🌾🌾🌾🌾🌾🌾
#داستان_آموزنده
🔆هنگامى كه حسن عليه السلام به دنيا آمد...
اسماء بنت عميس مى گويد:
وقتى ولادت حسن و حسين من قابله حضرت فاطمه عليهاالسلام بودم ، وقتى كه حسن به دنيا آمد، پيامبر صلى الله عليه و آله تشريف آورد و فرمود:
اسماء پسرم را نزد من بياور!
من حسن عليه السلام را در ميان پارچه زرد رنگى پيچيدم و نزد آن حضرت بردم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله آن پارچه زرد رنگ را به دور انداخت و فرمود:
اسماء! مگر من به شما نگفتم كه نوزاد را به پارچه زرد نپيچيد!
من همان لحظه حسن عليه السلام را در ميان پارچه سفيدى پيچيدم و خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله بردم . پيامبر صلى الله عليه و آله در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت .
سپس به على عليه السلام فرمود:
نام پسرم را چه گذاشته اى ؟
على عليه السلام عرض كرد:
يا رسول الله ! من در نامگذارى او از شما سبقت نمى گيرم .
رسول خدا عليه السلام فرمود:
من نيز در نامگذارى او از پروردگارم پيشى نمى گيرم . هماندم جبرئيل نازل شد و گفت :
يا محمد! خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد:
چون على براى تو مانند هارون است براى موسى ، ولى بعد از تو پيامبر نخواهد بود. بنابراين پسرت را با پسر هارون همنام كن !
رسول خدا عليه السلام فرمود: نام پسر هارون چه بود؟
جبرئيل گفت : نام او شبر بود.
پيامبر فرمود:
زبان من عربى است .
جبرئيل : نام او را حسن بگذار!
لذا پيامبر صلى الله عليه و آله او را حسن ناميد
روز هفتم تولد حسن عليه السلام پيامبر صلى الله عليه و آله دو قوچ ابلق (سياه و سفيد) عقيقه (قربانى ) كرد، يك ران آن را با يك دينار طلا به قابله داد، و موى سر حسن را تراشيد و به وزن آن صدقه داد و سپس سر نوزاد را با حلوق (2) خوشبو نمود، آنگاه به اسماء فرمود: ماليدن خون از كارهاى مردمان جاهليت است . (در جاهليت بر سر نوزاد اندكى خون مى ماليدند).(3)
1- بوى خوش قرمز يا زرد رنگ كه از زعفران و غيره مى گيرند.
2- ب : ج 43، ص 238.
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌿🌿🌿🌿🌿
#داستان_آموزنده
🔆مرد خدا
حضرت آية الله ناصرى كه در مسجد كمر زرى اصفهان نماز مى خوانند و در اصفهان معروف هستند براى حقير تعريف كردند كه آقاى مرتضوى لنگرودى براى بنده تعريف كرده بودند
يك روز در خانه زده شد. بلند شدم آمدم در خانه را باز كردم ، ديدم يك پيرمرد ژوليده ووليده اى است . گفتم : چه كار داريد؟!
گفت : مى خواهم داخل خانه شما بيايم .
من اول خيال كردم يك مرد سائل و فقير است يك چيزى مى خواهد، با اكراه او را به خانه ام راه دادم .
وقتى كه داخل آمد، گفت : مى خواهم نماز بخوانم . گفتم : خُب اين اطاق واين آب . وقتى كه داخل اطاق شد ديدم يك شيشه از توى جيبش در آورد و از آب توى آن شيشه وضو گرفت . و فرش را برچيد و روى زمين ايستاد نماز خواند.
متحير شدم ، يعنى چه اين كيه ديگه اين چطور فقيرى است ؟! نمازش كه تمام شد. گفتم : آقا از همان پولى كه فرش را خريدم از همان پول هم خانه را خريدم اگر اشكالى داشته باشد خانه هم اشكال دارد.
گفت : كى گفته ؟ گفتم : آخه شما فرش را پس كرديد. گفت : تابه حال من روى قالى نماز نخوانده ام .
من چيزى نگفتم و آمدم به خانواده ام گفتم كه يك ناهار پاكيزه اى درست كند و اين بنده خدا را نگهش داشتم و ظهر سفره را انداختم . يك نگاهى به سفره كرد و گفت : اينها بدرد من نمى خورد.
دست توى جيبش كرد و يك پياله و يك كيسه و يك مقدار نمك درآورد، يك مقدار آب توى آن پياله ريخت و دست توى كيسه كرد يك مقدار نان در آورد و توى پياله خُرد كرد،
هر چه به او اصرار كردم كه آقا يك مقدار از اين غذاها ميل بفرمائيد مگر شما از اين غذاها نمى خوريد؟! گفت : چرا امّا دور دست اينجاها مى خورم . خلاصه من چيزى نگفتم تا ناهارش را خورد.
