🌸🍃حاج اسماعیل دولابی:
هر وقت خوشحال شدید، بر محمدوآلمحمد #صلوات بفرستید و هر وقت غمناک شدید، استغفار کنید، خداوند در را باز میکند.
📚 طوبایمحبت، ج۱، ص۸۸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃🍃
🎊شاهنشه شهر شیراز را صلوات
🎉بر زادهٔ موسی کاظم صلوات
🎊شیراز بُوَد سومین حرم اهل بیت
🎉بر گنبد زیبای شما صد صلوات
ششم ذی القعده روز بزرگداشت حضرت احمد ابن موسی الکاظم شاهچراغ علیه السلام
💫✨💫✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت روز بزرگداشت احمدبن موسی شاهچراغ
مولودی خوانی با لهجه شیرازی
هر چی بزرگه پیش پات کمر خم کرده
ارگ کریم خانی برات کمر خم کرده
🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖
🌟🌟🌟علت نامگذاری احمد بن موسی به شاهچراغ
♦️احمد بن موسی(ع) در حجاز به سیدالسادات و در ایران به شاهچراغ معروف می باشد، اما علت نامگذاری آن به سیدالسادات به جهت عبادت و جلالت و وَثاقَتش (معتمد، طرف وثوق مردم بودن) بوده ولی چه علتی باعث گشته که او را شاهچراغ گفته اند؟
♦️قبر مطهر آن بزرگوار تا مدتها مشخص نبود، چون در دوره سلاطین دیالمه که تا حدی طرفداران اهل بیت عصمت و طهارت (ع) از حالت تقیه بیرون آمده بودند صُلَحاء (صالحان و نیکوکاران) و عباد (عبادت کنندگان) شیراز در مقام یافتن مرقد مطهر آن شاهزاده عظیم الشأن بر آمدند.
♦️در زمانیکه مشغول تجسس و تفحص مرقد منور ایشان بودند پیرزن صالحه ای نزد عضدالدوله دیلمی(قرن چهارم) سلطان فارس آمد و عرض کرد در حوالی منزل من تپه ای است که در روی آن در هر شب جمعه در ثلث آخر شب، چراغی روشن میشود که مانند مشعل پرنوری میدرخشد و همینکه به محل روشنائی میروم چیزی دیده نمیشود. شاه از رجال و درباریان خود و بعضی از علماء و شیوخ شیراز دراین باب تحقیقاتی بعمل آورد و چیزی دستگیرش نشد و گفتند که چون گوینده پیر زن فقیری است شاید در نظر گرفته که بدین وسیله استفاده بنماید
♦️شاه متقاعد نشد و فرمود که من از بیانات این زن بوی حقیقت میشنوم و تصمیم گرفت که خود شخصاً به این قضیه رسیدگی کند تا صحت و سقم مطلب را کشف نماید؛ لذا شبانگاه به منزل آن پیرزن رفته و در آنجا استراحت میکند.
♦️عضدوالدوله مقارن نیمه شب بخواب رفت و آن زن صالحه مترصد روشن شدن چراغ گردید همینکه به طریق شب های گذشته نور چراغ ظاهر شد به بالین شاه دوید و سه مرتبه عرض کرد: شاهچراغ ـ شاهچراغ ـ شاهچراغ یعنی ای شاهچراغ روشن و هویدا شده است.
♦️عضدوالدوله از خواب جسته و صدق اظهارات آن زن صالحه را مشاهده نمود و برخاست به محل چراغ دوید و با کمال تعجب دید که روشنائی بکلی محو گردید و با ترک آن نقطه باز چراغ روشن گردید، هفت مرتبه روشن شدن چراغ و رفتن شاه بدان نقطه تکرار شد، تا اینکه مقارن طلوع صبح صادق دیگر چراغی دیده نشد.
♦️پادشاه محل را علامت گذارده و روز بعد دستور داد که تپه را بشکافند تا از آن سِّر مکتوم پرده برداشته شود و در نتیجه سرداب عظیمی گردید که جسدی در روی تختی درداخل آن گذارده شده بود و هیچکس جرئت وارد شدن سرداب و بررسی امر را نداشت.
