eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی شهید دانشگر
83 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘دین عاریه ای 🔰دعایی که امام کاظم علیه السلام فرمودند زیاد بخوانید. عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ لِي: أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِي مِنَ اَلْمُعَارِينَ وَ لاَ تُخْرِجْنِي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ قَالَ قُلْتُ أَمَّا اَلْمُعَارِينَ فَقَدْ عَرَفْتُ فَمَا مَعْنَى لاَ تُخْرِجْنِي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ قَالَ كُلُّ عَمَلٍ تَعْمَلُهُ تُرِيدُ بِهِ وَجْهَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَكُنْ فِيهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِكَ فَإِنَّ اَلنَّاسَ كُلَّهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ فِي مَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَصِّرُونَ . فضل بن يونس از حضرت ابى الحسن (موسى بن جعفر) عليه السّلام حديث كند كه آن حضرت بمن فرمود: اين دعا را بسيار بخوان: «اللهم لا تجعلنى من المعارين و لا تخرجنى من التقصير». بار خدايا مرا از عاريت داده‌شدگانِ ایمان قرار مده: و از تقصير بيرون مبر گويد: من عرضكردم: اما عاريت داده‌شدگان، معنايش را دانستم، معناى «مرا از تقصير بيرون مبر» چيست‌؟ فرمود: هر كارى را كه بخاطر خداى عز و جل انجام دهى پس خود را در آن كار پيش خود مقصر بدان، زيرا كه همۀ مردم در كارهايشان ميان خود و خداى عز و جل تقصير كار و مقصرند. 📚الکافي ج ٢ص٥٧٩ 🌟🌟🌟🌟🌟🌟
🍃کوتاه قدّ و سبزه و مویش مجعّدست انـگـار ازجـنوب، به ايـن شهــر آمده است 🍃خود را بغل گرفته وخوابيده روی سنگ مثــل در‌خـــت‌های بيـابــــــان مجرّد است 🍃آقـــا! بـلند شـو! كــمــرت يـخ نمےزند؟! سرمایِ سنـگ‌فـــرش برای بدن بد است 🍃مهمـــانســرا... هتـل... نه! اقلا برو حرم اينجا به هر دری بـــــزنی، باز مشهد است 🍃گفـتم مگــر امــام رضــا دكــتــرے كند! از بــنــدر آمدم... پســرم پایِ مرقد است 🍃از كودكے فلــج شده! با چــــرخ مےرود! امسـال رفته مدرسه، اسمش: محمد است 🍃نقـّاشے‌اش كشيده دو تا كفش..شكل ابر ابـــری كه گــرمِ بــارشِ بــارانِ ممتد است 🍃نقاشے‌اش کشیده خـــودش را کبوتری آن‌هم ‌کبوترے ‌کـــه نگاهش به گنبد است! 🍃امشب دلم حرم‌زده شدحرمتش شكست ديـدم بــرایِ عـــرض ارادت، مردّد است 🍃بيــرون زدم بسمت خيـابان برای خواب شايد همين نصيبِ‌ من از لطفِ‌ ايـزد است . . . . . .🍃فــــردا، کسے ‌که با پســرش راه مےرود كوتـاه قدّ و.. سبزه و.. مويش مجعّد است 🌹السلام علیک یا علی‌بن‌موسی‌الرضا 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک مثال عالی برای سخنان دقیق شهید سلیمانی می‌گفتند: اگر به من بگویند "برو فلان پُل را بگیر"، اگر ببینم قله‌های اطراف آن پل در دست دشمن است، آن پل هم درواقع سقوط کرده و لذا روی آن پل نمی‌روم! حالا، ما وقتی قله‌های اطراف خانوادۀ اسلامی و عفاف را در الگوهای سرمایه‌داری از دست داده‌ایم، به‌راحتی نمی‌توانیم با بدحجابی مبارزه کنیم. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍃🌱🍃🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 🔆تسبیح حضرت زهرا علیها السّلام 🌴امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: آن‌قدر فاطمه علیها السّلام با مشک، آب کشید که در سینه‌ی او اثر گذارد و آن‌قدر با آسیاب، گندم آرد کرد که دست‌هایش آبله کرد و آن‌قدر خانه را جاروب کرد که لباس‌هایش غبارآلود گشت و آن‌قدر زیر دیگ آتش کرد که لباس‌هایش سیاه شد؛ پس من به او گفتم: نزد پدرت برو و خادمی طلب کن تا راحت شوی. 