در اين هنگام يك طلبه اى كه رفيق ما بود و آمده بود يك سرى به من بزند او داخل خانه شد، تا داخل اطاق آمد، يك وقت پيرمرد گفت : يا جاى من است يا جاى اين .
گفتم : اين طلبه آمده سرى به من بزند. گفت : نه .
رفيق طلبه ام اين حرف را تا شنيد گفت : آقا من رفتم ولى بر مى گردم . من ناراحت شدم كه اين چرا با او اينطور برخورد كرد، خلاصه باز چيزى نگفتم .
بعد رو به او كردم و گفتم : آقا شما تا به حال كربلا رفته ايد؟ گفت : بله . گفتم : تابه حال خدمت ((حضرت حجة عليه السلام )) رسيده ايد؟ گفت : بله . گفتم : چه طورى ؟!
گفت : ما سه نفريم يك آيه از قرآن مى خوانيم هر جا كه مى خواهيم برويم بلند مى شويم و به آنجا پائين مى آييم .
گفتم : مى شود من ببينم ؟! گفت : برو بيرون پشت شيشه بايست نگاه كن . من رفتم پشت شيشه ايستادم ، ديدم اين بنده خدا خوابيد و يك چيزهايى گفت كه من نمى شنيدم . يك وقت ديدم همينطورى كه خوابيده بدنش بلند شد و تا پاى پانكه رفت و بعد گفت : بروم بالا و طاق را خراب كنم يا برگردم ؟
گفتم : نَه نَه برگرد، ما پول نداريم طاق را بسازيم تا همينجا كه رفتى فهميدم بيا پائين .
آمد پايين و يك مقدار نشست و بعد گفت : مى خواهم بروم . گفتم : كجا ميروى ؟ گفت : من الآن به هندوستان مى روم و بعد خداحافظى كرد و رفت .
طلبه آمد و گفت : اين بنده خداكو؟! گفتم : رفت . گفت : اى واى . گفتم : چه طور مگه ؟! گفت : من صبح بعد از نماز خوابيدم وقتى كه بيدار شدم ديدم محتلم شده ام ، گفتم : چون وقت درس دير شده اول سر درس مى روم بعد بحمام . ولى وقتى از درس بيرون آمدم يادم رفت و نماز ظهر و عصرم را هم خوانده بودم اينجا آمدم ولى تا اين بنده خدا گفت ، يادم آمد كه اى واى من غسل نكرده ام و چون او اين حرف را زد من يادم افتاد و رفتم تطهير كردم و برگشتم حالا آمده ام او را ببينم چون او يكى از مردان خدا بود.
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🍂🍁🍂🍁🍂
#حق_الناس_ما_را_بدبخت_میکند
✍ شخصی از آیت الله بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند.
بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند.
و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
🍂🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ چگونه "خلاء عاطفی" ایجاد میگردد؟
✅ عوامل ایجاد خلا عاطفی
🔴 پاسخ به این پرسش را از زبان "استاد تراشیون" می شنویم.
#فرزندان
#نیازهای_عاطفی
❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🥀🥀🥀🥀🥀
#داستان_آموزنده
🔆خبر از شهادت
هنگامى كه در جنگ جمل ، على (علیه السلام ) بدون اسلحه به ميدان رفت و زبير را طلبيد و با او اتمام حجت نمود (كه در داستان قبل بيان شد ) و سپس به صف سپاه اسلام بازگشت .
ياران به آنحضرت عرض كردند: زبير، يكّه سوار قريش است و قهرمان جنگ مى باشد، و تو دلاورى او را بخوبى مى دانى ، پس چرا بدون شمشير و زره و سپر و نيزه ، به سوى ميدان رفتى ؟! در حالى كه زبير، خود را غرق در اسلحه نموده بود.
امام على (ع ) در پاسخ فرمود: او قاتل من نيست ، بلكه قاتل من ، مردى بى نام و نشان ،و بى ارزش و نكوهيده نسب است ، بى آنكه به ميدان دليران آيد، از روى غافلگيرى ، خواهد كشت (يعنى او تروريست است ) .
و اى بر او كه بدترين مردم اين جهان است ، دوست دارد مادرش در سوگوارش بنشيند، او همانند احمر پى كننده ناقه حضرت ثمود است ، كه اين دو در يك خط هستند منظور حضرت ، ابن ملجم ملعون بود، و آنحضرت در اين گفتار خبر از شهادت خود داد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🥀🥀🥀🥀🥀
✨﷽✨
🔴گول و فریب نخورید !
✍در دهه ی کرامت قرار داریم. اول این دهه روز بزرگداشت ولادت حضرت معصومه خواهر امام رضا و نیمه ی این دهه روز بزرگداشت احمد بن موسی شاهچراغ برادر امام رضا و روز اخر این دهه ولادت قبله ی هفتم و امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا قرار دارد. به همین مناسبت به روایتی اشارت میکنم که این حدیث را امام رضا از جد بزرگوارشان زین العابدین نقل میفرمایند.
