eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی شهید دانشگر
83 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
تندخوانی‌جزء 24۩معتزآقائی.mp3
3.98M
㉔ تندخوانی جزء بیست و چهارم قرآن 🎙 استاد معتز آقایی التماس دعا 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🔴با «ابن ملجم» مهربان باش 🌹امام علی علیه السلام وقتی به هوش آمدند، نگاهشان به «ابن‌ملجم» افتاد كه دست هايش را بسته بودند. امیرالمومنین با صدايي ضعيف فرمودند: «اي ابن ملجم! جنايتي هولناك مرتكب شدي. آيا براي تو امام بدی بودم كه اين گونه مرا پاداش دادي؟ آيا به تو احسان نكردم؟» 🌹سپس امام علی علیه السلام به امام حسن علیه‌السلام فرمودند: «پسرم! با اسير خود مدارا كن و درباره‌ي او رحمت و مهرباني پيش‌گير. آیا نمي‌بيني كه چشم‌هاي او از ترس چگونه گردش مي‌كند و دلش مضطرب است؟!» ♦️امام حسن عليه السلام فرمودند: «او به شما ضربت زده و دل ما را به درد آورده، ولی دستور می‌دهید با او مدارا كنیم؟» 🌹امام علی علیه السلام فرمودند: «آري پسرم! ما از اهل بيت رحمت و مغفرتيم. به حقي كه به گردن تو دارم، از آن چه خود مي‌خوري، به او بخوران و از آن چه خود مي‌آشامي، به او بياشام. او را به غل و زنجير مكش و دست‌هايش را نبند» 📚بحارالانوار - جلد ۴۲ - صفحه ۲۸۷ 📚منتهی الآمال - جلد ۱ - صفحه ۱۸۷ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🤲 دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...» ✍ العبد محمدتقی بهجت: آقایی می‎گفت: محضر حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف مشرّف شدم، ولی نمی‎دانستم اصلاً محضر چه کسی هستم! کمی صحبت کردیم و با هم حرف زدیم. بعد از این‎که دیدارمان تمام شد، یک‎دفعه به خود آمدم که ای وای کجا بودم؟! محضر چه کسی بودم؟! این آقا چه کسی بودند؟! اما دیدم دیگر گذشته است. ✨ این آقا می‎گفت که من ضمن صحبت‎هایم به ایشان عرض کردم: خیلی میل دارم یک کاری انجام دهم؛ یک عملی را انجام دهم که بدانم مورد توجه حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است و بدانم اگر من آن کار را انجام دهم، مورد توجه حضرت می‎شوم. کار خوبی باشد و مورد پسند حضرت باشد. مدام این‎ها را تکرار کردم. 💫 حضرت فرمود: یکی از آن کارهایی که خیلی مورد توجه واقع می‎شود، این است که به محض این‎که صدای اذان بلند شد، دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...» را بخوانی! ✨[این نقل] خیلی موافق اعتبار است! 📚برگرفته از کتاب «حضرت حجت علیه‌السلام »؛ مجموعه بیانات آیت‌الله‌ بهجت قدس‌سره درباره حضرت ولی‌عصر (عج) ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🌾🌾🌾🌾🌾 🔆پس تو همشهری برادرم هستی؟ ❄️اختناق و وحشت سراسر محيط مكه ، را فرا گرفته بود. مكه در سكوتى مرگبار دوران سپرى مى كرد، پيامبر تصميم گرفت به جاى ديگرى برود. طائف در آن روز مركزيت خوبى داشت ، بر آن شد تا يكه و تنها سفرى به طائف نمايد، و با سران قبيله ثقيف تماس ‍ بگيرد و آئين خود را بر آنها عرضه بدارد، شايد از اين طريق موفقيتى به دست آورد. پيامبر گرامى پس از ورود به خاك طائف با اشراف و سران قبيله مزبور ملاقات نمود، و آيين توحيد را تشريح كرد، و آنها را به آيين خود دعوت فرمود. ❄️ ولى سخنان پيامبر كوچكترين تاءثيرى در آنها ننمود. به او گفتند: هر گاه تو برگزيده خدا باشى رد گفتار تو وسيله عذاب است و اگر در اين ادعا دروغگو باشى ، شايسته سخن گفتن نيستى . پيامبر از اين منطق پوشالى و كودكانه فهميد كه مقصود آنان ، شانه خالى كردن از پذيرش اسلام است . از جاى خود بلند شد و از آنها قول گرفت كه سخنان وى را با