🌴فاطمه علیها السّلام نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم رفت و جوان‌هایی را کنار پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم دید، شرم کرد و برگشت. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم دانست که فاطمه علیها السّلام برای حاجتی آمده است. صبح نزد ما آمد و فرمود: «ای فاطمه! دیروز حاجتی داشتی؟» 🌴امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «آن‌قدر آب‌کشی و آسیاب کردن و جاروب نمودن خانه و آتش افروختن و کارهای خانه صدمات شدید به فاطمه علیها السّلام وارد کرده که من به او گفتم: نزد پدرت برو و خادمی طلب کن.» 🌴پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «آیا شما را تعلیم نکنم به چیزی که برای شما از خادم بهتر باشد؟ هرگاه خواستید بخوابید، 34 مرتبه تکبیر، 33 مرتبه الحمدلله و 33 مرتبه سبحان‌الله بگویید.» فاطمه علیها السّلام عرض کرد: «از خدا و رسولش خشنود شدم.» 📚(نمونه معارف، ج 2، ص 750 -وافی، ج 5، ص 237) 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 📗حکایت پندآموز یک کشیش، خود را شبیه به یک شخص فقیر و بی‌ خانمان با لباس‌های ژولیده در می آورد و روزی که قرار بوده اسمش به عنوان کشیش جدید یک کلیسای ده هزار نفری اعلام شود با همین قیافه به کلیسا می رود. خودش ماجرا را این طور تعریف می کند: نیم ساعت قبل از شروع جلسه به کلیسا رفتم، به خیلی ها سلام کردم اما فقط 3 نفر از این همه جمعیت جواب سلام من را دادند... به خیلی ها گفتم، گرسنه هستم اما هیچ کس حاضر نشد یک دلار به من کمک کند... سپس وقتی رفتم در ردیف جلو بنشینم، انتظامات کلیسا از من خواست که از آن جا بلند شوم و به عقب برگردم... به هر حال وقتی شبان کلیسا اسم کشیش جدید را اعلام می کند، تمام کلیسا شروع به کف زدن می کنند و این مرد ژولیده از جای خود بلند می شود و با همین قیافه به جلوی کلیسا دعوت می شود... مردم با دیدن او سرهایشان را از خجالت خم می کنند، عده ای هم گریه می کنند و این مرد سخنانش را با خواندن بخشی از انجیل آغاز می کند: گرسنه بودم، غذا دادید... تشنه بودم، آب دادید... مریض بودم به عیادتم آمدید... خیلی ها به کلیسا می روند، اما شاگرد و پیرو راستین عیسی مسیح نیستند... ✅خدا به دنبال جمعیت نیست، ✅خدا به دنبال دستیست که کمک می کند، ✅قلبی که محبت می کند، ✅چشمی که برای دیگران نگران است ✅و پایی که برای ناتوانان برداشته می شود... 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌷 🌷 .... 🌷 تقصیر خودش‌ بود. شهید شده‌ که‌ شهید شده‌. وقتی‌ قراره‌ با ریختن‌ اولین قطره‌ خونش‌، همه‌ گناهانش‌ پاک‌ شود، خیلی‌ بخیل‌ و از خود راضی‌ است‌ اگر آن‌ کتک‌هایی‌ را که‌ من‌ بهش‌ زدم‌ حلال‌ نکند. تازه‌، کتکی‌ هم‌ نبود. دو_سه‌ تا پس‌گردنی‌، چهار_پنج‌ تا لنگه‌ پوتین‌، هفت‌_هشت‌_ده‌ تا لگد هم‌ توی‌ جشن‌ پتو. خیلی‌ فیلم‌ بود. دست‌ِ به‌ غیبت‌ کردنش‌ عالی‌ بود. اوائل‌ که‌ همه‌اش‌می‌گفت‌: «الغیبت‌ُ عجب‌ کِیفی‌ داره‌» جدی‌ نمی‌گرفتم‌. بعداً فهمیدم‌ حضرت‌ آقا اهل‌ همه‌ جور غیبتی‌ هست‌. اهل‌ که‌ هیچ‌، استاده‌. جیم‌ شدن‌ از صبحگاه‌، رد شدن‌ از لای‌ سیم‌ خاردار پادگان‌ و رفتن‌ به‌ شهر…. از همه‌ بدتر غیبت‌ در جمع‌ بود، پشت‌ سر این‌ و آن‌ حرف‌ زدن‌. 