اما عجیب اینجاست که این حدیث دربردارنده ی مبحث عجیبیست که شاید بسیار تامل برانگیز باشد.
امروزه یکی از دردهای جامعه ی ما این است که ما افراد را بر اساس تدین ظاهری انان به شریعت میسنجیم. مثلا میگوییم که فلانی چون نماز میخواند و حج میرود پس انسان خوبیست. اما حقیقت چیز دیگریست. برای انکه خیلی بحث را گسترده نکنم متن حدیث را ترجمان میکنم . قضاوت با خوانندگان....
حضرت امام رضا (ع) در کلامی شریف و البته طولانی از حضرت امام سجاد (ع) نقل میفرمایند:
اگر دیدید کسی اهل نماز و روزه است، گناه نمیکند و کارهای خوب هم انجام میدهد، عجله نکنید و گولش را نخورید زیرا ممکن است عرضه گناه کردن نداشته باشد.
به گزارش راسخون، ایشان همچنین میفرمایند: اگر کسی عرضه گناه کردن داشت اما گناه نمیکرد، آرام باش و فریب نخور. ممکن است گناهی را ترک میکند اما مرتکب گناه دیگری میشود زیرا شهوات مردم مختلف است؛ یکی شهوت مال دارد اما شهوت جنسی ندارد، یکی شهوت جنسی دارد اما حرام نمیخورد.
سپس میافزایند: اگر کسی هیچ گناهی نکرد، عجله نکن و گولش را نخور، ممکن است عقل درست و حسابی نداشته باشد.
بعد میفرمایند: اگر کسی عقل درست و حسابی هم داشت، فریب نخور. ببین آیا هوای نفسش مسلط بر عقلش است یا عقلش مسلط بر هوای نفس اوست؟
حضرت در انتهای بحث مثال میزنند و میفرمایند: مانند کسی که حب مقام دارد، یک دفعهای با یک هوس و هوای حب مقام، کل مراتب ایمانی قبلش را نابود میکند.
امام علیهالسلام در ادامه میفرمایند:
وقتی به چنین آدمی میگویی «إتَّقِ الله - از خدا بترس»، ناراحت میشود و به غرورش برمیخورد. میگوید «به من میگویی با تقوا باشم؟ تا حالا کسی از من گناه ندیده.»
بعد امام (ع) میگویند: اینها دیگر آدم هم نمیشوند و دچار لعن خداوندند.
شیخ علی زند قزوینی
📗 وسائلالشیعه، ج ۸، ص ۳۱۷.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💫✨💫✨💫
🌹 چهار دستور قرآنی
برای سعادت دنیا و آخرت 🌹
🔹#شکر را ترک مکن
که از زیادی و افزونی محروم خواهی شد .
🌸" لئن شكرتم لأزيدنكم "
اگر شکر گویید بیشتر به شما می بخشم .
🔹 #ذکر خدا را ترک مکن
چون از نگاه پروردگارت محروم می مانی .
🌸" فاذكروني أذكركم "
مرا به یاد آورد تا شما را به یاد آورم .
🔹 #دعا را ترک مکن
چرا که از استجابت محروم می مانی .
🌸 " ادعوني أستجب لكم "
از من بخواهید تا اجابت کنم .
🔹 #استغفار را ترک مکن
چرا که از نجات محروم می مانی .
🌸" وما كان الله معذبهم وهم يستغفرون "
چرا که تا زمانی که استغفار گویید هرگز عذابتان نخواهم داد.
📚 قرآن کریم✨✨✨
💫✨💫✨💫
﷽
✍ محرومیتزایی و نمازهای باطل
خیلی از ماها از خودمون راضی هستیم و #خیال میکنیم آدم خوبی هستیم! 😌
🔻مثلا؛
میریم بیرون، یه فقیر میبینیم،
یا اینکه یکی میگه فلانی احتیاج به کمک داره فورا یه مقدار پول بهش میدیم💰💁♂
بعدش خوشحال میشیم که خدا رو شکر امروز دل یکی رو شاد کردیم! 😍
👌کار خوبیه، اما....
در حالی این کار رو کردیم که #خمس مالمون رو پرداخت نکردیم و کلی بدهکاریم❗️
🔚 یعنی خودمون به نوعی عاملِ #محرومیت دیگران هستیم، ولی با دادن مبلغ ناچیز، #خیال میکنیم گره از کار کسی باز کردیم❗️🙄
✅ این کار ما مصداق این جمله معروف است:
☜ترک #واجب کردهایم، سنت بجا آوردهایم
☜ترک #حق گفتهایم، عادت بجا آوردهایم
👇👇👇
⛔️ با پولی که باید #خمس پرداخت میکردیم لباس خریدیم، فرش خریدیم، بعدش #نماز خوندیم... اما زهی #خیال باطل....😔👇
🕋 ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا، وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا (کهف/۱۰۴)
⚡️سعی و تلاش و زحماتشون در زندگی دنیا گم و نابود شده، و از بین رفته، امّا #خیال میکنند که کارهای خوبی انجام دادند.