افراد ديگر در ميان نگذارند؛ زيرا ممكن بود كه افراد پست و رذل قبيله ثقيف ، بهانه اى بدست آورند و از غربت و تنهايى او سوء استفاده نمايند. ولى اشرف قبيله بر اين قول وفا نكردند، ولگردان و ساده لوحان را تحريك كردند كه بر ضد پيامبر بشورند. ناگهان پيامبر خود را در ميان انبوهى از دشمنان مشاهده كرد، چاره اى نديد جز اين كه به باغى كه متعلق به عتبه و شيبه بود، پناه ببرد. به زحمت خود را به داخل باغ رسانيد و گروه مزبور از تعقيب وى منصرف شدند. اين دو نفر از پولداران قريش بودند، و در طائف نيز باغى داشتند. از سر و صورت حضرت عرق مى ريخت و بدن مقدسش جراحات زيادى برداشته بود. سرانجام ، زير سايه درختان مو كه بر روى داربست افتاده بود، نشست و اين جمله ها را به زبان جارى ساخت : ❄️خدايا! از كمى نيرو و ناتوانى خودم به تو شكايت مى كنم ، تو پرورگار رحيم و مهربانى ، تو خداى ضعيفانى ، مرا به كه وا مى گذارى ؟... ❄️جمله هاى دعا، استغاثه شخصيتى است كه پنجاه سال تمام با عزت و عظمت ، در پرتوى حمايت فداكاران جانبازى ، زندگى مى كرده است . اما اكنون عرصه براى او به اندازه اى تنگ گرديده كه به باغ دشمن پناهنده شده و با بدن خسته و مجروح در انتظار سرنوشت خود نشسته است . ❄️فرزندان ربيعه كه خود بت پرست و از دشمنان آيين توحيد بودند، از ديدن وضع رقت بار محمد - ص - متاءثر شدند و به غلام مسيحى خود به نام عداس دستور دادند كه ظرف انگورى به حضور پيامبر ببرد. عداس ، ظرفى پر از انگور كرد و در برابر پيامبر گذارد و مقدارى در قيافه نورانى حضرت دقيق شد. چيزى نگذشت كه حادثه جالب توجهى اتفاق افتاد. غلام مسيحى مشاهده كرد كه آن حضرت موقع خوردن انگور بسم الله الرحمن الرحيم به زبان جارى ساخت . اين حادثه ، سخت او را در تعجب فرو برد، ناچار مهر خاموشى را شكست و گفت : مردم شبه جزيره با اين كلام آشنايى ندارند و من تا حال اين جمله را از كسى نشنيده ام . مردم اين ديار كارهاى خود را به نام لات و عزى آغاز مى كنند. حضرت از وى پرسيد: اهل كجايى و داراى چه آيينى هستى ؟ ❄️عرض كرد: اهل نينوا و نصرانى هستم . حضرت فرمود: پس همشهرى برادرم يونس ابن متى هستى . ❄️پاسخ پيامبر باعث تعجب بيشتر او شد. مجددا پرسيد كه : شما يونس متى را از كجا مى شناسى ؟ ❄️پيامبر فرمود: برادرم يونس مانند من پيامبر الهى بود. سخنان پيامبر كه تواءم با علائم صدق بود، اثر عجيب و غريبى در عداس ‍ بخشيد. بى اختيار مجذوب پيامبر گشت ، به روى زمين افتاد، دست و پاى او را بوسيد و ايمان خود را به آيين او عرضه داشت ، شهادتين را بر زبان جارى ساخت و پس از كسب اجازه به سوى صاحبان باغ بازگشت . فرزندان ربيعه ، از اين انقلاب روحى كه در غلام مسيحى پديد آمده بود سخت در تعجب فرو رفتند. به غلام خود گفتند: ❄️با اين مرد غريب چه گفت و گويى داشتى و چرا تا اين اندازه در برابر او خضوع نمودى ؟ غلام در پاسخ آنها گفت : اين شخصيت ، كه اكنون به باغ شما پناهنده شده ، سرور مردم روى زمين است . او مطالبى به من گفت كه فقط پيامبران با آن آشنايى دارند و اين شخص همان پيامبر موعود است . ❄️سخنان غلام براى پسران ربيعه سخت ناگوار آمد، با قيافه خير خواهى گفتند: ❄️اين مرد تو را از آيين ديرينه ات باز ندارد. آيين مسيح كه اكنون پيرو آن هستى ، بهتر از كيش اوست . (ولى عداس بى توجه به حرفهاى آنها خوشحال بود از آن كه گمشده خود را پيدا كرده است ).  🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔆چه هم غذای خوبی 🍁روزى امام حسين - ع - غلامى را ديد كه با سگى نان مى خورد، يك لقمه پيش سگ مى اندازد و لقمه اى هم خودش مى خورد، حضرت فرمود: اى غلام ! عجب هم غذايى پيدا كرده اى ؟! 