیزم قرار است با آن کم حجاب یا آن جوانکی که شبهات اعتقادی دارد یا آن آقا و خانمی که فریب خورده و قدری بی دینی می‌کند، چطور برخورد کنند⁉️ 😞 ما به درستی مدعی هستیم که ادبیات انقلاب اسلامی، یک «ادبیات تمدنی» است. ادبیات تمدنی در حداقل خودش باید «قدرت تفاهم و انحلال طیف گسترده ای از مخاطبین» را داشته باشد تا بتواند از آن‌ها یک «امت» بسازد. ‼️ آیا ما با این رویکرد تکفیری‌مان که علیه همدیگر داریم میتوانم این ماموریت امت سازی را انجام دهیم؟؟ این مسأله یکی از مهمترین امتحانات تمدنی ماست. 📌 ما در این مرحله نیازمند توجه به یک الگوی پیامبرانه هستیم: 1⃣ به رفتار تربیتی حضرت موسی در مصر توجه کنید که چطور با سعه صدر و تحمل بالا از بنی اسرائیلِ متفرق یک امت ساخت. 2⃣ به رفتار تربیتی حضرت مسیح که مجددا به یک بنی اسرائیلِ در هم ریخته تر از دوران مصر، روح حیات و زندگی بخشید. 3⃣ به رسول الله که در متن یک جامعه مشرک و چند پاره ظهور کرد. به خدا قسم معاصرین پیامبر هم بی حجاب بودند، هم شارب خمر بودند و هم بت می پرستیدند و... رفتار تربیتی رحمة للعالمین از آن‌ها یک امت ساخت پر از بزرگ مردانی چون سلمان و ابوذر و مقداد... در این برهه از انقلاب اسلامی و برای آنکه خدای متعال فرصت جهانی شدن را روزی ما کند، قدری به تجربه پیامبران فکر کنید و درس بگیرید. 🔰و اما نکته پایانی: برای اینکه تحمل کردن رقیب، برایتان سهل شود به رویای بزرگی که پیش روی ما قرار دارد فکر کنید. ما قرار است مقدمه ساز آقایی باشیم که یملاء الارض قسطا و عدلا ما این رویا را دور نمی‌بینیم؛ انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا این رویا که در بیانیه گام دوم با عبارت تمدن نوین اسلامی نام برده شده، آنقدر هیجان برانگیز است که برای رسیدن به آن می توانی همه آن‌ها که با تو کمی زاویه دارند را تحمل کنی. رویای بزرگ سینه آدم را فراخ می‌کند و شرح صدر می‌دهد. فهم این برادر کوچک شما می‌گوید پروردگار به آدم‌هایی که شرح صدر اندکی دارند و حتی با برادران دینی خودشان کنار نمی آیند، ماموریت های بزرگ و جهانی نمی‌دهد. خواهشاً قدری فتیله «احساس تکلیف های بیجا و تخریب رقبا» را پایین بکشید. خدا «شهید رییسی» را رحمت کند که واجد همه این صفات حمیده و تمدنی بود. چقدر جای این سیّد شهید خالی است.😔 📝کوچک همه شما: محمد امین نخعی https://t.me/+opweGD3wb_MwZjQ0
💢مرگ قلم ▪️وقتی مدتی می‌نویسی و بعد فرصت نوشتن نداری. 🔻مردابی از واژگان در ذهنت پدید می‌آید. 🔻بوی خوشایندی از افکارت به مشام نمی‌رسد و احساس می‌کنی که ذهنت منقبض شده و آن پویایی سابق را ندارد. ▪️نوشتن جریان بخشی به تفکرات و اندیشه‌هاییست که اگر در مخزن ذهن بمانند تبدیل به خوره می‌شوند و آن ذهن روشن و پویا را به تاریکی و سکون می‌کشانند. ❓اما چه می‌شود که قلم از دست نویسنده به زمین می‌افتد؟ ❓مگر این قلم مانند اسلحه برای نویسنده نیست؟ ❓مگر جز اینست که نویسنده با قلمش ظهور می‌کند و به مقام هادی و راهنما برای جامعه نایل می‌آید؟ ❓پس چرا زمانی مرگ قلم رقم می‌خورد و نویسنده از رسالتش دست‌ می‌کشد و قلم را رها می‌کند؟ ▪️شاید یکی از علت‌های مرگ قلم، اشتغال نویسنده به کاری غیر از رسالتش باشد. ▪️علت این اشتغال به غیر هرچه هست موجب مرگ قلم است و بعد از قلم نوبت به مرگ تعالی و پویایی جامعه می‌رسد. 🔹فقط به یک توصیه بسنده می‌کنم که اگر نویسنده‌ای را در حال نوشتن دیدید بگذارید تا بنویسید و او را به چیزی مشغول نکنید؛ اگر دلتان برای آینده می‌سوزد. @toolid_mohtava