📣📣 امرِ #واجب(خمس) را پرداخت کنیم تا عاملِ #محرومیت دیگران نباشیم❌
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چطور فرزندمان نمازخوان و باحجاب میشود؟
☘☘☘☘☘
🥀✨🥀🥀✨🥀
🔆شيوه ملاقات رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) با خانواده شهيد
اسماء بنت عميس ، در آغاز، همسر (جعفر بن ابى طالب ) برادر على (علیه السلام ) بود و از او چند كودك داشت ، جعفر طيار در جنگ موته كه در سال هشتم هجرت در سرزمين شام واقع شد، به شهادت رسيد.
اسماء و فرزندانش ، هنوز آگاه نبودند، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) پس از اطلاع به خانه اسماء آمد، اسماء در آن روز چهل پوست (براى درست كردن فرش از آنها) دباغى كرده بود، و آرد خانه را خمير نموده بود تا نان بپزد، و صورت كودكانش را مى شست .
اسماء مى گويد: وقتى با رسول خدا ( صل الله علیه وآله و سلم) روبرو شدم ، آن حضرت فرمود: اى اسماء فرزندان جعفر كجايند؟ آنها را به حضور پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) آوردم ، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) آنها را به سينه اش چسبانيد و نوازش داد، سپس قطرات اشك از چشمانش سرازير شد و گريه كرد، اسماء عرض كرد: اى رسول خدا! گويا از جعفر براى تو خبرى آمده است ؟ فرمود:آرى او همين امروز كشته شد. اسماء مى گويد: برخاستم و صيحه زدم و گريستم ، زنها اطراف مرا گرفتند، رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) مى فرمود ى اسماء نگو از هجر و فراق چكنم ؟، به سينه ات دست نزن .
سپس رسول خدا ( صل الله علیه وآله و سلم) از خانه خارج شد وبر دخترش فاطمه زهرا(سلام الله علیها ) وارد گرديد، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مى فرمود: واعمّاه (واى پسرعمويم را از دست دادم ).
سپس فرمود: على مثل جعفر فلتبك الباكية : براى مثل جعفر، سزاوار است گريه كننده بگريد آنگاه فرمود براى خانواده جعفر غذايى تهيه كرده و براى شان ببريد، آنها امروز، اشتغال به سوك جعفر(علیه السلام ) دارند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🥀✨🥀🥀✨🥀
🍃🍃🍃🍃🍃
#داستان_آموزنده
🌸روایتی ازمعجزه علم وکلام مولا🌸
🌿عرب بیابان گردی که دین اسلام رانپذیرفته بودومیخواست حضرت علی(علیه السلام) را امتحان نمایداز حضرت علی علیه السلام پرسید: سگی را دیدم که بر گوسفندی جست وگوسفند ابستن شد وچیزی از او متولد شد حلال است یا حرام؟
🌹 امام فرمود: اورا به خوردن اعتبار کن اگر گوشت بخورد سگ است اگر علف خوردگوسفنداست.
🌿اوگفت: گاهی علف و گاهی گوشت میخورد. امام علی علیه السلام فرمود:
ان را به اشامیدن اعتبار کن پس اگر به دهن بیاشامد گوسفند است واگر با زبان بخورد سگ است.
🌿آن شخص گفت:
گاهی به زبان خورد گاهی به دهن آشامد.امام علی علیه السلام فرمود:
ان را به راه رفتن اعتبار کن پس اگر در رفتن بر گوسفندان مقدم برود ویا در میان انهابرود گوسفند است واگر به دنبال انها برود سگ است. اعرابی گفت: یک بار چنین است یک بار چنان.
🌹امام فرمود:
آن را در نشستن اعتبار کن پس اگر بر سینه مثل گوسفند نشیند گوسفند است واگر بر مقعد نشیند سگ است. عرب بیابانگرد گفت: یک بار چنین نشسته یکبار چنان .
🌹امام فرمود: ان را ذبح کن پس اگر معده دارد گوسفند است واگر امعاء دارد سگ است. عرب بیابانگرد گفت:
مایل نیستم ان را ذبح کنم.
🌹امام فرمود: به صدای ان گوش کن اگر صدای گوسفند دهد گوسفند است واگر صدای سگ دهد سگ است. او گفت:
گاهی صدای گوسفند دهد وگاهی صدای سگ.
🌹امام علی علیه السلام فرمود: به پای او نظر کن اگر سم دارد گوسفند است واگر چنگال دارد سگ است. آن شخص که دیگر از جواب دادن عاجز ماند بر صبر وبردباری وعلم بی نظیر مولا مبهوت شد واسلام اورد.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸🍃حاج اسماعیل دولابی:
هر وقت خوشحال شدید، بر محمدوآلمحمد #صلوات بفرستید و هر وقت غمناک شدید، استغفار کنید، خداوند در را باز میکند.