🍁 غلام عرض كرد: اى پسر پيامبر! من محزون و مغموم و ناراحتم و شادى و خوشحالى خودم را از خوشحال كردن اين سگ مى خواهم ؛ زيرا كه صاحب و مولاى من يهودى است و من از همراهى و مصاحب ت با او در عذابم . 🍁امام (ع ) فرمود: كارى كه انجام دادى اثر خودش را بخشيده و دويست درهم كه قيمت غلام بود نزد يهودى برد و فرمود: غلام را به من بفروش ، يهودى عرض كرد من اين غلام را فداى قدم مبارك شما كردم و اين بستان را هم به غلام بخشيدم و درهمها را به حضرت بازگرداند. حضرت هم غلام را آزاد كرد و دويست درهم قيمت او را به او بخشيد. 🍁زن يهودى خبردار شده ، اسلام آورد و مهريه خود را به شوهرش بخشيد، يهودى هم مسلمان شد و منزل خود را به زنش ‍ بخشيد. بحار، ج 10، ص 145. به نقل از دارالسلام ، ج 3، ص 350. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|📱|•• نه فاطمه دگر این خانه دارد نه علی عجب سرای غریبی، چه بیت‌الاحزانی😔 🌱 التماس دعا 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🏝سلام ای پرمعناترین نگاشته‌ی هستی سُلاله‌ی آفتاب پدر مهربانم چشم وجودمان خیره به نورِ حضور شماست... السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللّٰهِ فِى خَلْقِهِ ببینید چگونه منتظران در آتش هجرتان می‌سوزند و چگونه در آرزوی دیدارتان آه می‌کشند ببینید چگونه روزهایمان سرشار از چشم به راهی است و شب‌هایمان پر از بی‌قراری ببینید چگونه دل‌های بی‌قرار در حسرت یک لحظه استشمام عطر شما لحظه شماره می‌کنند آه ای آخرین امید ... ای یگانه منجی ... بازآیید و روشن کنید دیدگان بی‌فروغمان را🏝
🌙 دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ محبّاً لأوْلیائِکَ ومُعادیاً لأعْدائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیائِکَ یا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن. خدایا قرار بده در این روز دوست دوستانت ودشمن دشمنانت و پیرو راه و روش خاتم پیغمبرانت اى نگهدار دلهاى پیامبران. التماس دعا 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
تندخوانی‌جزء 25۩معتزآقائی.mp3
4.05M
㉕ تندخوانی جزء بیست و پنجم قرآن 🎙 استاد معتز آقایی التماس دعا 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔆یا بگو نه تا به خانه ام بروم يا بگو آرى تا به خانه ات بيايم 🌱روزى صبح على (ع ) به فاطمه زهرا - س - فرمود: آيا چيزى در خانه هست تا بخوريم ؟ فاطمه گفت : نه ، چيزى در خانه نيست ، دو روز است كه خوراكى زيادى نداشته ايم و در اين دو روز شما را بر خود و حسن و حسين مقدم داشته ام و آنچه بوده براى شما آورده ام ! على (ع ) فرمود: چرا مرا از اين مساءله مطلع نكردى تا آذوقه اى تهيه كنم ؟ فاطمه - س - فرمود: 🌱من از خداى خود خجالت كشيدم كه شما را به امرى كه از عهده آن بر نمى آيى وادار كنم (چون مى دانستم چيزى نداشتى ، هيچ نگفتم ). على (ع ) با شنيدن اين سخن بلند شد و از خانه بيرون رفت ، توكل بر خدا كرد و راه افتاد. داشت مى رفت كه با يكى از يارانش برخورد كرد، يك دينار از او قرض گرفت تا براى زن و بچه اش غذايى تهيه كند. آن روز هوا بسيار گرم بود، گويى از زمين و آسمان آتش مى باريد و على (ع ) همچنان مى رفت كه ناگاه به مقداد بن اسود برخورد كرد، از او پرسيد: اى مقداد! براى چه در اين هواى گرم و سوزان از خانه بيرون آمده اى ؟ مقداد گفت : يا على از اين سؤ ال صرف نظر كن و بگذار بروم ! 