♦️شاه تحقیق امر را از شیخ عفیف الدین که مردی زاهد و عابد و تارک دنیا بود را خواستار شد. شیخ آن شب را در عالم رؤیا دیده بودکه به زیارت حضرت امامزاده احمد بن موسی(ع) موفق شده است و لذا تایید کرد که سرداب کشف شده مرقد مطهر آن امامزاده است لذا وضو گرفت و لباسهای پاکیزه پوشید و وارد سرداب شد و از لوحی که در نزد جسد بود و انگشتر آن حضرت که بر روی آن حک شده بود: "العزه لله"، احمد بن موسی معلوم گردید که مشاهدات او در خواب از رؤیاهای صادقه (خواب راست) بوده است.
♦️عضدوالدوله از این موفقیت فوق العاده، مسرور گردید و امر نمود که آن روز را تعطیل عمومی نموده، و برای این موفقیت جشن عظیمی برپا نمود و اولین بارگاه احمد بن موسی(ع) به دست این سلطان به راهنمائی شیخ عفیف الدین برپا گردید و حرم این امامزاده به (شاهچراغ) مشهور گشت.
❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆من که بعد دیدنش هوس کردم قرآن رو با غلط بخونم و ایشون درستشو بهم بگه❤️❤️
🌾🌾🌾🌾🌾
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🔅#پندانه
✍️ کار اگه برای خدا باشه آدم هیچوقت ضرر نمیکنه
🔹صاحبخونه جوابم کرده بود. خیلی دنبال خونه گشتیم تا خونهای پیدا کردیم ولی دیوارهاش خیلی کثیف بود.
🔸هزینه نقاش نداشتم. تصمیم گرفتم خودم رنگش کنم. باجناق عارفمسلکم هم قبول کرد که کمکم کنه.
🔹چند روز بعد از تمومشدن نقاشی، صاحبخونه جدید گفت مشکلی براش پیش اومده خواهش کرد قرارداد رو فسخ کنیم!
🔸چارهای نبود فسخ کردیم! دست از پا درازتر برگشتیم.
🔹از همه شاکی بودم! از خودم، از صاحبخونه، از خدا و...
🔸اما باجناق با یه آرامشی گفت:
خوب شد بهخاطر خدا نقاشی کردم.
🔹و دیگه هیچی نگفت! راز آرامش باجناق همین بود؛ فهمیدم چرا ناراحت نیست، چرا شاکی نیست و چرا احساس ضرر نمیکنه.
🔸چون برای خدا کار کرده بود و از خلق خدا انتظاری نداشت.
🔹کار اگه برای خدا باشه آدم هیچوقت ضرر نمیکنه؛ چه به نتیجه برسه، چه به نتیجه نرسه؛ چون نمیدونه کاری که برای خدا انجام بشه هیچوقت گم نمیشه.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ #استاد_شجاعی
• چرا امام رضا علیهالسلام، به محض ورود به ایران، خواهران و برادرانشان را نیز به این سرزمین فراخواندند؟
• آیا در این دعوت و رموز آخرالزمانی آن، نقشی برای ما تعریف شده است؟
🕊🕊🕊🕊🕊
💫✨💫✨💫
💠 ثواب زیارت امام رضاعلیه السلام در آیینه روایات💠
1️⃣ رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله): «پارهای از تن من در خراسان دفن خواهد شد که هیچ گرفتاری نیست مگر آنکه با زیارت او خداوند مشکلش را حل کرده و هیچ گناهکاری نیست مگر آنکه خدا گناهش را میبخشد.»
2️⃣ امام باقر(علیهالسلام): «فرزندی از فرزندان موسی که اسمش همنام امیرالمؤمنین است؛ در زمین طوس که بخشی از خراسان است؛ دفن میشود. او غریب است و به وسیله سم کشته شده و هر کس که او را با معرفت زیارت کند از طرف خداوند مشمول پاداش مجاهدان صدر اسلام قبل فتح مکه میشود.»
3️⃣ در حدیثی دیگر امام رضا(علیهالسلام) با علم غیبی که داشتهاند میفرمایند:«هر کس مرا در این بقعه زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت کرده و خداوند پاداش هزار حج صحیح و هزار عمره مقبوله به او میدهد و من و پدرانم شفیعان او در روز قیامت هستیم.»