📚 طوبایمحبت، ج۱، ص۸۸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃🍃
🎊شاهنشه شهر شیراز را صلوات
🎉بر زادهٔ موسی کاظم صلوات
🎊شیراز بُوَد سومین حرم اهل بیت
🎉بر گنبد زیبای شما صد صلوات
ششم ذی القعده روز بزرگداشت حضرت احمد ابن موسی الکاظم شاهچراغ علیه السلام
💫✨💫✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت روز بزرگداشت احمدبن موسی شاهچراغ
مولودی خوانی با لهجه شیرازی
هر چی بزرگه پیش پات کمر خم کرده
ارگ کریم خانی برات کمر خم کرده
🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖
🌟🌟🌟علت نامگذاری احمد بن موسی به شاهچراغ
♦️احمد بن موسی(ع) در حجاز به سیدالسادات و در ایران به شاهچراغ معروف می باشد، اما علت نامگذاری آن به سیدالسادات به جهت عبادت و جلالت و وَثاقَتش (معتمد، طرف وثوق مردم بودن) بوده ولی چه علتی باعث گشته که او را شاهچراغ گفته اند؟
♦️قبر مطهر آن بزرگوار تا مدتها مشخص نبود، چون در دوره سلاطین دیالمه که تا حدی طرفداران اهل بیت عصمت و طهارت (ع) از حالت تقیه بیرون آمده بودند صُلَحاء (صالحان و نیکوکاران) و عباد (عبادت کنندگان) شیراز در مقام یافتن مرقد مطهر آن شاهزاده عظیم الشأن بر آمدند.
♦️در زمانیکه مشغول تجسس و تفحص مرقد منور ایشان بودند پیرزن صالحه ای نزد عضدالدوله دیلمی(قرن چهارم) سلطان فارس آمد و عرض کرد در حوالی منزل من تپه ای است که در روی آن در هر شب جمعه در ثلث آخر شب، چراغی روشن میشود که مانند مشعل پرنوری میدرخشد و همینکه به محل روشنائی میروم چیزی دیده نمیشود. شاه از رجال و درباریان خود و بعضی از علماء و شیوخ شیراز دراین باب تحقیقاتی بعمل آورد و چیزی دستگیرش نشد و گفتند که چون گوینده پیر زن فقیری است شاید در نظر گرفته که بدین وسیله استفاده بنماید
♦️شاه متقاعد نشد و فرمود که من از بیانات این زن بوی حقیقت میشنوم و تصمیم گرفت که خود شخصاً به این قضیه رسیدگی کند تا صحت و سقم مطلب را کشف نماید؛ لذا شبانگاه به منزل آن پیرزن رفته و در آنجا استراحت میکند.
♦️عضدوالدوله مقارن نیمه شب بخواب رفت و آن زن صالحه مترصد روشن شدن چراغ گردید همینکه به طریق شب های گذشته نور چراغ ظاهر شد به بالین شاه دوید و سه مرتبه عرض کرد: شاهچراغ ـ شاهچراغ ـ شاهچراغ یعنی ای شاهچراغ روشن و هویدا شده است.
♦️عضدوالدوله از خواب جسته و صدق اظهارات آن زن صالحه را مشاهده نمود و برخاست به محل چراغ دوید و با کمال تعجب دید که روشنائی بکلی محو گردید و با ترک آن نقطه باز چراغ روشن گردید، هفت مرتبه روشن شدن چراغ و رفتن شاه بدان نقطه تکرار شد، تا اینکه مقارن طلوع صبح صادق دیگر چراغی دیده نشد.
♦️پادشاه محل را علامت گذارده و روز بعد دستور داد که تپه را بشکافند تا از آن سِّر مکتوم پرده برداشته شود و در نتیجه سرداب عظیمی گردید که جسدی در روی تختی درداخل آن گذارده شده بود و هیچکس جرئت وارد شدن سرداب و بررسی امر را نداشت.
♦️شاه تحقیق امر را از شیخ عفیف الدین که مردی زاهد و عابد و تارک دنیا بود را خواستار شد. شیخ آن شب را در عالم رؤیا دیده بودکه به زیارت حضرت امامزاده احمد بن موسی(ع) موفق شده است و لذا تایید کرد که سرداب کشف شده مرقد مطهر آن امامزاده است لذا وضو گرفت و لباسهای پاکیزه پوشید و وارد سرداب شد و از لوحی که در نزد جسد بود و انگشتر آن حضرت که بر روی آن حک شده بود: "العزه لله"، احمد بن موسی معلوم گردید که مشاهدات او در خواب از رؤیاهای صادقه (خواب راست) بوده است.
♦️عضدوالدوله از این موفقیت فوق العاده، مسرور گردید و امر نمود که آن روز را تعطیل عمومی نموده، و برای این موفقیت جشن عظیمی برپا نمود و اولین بارگاه احمد بن موسی(ع) به دست این سلطان به راهنمائی شیخ عفیف الدین برپا گردید و حرم این امامزاده به (شاهچراغ) مشهور گشت.
❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆من که بعد دیدنش هوس کردم قرآن رو با غلط بخونم و ایشون درستشو بهم بگه❤️❤️
🌾🌾🌾🌾🌾
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🔅#پندانه
✍️ کار اگه برای خدا باشه آدم هیچوقت ضرر نمیکنه
🔹صاحبخونه جوابم کرده بود. خیلی دنبال خونه گشتیم تا خونهای پیدا کردیم ولی دیوارهاش خیلی کثیف بود.
🔸هزینه نقاش نداشتم. تصمیم گرفتم خودم رنگش کنم. باجناق عارفمسلکم هم قبول کرد که کمکم کنه.
🔹چند روز بعد از تمومشدن نقاشی، صاحبخونه جدید گفت مشکلی براش پیش اومده خواهش کرد قرارداد رو فسخ کنیم!
🔸چارهای نبود فسخ کردیم! دست از پا درازتر برگشتیم.
🔹از همه شاکی بودم! از خودم، از صاحبخونه، از خدا و...
🔸اما باجناق با یه آرامشی گفت:
خوب شد بهخاطر خدا نقاشی کردم.
🔹و دیگه هیچی نگفت! راز آرامش باجناق همین بود؛ فهمیدم چرا ناراحت نیست، چرا شاکی نیست و چرا احساس ضرر نمیکنه.
🔸چون برای خدا کار کرده بود و از خلق خدا انتظاری نداشت.
🔹کار اگه برای خدا باشه آدم هیچوقت ضرر نمیکنه؛ چه به نتیجه برسه، چه به نتیجه نرسه؛ چون نمیدونه کاری که برای خدا انجام بشه هیچوقت گم نمیشه.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ #استاد_شجاعی
• چرا امام رضا علیهالسلام، به محض ورود به ایران، خواهران و برادرانشان را نیز به این سرزمین فراخواندند؟
• آیا در این دعوت و رموز آخرالزمانی آن، نقشی برای ما تعریف شده است؟
🕊🕊🕊🕊🕊
💫✨💫✨💫
💠 ثواب زیارت امام رضاعلیه السلام در آیینه روایات💠
1️⃣ رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله): «پارهای از تن من در خراسان دفن خواهد شد که هیچ گرفتاری نیست مگر آنکه با زیارت او خداوند مشکلش را حل کرده و هیچ گناهکاری نیست مگر آنکه خدا گناهش را میبخشد.»
2️⃣ امام باقر(علیهالسلام): «فرزندی از فرزندان موسی که اسمش همنام امیرالمؤمنین است؛ در زمین طوس که بخشی از خراسان است؛ دفن میشود. او غریب است و به وسیله سم کشته شده و هر کس که او را با معرفت زیارت کند از طرف خداوند مشمول پاداش مجاهدان صدر اسلام قبل فتح مکه میشود.»
3️⃣ در حدیثی دیگر امام رضا(علیهالسلام) با علم غیبی که داشتهاند میفرمایند:«هر کس مرا در این بقعه زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت کرده و خداوند پاداش هزار حج صحیح و هزار عمره مقبوله به او میدهد و من و پدرانم شفیعان او در روز قیامت هستیم.»
4️⃣ امام رضا(علیهالسلام): «هر کس مرا که از منزل و کاشانه به دور افتادم زیارت کند؛ در روز قیامت در سه جایگاه به سراغش میروم تا او را از ترس و سختی آن مکانها خلاص کنم؛ هنگام دادن نامه اعمال به دست راست و چپ و در عبور از صراط و نزد حسابرسی و میزان.»
💫✨💫✨💫
🌾🌾🌾🌾🌾
✍️شیخ عباس قمی در فوائدالرضوی نقل می کند: کاروانی از سرخس آمدند به پابوسی امام رضا علیه السلام. پیرمرد نابینایی با آن کاروان بود، به نام حیدر قلی. آمدندحرم امام زیارت کردند و از مشهد خارج شدند و در منزلی در مشهد اُطراق کردند. به اندازه یک روز راه از مشهد دور شده بودند.
🍂شب جوانها گفتند برویم مقداری سر به سر این حیدر قلی بگذاریم، خسته ایم ، بخندیم و سر گرم بشیم!
کاغذهای خالی برداشتند گرفتند جلو و تکان میدادند، بعد به هم می گفتند،تو از این برگه ها گرفتی؟ یکی می گفت: بله حضرت مرحمت کردند، فلانی تو هم گرفتی؟ گفت: بله من هم یکی گرفتم.
🍂حیدر قلی کنجکاو شد و گفت: چی گرفتید؟
گفتند: مگر تو نداری؟
گفت : نه من اصلا خبر ندارم!
گفتند : امام رضا علیه السلام برگ سبز دست مردم می داد.
