فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐹
⏝
֢ ֢ #نےنے_شو ֢ ֢
.
ڪیوتترین صحنه از یه خواهر و برادر🥹🥺❤️🩹
𐚁 نازُڪتَراَزگُلوخوشبوتَراَزگُلاب
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🐹
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_ششصدوهشت مانی شانه بالا میاندازد و با بیخیالی میگوید:من
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدونه
نیکی از جا میپرد
:_وای نه،این چه حرفیه آخه؟!
مانی میگوید:باشه،پس حقیقت رو انتخاب کن و اسم مردی که عاشقشی رو بگو!
پشتم تیر میکشد.
همانقدر که مشتاقم نامم را از زبان نیکی بشنوم،همانقدر هراس دارم که شنیدن نام مرد دیگری
مرگ را پذیرای قلبم کند.
نیکی،در تنگنای بدی قرار گرفته.
نگاهش را ملتمسانه به من می دوزد.
دلم برایش ضعف میرود،یک لحظه تصمیم میگیرم او را نجات دهم و بازی را همینجا متوقف
کنم،اما مانی سریع دستش را روی زانویم میگذارد و مرا به آرامش دعوت میکند.
نیکی سردرگم میگوید:این خیلی بیانصافیه!چند نفر به یه نفر؟!
دلم میخواهد فریاد بزنم من با توام عزیزدلم.
قلب و روح مسیح همراه توست.
همشانهی سپاه چشمانت...
قلب من،سرباز بیپناه چشمانت شده.
کنار صف طویل مژههایت!
اگر تو برابر همهی دنیا باشی،من تک و تنها به جنگ کل عالم میروم.
من،در این بازی مسخره که هیچ،در جهنم این دنیا هم تنهایت نخواهم گذاشت ..
*نیکی*
مستأصل به مسیح خیره میشوم.
نگاهش به چشمانم میافتد.
آمرانه رو به مانی میگوید
:_بسه مانی،اذیتش نکن
مانی،با عصبانیتی ساختگی میگوید:قوانین بازی رو زیرپاهاتون نذارین،وگرنه من میدونم و
شما...
مسیح به طرفم برمیگردد
با درماندگی شانه بالا میاندازد و به مانی اشاره میکند.
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوده
صدای تالاپ و تولوپ قلبم درون سینه،گوشهایم را پر کرده.
انگار به جای تپیدن، "مسیح...مسیح" میخواند.
سلولهای قلبم،دم گرفتهاند!
سرم را پایین میاندازم.
افکار مختلف روی خط اعصابم رژهای هماهنگ میروند و در آخر سوت بلندی درون کاسهی سرم
میکشند.
میان افکار مختلف سفید و سیاه،میان دوگانگیهای احساسی و عقلانی و میان آتش و دود
پرشده در چشم علاقهام،جرقهای درون مغزم دست و پا میزند.
اول کمی پوچ به نظر میآید،اما کمکم جان میگیرد و نهال رسیدهی فکر هوشمندانهای میشود.
سرم را بالا میآورم.
نگاه منتظر مانی و از آن بیشتر مسیح را از ده فرسخی میشود حس کرد.
با لبخندی کنج لبم میگویم
+:من جرئت رو انتخاب میکنم،سیگار میکشم.
مانی با ناراحتی،پشت دست راستش را کف دست چپش میکوبد.
چشم هایش گرد میشوند و با تعجب آمیخته به ناراحتی به مسیح نگاه می کند.
مسیح هم به من خیره میشود.
:_چی میگی نیکی؟؟به همین راحتیه مگه؟؟سیگار میکشی؟؟
با شیطنت میگویم
+:چیزی نمیشه مسیح،نگران نباش...
مسیح خودش را به سمتم میکشد
:_نیکی جان..کوتاه بیا...سیگاره،شوخی بردار نیست..
با آرامش نگاهش میکنم
+:نگران چی هستی آخه؟؟یه پک آدم رو معتاد نمیکنه..
مانی با شیطنت جعبهی سیگار مسیح را برمیدارد و خودش را کنار من و مسیح میکشد.
سیگار را بین لبهایش میگذارد و فندک را برابرش میگیرد.
صدای تیک تیک فندک،دودی که رقیق بلند میشود و بعد سیگاری که بین دو انگشت مانی،به
طرفم میگیرند.
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدویازده
سیگار را با احتیاط از مانی میگیرم و به پودر شدن نوکش خیره میشوم.
مانی اغواگرانه میگوید:خب نیکیخانم...الوعده،وفا...آخه چه کاریه دختر؟
یه کلمه میگفتی و خودت رو خلاص میکردی.
مجبور نبودی سیگار بکشی..
ببین نیکیجون،همیشه با یه پک دو پک شروع میشهها..
همین مسیح،مگه معتاد بود؟
نه!
جوون بود،سرحال بود،ورزشکار بود،رفقای ناباب زیر پاش نشستن و یهو دیدیم کارتن خواب شده!
بله،اونجوری نگاه نکن،مگه نمیدونی این مسیح جان ما،یه معتاد بیچاره ی تزریقیعه...
تو ام اولش یه پک میکشی بعد معتاد میشی،بعد فرش زیر پات رو میفروشی، بعد دیگه
هیچی پول نداری،میری موادفروش میشی..
اسیر این باندهای موادمخدر میشی...همهچی از همین یه پک دو پک های تفریحی شروع
میشهها...