4️⃣ امام رضا(علیهالسلام): «هر کس مرا که از منزل و کاشانه به دور افتادم زیارت کند؛ در روز قیامت در سه جایگاه به سراغش میروم تا او را از ترس و سختی آن مکانها خلاص کنم؛ هنگام دادن نامه اعمال به دست راست و چپ و در عبور از صراط و نزد حسابرسی و میزان.»
💫✨💫✨💫
🌾🌾🌾🌾🌾
✍️شیخ عباس قمی در فوائدالرضوی نقل می کند: کاروانی از سرخس آمدند به پابوسی امام رضا علیه السلام. پیرمرد نابینایی با آن کاروان بود، به نام حیدر قلی. آمدندحرم امام زیارت کردند و از مشهد خارج شدند و در منزلی در مشهد اُطراق کردند. به اندازه یک روز راه از مشهد دور شده بودند.
🍂شب جوانها گفتند برویم مقداری سر به سر این حیدر قلی بگذاریم، خسته ایم ، بخندیم و سر گرم بشیم!
کاغذهای خالی برداشتند گرفتند جلو و تکان میدادند، بعد به هم می گفتند،تو از این برگه ها گرفتی؟ یکی می گفت: بله حضرت مرحمت کردند، فلانی تو هم گرفتی؟ گفت: بله من هم یکی گرفتم.
🍂حیدر قلی کنجکاو شد و گفت: چی گرفتید؟
گفتند: مگر تو نداری؟
گفت : نه من اصلا خبر ندارم!
گفتند : امام رضا علیه السلام برگ سبز دست مردم می داد.
گفت : این برگ سبزها چیست؟
🍂گفتند : امان نامه از آتش جهنم است. ما این را می گذاریم در کفن هایمان قیامت دیگر نمی سوزیم، جهنم نمی رویم چون از امام رضا علیه السلام گرفته ایم.
🍂تا این را گفتند پیرمرد دلش شکست با خود گفت: امام رضا علیه السلام از تو توقع نداشتم، بین کور و بینا فرق بگذاری، حتما من فقیر بودم، کور بودم و از قلم افتادم که به من اعتنایی نکردی!
🍂بلند شد و عصای خود را برداشت، راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه را نگیرم به سرخس نمی آیم باید بگیرم.
🍂گفتند: آقا ما شوخی کردیم ما هم نداریم! ولی هرچه کردند آرام نمی گرفت خیال می کرد که آنها برای دلداری به او این را می گویند.
🍂شیخ عباس نقل می کند: هنوز یک ساعت نشده بود که دیدند حیدر قلی دارد می آید یک برگه هم در دستش که با خط نور نوشته شده است «اَمانٌ مِّنَ النار،من ابن رسول الله على بن موسى الرضا» گفتند: این چیست که در دست داری؟
🍂گفت: همین که یک مقدار از شما در بیابان فاصله گرفتم آقا را دیدم ایشان خودشان به استقبالم آمدند، گفتند حیدر قلی خسته ای برگرد این هم برگه برائت از آتش تو بگذار در کفنت شب اول قبر خودم می آیم پیشت. امام رضا علیه السلام به من هم برگ امان نامه دادند.
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
💠روزی امیرالمومنین علی صلوات الله علیه در مسجد کوفه نشسته بودند، در همان حال، علی بن درع اسدی وارد مسجد شد.
امام به او فرمودند: دیشب قرآن می خواندی؟
عرض کرد: یا امیرالمومنین از کجا می دانید؟
ایشان فرمودند: به خدا قسم اگر بخواهی به تو می گویم چه سوره ای را می خواندی
عرض کرد: بله، دوست دارم به من بگویید
ایشان فرمودند:همانا دیشب سوره عم یتساءلون.. [نباء] را خواندی و درباره آن فکر نمودی، به خدا قسم من همان خبر بزرگ هستم. در حالی که خدای تبارک و تعالی هیچ خبری بزرگ تر از من نیاورده است و من در قرآن سیصد اسم دارم که خداوند آنها را به صراحت نیاورده است و اگر آنها را به صراحت می آورد، هنگامی که پیامبر و امیرالمومنین و اهل بیتش صلوات الله علیهم فضل خدا را به مردم می گفتند، مردم به فضل خدای تبارک و تعالی ایمان نمی آوردند.