گفت : این برگ سبزها چیست؟
🍂گفتند : امان نامه از آتش جهنم است. ما این را می گذاریم در کفن هایمان قیامت دیگر نمی سوزیم، جهنم نمی رویم چون از امام رضا علیه السلام گرفته ایم.
🍂تا این را گفتند پیرمرد دلش شکست با خود گفت: امام رضا علیه السلام از تو توقع نداشتم، بین کور و بینا فرق بگذاری، حتما من فقیر بودم، کور بودم و از قلم افتادم که به من اعتنایی نکردی!
🍂بلند شد و عصای خود را برداشت، راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه را نگیرم به سرخس نمی آیم باید بگیرم.
🍂گفتند: آقا ما شوخی کردیم ما هم نداریم! ولی هرچه کردند آرام نمی گرفت خیال می کرد که آنها برای دلداری به او این را می گویند.
🍂شیخ عباس نقل می کند: هنوز یک ساعت نشده بود که دیدند حیدر قلی دارد می آید یک برگه هم در دستش که با خط نور نوشته شده است «اَمانٌ مِّنَ النار،من ابن رسول الله على بن موسى الرضا» گفتند: این چیست که در دست داری؟
🍂گفت: همین که یک مقدار از شما در بیابان فاصله گرفتم آقا را دیدم ایشان خودشان به استقبالم آمدند، گفتند حیدر قلی خسته ای برگرد این هم برگه برائت از آتش تو بگذار در کفنت شب اول قبر خودم می آیم پیشت. امام رضا علیه السلام به من هم برگ امان نامه دادند.
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
💠روزی امیرالمومنین علی صلوات الله علیه در مسجد کوفه نشسته بودند، در همان حال، علی بن درع اسدی وارد مسجد شد.
امام به او فرمودند: دیشب قرآن می خواندی؟
عرض کرد: یا امیرالمومنین از کجا می دانید؟
ایشان فرمودند: به خدا قسم اگر بخواهی به تو می گویم چه سوره ای را می خواندی
عرض کرد: بله، دوست دارم به من بگویید
ایشان فرمودند:همانا دیشب سوره عم یتساءلون.. [نباء] را خواندی و درباره آن فکر نمودی، به خدا قسم من همان خبر بزرگ هستم. در حالی که خدای تبارک و تعالی هیچ خبری بزرگ تر از من نیاورده است و من در قرآن سیصد اسم دارم که خداوند آنها را به صراحت نیاورده است و اگر آنها را به صراحت می آورد، هنگامی که پیامبر و امیرالمومنین و اهل بیتش صلوات الله علیهم فضل خدا را به مردم می گفتند، مردم به فضل خدای تبارک و تعالی ایمان نمی آوردند.
📚الهداية الكبرى ۹۲
❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖
🥀🥀🥀🥀🥀
🕯امروز پنجشنبه است
🍂به یاد عزیزانی که
🕯چشم انتظاری شون رو نمی بینیم
🍂و صداشون رو نمی شنویم
🕯یاد همه آنهایی که دیروز بودند
🍂و امروز یادشون و
🕯عکسی رو تاقچه اتاق ازشون
🍂به یادگار مانده
🕯یک فاتحه، یک صلوات
🍂پیشگاه کسانی که مهرشان
🕯تا ابد در قلبهایمان جاریست
روحشون شـاد 🍂🖤
🥀 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ🙏 🕯امروز پنجشنبه است
🍂به یاد عزیزانی که
🕯چشم انتظاری شون رو نمی بینیم
🍂و صداشون رو نمی شنویم
🕯یاد همه آنهایی که دیروز بودند
🍂و امروز یادشون و
🕯عکسی رو تاقچه اتاق ازشون
🍂به یادگار مانده
🕯یک فاتحه، یک صلوات
🍂پیشگاه کسانی که مهرشان
🕯تا ابد در قلبهایمان جاریست
روحشون شـاد 🍂🖤
🥀 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات
🥀🥀🥀🥀🥀
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔆على (علیه السلام ) فاتح بى بديل ميدانهاى نبرد
ابو بصير گويد: از امام صادق (علیهذالسلام ) پرسيدم ماجراى وادى يابس (بيابان شنزار) كه سوره عاديات در مورد ستودن جنگاوران قهرمان اسلام نازل شده كه در اين وادى ، (در سال هشتم هجرت ) جنگيدند چيست ؟
امام صادق فرمود: اهالى بيابان يابس كه دوازده هزار نفر سواره نظام بودند باهم ، پيوند محكمى و ناگسستنى بستند كه همه دست به دست هم نهند و تا سر حد مرگ پيش رفته و محمد (صل الله علیه وآله و سلم ) و على (ع ) را بكشند.
جبرئيل جريان را به رسول اكرم (ص ) اطلاع داد رسول اكرم (ص ) نخست ابوبكر را و سپس عمر را با سپاهى به سوى آنها فرستاد و آنها بى نتيجه باز گشتند.
