eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌🍃 خب دورهمی امشبمون ب پایان رسید نظرتونو دراین مورد میشنویم پیشنهاد و انتقاداتتونو با جان پذیرایم☺️ @Khadem_Daricheh کانالمونو ب دوستاتون معرفی کنید😉 💌🍃
🐹 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . از لحاظ حجم لپ🥹 تپولۍ خوردنی🤩🥰😋 𐚁 نازُڪ‌تَراَزگُل‌وخوش‌بوتَراَزگُلاب ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🐹 ⏝
🪁 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ ‌ 📆) یک سال 12 ماه 365 روز 8760 ساعت 525600 دقیقه 3153600 ثانیه هر روز ☀️ هر شب 🌚 هر موقعی که فکرشو کنی... دوسِت دارم...🤍 (: 𐚁 بِگو‌اِی‌نازَنین‌دَرسَرچه‌دارے؟ ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🪁 ⏝
👑 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ در صحن✨️ همین سمت حرم💫 یاد شماییم❤️ با نیت لبخند تو😌 مشغول دعاییم🌱 . 𐚁 سَررِشته‌‌ۍشادےست‌خیال‌ِخوش‌ِتو ╰─ @Asheghaneh_Halal . 👑 ⏝
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 𔔀👀 .. گفت در چشمـان من 🙃𖠵 غرقِ تماشایـی چقدر.. 𔔀😎 .. گفتـم آری! خود نمی‌دانـی 🥰𖠵 که زیبایـی چقدر.. . 𐚁 منبع استوری هاے عاشقونه ╰─ @asheghaneh_halal . 📱 ⏝
📱 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ناگهان آمدی و تلخی دل شیرین شد ، مثل یک حبه قندی که به چای افتادست .😁♥️ . 𐚁 مَنبَعِ‌اِستورےهاۍ‌عاشِقونه ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📱 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_پانصدوهشتادوهشت اما چون تو یکم بی حوصله بودی گفتم مزاحمت
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . شاید بشه از خانم آشوری هم یه چیزایی قرض گرفت! ظرف سماق را درمیآورم. با دو پیاله‌ی سفید که یک ردیف گلهای ریز طلایی نزدیک لبهاش نقاشی شده. درون یکی از پیاله‌ها سماق میریزم و درون دیگری،یک حبه سیر میگذارم. مسیح میگوید +:فکر میکنم سرکه هم داشته باشیم.. سر تکان میدهم :_نه،نداریم... به طرف سالن میروم. رومیزی ترمه‌ی سفید و طلایی ر ا برمیدارم و روی میز گرد کوچک خاطره،میاندازم. آینه‌ی کوچک را رویش میگذارم و قرآن را برابرش باز میکنم. ساعت سفیدم را کنار قرآن و پیاله‌های سماق و سیر را کنارشان میچینم. صدای رفت و آمد از راهرو میآید. آرام به طرف در میروم و از چشمی بیرون را نگاه میکنم. چند مرد و زن جوان با چند بچه‌ی کوچک به طرف خانه ی آقای آشوری میروند. فکری به سرم میزند. چادرم را سر میکنم و از خانه بیرون میروم. در واحد آقای آشوری را میزنم. خانم آشوری،پیرزن مهربان همسایه در را باز میکند. * دور میز نشسته‌ایم. سبزه و ماهی و سرکه و سمنو،از خانم آشوری گرفتم! بچه هایشان برای سال نو مهمان منزلشان بودند و هرکدام سبزه و ماهی آورده بودند! مسیح نگاهی به ساعت میکند. میگویم :_ساعت هشت سال تحویله...اینم از سال نود و چهار.... بلند میشوم 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_ببخشید..چند دقیقه بعد میام. +:کجا میری؟ نگاه کوتاهی به مسیح میکنم :_زود میام،یه دعا بخونم و بیام +:میشه همینجا بخونی؟ نگاهی به اطراف میاندازم. سر تکان میدهم. :_الآن برمیگردم. چادر نماز و مفاتیحم را برمیدارم و دوباره وارد سالن میشوم. بدون توجه،به مسیح،روی فرش کوچک وسط سالن،مینشینم و زیارت عاشورا را شروع میکنم. یک لحظه حواسم پرت مسیح میشود. دستش را زیر چانه‌اش گذاشته و نگاهم میکند،انگار جذابترین و مهیج‌ترین فیلم را تماشا میکند. سر تکان میدهم و دوباره مشغول خواندن میشوم. لعن آخر را میفرستم و برای سلام،از جا بلند میشوم. به طرف قبله،منتهی کمی به سمت راست مایل میشوم،دست روی سینه میگذارم،کمی سرم را خم میکنم و به سیدالشهدا و حضرت زین‌العابدین و فرزندان و یاران حضرت درود میفرستم و سر جایم مینشینم. "اللهم خص انت اول ظالم بالعن منی"... بدون توجه به مسیح که از نشستن و برخاستن‌هایم تعجب کرده به سجده میروم. "اللهم لک الحمد،حمد شاکرین"... سرجایم مینشینم. اشکی که همیشه،بعد از سلام آخر از چشمم میچکد،با سرانگشت میگیرم و دو رکعت،نماز زیارت میخوانم. سلام آخر را که میدهم،سریع بلند میشوم. دوست ندارم معرض توجه باشم،بالاخص که مسیح بی‌هیچ حرکتی همچنان به من خیره شده. چادر و مفاتیحم را روی میز میگذارم و به طرف هفتسین کوچکمان میروم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . مسیح،به طرز عجیبی نگاهم میکند؛ انگار یک موجود افسانه‌ای دیده. با لبخند دستم را جلوی صورتش تکان میدهم. :_چیه؟از چی اینقدر تعجب کردی؟ مسیح نگاهم میکند،با حیرت و شاید با تحسین.. انگار با خودش حرف میزند +:چقدر نورانی شده بودی.. تک سرفه‌ای میکند.انگار به خودش آمده. +:چی کار میکردی؟ خیلی عادی جواب میدهم :_زیارت عاشورا میخوندم...بعدش هم نماز زیارت.. آب دهانش را قورت میدهد و میگوید +:علت خاصی داره؟یعنی منظورم اینه که... سر تکان میدهم :_نه ،یعنی توصیه نشده ولی خب... میگن اگه لحظات اول سال یه کار خاص انجام بدی،تا آخر سال اون کارو تکرار میکنی.. خرافه است،میدونم. ولی مسئله اینجاست که دلم میخواد آخرین دعایی که هر سال میخونم زیارت عاشورا باشه... ذکر امام حسین،همیشه بهترینه.. یعنی هر روز ،یکی از بهترین اعمال روز، زیارت سیدالشهدا ست.. مسیح،متفکر، سر تکان می دهد. لبهایش را جمع میکند و در چشمانم خیره میشود،عجیب،طوری که معنایش را نمیفهمم. +:خیلی دوسش داری؟ چند لحظه طول میکشد،تا بتوانم حرفش را تجزیه کنم. لبخندی ناخودآگاه روی لبهایم مینشیند. :_اوهوم..خیلی،خیلی بیشتر از خیلی موهای مشکی جلوی پیشانی‌اش را با دست مرتب میکند. نگاهم هنوز درگیر چشمانش است. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +:ببخشید اینطوری میپرسم،ولی چطور کسی رو که هزار و چهارصد سال پیش زندگی میکرده رو دوست داری،اونم اینقدر عمیق؟ سر تکان میدهم :_امام حسین ، یه مکتبه...یه روشه... یه کشتی عه،کشتی نجات واسه ما شیعه‌ها...یه چیزایی رو نمیشه گفت.. باید حس کرد،باید طعمش رو چشید،بعضی چیزا رو نمیشه توصیف کرد... باید با جون و دل ، باید با چشم دل دید... بیشتر حسی که به سیدالشهدا داریم،محبته..که اینم طبیعیه... هر آدمی ، اگه به فطرت خودش نگاه کنه،محبت ولی خدا رو توش میشه حس کرد... مثل محبت پدر... فقط هم مختص شیعه‌ها نیست... ارمنیا،مسیحیا،حتی اهل سنت هم به سیدالشهدا ارادت دارن... سرم را پایین میاندازم،تا بغضی که با شعف راه گلویم را سد کرده ،قورت بدهم. مسیح دوباره میپرسد +:ببخشید،ولی چطوری این همه واسه اش عزاداری میکنین؟ من واقعا قصد توهین ندارم،ولی عزیزترین قوم و خویش یه نفر که میمیره،نهایتا تا یه سال فراموش میکنه،به قول معروف میگن "خاک سرده " هیچ کسی هم بعد از مرگ اطرافیانش از غصه نمیمیره،ولی این همه عزاداری واسه امام حسین رو درک نمیکنم... دهانم باز میماند،این حجم از معرفت را برای مسیح،در تصور نداشتم. سعی میکنم خوش حالیم را پنهان کنم. مسیح،مثل یک شاگرد روبه‌رویم نشسته و میخواهد بداند... :_همین دیگه...یه حدیث از رسول خدا هست که میفرمایند:"همانا در قتل حسین،حرارتی در قلوب مومنین است که هیچگاه سردنمیشود"... سیدالشهدا،راز خداست...معجزه ی خداست... به قول خودت،هر داغی سبک میشه،سرد میشه.. ولی داغ مصیبت سیدالشهدا هر سال سنگین تر میشه،هر سال پرشکوه تر برگزار میشه... 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