🌷جالب‌تر از همه‌ این‌ بود که‌ خودش‌ قانون‌ گذاشت‌. آن‌ هم‌ مشروط‌. شرط‌ كرد که‌ اگر غیبت‌ از نوع‌ اول‌ (فرار از صبحگاه‌…) را منظور نکنیم‌، از آن‌ ساعت‌ به‌ بعد هر کس‌ غیبت‌ دیگران‌ را کرد و پشت‌ سرشان‌ حرف‌ زد، هر چند نفر كه ‌در اتاق‌ حضور داشتند، به‌ او پس‌ گردنی‌ بزنند. خودش‌ با همه چهار_پنج‌ نفرمان‌ دست‌ داد و قول‌ داد. هنوز دستش‌ توی‌ دستمان‌ بود که‌ گفت‌: رضا تنبلی‌ رو به‌ اوج‌ خودش‌ رسونده‌ و یک‌ ساعته‌ رفته‌ چایی‌ بیاره‌.... خب‌ خودش‌ گفته‌ بود بزنیم‌ و زدیم‌. البته‌ خدایی‌‌اش‌ را بخواهی‌، من‌ بدجور زدم‌. خیلی‌ دردش‌ آمد، همان‌ شد که‌ وقتی‌ توی‌ جاده ام‌‌القصر_فاو در عمليات‌ والفجر هشت‌ دیدمش‌، باهاش‌ روبوسی‌ کردم‌ و بابت‌ کتک‌هایی‌ که‌زده‌ بودم‌ حلالیت‌ طلبیدم‌. 🌷خندید و گفت‌: دمتون‌ گرم‌… همون‌ کتک‌های‌ شما باعث‌ شد که‌ حالا دیگه‌ تنهایی‌ از خودم‌ هم‌ می‌ترسم‌ پشت‌ سر كسى حرف‌ بزنم‌. می‌ترسم‌ ناخواسته‌ دستم ‌بخوره‌ توی‌ سرم‌. وقتی‌ فهمیدم‌ «حسن‌ اردستانی‌» در عملیات‌ کربلای‌ پنج‌ مفقودالاثر شده ‌و ده‌ سال‌ بعد استخوان‌هایش‌ بازگشت‌، هم‌ خندیدم‌ هم‌ گریستم‌. کاشکی‌امروز او بود تا بزند توی‌ سرم‌ که‌ این‌ قدر پشت‌ سر این‌ و آن‌ غیبت‌ نکنم‌. 🌹خاطره اى به ياد شهيد حسن اردستانى 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️ 🔆خدا و مادر موسی علیه‌السلام 🍃🍃پروین اعتصامی (شاعر) در شعرش می‌گوید: وقتی مادر موسی علیه‌السلام فرزندش را به رود نیل افکند با حسرت نگاهی کرد و گفت: «ای فرزند بی‌گناهم! اگر خدا تو را فراموش کند، چون کشتی تو، ناخدایی ندارد، آب تو را به نیستی می‌برد!» 👈وحی آمد کاین، چه فکر باطل است **** رهرو ما اینک، اندر منزل است ✨✨✨پرده‌ی شک را برانداز تا ببینی که چه سود کردی. ما او را گرفتیم چطور نشناختی. اگر در تو عشق مادری است شیوه‌ی ما، عدل و بنده‌پروری است. آنچه از تو گرفتیم به تو بازمی‌گردانیم، کار ما بازی نیست و حق است.* ما که دشمن را چنین می‌پروریم **** ✨✨دوستان را از نظر چون می‌بریم؟ آن‌که با نـمرود ایـن احسان کند * ظـلم کـی با موسی عمران کند؟ 🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱⚡️🌱
💫🌟💫🌟💫🌟💫 🔊 سفارش امام زمان (عج) به هنگام شنیدن صدای اذان آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ♨️ آقایی می‎گفت: محضر (عجل الله) مشرف شدم، ولی نمی‎دانستم اصلاً محضر چه کسی هستم! کمی صحبت کردیم و با هم حرف زدیم. بعد از این‎که دیدارمان تمام شد، یک‎دفعه به خود آمدم که ای وای کجا بودم؟! محضر چه کسی بودم؟! این آقا چه کسی بودند؟! اما دیدم دیگر گذشته است. ✨ این آقا می‎گفت که من ضمن صحبت‎هایم به ایشان عرض کردم: خیلی میل دارم یک کاری انجام دهم؛ یک عملی را انجام دهم که بدانم مورد توجه حضرت (عجل الله) است و بدانم اگر من آن کار را انجام دهم، مورد توجه حضرت می‎شوم. کار خوبی باشد و مورد پسند حضرت باشد. مدام این‎ها را تکرار کردم. 🤲 حضرت فرمود: یکی از آن کارهایی که خیلی مورد توجه واقع می‎شود، این است که به محض این‎که صدای اذان بلند شد، دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...» را بخوانی! ✨[این نقل] خیلی موافق اعتبار است! 