🌱على (ع ) فرمود: تا از حال و روز تو با خبر نشوم از اينجا نمى روم ! هر چه مقداد اصرار كرد كه حضرت از دانستن اين سؤ ال و مشكل صرف نظر كند، آن بزرگوار قبول نكرد و بالاءخره مقداد گفت : در اين هواى گرم براى اين از خانه بيرون آمده ام تا براى زن و بچه ام كه از گرسنگى در خانه گريه و زارى مى كنند مقدارى خوراكى فراهم كنم ! وقتى گريه آنها را ديدم از زندگى سير شده و با غم و غصه از خانه خارج شدم ! اين حال و وضع من بود كه اصرار داشتى آن را بدانى . 🌱در اين هنگام چشمان على (ع ) پر از اشك شد و قطرات اشك برگونه هايش ‍ غلطيد و فرمود: به خدا قسم حال و وضع من هم مثل تو است و من هم براى اين كار از خانه بيرون آمده ام و يك دينار قرض كرده ام ، ولى آن را به تو مى دهم و تو را بر خود مقدم مى دارم . اين را بگفت و پول را به او داد و خودش به سوى مسجد رفت و نماز ظهر و عصر و سپس نماز مغرب و عشا را بجاى آورد. 🌱پس از اتمام نماز مغرب و عشا، پيامبر اكرم - ص - برخاست تا به منزل برود و از كنار على (ع ) كه در صف او نشسته بود عبور كرد، با ضربه آهسته اى با پاى خود به او زد. على (ع ) برخاست و به دنبال حضرت رفت و كنار در مسجد به پيامبر - ص - رسيد، سلام عرض كرد، پيامبر جواب سلام او را داد و فرمود: آيا در منزل شام داريد تا من هم بيايم پيش شما شام بخورم ؟ 🌱اين در حالى بود كه پيامبر از جريان قرض گرفتن على (ع ) و انفاق آن ، توسط جبرائيل باخبر شده بود و ماءمور شده بود كه شام را در خانه على ميل كند. على مكثى كرد و جواب نداد، پيامبر فرمود: اى على ! چرا جواب نمى دهى ؟ يا بگو نه تا به خانه ام بروم و يا بگو آرى تا به خانه ات بيايم . على از روى حيا و احترام به پيامبر - ص - عرض كرد: تشريف بياوريد. 🌱پيامبر دست على را گرفت و باهم رفتند تا به خانه على رسيدند. وقتى داخل خانه شدند، ديدند فاطمه در محراب عبادت به نماز ايستاده و پشت سر او ظرف بزرگى است كه بخار از آن بلند مى شود. تا فاطمه صداى پدر را شنيد از محراب خارج شد و بر پدر سلام كرد. پيامبر جواب سلام او را داد و دستش را بر سر او كشيد و گفت : دخترم ! امروز را چگونه شب كردى ؟ فاطمه گفت : به خير و خوبى . آنگاه فاطمه آن ظرف غذا را برداشت و نزد پيامبر و على آورد. على چشمش كه به آن غذا افتاد و بوى خوشش كه به مشامش رسيد پرسيد: اين غذايى كه تا به حال به خوش رنگى و خوشبويى و خوش طعمى آن نديده ام از كجا آمده است ؟ در اين وقت پيامبر كف دستش ‍ را بين دو شانه هاى على گذاشت و اشاره اى كرد و گفت : اى على ! اين غذا در مقابل آن دينارى مى باشد كه تو در راه خدا انفاق كردى و خدا اين گونه روزى مى دهد. آنگاه پيامبر شروع به گريستن كرد و فرمود: اى على ! شكر خداى را كه در دنيا، تو را در موقعيت زكريا و فاطمه را در منزلت مريم بنت عمران قرار داد المحجبة البيضاء، ج 4، ص 215 - 213. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ لذت زندگی با امام زمان 👤 🔺 ظهور بسیار نزدیک است اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 💫💫💫💫💫💫
🥀🥀🥀🥀🥀 🌹 شهردار شهید ✍ ناصر کاوه 💥وقتى به مهدی باکری خبر دادند که برادرت شهید شده است و می‌ خواهیم پیکرش را برگردانیم؛ اجازه نداد و گفت: همه ى آنها برادرای من هستند اگر تونستید همه را برگردونید حمید را هم بیاورید!... برادران باکری که هر سه پیکر پاکشان به دست نیامده است. 🔹وقتی شهید مهدی باکری شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدیدی بارید و سیل آمد، ایشان پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید به کمک مردم سیل زده شتافت. در این بین آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد از مردم کمک میخواست‌، تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود. آقا مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد. پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت: خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی. نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یکم از غیرت و شرف شما یاد بگیره. آقا مهدی خنده ای کرد و گفت: راست میگی مادر، کاش یاد می گرفت! 