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین. @anarstory
«حواس‌پرت» حدود ۱ ماه شده که ما فهمیده‌ایم زن‌عمو سرطان دارد. روزی که جواب آزمایش نهایی شد، خبردار شدیم و فردایش باید شیمی درمانی شروع می‌شد. باید هر چه زودتر سد راه سلول‌های منافق خاک تنش می‌شد؛ هرچند شیمی درمانی تر و خشک سلول‌ها را باهم می‌سوزاند. تر و خشک بیمار و خانواده‌اش را هم. فاطمه مثل مامانش موهایش را پسرانه زد. حتی اگر نمی‌زد هم در فشار تحویل تکالیف و امتحانات پایان‌ترمش هم‌زمان با پرستاری، خانه‌داری و مهمان‌داری، موهایش می‌ریخت. موهای سر فداکارترین قسمت بدن هستند، هر کجای بدن کم می‌آورد برای بقای آن قسمت از خودشان می‌گذرند! هیچ کس هم به این همه فداکاری‌شان راضی نیست! زن‌عمو روحیه‌اش را باخته بود و محمدحسین ۲-۳ ساله‌اش را از خودش دور می‌کرد که در نبودش بچه آسیب روحی جدی نبیند. زهرای ۱۰ ساله از غم بیماری مامانش در تب می‌سوخت و از اصطکاک و جرقه‌‌های نوجوانی دختر و مادری‌شان خبری نبود. تب و کوتاهی موها تنها واکنش فیزیکی خانواده‌شان نبود. داغ دل فاطمه هر روز پخته‌ترش می‌کند. از صدای دویدن زهرا و محمدحسین بالای سرمان خبری نیست چون زن‌عمو استراحت لازم دارد. علاوه بر این‌ها، فکر می‌کردم فشار بیماری برای عمو اقتصادی هم باشد. با یک حساب سرانگشتی تغذیه روزانه بیمار سرطانی به ۱ میلیون نرسد، تغذیه ۲-۳ روزش حتما می‌رسد. بماند که اعضای خانواده هم باید خودشان را تقویت کنند برای رسیدگی به بیماری که بهبودش هیچ تاریخ مشخصی ندارد. هزینه‌ی آمپول‌های چند ده میلیونی و شیمی درمانی هم بیاید رویَش. روز اول شیمی درمانی زن‌عمو، مامان همراهش بود و تعریف کرد که متوجه شده درمان سرطان رایگان شده. تعجب کردم و خدا را شکر. «درمان سرطان رایگان شد» را در گوگل زدم که تاریخ خبر را ببینم. برای دولت سیزدهم بود؛ دولت شهید رئیسی. عمو تنها کسی نیست که نمی‌داند این خدمات از طرف چه کسی است. بعید می‌دانم اگر فهمیده باشد، هنوز هم معتقد باشد که شاه باید بیاید مملکت را درست کند و آخوندها باعث همه‌ی مشکلات کشورند. هر چند بعید هم می‌دانم در درد بیمارداری حواسش به این چیزها باشد؛ خدا را شکر که حالا فقط درد بیمارداری دارد نه فشار اقتصادی درمان... ✍حُرّه.عین ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ http://eitaa.com/by_horre
💠 حوزه هنری استان یزد برگزار می‌کند: 🎤 دومین کارگاه آموزش مصاحبه در تاریخ شفاهی ✅ مدرس: استاد محمد قاسمی‌پور (نویسنده و پژوهشگر) 🔺ثبت نام رایگان از طریق👇 https://artyazdplus.ir/paydari3/ ⏰ زمان: چهارشنبه 30 خرداد 1403|ساعت 16 📍مکان: چهار راه فاطمیه، ابتدای خیابان آیت الله کاشانی، کوچه آزادی، حوزه هنری استان یزد @artyazd_ir
41 🔸 حجت الاسلام منتخب بخش پادکست اولین جشنواره ملی فرهنگی و هنری مستوره شد. 🆔 @kanoonqomiribu