📚برگرفته از کتاب حضرت حجت علیه‌السلام ؛ مجموعه بیانات آیت‌الله‌ بهجت قدس‌سره درباره حضرت ولی‌عصر (عجل الله) 💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹عنایت ویژه امام رضا(علیه السلام) بہ علامہ حسن زاده آملے رحمه‌الله علیه ❤️واقعہ اے بسیار زیبا از ملاقات علامہ حسن زاده با امام رضا علیہ السلام در رویاے سحرے و القاء حقیقت علم بہ ایشان 🕊أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 صراف شده‌ام! . . آیت الله محمد علی جاودان حفظه الله تعالی نقل میکردند: مرحوم آیت الله حق شناس تهرانی مکرر نقل می کردند: اگر کسی در محضر آیت‌الله العظمی - رضوان‌الله علیه- یک روایت می‌خواند که از امام نرسیده بود، می‌فرمودند: این روایت را دیگر نخوان! . اما وقتی بنده این روایت را خدمت ایشان خواندم:(المَرءُ لِنَفسِهِ مَا لَم یـُعرَف، فَإِذَا عُرِفَ صَارَ لِغَیرِهِ) یعنی: آدمی تا شناخته نشده برای خودش هست، اما وقتی شناخته و مشهور شد، در اختیار دیگران است! ایشان با شنیدن این روایت آهی کشیدند و فرمودند: من در بروجرد که بودم یک مقامات و یک حالات خاصی داشتم، به خودم می‌رسیدم، حالا که آمدم این‌ جا، صراف شده‌ام! یعنی پول را از این‌ جا بگیرم به آن جا بدهم، از فلانی بگیرم و به بهمانی بدهم. عزیزان ... علیه الرحمة مرد بزرگی بوده، هم از جنبه های علمی و هم از جنبه های و . شاگردان زیادی داشته. یكی از شاگردان ایشان مجلسی اول پدر مرحوم مجلسی معروف است . او این داستان را نقل كرده است كه ما با عده ای از شاگردانْ همراه استاد (شیخ بهایی) رفته بودیم به زیارت در تخت فولاد اصفهان؛ رفتیم سر قبر بابا ركن الدین(یا از كنار قبر او گذشتیم) . یكوقت شیخ به ما گفت: شما چیزی شنیدید؟ ما هیچ كدام چیزی نشنیده بودیم، گفتیم: نه. از همه پرسید، همه گفتیم: ما چیزی نشنیدیم. سكوت كرد و حرفی نزد. ما رفتیم. از آن به بعد دیدیم وضع شیخ بكلی تغییر كرد؛ یعنی بیشتر از آنچه كه سابق به خود می پرداخت و توبه و استغفار و عبادت می كرد، به خود می پرداخت. درس و مباحثه و كار تربیت افراد دیگر را كم كرد و به حال خود پرداخت. برای ما شاگردها یك مسئله ای شد كه داستان آن روز چه بود كه از ما پرسید شما هم شنیدید یا نه و ما همه گفتیم نه، و بعد از آن دیگر این مرد تغییر حالت پیدا كرد. ولی حشمت و عظمت این استاد مانع بود كه از او بپرسیم. او می گوید من از سایر شاگردها جسورتر بودم، بالاخره رفتم از استاد سؤال كردم كه آیا ممكن است به ما بفرمایید آن روز كه در تخت فولاد كنار قبر بابا ركن الدین در خدمت شما بودیم، شما از ما سؤال كردید آیا شنیدید و ما همه گفتیم نشنیدیم، قضیه چه بود؟ شیخ به من گفت: من در آنجا كه رد می شدم صدایی شنیدم، مثل اینكه صاحب همان قبر بود، به من گفت: «شیخنا در فكر خود باش! » من احساس كردم كه مرگ من نزدیك است و باید بروم، این می گوید آماده باش برای رفتن. . . به فکر خود باشیم. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌹... پرسیدم: «علی آقا، شنیدم بچه های لشکر انصار، شما رو خیلی دوست دارن. میگن شما از توی زندانیا، جرم بالاها و اعدامیا رو میبرید جبهه و اونقدر روشون کار میکنید که یه آدم دیگه ای میشن!» على آقا لبخندی زد و پرسید: «از کی شنیدی؟» با افتخار و غرور جواب دادم: «خُب شنیدم دیگه.» بعد خیلی با ادب مثل گزارشگرها پرسیدم: «این آدما خطرناک نیستن؟ تا بحال مشکلی براتون پیش نیاوردن؟». 