🌹 با آقا مهدی سوار بر تویوتا داشتیم می‌رفتیم جایی. هوا به شدت گرم بود، اما جرآت نمی‌کردم ‌کولر رو روشن‌کنم. بالاخره به‌خاطر گرما طاقتم تموم شد و کولرِ ماشین رو روشن کردم. وقتی کولر رو زدم ، آقا مهدی گفت: الله بنده‌سی «بنده‌ی خدا» میدونی وقتی کولر روشن می‌کنی، مصرف بنزینِ بیت المال میره بالا؟ خاموش کن! فردای قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟ خاموش کن! مگه رزمنده ها توی سنگر زیر کولر نشستند که تو کولر روشن می‌کنی؟ 🌷توی ماشین داشت اسلحه خالی می‌کرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباس‌هایش می‌شد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت می‌رفت. به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟ به علی گفتم: کی بود این؟ گفت: مهدی باکری جانشین فرمانده. گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی می‌کنه؟! گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت.... 🌷اهالی یک محل عصبانی آمدند شهرداری، توی اتاقی که من و مهدی آن‌جا می‌نشستیم و جواب مردم را می‌دادیم. می‌گفتند: آخر تو چه می‌دانی که ما توی چه بدبختی گیر کرده‌ایم. خودت کوچه‌ات آسفالت است، معلوم است که نمی‌دانی محله‌ی ما باران آمده، آب همه‌جا را برداشته. مهدی حرف نزد. حتی ابرو خم نکرد. رفت پوتین گلی خودش را از پشت میزش برداشت گذاشت جلو چشم آن‌ها، گفت: این هم مدرک من که به همه‌مان ثابت کند کوچه‌ی ما هم دست کمی از کوچه‌ی شما ندارد. 🌷وقتی مهدی باکری به پشت تریبون رسید، قبل از هیچ اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند، را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایَش کرد و به *جای زیر پایش، بر روی تریبون نهاد* و آن گاه با لحنی آرام جمله‌ای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی به هر کسی نقل کرده‌ام، هم *اشک از چشمان من سرازیر می‌شود و هم اشک مخاطبم*. او گفت: خاک بر سرت مهدی، آدم شده‌ای که بیت‌المال را به زیر پایت انداخته‌اند؟ 🌷هر روز آفتاب نزده از خانه میرفت بیرون ، یه روز صدای پایین آمدنش را ار پله ها شنیدم ، رفتم و جلویش را گرفتم ، گفتم ، آقا مهدی ، شما دیگر عیالواری ، یک کم بیشتر مواظب خودت باش. گفت ، چه کار کنم ؟ ، مسئولیت بچه ‌های مردم گردنمه . گفتم ، لااقل توی سنگر فرماندهی بمون. گفت ، اگر فرمانده نیم خیز راه بره ، نیروها سینه خیز میرند ، اگر بمونه توی سنگرش که بقیه میرن خونه هاشون..... ما باید در خط مقدم باشیم، تا دیگران در صحنه بمانند... 💥اوایل انقلاب بود.....در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است... 💥آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار می کنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شما هم با شنیدن این شعر مثل حاج‌قاسم و رهبرعزیز انقلاب گریه خواهید کرد... ❤️شعری که اشک رهبری و شهید سردارسلیمانی را درآورد ♦️مرز ما عشق است هر جا اوست آن جا خاک ماست ♦️سامرا، غزه،حلب،تهران چه فرقی میکند ♦️هرکه را صبح شهادت نیست شام مرگ هست ♦️بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|📱|•• ✨نور عینی آقای امام‌حسین😍 به غلط گفتند بابا آب و نان داد... بابا خودش هم نان‌خور این آستلن بود 🌱 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌸 نماز خالصانه 🌴برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دو شتر بزرگ آوردند. حضرت به اصحاب فرمود: آیا در میان شما کسی هست دو رکعت نماز بخواند که در آن هیچ گونه فکر دنیا به خود راه ندهد، تا یکی از این دو شتر را به او بدهم. این فرمایش را چند بار تکرار فرمود. کسی از اصحاب پاسخ نداد. 