پسفردا نگی به من نگفتی!
سر تکان میدهم
+:نگران نباشید آقامانی..من یکی رو دارم که همیشه مراقبمه..
و آرام به مسیح نگاه میکنم.
نگاه مسیح،پر از خشنودی است.
اما صدایش نگران..
:_نیکی میخوای بازی رو تموم کنم؟
سر تکان میدهم و سیگار را بالا میآورم.
مانی میگوید:بکش معتاد بعد از این،ببینم چطو..
صدای پر از خشم و سرزنشگر مسیح باعث میشود مانی حرفش را قطع کند.
:_مانی
سیگار را بالا می آورم و به طرف مسیح میگیرم
+:مسیح ی پک عوض من میکشی؟؟
مانی اعتراض میکند...
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدودوازده
:_عه نه،اصلا قبول نیست...نمیشه...به هیچ وجه..
میگویم
+:چرا نمیشه آقامانی؟!مسیح خودش میگه ما این حرفا رو باهم نداریم.
به طرف مسیح برمیگردم و حرفم را ادامه میدهم
+:بین ما این چیزا نیست..
یادته گفتی ؟!من و تو فرقی با هم نداریم،داریم؟
مسیح با لبخندی عجیب سر تکان میدهد و سیگار را از دستم میگیرد.
پک عمیقی میزند و سرش را بلند میکند.
میخواهد دوباره کام بگیرد که مانع میشوم
+:نه مسیحجان،همون یه پک بس بود..راضی شدین آقامانی؟؟
مانی به طور خاصی به من و مسیح خیره شده،انگار با سوال من به خودش میآید،سریع
میگوید:بله بله...ولی فقط یه سوال...اینو جواب بدی دیگه کاری به کارت ندارم.
میخواهم اعتراض کنم که میگوید:نترس سوال سختی نیست..
فقط بگو،اسم این مرد مورد علاقهات،"سین" داره؟
مردد نگاهی سریع به مسیح میاندازم و تند،سر پایین میگیرم.
ِ سیندار مگر تا این حد بلند بود که به گوش مانی هم رسیده
صدای کرکنندهی علاقهام،به مسیح
باشد؟
نمیتوانم دروغ بگویم.
بعد هم،این همه اسم سیندار مذکر!
مسیح،سجاد،احسان،سعید،سیاوش..
سیاوش!
نکند او را...چاره ای ندارم.
آرام سر تکان میدهم و انگار خیال مانی راحت شده باشد،نفسی از عمق جان میکشد.
زیر چشمی نگاهی به مسیح میکنم.
سرش را پایین انداخته و با اخم،به نقطهای نامعلوم خیره شده.
مانی میگوید:یه دور دیگه میچرخونم.بعدش بریم نهار...
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
╕⚠️ هیچوقت
│♻️ قابل مقایسه
╛❗️ نیستند!
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰#⃣ #ماه_رجب | #فوری_سراسری
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1590 𓈒
𐚁 مَنمَدَدتَنهاطَلَباَزذاتِحِيدَرمےڪُنَم
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🌙
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱
⏝
֢ ֢ #دلانه ֢ ֢
.
اگر خدا بخواهد دو قلب را
به یکدیگر نزدیککند
این کار را میکند...🙂♥️
.
𐚁 مَنبَعِاِستورےهاۍعاشِقونه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📱
⏝
🌤
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
بگذار كه بر شاخهی اين صبحِ دلاويز
بنشينم و از عشق سرودی بِسرايم🌱
#فریدون_مشیری
𐚁 یِڪصُبحمُعَطَّلِسَلامَتماندِه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🌤
⏝
📿
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
🔅مَتَى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِكَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَى،
۞﴿کی شود که از چشمۀ آب زلال تو ما بهرهمند شویم که عطش ما طولانی گشت ﴾❤️🩹
🔅مَتَى نُغَادِيكَ وَ نُرَاوِحُكَ فَنَقِرَّ عَيْناً،
۞﴿کی شود که ما با تو صبح و شام کنیم تا چشم ما به جمالت روشن شود...﴾🥺🌱
☜ مفاتیح الجنان، دعای ندبه
#امام_زمان
𐚁 قَشَنگتریننِعمتِخُدابامَنه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📿
⏝
🤭
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
🎀در برابر هر کاری که همسرمان برای ما انجام می دهد از او تشکر کنیم🥰
🏮کمترین تشکرها ، تشکر زبانی است.😍
این کار یعنی اینکه ما به فعل طرف مقابل اهمیت داده و قدر کارهای او را میدانیم.🖇♥
✨امام علی (ع) :
انسان کریم در برابر اندک ، سپاسگزاری میکند و انسان پست در برابر کار زیاد هم ناسپاسی میکند.🍂🗿
🔅عیون الحکم و المواعظ ص47
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
𐚁 تَنهاتویےڪهمےڪِشےاَمسَمتِزِندگے
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🤭
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
ای دوست به دوستی♥️ قرینیم ترا
هرجا که قدم نهی زمینی✨ ترا
در مذهب عاشقی 🌱روا کی باشد
عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا💚
𐚁 باعِثِخوشحالۍجانِغَمینِمَنڪُجاست؟
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🧣
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
تنها قلبم کافی نیست
با استخوان هایم هم دوستت دارم :)
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
𐚁 مُعادِلهۍپیچیدهۍدوستداشتَن
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
💍
⏝