🔸 علی آقا با اطمینان گفت: «نه؛ اصلاً و ابداً. من به نیروهام همیشه میگم....» لبخندی زد و ادامه داد: «به شما هم میگم زهرا خانم؛ اخلاق تو جامعه حرف اول رومیزنه. اگه ما روی اخلاقیات خوب کار کنیم، جامعه ایده آلی داریم. اگه اخلاق افراد جامعه،اسلامی و درست باشه؛ کشور مدینه فاضله میشه. ما باید وارد قلب و دل مردم جامعه بشیم تا مملکت در مسیر الهی قرار بگیره. من سعی میکنم با نیروهام اینطوری باشم و تنها چیزی هم که تو زندگی خیلی خوشحالم میکنه، اینه که یه آدمی که راه اشتباه میرفته، بیارم تو مسیر اصلی و الهی. امام فرمودند: «جبهه، دانشگاه آدم سازیه.» اگه ما پیرو خط امامیم، باید عامل به فرمایشهای امام باشیم ..». 📚 برگرفته از کتاب «گلستان یازدهم » بقلم بهناز ضرابی زاده/ نشر سوره مهر خاطرات همسر شهید 🥀🥀🥀🥀🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ ┄┅═✼🍃🌸🍃✼═┅┄ آسمان دلگیر بود اینجا زمینش خسته بود قرنها بال کبوتر پای آهو بسته بود سرزمین عشق بود اما سلیمانی نداشت ملُک عاشقها هزاران سال سلطانی نداشت تا نوشت آیات هجرت را برایش سرنوشت آمد و خاک خراسان قسمتی شد از بهشت بعد از آن هر قلب غمگین کنج گوهرشاد بود قبله‌ی دلهای خسته پنجره فولاد بود 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی بعضی عمامه به سرها هم نمیفهمند که امروز قضیه بی‌حجابی مهمترین نماد فرهنگی غرب است زدن فتح سنگر اول است، 👈بعدش نه به پوشش اجباری 👈نه، به ممنوعیت روابط پسر و دختر 👈 و بعدش هم نه ممنوعیت همجنسگرایی... 🍂🍂🍂🍂🍂🍂
💫🌟💫🌟💫🌟💫 🌟از حضرت رضا علیه السلام نقل شده که فرمودند : 💎اَلاِمامُ الاَنيسُ الرَّفيقُ ، و الوالِدُ الشَّفيقُ ، و الاَخُ الشَقيقُ ، و الاِمامُ البَرَّةُ بِالوَلَدِ الصَّغيرِ ، و مَفزَعُ العِبادِ فِي الدّاهِيَةِ النّادِ . ✨امام ، همدم و رفیق ، پدر مهربان ، ✨ برادر برابر ، مادر دلسوز به کودک ، ✨و پناه بندگان خدا در گرفتاریهای سخت است . 📚کافی جلد ۱ صفحه ۴۹۴ 💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر به‌ سر گذاشتن‌ با پیرمرد روستایی😊 با ذکر صلوات هدیه به پیشگاه مولا صاحب الزمان(عج الله) درنشـــر مطالب و ثــواب آنها شریــک شویــد. 💚الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌کبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌💚 الرضا🤲 💫✨💫✨💫✨💫✨💫
🦋🦋🦋🦋🦋🦋 💠 شيعه حقيقي از ديد حضرت رضا(ع)💠 💮هنگامي كه 🌟حضرت رضا ( ع ) در خراسان بود ، جمعي از شيعيان از راه دور براي زيارت رضا ع به در خانه آن حضرت آمدند دربان به نزد🌟 حضرت رضا ( ع ) رفت تا اجازه ورود آنها را بگيرد ، جريان را به حضرت عرض كرد ، 🌟امام رضا ( ع ) به او فرمود : ( فعلا كار دارم ، به آنها بگو بروند ) . دربان كنار درآمد و به آنها گفت : ( برويد فعلا آقا كار دارد ) . آنها رفتند و روز دوم به در خانه 🌟حضرت رضا ( ع ) آمدند ، باز مثل روز قبل ، اجازه ورود داده نشد و آنها رفتند ، دو ماه هر روز آنها مي آمدند و برمي گشتند ، سرانجام نااميد شدند ، و به دربان گفتند : به حضرت رضا ( ع ) عرض كنيد ، ( ما از شيعيان پدر تو امير مؤمنان 🌟حضرت علي ( ع ) هستيم ، دشمنان ما ، نسبت به ما شماتت و سرزنش مي كنند كه شما به ما اجازه ملاقات نداديد ، و ما اين بار شرمنده مي رويم ، و در برابر نيشخند مخالفان ، بيچاره خواهيم شد ) . دربان پيام آن ها را به حضرت رضا ( ع ) ابلاغ كرد ، 🌟حضرت فرمود : به آنها اجازه بده وارد شوند . دربان به آن ها اجازه ورود داد ، آنها به حضور 🌟حضرت رضا ( ع ) رسيدند و سلام كردند ، حضرت رضا ( ع ) جواب سلام آنها را نداد و حتي اجازه نشستن به آنها نداد ، آنها همچنان ايستاده بودند ، سرانجام آنها گفتند : ( اي پسر 🌟رسول خدا ( ص ) ! چه شده كه ما اين گونه مورد بي مهري شما شده ايم ، و بعد از دوماه در بدري و اجازه ندادن اكنون اين گونه قدر ما را ناچيز نمودي ، و بعد از اين همه بي اعتنايي ، ديگر آبرويي براي ما باقي نمي ماند ) . 