🌴امیرالمؤمنین علیه السلام به پا خواست و عرض کرد: یا رسول الله! من می توانم آن دو رکعت نماز را بخوانم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بسیار خوب بجای آور! 🌴امیرالمؤمنین علیه السلام مشغول نماز شد، هنگامی که سلام نماز را داد جبرئیل نازل شد، عرض کرد: خداوند می فرماید یکی از شترها را به علی بده!رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شرط من این بود که هنگام نماز اندیشه ای از امور دنیا را به خود راه ندهد. علی در تشهد که نشسته بود فکر کرد کدام یک از شترها را بگیرد. 🌴جبرئیل گفت: خداوند می فرماید: هدف علی این بود کدام شتر چاقتر است او را بگیرد، بکشد و به فقرا بدهد، اندیشه اش برای خدا بود. نه برای خودش بود و نه برای دنیا. 🌴آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر تشکر از علی علیه السلام هر دو شتر را به او داد. خداوند نیز در ضمن آیه ای از آن حضرت قدردانی نموده و فرمود: 🍃إنَّ فی ذلک لَذکری لِمَن کان له قَلْبٌ أوْ ألْقی السَّمع و هو شهید(سوره ق/ آيه 37)🍃 🌴سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس دو رکعت نماز بخواند و در آن اندیشه ای از امور دنیا به خود راه ندهد، خداوند از او خشنود شده و گناهانش را می آمرزد. 📚بحار ج ۳۶، ص ۱۹۱ ¸.•*´¨*•.¸ 🌺 🍃🍃 🌺 ¸.•*´¨*•. ¸.•*´¨*•.¸ 🌺 🍃🍃 🌺 ¸.•*´¨*•.¸
📝عن أمیر المؤمنین علیه السلام: الْآخِذُ بِأَمْرِنَا مَعَنَا غَداً فِی حَظِیرَةِ الْقُدْسِ، وَ الْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنَا کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِی سَبِیلِ اللَّه‏. ✍اَمیرالمومنین(علیه السلام) می فرمایند: کسی که متمسّک به اَمر ما باشد، فردای مَحشر در بهشت همنشین ماست، و کسی که منتظر فَرَج ما باشد، مانند کسی است که در راه خدا در خون خود غلطیده است! 📚بحارالانوار ۵۲ /۱۲۳. 🌹 برای فرج یکی از نشانه های حتمی انتظار بوده و چنین مقام عظیمی را در پی دارد! 💫💫💫💫💫💫💫
🌙 🌹دعای روز بیست و ششم مـاه مبــارک رمضــان ♦️ التماس دعا... 🌹اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَعْيِي فِيهِ مَشْكُوراً وَ ذَنْبِي فِيهِ مَغْفُوراً وَ عَمَلِي فِيهِ مَقْبُولاً وَ عَيْبِي فِيهِ مَسْتُوراً يَا أَسْمَعَ السَّامِعِينَ 🌹خدايا كوششم را در اين ماه مورد سپاس، و گناهم را آمرزيده، و عملم را پذيرفته، و عيبم را پوشيده قرار ده، اى شنواترين شنوايان. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
تندخوانی‌جزء 26۩معتزآقائی.mp3
4.03M
㉖ تندخوانی جزء بیست و ششم قرآن 🎙 استاد معتز آقایی التماس دعا 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
آن‌چه مسافران خانه خدا باید برای حفظ سلامتی بدانند. حج یکی از مهمترین و باشکوه‌ترین عبادت‌های اسلامی است. با توجه به نزدیکی موسم حج، رعایت نکات ایمنی و بهداشتی از ملزومات این سفر الهی خواهد بود. نکاتی که در تمام طول این سفر باید رعایت شود؛ اما پیشنهاد می‌شود که زائران خانه خدا قبل از عزیمت به کشور عربستان برای انجام اعمال حج به این نکات توجه کنند.   در این سفر با همراه‌داشتن یک قمقمه‌ آب  از کم‌آبی کلیه‌ها جلوگیری کنید.   گرمازدگی  مشکلی است که به علت ازدحام جمعیت ایجاد می‌شود؛ مصرف مایعات و مقداری نمک برای فرد گرمازده مناسب است.   