پيامبر (ص ) اين بار على (ع ) را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى يابس رهسپار نمود.
حضرت على با سپاه خود سرازير وادى شدند، به دشمن خبر رسيد كه سپاه اسلام به فرماندهى على (ع ) روانه ميدان هستند.
دويست نفر از مردان مسلح دشمن ، به ميدان تاختند على (ع ) با جمعى از اصحاب به سوى آنها رفتند، آنها گفتند شما كيستيد و از كجا آمده ايد؟ و چه تصميم داريد؟
على (ع ) در پاسخ فرمود: من على بن ابيطالب پسر عموى رسول خدا (ص ) و برادر او و رسول او به سوى شما هستم ، شما را گواهى به يكتائى خدا و بندگى و رسالت محمّد (ص ) دعوت مى كنم ، اگر ايمان بياوريد، در نفع و ضرر، شريك مسلمين هستيد.
آنها گفتند: سخن تو را شنيديم ، آماده باش و بدانكه ما تو و اصحاب تو را خواهيم كشت .
على (ع ) به آنها فرمود:واى بر شما، مرا به بسيارى جمعيت خود و پيوند خود تهديد مى كنيد ؟ بدانيد ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوئيم و لا حول و لا قوة الاّباللّه العلى العظيم .
دشمن به پايگاههاى خود بازگشت و مستقر شد، على (ع ) نيز همراه اصحاب به پايگاه خود رفته و مستقر شدند، وقتى كه شب شد، على (ع ) دستور داد مسلمانان حيوانات خود را آماده كنند و افسار و زين و جهاز شتران را مهيا كنند و در آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى به سر برند.
وقتى كه سفيده سهحر دميد، على (ع ) با اصحاب خود نماز خواند، سپس به سوى دشمن شبيخون زد و آنچنان آنها را غافلگير كرد كه آنها تا هنگام درگيرى نمى فهميدند كه مسلمين از كجا بر آنها آنچنان سريع دست يافته اند، و آنها زير دست و پاى سواران سلحشور اسلام در آمدند، كه هنوز دنباله سپاه اسلام نرسيده بودند، پيش تازان اسلام ، جنگاوران دشمن را به هلاكت رسانده و على (ع ) شخصا هفت نفر از دلاوران پيشتاز دشمن را از پاى در آورد، در نتيجه زنان و كودكانشان اسير شدند و اموالشان بدست مسلمين در آمد.
جبرئيل امين پيروزى على (ع ) و سپاهيان اسلام را به پيامبر (ص ) خبر داد، آنحضرت به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى ، مردم مسلمان را از فتح مسلمين با خبر كرد، و به آنها اطلاع داد كه تنها دو نفر از مسلمين به شهادت رسيده اند.
پيامبر (ص ) و همه مسلمين از مدينه بيرون آمده و به استقبال على (ع ) شتافتند و در يك فرسخى مدينه با سپاه على (ع ) روبرو شدند، حضرت على هنگامى كه پيامبر را ديد از مركب پياده شد، پيامبر (ص ) نيز از مركب پياده شد، و بين دو چشم على (ع ) را بوسيد، و مسلمنان استقبال كننده نيز مانند پيامبر (ص ) از مقام على (ع ) تجليل كردند. و غنائم جنگى و اسيران و اموال دشمن كه بدست مسلمين رسيده بود مورد تماشاى مسلمين قرار گرفت .
جبرئيل امين نازل شد و سوره عاديات (صدمين سوره قرآن ) به ميمنت اين پيروزى نازل كرد: و العاديات ضبحا، فالموريات قدحا، فالمغيرات صبحا، فاءثرن به نقعا، فوسطن به جمعا.
اشك شوق از چشمان پيامبر (ص )، سرازير شد، و در اينجا بود كه آن گفتار معروف را به على (ع ) فرمود:
يا على لولا اننّى اشفق ان تقول فيك طوائف من امّتى ما قالت النصارى فى المسيج عيسى بن مريم لقلت فيك اليوم مقالا لا تمرّ بملاء من الناس الاّ اخذوا التّراب من تحت قدميك .
اگر نمى ترسيدم كه گروهى از امت من مطلبى را كه مسيحيان در باره حضرت مسيح (ع ) گفته اند، در باره تو بگويند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زير پاى تو را براى تبرك برگيرند در آغاز سوره عاديات كه به مناسبت اين پيروزى نازل شده پنج سوگند است كه در پنج آيه آمده و ترجمه آن را در اينجا مى آوريم : سوگند به اسبان دونده كه به سوى ميدان نفس زنان به پيش مى روند، و بر اثر برخورد سم آنها به سنگها، برق از آنها مى جهد، وصبحگاهان برق آسا بر دشمن حمله مى برند و با حركت سريع خود ذرات غبار را در فضا مى پراكنند و دشمن را در حلقه محاصره قرار مى دهند پس دسته جمعى به قلب دشمن حمله ور مى شوند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا