eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌اوایل نامزدی داشتم با همسرم چت میکردم...😌 یه جمله محبت آمیز بهم گفت🙈 منم میخواستم جلوش کم نیارم رفتم و از یه کانال یه جمله قشنگ کپی کردم و تو پیوی شوهرم پیست کردم😄😄 منم خیلی سرخوش که ایول عجب چیزی گفتم و این دیگه بیشتر عاشق من میشه😌 گفت: خودت گفتی؟؟!🧐 منم گفتم: بله پس چی!!😌😇 یهو گفت: پس اونا چیه پایینش؟🤨😒 چشمتون روز بد نبینه😭😭 نگاه کردم دیدم لینک و اسم کانال رو پاک نکردم😩😩 نصیب دشمن نکنه همچین اتفاقی رو😓 خدا میدونه چطوری من ماسمالی کردم این قضیه رو ولی هنوزم یادش نرفته و گاهی کلی بهم میخنده😅🙂 . . ''📩'' [ 541 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - سلام فاطمه - محمد غلوم.mp3
5.2M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 • عِشق در عالم فنا مي‌شد... اگر زهراۜ نبود .🪐 ! . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
قسمت اول رمان ازسوریه تا منا🌸👇 https://eitaa.com/heiyat_majazi/50883
•[🎨]• •[ 🎈]• وقتی‌از‌میان‌درد‌ رشد‌نکنی... •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . ناگهان دلم هوای تو را کرده راستش را بخواهی، ناگهان فکر کردم تو کنار منی چقدر تو را دوست می‌دارم، خدای من چقدر... :)🌈🫶 - احمد شاملو . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوده ] مادرم صدایم کرد : ریحانه جان ، آ
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] شب دیر وقت بود که به خانه برگشتیم دیدن تصادفی نواب خواب را از سرم پرانده بود زهرا هم اثری از خواب در چشمانش نبود انگار _زهرا یکم از خودت بگو ، از شوهرت خانم متاهل با شیطنت نگاهم کرد : اینجانب زهرا نواب فرزند محمد نواب ، متولد پنجم تیر ماه ، بیست و هشت سالمه وقتی سکوتش را دیدم خودم سوالاتم را ردیف کردم : شغل ؟! با هیجان به چشمانم چشم دوخت : پلیس چپ چپ نگاهش کردم : نصفه شبی منو مسخره کردی ؟! دستی به پیراهنش کشید : نه به جون خودُم ! دانشجوی دانشکده افسری بودُم ! با ذوق ای جانمی گفتم و او ادامه داد : همسر عزیزم پاسداره تو یکی از ماموریت های مشترک آشنا شدیم با لبخند به محبت میان کلامش فکر کردم _ زندگی پر از هیجانی دارین ، مگه نه ؟! زد زیر خنده و آره ای میان همان خنده شیرینش گفت _ الان رفتن ماموریت؟! از عمد ، هایی گفت _ حالا فردا کجا بریم ؟! روی تخت دراز کشید و به سقف خیره شد : حالا خستگی امشب از تنمون بره بیرون ، برا فردا هم فکری میکنُم نیم ساعتی که گذشت ، احساس کردم به خواب رفت چشم دوختم به موهای بلند خرمایی رنگش و فکرم رفت پی کارون امشب ! نمیدانم چرا تشنه دانستن از او بودم ! چرا انقدر باید سر راهم قرار بگیرد ؟! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدویازده ] شب دیر وقت بود که به خانه برگشتی
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] سه روزی گذشته بود تمام این سه روز را همراه زهرا و عطیه اهواز را زیر و رو کرده بودیم و گه گاهی هم نواب همراهی مان کرده بود با همان سکوتش ! امشب را کنار حوض حیاط با صفای پدری زهرا سپری کردم و به فکر رفتم این روز ها حالم کمی عجیب بود، حس می کردم چیزی در وجودم تغییر کرده اصلا هر بار صدای نواب یا لبخندش را می دیدم انگار سقوط آزاد را تجربه می کردم دلم داشت ناسازگاری می کرد دلی که بعد سعید قرار بود دل به دل مردی ندهد! حتی اگر آن مرد امیر علی نواب باشد کسی که مردانگی و معرفت از تمام وجناتش می بارید ! اصلا من برای او وصله ناجوری بودم همسر او باید کسی بود مثل فاطمه یا عین خواهر خودش! نه منی که خودش فلسفه برایم بافته بود تا بشوم ریحانه حالا! کاش کسی از سردرگمی نجاتم بود اگر علاقه ای هم شکل گرفته بود باید ریشه اش را می خشکاندم اصلا من کجا و نواب کجا ؟! اما عین تا قاف کلمه ترسناک (عشق)را از خودش آموخته بودم پس نام حسم به سعید چه بود ؟! عادت ؟! یا هوس ؟! هر چه که بود عشق نبود! وگرنه باید بعد او زنده نمی ماندم! حسم به نواب ... حسی که از همان اولین دیدار در دلم رخنه کرد ماورای این حرف ها بود با چشمان تر خیره صفحه گوشی ام شده بود که عکس چهره ام را قاب گرفته بود ناخودآگاه شعری در ذهنم جان گرفت : تو از کی عاشقی ؟! این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ، مدت هاست (فاضل نظری ) عشق همچو پیچکی به دور قلب بی نوایم پیچیده بود و جدا کردنش در توانم نبود اصلا مگر میشد پیچک را از دور چیزی باز کرد ؟! به دلم رجوع کردم نقش نواب را باید همین امشب معلوم می کردم سقف دلم پر بود از تار عنکبوت و روی میز تنهاییش غبار نشسته بود [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . دوباره با تو دلـم✨ گرم گفتگو شده‌است😌 سکوت در حَرمـت💕 یا رئوف، جایـز نیست!☁️ . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» الان غُل ژدناتون تمون سُد؟ [😒] وِتالَت تون شی؟ تمون سُد؟ [😏] وتالت میتین؟؟[🤪] [🤪] لژّت بُلدیم 🏷● ↓ 🤨😆وتالت میتین: میدین ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ☝️شنوایی یکی از موارد پنجگانه است که در هنگام کودکی کارایی بسیار برجسته‌ای دارد. 👈هنگامی که برای کودکان داستان می‌گوید حس شنوایی او را درگیر می‌کنید. کودک دوست دارد با پدر و مادرش کنش و تعامل داشته باشد. داستان های پیش از خواب به بهبود روابط میان فردی کودک و پدر و مادر می انجامد. «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . «😌» گُل چو خَندید، «😚» مَحال است دِگر غُنچه شوَد... «🤩» سَر چو آشُفته شُد از عِشق، «🤤» بِسامان نشوَد...‌! . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. ❄️'| |' .| . . ‖↵ گَشتم‌ بِہ‌ هر ڪُجا💫 ڪِہ‌ ڪُنم‌ وصف‌ این‌ ڪَلام📝 ‖↵ تَفسیرِ ؏ـشق‌❤️ نٰام‌ِ سیِدعلے گَشت‌ والسَّلام✋ |✋🏻 |📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1698» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|