🌟حضرت رضا ( ع ) فرمود : اين آيه ( 30 شوري ) را بخوانيد : 💎و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم ، و يعفو عن كثير : ( هر ناگواري كه فراگير شما مي شود ، به خاطر اعمالي است كه انجام داده ايد ، با اينكه خداوند ، بسياري از گناهان را مي بخشد ) . ( من در اين برخورد با شما ، از خدا و رسول خدا و اميرمؤمنان و از پدران و اجداد پاكم پيروي كرده ام ) . آنها عرض كردند : براي چه ؟ مگر ما چه گناهي كرده ايم ؟ 🌟حضرت رضا ( ع ) فرمود :💎 ( شما ادعا مي كنيد كه شيعه اميرمؤمنان علي ( ع ) هستيد ) ( همين گناه شما است كه ادعاي دروغين مي كنيد ) ( واي بر شما ! بدانيد كه شيعه اميرمؤمنان علي ( ع ) حسن و حسين ( ع ) سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمار و محمد بن ابوبكر ( سلام الله عليهم ) هستند كه در هيچيك از دستورهاي علي ( ع ) سرپيچي نمي كردند ، و هرگز مرتكب كاري كه نهي شده بودند ، نمي شدند ، شما ادعا مي كنيد كه شيعه هستيم ، ولي در اكثر اعمال خلافكار و مقصر هستيد ، در انجام وظائف واجب ، كوتاهي مي كنيد در اداي حقوق برادران ديني ، سستي مي نمائيد ، و در آنجا كه تقيه ( كتمان عقيده براي حفظ جان ) واجب نيست تقيه مي كنيدو در آنجا كه تقيه واجب است تقيه نمي كنيد ، اگر مي گوئيد : ما دوستدار علي ( ع ) و دوست دوستان او هستيم ، و از دشمنان او بيزار مي باشيم . سخن شما را رد نمي كنم ، ولي اين ادعا ، ادعاي بسيار مقدس است اگر كردار شما با گفتارتان تطبيق نكند ، به هلاكت مي رسيد ، مگر اينكه توبه نمائيد و جبران كنيد تا مشمول رحمت الهي گرديد ) . آنها گفتند : ( اي فرزند رسول خدا ! از درگاه خدا طلب آمرزش مي كنيم و توبه مي نمائيم و ديگر نمي گوييم ما شيعه علي ( ع ) هستيم ، بلكه مي گوييم مادوست علي ( ع ) و دوست دوستان علي ( ع ) هستيم و با دشمنان شما دشمن مي باشيم . ) آنگاه 🌟حضرت رضا ( ع ) به آنها فرمود : 💎آفرين بر شما باد اي برادران و دوستانم ، بفرمائيد بفرمائيد ، بفرمائيد ، ( آن حضرت مكرر آنها را به حضور خواند ) تا آنها را يك يك در آغوش گرفت ، و به دربان فرمود : ( چند بار مانع ورود آنان به نزد من شدي ؟ ) دربان عرض كرد : ( شصت بار ) . فرمود :💎 شصت باز نزد آنها برو و بر آن ها سلام كن و سلام مرا به آن ها برسان ، آنها با استغفار و توبه خود ، از گناه پاك شدند ، و به خاطر دوستيشان با ما سزاوار كرامت گرديدند ، به امور آنها رسيدگي كن و مشكلات آنها را رفع كن و آنچه لازم است به آنها از خواربار و پول و . . . كمك كن. 📚بحار الانوار، ج 10،ص157 الی 159 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨ 🔆مخلص دعایش مستجاب شود 🌴«سعید بن مسیّب» گوید: سالی قحطی آمد و مردم به طلب باران شدند. من نظر افکندم و دیدم غلامی سیاه بالای تپه‌ای برآمد و از مردم جدا شد. به دنبالش رفتم و دیدم لب‌های خود را حرکت می‌دهد. هنوز دعای او تمام نشده بود که ابری در آسمان ظاهر شد. 🌴غلام سیاه چون نگاهش به من افتاد، حمد خدا را کرد و ازآنجا حرکت نمود و باران ما را فروگرفت به حدی که گمان کردیم که ما را از بین خواهد برد. 