در طول روز استفاده از مرکبات را فراموش نکنید.   دارو را به موقع مصرف و از اضطراب پرهیز کنید.   در صورت بروز هرگونه مشکلی باید بلافاصله پزشک کاروان را در جریان بگذارید.   پیش از سفر نیز لازم است که در تمام جلسات حضور داشته باشید.   پیاده‌روی را در برنامه روزانه خود قرار دهید.   زائرانی که از مواد مخدر استفاده می‌کنند، باید قوانین سخت کشور عربستان را در این خصوص نادیده نگیرند.   برای تقویت سیستم ایمنی بدن هر روز ٣٠دقیقه قبل از صبحانه نصف لیوان آب جوش و عسل میل کنید.   قبل و پس از خوردن غذا اگر محدودیتی در مصرف نمک ندارید، مقدار کمی نمک مزه‌مزه کنید.   از شستن مداوم دست‌های خود با آب و صابون خصوصا پس از خارج‌شدن از توالت غافل نشوید؛ دست‌ها منبع آلودگی‌های میکروبی و ویروسی است.   مسواک‌زدن مرتب و حفظ بهداشت دهان و دندان را فراموش نکنید.   پرخوری نکنید و اگر رژیم غذایی خاصی دارید، آن را در طول سفر حفظ کنید.   همواره از مصرف سبزیجات و میوه‌جات بهداشتی در طول سفر حج غافل نشوید.   مشکلات غذایی خود را با مدیر راهنما در میان بگذارید تا برای شما رژیم غذایی لازم تدارک دیده شود. https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD
سیزده عمل حج تمتع به ترتیب عبارتند از:       احرام.   وقوف به عرفات كه در چهار فرسخی مكه است.   وقوف به مشعرالحرام كه تقریبا در دو فرسخی مكه است.   رفتن به منا كه نزدیك مكه است و انداختن سنگریزه بر جمره عقبه.   قربانی‌كردن در منا.   تراشیدن سَر یا گرفتن كمی از ناخن.   طواف زیارت.   دو ركعت نماز طواف.   سعی بین صفا و مروه.   طواف نساء.   دو ركعت نماز طواف نساء.   ماندن در منا در شب‌های یازدهم و دوازدهم ذی‌الحجه و بعضی باید شب سیزدهم را هم در منا بمانند.   انداختن سنگریزه بر سه جمره در منا در روز یازدهم و دوازدهم و بعضی در روز سیزدهم هم باید بیندازند.خادم الصادق: سیزده عمل حج تمتع به ترتیب عبارتند از:       احرام.   وقوف به عرفات كه در چهار فرسخی مكه است.   وقوف به مشعرالحرام كه تقریبا در دو فرسخی مكه است.   رفتن به منا كه نزدیك مكه است و انداختن سنگریزه بر جمره عقبه.   قربانی‌كردن در منا.   تراشیدن سَر یا گرفتن كمی از ناخن.   طواف زیارت.   دو ركعت نماز طواف.   سعی بین صفا و مروه.   طواف نساء.   دو ركعت نماز طواف نساء.   ماندن در منا در شب‌های یازدهم و دوازدهم ذی‌الحجه و بعضی باید شب سیزدهم را هم در منا بمانند.   انداختن سنگریزه بر سه جمره در منا در روز یازدهم و دوازدهم و بعضی در روز سیزدهم هم باید بیندازند. https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD
چند نکته کلیدی در مورد سفر حج   حجاج باید در مدت‌زمان محدود تمام اعمال حج تمتع را در یک فضای فیزیکی محدود انجام دهند؛ از این رو تراکم جمعیت در طول سفر ۳۰ تا ۳۵ روزه باعث ایجاد تماس‌های نزدیک غیر قابل اجتناب می‌شود که خود می‌تواند باعث شیوع بیماری‌های مختلف عفونی و مسری شود.   از آن‌جا که به ‌طورمعمول زائران در یک مکان محدود و به صورت دسته‌جمعی زندگی می‌کنند، تغییر قابل ملاحظه‌ای از نظر روش زندگی و فعالیت‌های روزمره زندگی پیدا می‌کنند که باعث می‌شود بیماری‌های قبلی آنان به دلیل عوامل خاص ایام حج وخیم‌تر شود.   با توجه به اهمیت مراسم حج و شیوع بیماری‌های عفونی مختلف مانند عفونت‌های مننگوکوکی، آنفلوآنزا و بیماری‌های اسهالی انجام اقدامات پیشگیرانه مانند واکسیناسیون و رعایت نکات بهداشتی فردی پیش از مناسک حج و طی آن بسیار ضروری به نظر می‌رسد.   مواظب باشید گم نشوید! به علت ازدحام جمعیت، تعداد گمشدگان در حج بسیار است. برای جلوگیری از گمشدن سعی کنید قرارهایی که با همسفران‌تان می‌گذارید، کاملا دقیق باشد. این موضوع برای کاروان‌های زیارتی مهم است، حتما به صورت دسته‌جمعی حرکت کنید.   شرایط آب‌وهوایی سرزمین عربستان، مقتضیات سفر و شرایط خاص تغذیه و زندگی در هتل‌ها و ضرورت حضور در تجمعات انسانی به هنگام برگزاری مراسم همگی از مواردی هستند که در صورت رعایت‌نکردن  نکات  بهداشت فردی و اجتماعی زمینه‌ساز انتشار بیماری در میان میهمانان سرزمین وحی خواهند شد. https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD
🥀🥀🥀🥀🥀 🌷 🌷 . 🌷محل استراحت بنده و شهید علی حاتمی در یک چادر بود. پس از اعلام آماده باش شهید حاتمی نزد من آمد و گفت که امشب عازم عملیات هستیم بیا تا برویم و غسل شهادت بجا آوریم. به همراه شهید علی حاتمی و چند نفر دیگر از بسیجیان غسل شهادت انجام داده و غروب روز دوم عملیات رمضان وارد منطقه عملیاتی شدیم. بنده دارای یک عدد شلوار پلنگی بودم که شهید حاتمی به آن علاقه داشت و قبل از عملیات آن را پوشید. به هر حال با شور و هیجان خاصی وارد جبهه و دژ شدیم. نیروهای خودی در شب قبل مقداری از مواضع دشمن را تصرف کرده بودند و ما جهت ادامه آن مأموریت داشتیم خاکریز دوم را به تصرف خود درآوریم. 🌷پس از ورود به پشت خاکریز خودی متوجه پاتک نیروهای عراقی شدیم. من به عنوان نیروی آر.پی.جی‌زن بودم و شهید علی حاتمی کمکی من بود. تانک‌های عراقی لحظه به لحظه به مواضع ما نزدیک می‌شدند و شهید علی حاتمی بدون فوت وقت گلوله‌های موشک آر.پی.جی را آماده می‌کرد و من پشت سر هم به سمت تانک‌های عراقی که در نزدکی ما و تیررس آر.پی.جی بودند شلیک می‌کردم. نیروهای پیاده عراقی قسمتی از خاکریز و سمت راست ما را تصرف کردند و جنگ تن به تن با عراقی‌ها شروع شد به طوری که با پرتاب نارنجک یکدیگر را مورد حمله قرار می‌دادیم. 🌷چند دستگاه تانک عراقی مورد اصابت آر.پی.جی قرار گرفت و آتش گرفتند و با فشاری هم که توسط نیروهای خودی به عراقی‌ها آمد، آن‌ها مجبور به عقب‌نشینی شدند و خط مجدداً بصورت کامل به دست ما افتاد و در این هنگام یکی از بسیجیان که تیربارچی بود مجروح شد و به عقب اعزام گردید. شهید علی حاتمی نزد من آمد و چند موشک آر.پی.جی در دست داشت؛ گفت: یونس! تیربارچی مجروح شده و کسی خدمه آن نیست و عراقی‌ها مجدداً دارند جلو میان من می‌رم و با تیربار کار می‌کنم تا اون قسمت خاکریز را پوشش بدهم و با دویدن به سمت تیربار که تقریبا ۵۰ متری من بود، فت. 🌷درگیری با عراقی‌ها شدت زیادی گرفت به‌طوری که تانک‌ها مجدداً شروع به پیشروی کردند و در هوا هم چند فروند هلی‌کوپتر ضمن پشتیبانی از تانک‌ها، خط خودی را مورد اصابت راکت و کالیبر قرار می‌دادند. نیروهای پیاده عراقی در لوای تانک‌ها به جلو می‌آمدند که شهید علی حاتمی با رشادت بسیار زیادی آن‌ها را مورد هدف قرار می‌داد. من چند موشک آر.پی.جی به سمت تانک‌ها شلیک کردم و در حال تغییر سنگر بودم که متوجه شدم چند نفر از بسیجیان برانکاردی در دست دارند و.... 🌷و یک نفر روی آن است و چفیه‌ای روی صورت او کشیده‌اند. هنوز چند متری مانده بود که به برانکارد برسم متوجه شلوار پلنگی زردی شدم که خودم به شهید علی حاتمی داده بودم. چفیه را از روی صورتش کنار زدم و متوجه شدم که بوسیله موشک هلی‌کوپتر به سنگرش به درجه رفیع شهادت نائل گردیده است. صورتش را بوسیدم و مجدداً به داخل سنگری رفتم که می‌بایست در آن سنگر نیز چند موشک شلیک نمایم. شهید علی حاتمی را به معراج شهدا منتقل کردند.... 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز علی حاتمی : رزمنده دلاور حاج یونس قبادی ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