🌴من به دنبال آن غلام شدم، دیدم خانه‌ی امام سجاد علیه السّلام رفت. خدمت امام رسیدم و عرض کردم: «در خانه‌ی شما غلام سیاهی است، منت بگذارید ای مولای من و به من بفروشید.» 🌴فرمود: «ای سعید! چرا به تو نبخشم؟» پس امر فرمود بزرگ غلامان خود را که هر غلامی که را خانه است به من عرضه کند. پس ایشان را جمع کرد ولی آن غلام را در بین ایشان ندیدم. 🌴گفتم: «آن را که من می‌خواهم، در بین ایشان نیست.» فرمود: «دیگر باقی نمانده مگر فلان غلام، پس امر فرمود او را حاضر نمودند. چون حاضر شد، دیدم او همان مقصود من است. 🌴گفتم: «مطلوب من همین است.» امام فرمود: «ای غلام، سعید مالک توست همراهش برو. غلام رو به من کرد و گفت: چه چیز تو را سبب شد که مرا از مولایم جدا ساختی؟» 🌴گفتم: «به سبب آن چیز که از استجابت دعای باران تو دیدم.» غلام تا این را شنید، دست ابتهال به درگاه حق بلند کرد و رو به آسمان نمود و گفت: «ای پروردگار من، رازی بود مابین تو و من، الآن که آن را فاش کردی، پس مرا بمیران و به‌سوی خود ببر.» 🌴پس امام علیه السّلام و آن کسانی که حاضر بودند، از حال غلام گریستند و من با حال گریان بیرون آمدم. 🌴چون به منزل خویش رفتم، رسول امام آمد و گفت: «اگر می‌خواهی به جنازه‌ی غلامت حاضر شوی، بیا!» با آن پیام‌آور برگشتم و دیدم آن غلام وفات کرد. 📚منتهی الامال، ج 2، ص 38 -اثبات الوصیه مسعودی، ص 318 🌱🌱امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود: «عمل را با اخلاص بجا بیاور که اندک آن تو را کفایت می‌کند.» 📚جامع السعادات، ج 2، ص 404 ✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖عشق بازی یک سبزواری با خداوند جل و جلاله این کلیپ را چندین بار ببینید و بشنوید، همان طور که رهبرمون چندین بار متنش را خوانده 🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱 🌹ماجرای پناهنده شدن یک شتر به حرم مطهر امام رضا علیه السلام ♦️در منطقه محمد آباد مشهد، کشتارگاهی بود که محل ذبح حیوانات و تأمین گوشت قصاب خانه های مشهد بود. روزی، صاحب کشتارگاه، شتری را خریداری و برای ذبح به کشتارگاه می برد. ♦️ناگهان قبل از ذبح، حیوان افسار خود را کشیده و به سمت حرم مطهر فرار می کند. همه تلاشها برای نگه داشتن آن بی نتیجه می ماند. من آن روز حرم مشرف بودم، ناگهان دیدم از درب شرقی صحن انقلاب (عتیق)، شتری وارد صحن شد و مستقیم به سمت درب غربی رفت، اما قبل از رسیدن به درب غربی برگشت نگاهی به گنبد و بارگاه انداخت و آرام آرام پشت پنجره فولاد رفت و آنجا زانو زد. ♦️کم کم زائران جمع شدند، خدّام و مسئولین حرم هم رسیدند، صاحب شتر نیز خودش را رساند، صحنه جالبی بود، از چشمان حیوان مرتب اشک جاری بود، فرد غریبه ای جلو آمد و خواست بهای شتر را به صاحب آن بپردازد. صاحب شتر گفت: من این حیوان را به مولای مان حضرت رضا علیه السلام می بخشم و امیدوارم حضرت هم مرا به نوکری خود بپذیرند. حیوان را به مزرعه آستان قدس بردند و تا پایان عمر در آنجا آزادانه مشغول چرا و گشت و گذار بود. 📚منبع: کتاب ذره و آفتاب 🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟ بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟ گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟ ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟ من دخیل التماس رابه چشمت بسته ام هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟❤️ 🌕🌺🌕ولادت 🌕🌺🌕با 🌕🌺🌕سعادت 🌕🌺🌕امام 🌕🌺🌕مهربانی 🌕🌺🌕حضرت 🌕🌺🌕علی بن 🌕🌺🌕موسی 🌕🌺🌕الرضا 🌕🌺🌕برهمگی 🌕🌺🌕مبارک 🌕🌺🌕باد ‌ عیدتون مبارک 🌹🌹🌺🌺
✍ بسم الله الرحمن الرحیم 🔰 مرحوم حبیب‌الله‌ چایچیان(حسان) درباره‌ی ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» می‌گوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. ♻️ دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ❇️ ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را می‌گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.) ✅ با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمی‌دانم در ایام تولد حضرت رضا بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، 🌟 گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است. گفت: «ما قدیمی‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌چسبد» گفتم: دل چسبی‌اش به این است که حضرت جواب بدهد. 🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمی‌کند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت می‌کردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجه‌ام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید. 🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی‌توانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را می‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است... ♻️ شعر کامل به شرح زیر است: آمدم ای شاه پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجأ درماندگان دور مران از در و راهم بده ای گل بی‌خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده لایق وصل تو که من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حریمت مَثل کهرباست شوق و سبک‌خیزی کاهم بده تا که ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان‌سوز به آهم بده لشکر شیطان به کمین منند بی‌کسم ای شاه پناهم بده از صف مژگان نگهی کن به من با نظری یار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده ای که عطابخش همه عالمی جمله حاجات مرا هم بده آن چه صلاح است برای «حسان» از تو اگر هم که نخواهم بده 🌹 "السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"🌹 پیشاپیش میلاد عالم آل محمد، آن امام رئوف بر شیعیان و محبانش تبریک وتهنیت باد🌷🍃 🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫 💠 مرحوم کلینی نقل می‌کند که شخصی از اهل بلخ که در سفر امام رضا(ع) از مدینه به خراسان  همراه آن بزرگوار بود، می‌گوید: روزی در بین راه سفره غذا را پهن کردند، آن بزرگوار تمام خادمان و غلامان از سفید و سیاه را بر سر سفره جمع کرد، من گفتم: فدای شما شوم، بهتر نبود که برای اینان سفره جداگانه انداخته شود؟ آن حضرت فرمودند: «مَهْ إِنَّ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَاحِدٌ وَ الْأُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الْأَبَ وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالْأَعْمَالِ [۶] تند مرو، همانا خدای ما یکی است، مادر و پدر همه یکی است و پاداش به اعمال است (نه به سیاه و سفیدی و جاه و مقام) . 📚کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط- الإسلامیة)، ج ۸، ص ۲۳۰، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، چاپ: تهران، ۱۴۰۷ 💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