📚الهداية الكبرى ۹۲
❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖
🥀🥀🥀🥀🥀
🕯امروز پنجشنبه است
🍂به یاد عزیزانی که
🕯چشم انتظاری شون رو نمی بینیم
🍂و صداشون رو نمی شنویم
🕯یاد همه آنهایی که دیروز بودند
🍂و امروز یادشون و
🕯عکسی رو تاقچه اتاق ازشون
🍂به یادگار مانده
🕯یک فاتحه، یک صلوات
🍂پیشگاه کسانی که مهرشان
🕯تا ابد در قلبهایمان جاریست
روحشون شـاد 🍂🖤
🥀 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ🙏 🕯امروز پنجشنبه است
🍂به یاد عزیزانی که
🕯چشم انتظاری شون رو نمی بینیم
🍂و صداشون رو نمی شنویم
🕯یاد همه آنهایی که دیروز بودند
🍂و امروز یادشون و
🕯عکسی رو تاقچه اتاق ازشون
🍂به یادگار مانده
🕯یک فاتحه، یک صلوات
🍂پیشگاه کسانی که مهرشان
🕯تا ابد در قلبهایمان جاریست
روحشون شـاد 🍂🖤
🥀 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات
🥀🥀🥀🥀🥀
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔆على (علیه السلام ) فاتح بى بديل ميدانهاى نبرد
ابو بصير گويد: از امام صادق (علیهذالسلام ) پرسيدم ماجراى وادى يابس (بيابان شنزار) كه سوره عاديات در مورد ستودن جنگاوران قهرمان اسلام نازل شده كه در اين وادى ، (در سال هشتم هجرت ) جنگيدند چيست ؟
امام صادق فرمود: اهالى بيابان يابس كه دوازده هزار نفر سواره نظام بودند باهم ، پيوند محكمى و ناگسستنى بستند كه همه دست به دست هم نهند و تا سر حد مرگ پيش رفته و محمد (صل الله علیه وآله و سلم ) و على (ع ) را بكشند.
جبرئيل جريان را به رسول اكرم (ص ) اطلاع داد رسول اكرم (ص ) نخست ابوبكر را و سپس عمر را با سپاهى به سوى آنها فرستاد و آنها بى نتيجه باز گشتند.
پيامبر (ص ) اين بار على (ع ) را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى يابس رهسپار نمود.
حضرت على با سپاه خود سرازير وادى شدند، به دشمن خبر رسيد كه سپاه اسلام به فرماندهى على (ع ) روانه ميدان هستند.
دويست نفر از مردان مسلح دشمن ، به ميدان تاختند على (ع ) با جمعى از اصحاب به سوى آنها رفتند، آنها گفتند شما كيستيد و از كجا آمده ايد؟ و چه تصميم داريد؟
على (ع ) در پاسخ فرمود: من على بن ابيطالب پسر عموى رسول خدا (ص ) و برادر او و رسول او به سوى شما هستم ، شما را گواهى به يكتائى خدا و بندگى و رسالت محمّد (ص ) دعوت مى كنم ، اگر ايمان بياوريد، در نفع و ضرر، شريك مسلمين هستيد.
آنها گفتند: سخن تو را شنيديم ، آماده باش و بدانكه ما تو و اصحاب تو را خواهيم كشت .
على (ع ) به آنها فرمود:واى بر شما، مرا به بسيارى جمعيت خود و پيوند خود تهديد مى كنيد ؟ بدانيد ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوئيم و لا حول و لا قوة الاّباللّه العلى العظيم .
دشمن به پايگاههاى خود بازگشت و مستقر شد، على (ع ) نيز همراه اصحاب به پايگاه خود رفته و مستقر شدند، وقتى كه شب شد، على (ع ) دستور داد مسلمانان حيوانات خود را آماده كنند و افسار و زين و جهاز شتران را مهيا كنند و در آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى به سر برند.
وقتى كه سفيده سهحر دميد، على (ع ) با اصحاب خود نماز خواند، سپس به سوى دشمن شبيخون زد و آنچنان آنها را غافلگير كرد كه آنها تا هنگام درگيرى نمى فهميدند كه مسلمين از كجا بر آنها آنچنان سريع دست يافته اند، و آنها زير دست و پاى سواران سلحشور اسلام در آمدند، كه هنوز دنباله سپاه اسلام نرسيده بودند، پيش تازان اسلام ، جنگاوران دشمن را به هلاكت رسانده و على (ع ) شخصا هفت نفر از دلاوران پيشتاز دشمن را از پاى در آورد، در نتيجه زنان و كودكانشان اسير شدند و اموالشان بدست مسلمين در آمد.
جبرئيل امين پيروزى على (ع ) و سپاهيان اسلام را به پيامبر (ص ) خبر داد، آنحضرت به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى ، مردم مسلمان را از فتح مسلمين با خبر كرد، و به آنها اطلاع داد كه تنها دو نفر از مسلمين به شهادت رسيده اند.
پيامبر (ص ) و همه مسلمين از مدينه بيرون آمده و به استقبال على (ع ) شتافتند و در يك فرسخى مدينه با سپاه على (ع ) روبرو شدند، حضرت على هنگامى كه پيامبر را ديد از مركب پياده شد، پيامبر (ص ) نيز از مركب پياده شد، و بين دو چشم على (ع ) را بوسيد، و مسلمنان استقبال كننده نيز مانند پيامبر (ص ) از مقام على (ع ) تجليل كردند. و غنائم جنگى و اسيران و اموال دشمن كه بدست مسلمين رسيده بود مورد تماشاى مسلمين قرار گرفت .
جبرئيل امين نازل شد و سوره عاديات (صدمين سوره قرآن ) به ميمنت اين پيروزى نازل كرد: و العاديات ضبحا، فالموريات قدحا، فالمغيرات صبحا، فاءثرن به نقعا، فوسطن به جمعا.
اشك شوق از چشمان پيامبر (ص )، سرازير شد، و در اينجا بود كه آن گفتار معروف را به على (ع ) فرمود:
يا على لولا اننّى اشفق ان تقول فيك طوائف من امّتى ما قالت النصارى فى المسيج عيسى بن مريم لقلت فيك اليوم مقالا لا تمرّ بملاء من الناس الاّ اخذوا التّراب من تحت قدميك .
اگر نمى ترسيدم كه گروهى از امت من مطلبى را كه مسيحيان در باره حضرت مسيح (ع ) گفته اند، در باره تو بگويند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زير پاى تو را براى تبرك برگيرند در آغاز سوره عاديات كه به مناسبت اين پيروزى نازل شده پنج سوگند است كه در پنج آيه آمده و ترجمه آن را در اينجا مى آوريم : سوگند به اسبان دونده كه به سوى ميدان نفس زنان به پيش مى روند، و بر اثر برخورد سم آنها به سنگها، برق از آنها مى جهد، وصبحگاهان برق آسا بر دشمن حمله مى برند و با حركت سريع خود ذرات غبار را در فضا مى پراكنند و دشمن را در حلقه محاصره قرار مى دهند پس دسته جمعى به قلب دشمن حمله ور مى شوند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌾🌾🌾🌾
#داستان_آموزنده
🔆كرامتى از استاد
مرحوم عارف وارسته و فيلسوف صمدانى حاج ميرزا على آقا قاضى در سال 1285 هجرى قمرى ديده به جهان گشود، و در سال 1366 در سن 81 سالگى در نجف اشرف ، در گذشت .
وى استاد سير و سلوك و اخلاق بود، و استاد علامه طباطبائى ، در اين موضوع ، مدتى شاگرد او بود.
مرحوم استاد علامه طباطبائى نيز 81 سال و 18 روز عمر كرد (1321 - 1402 هجرى قمرى ) استاد علامه كه در نجف اشرف سالها نزد استاد حاج ميرزا على آقا، تلّمذ كرده بود، روزى از كرامات استاد خود سخن مى گفت از جمله گفت :
من و همسرم از خويشاوندان نزديك مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى بوديم ، او در نجف براى صله رحم و احوال پرسى از حال ما به منزل ما مى آمد، ما كرارا صاحب فرزند شده بوديم ، ولى همگى در همان دوران كوچكى فوت كرده بودند، روزى مرحوم قاضى به منزل ما آمد در حالى كه همسرم حامله بود، و من از وضع او آگاه نبودم ، موقع خداحافظى به همسرم گفت : دختر عمو! اين بار اين فرزند تو مى ماند و او پسر است و آسيبى به او نمى رسد و نام او عبد الباقى است
من از سخن مرحوم قاضى خوشحال شدم و خدا به ما پسرى لطف كرد و برخلاف كودكان قبلى ، باقى ماند و آسيبى به او نرسيد و نام اورا عبدالباقى گذارديم .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🌾🌾🌾🌾🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ تو همینجا، در همین دنیا ،
میتونی در آغوش امام رضا علیهالسلام، تمامِ جهنمهای وجودت رو خاموش کنی، و از بهشتِ درونت لذّت ببری ...
🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕قلب که سن و سال نمیشناسد
شکستنی است، هر جا و هر وقت که آزار ببیند میشکند
کسی را با تحقیر داشته هایش ویران نکنید، شاید آنچه دارد
تمام دلخوشی زندگی اش باشد
هر چند که در نظر تو کم و ناچیز و بی ارزش باشد
و یادت باشد...
ملاک ارزش گذاری انسان ها
نه شغلشان است، نه مدرک تحصیلی شان و نه ثروت و زیبایی شان
بلکه قلب پاک و اخلاق والایشان است که به آنها ارزش میدهد.
🍁🍂🍁🍂🍁🍂
💫✨💫✨💫
متن دعاى جامع الجوامع از امام على (ع) – خواص فراوان دعاى جامع الجوامع
دعاى جامع از مولايمان اميرالمؤمنين على(عليه السلام) است كه فرمود: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به
من گفتند: يا على !
اگر كسى اين دعا را بر صفحه هاى آهن بخواند گداخته شوند!
قسم به كسى كه مرا به رسالت فرستاده است، اگر اين دعا بر آبروانى خوانده شود_ساكن گردد تا آن كه شخص مى تواندروى آب راه برود!
سوگند به كسى كه مرا به پيغمبرى فرستاده است، اگر كسى گرسنه و تشنه باشد، واين دعا را بخواند، خدا او را اطعام مى كند و او را سيراب مى گرداند.
قسم به كسى كه مرا به پيغمبرى فرستاده است، اگر شخصى اين دعا را بر كوهى بخواند كه ميان او و جايى كه اراده دارد مانع باشد، كوه شكافته شود تا آن كه بتواند به جايى كه اراده دارد برود.
به حقّ كسى كه مرا به پيامبرى فرستاده است، اگر اين دعا بر ديوانه اى خوانده شود، عاقل شود.
به حقّ كسى كه مرا فرستاده است، اگر اين دعا بر زنى كه دشوار مى زايد خوانده شود، بر او زائيدن آسان شود.
به حقّ كسى كه مرا فرستاده است، اگر كسى اين دعا را بر شهرى بخواند كه آتش گرفته و خانه شخص ميان آن شهر باشد، خانه او نجات يابد و نسوزد.
قسم به كسى كه مرا به رسالت فرستاده است، اگر اين دعا را شخصى چهل شب جمعه بخواند، خدا همه گناهانى را كه ميان او و ديگران باشد مى آمرزد.
قسم به حقّ كسى كه مرا فرستاده است، اگر كسى
اين دعا را بر پادشاه ظالمى بخواند، خدا آن پادشاه را مطيع او مى گرداند .
به حقّ كسى كه مرا فرستاده است، هر كسى در وقت خواب اين دعا را بخواند، خدا به اندازه هر حرفى از آن هزار هزار فرشته برمى انگيزد كه روى هاى ايشان نيكوتر از آفتاب و ماه باشد كه از خدا براى او طلب آمرزش نمايند و براى او حسنه بسيار مى نويسند و درجات او را والا مى كنند .
هر كس كه اين دعا را بخواند و بخوابد حتى اگر همه گناهان كبيره را مرتكب شده باشد، سپس بميرد، شهيد در راه خدا خواهد بود اگر چه بى توبه بميرد كه خدا او و خانواده او و پدر و مادر و فرزندان او و مؤذن مسجد و پيشنمازى را كه در مسجد با آن شخص نماز به جا مى آورد، به عفو و رحمت خود مى آمرزد.
و….
دعا اين است:
اللَّهُمَّ إِنَّكَ حَيٌّ لاَ يَمُوتُ وَ صَادِقٌ لاَ يَكْذِبُ وَ قَاهِرٌ لاَ يُقْهَرُ وَ بَدِيءٌ لاَ يَنْفَدُ وَ قَرِيبٌ لاَ يَبْعُدُ وَ قَادِرٌ لاَ يُضَادُّ وَ غَافِرٌ لاَ يَظْلِمُ وَ صَمَدٌ لاَ يَطْعُمُ وَ قَيُّومٌ لاَ يَنَامُ وَ مُجِيبٌ لاَ يَسْأَمُ وَ جَبَّارٌ لاَ يُعَانُ وَ عَظِيمٌ لاَ يُرَامُ وَ عَالِمٌ لاَ يُعَلَّمُ وَ قَوِيٌّ لاَ يَضْعُفُ وَ حَلِيمٌ لاَ يَجْهَلُ وَ جَلِيلٌ لاَ يُوصَفُ وَ وَفِيٌّ لاَ يُخْلِفُ وَ غَالِبٌ لاَ يُغْلَبُ وَ عَادِلٌ لاَ يَحِيفُ وَ غَنِيٌّ لاَ يَفْتَقِرُ وَ كَبِيرٌلاَ يُغَادِرُ وَ حَكِيمٌ لاَ يَجُورُ وَ وَكِيلٌ لاَ يَحِيفُ وَ فَرْدٌ لاَ يَسْتَشِيرُ وَ وَهَّابٌ لاَ يَمَلُّ وَ عَزِيزٌ لاَ يُسْتَذَلُّ وَ سَمِيعٌ لاَ يَذْهَلُ وَجَوَادٌ لاَ يَبْخَلُ وَ حَافِظٌ لاَ يَغْفُلُ وَ قَائِمٌ لاَ يَسْهُو وَ دَائِمٌ لاَ يَفْنَى وَ مُحْتَجِبٌ لاَ يُرَى وَ بَاق لاَ يَبْلَى وَ وَاحِدٌ لاَ يُشْبِهُ وَمُقْتَدِرٌ لاَ يُنَازَعُ يَا كَرِيمُ الْجَوَادُ الْمُتَكَرِّمُ. يَا ظَاهِرُ يَا قَاهِرُ أَنْتَ الْقَادِرُ الْمُقْتَدِرُ يَا عَزِيزُ الْمُتَعَزِّزُ يَا مَنْ يُنَادَى مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق بِأَلْسِنَة شَتَّى وَ لُغَات مُخْتَلِفَة وَ حَوَائِجَ مُتَتَابِعَة وَ لاَ يَشْغَلُكَ شَيْءٌ عَنْ شَيْء. أَنْتَ الَّذِي لاَ يُفْنِيكَ الدُّهُورُ وَ لاَ تُحِيطُ بِكَ الاَْمْكِنَةُ وَ لاَ تَأْخُذُكَ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ يَسِّرْ لِي مَا أَخَافُ عُسْرَهُ وَ فَرِّجْ عَنِّي مَا أَخَافُ كَرْبَهُ وَ سَهِّلْ لِي مَا أَخَافُ حُزُونَتَهُ سُبْحَانَكَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .
📚 مهج الدعوات ص 103
📚 بحارالانوار ج 92 ص 390
💫✨💫✨💫
🍎 بدون «مسجد» ، فرزند ،
تربیت نخواهد شد
✅ آیت الله خوشوقت (ره)
🔶 پدر و مادر باید دست بچهها را بگیرند و بیایند مسجد. در مسجد حرف دین سالم زده میشود و عمل به دین سالم دیده میشود. مسجدیها نماز میخوانند و روزه میگیرند؛ لذا بچهها میبینند و با مسجد و نماز آشنا میشوند ... اما در خانه نوعاً پدر و مادر نمیتوانند بچههایشان را تربیت کنند...
🔶 راحتترین راه تربیت این است که پدر، دست خانواده را بگیرد و به #مسجد بیاورد. همه آنها در #مسجد چیزهایی میبینند که آنها را تربیت میکند. بچه میبیند مردم نماز میخوانند؛ لذا نماز خواندن بر او چاپ میخورد. میبیند در ماه رمضان همه روزه میگیرند، چاپ میخورد. میبیند عدهای منبر میروند و از ولایت امیرالمؤمنین میگویند، چاپ میخورد. میبیند روضه میخوانند و گریه میکنند، چاپ میخورد.
🔶خلاصه، همهی اینها مربی است. بدون زحمت، خود به خود بچهها بار میآیند. انسان میبیند بعد از مدتی بچه نماز میخواند و حمد و سورهاش هم درست شده است. اما اگر بخواهی آنها را به #مسجد نیاوری و خودت آنها را درست کنی، حتی اگر بیست و چهار ساعت هم بنشینی، درست نمیشود.
🔶در #مسجد بدون زحمت هم یاد میگیرد، هم با آدمهای خوب معاشرت میکند و خستگیاش در میرود و اُنسش تأمین میشود، و هم تربیت و تعلیم یاد میگیرد. اگر در اثر نیامدن پدر و مادر به مسجد، بچه هم نیاید، در بیرون، تربیت اسلامی نخواهد شد... بنابراین باید پدر و مادر حواسشان جمع باشد و بچهها را به عنوان امانت بپذیرند و تربیت کنند.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
✍علامه طباطبایی(ره):
همه امامان معصوم علیهم السلام رئوف هستند اما رأفت حضرت #امام_رضا علیه السلام ظاهر است. . در مورد لقب امام رئوف نقل است که مرحوم میزا علی آقا قاضی طباطبایی نقل می کنند که من در یک مکاشفه و شهودی در صحن مطهر اباعبدالله(ع) در شب جمعه ای دریافتم که در دل تاریکی های پشت حرم امام حسین(ع) پنجره ای نورانی سوسو می زند. خوب که دقت کردم دیدم بالای آن پنجره نوشته شده باب الرضا(ع). دریافتم که آن تاریکی ها شاهدی است از تاریکی های اخرالزمان که «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» به اثر کارکرد ساکنان کره زمین فساد در زمین و دریا ظهور پیدا می کند و ارتباط رحمت خاصه خدا با ساکنان کره زمین قطع می شود. در آن زمان تنها پنجره گشوده شده به روی ساکنان کره زمین پنجره نازنین حضرت امام رضا(ع) است که به این خاطر ایشان معروف و موسوم به امام الرئوف شده است. لذا رافت ایشان مخصوص آخرالزمان و فراوانی فساد و تباهی است که دست همه را می گیرد. درب رحمت آن حضرت به روی همه زائران گشوده است.
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
#داستان_آموزنده
🔆كشتن ذوالرّياستين در حمام
مرحوم علىّ بن ابراهيم قمّى از خادم حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام - به نام ياسر - حكايت كند:
روزى ماءمون - خليفه عبّاسى - به همراه امام رضا عليه السلام و نيز وزير دربارش - به نام فضل بن سهل معروف به ذوالرّياستين - به قصد بغداد از خراسان خارج شدند و من نيز به همراه حضرت رضاعليه السلام حركت كردم .
در بين راه ، در يكى از منازل جهت استراحت فرود آمديم ، پس از گذشت لحظاتى نامه اى براى فضل بن سهل از طرف برادرش ، حسن ابن سهل به اين مضمون آمد:
من بر ستارگان نظر افكندم ، چنين يافتم كه تو در اين ماه ، روز چهارشنبه به وسيله آهن دچار خطرى عظيم مى گردى ؛ و من صلاح مى بينم كه تو و ماءمون و علىّ بن موسى الرّضا در اين روز حمّام برويد و به عنوان احتجام يكى از رگ هاى خود را بزنيد تا با آمدن مقدارى خون ، نحوست آن از بين برود.
وزير نامه را به ماءمون ارائه داد و از او خواست تا با حضرت رضاعليه السلام مشورت نمايد، وقتى موضوع را با آن حضرت در ميان نهادند، امام عليه السلام فرمود: من فردا حمّام نمى روم و نيز صلاح نمى دانم كه خليفه و وزيرش به حمّام داخل شوند.
مرحله دوّم كه مشورت كردند، حضرت همان نظريّه را مطرح نمود و افزود: من در اين سفر جدّم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم ، كه به من فرمود: فردا داخل حمّام نرو؛ و به اين جهت صلاح نمى دانم كه تو و نيز فضل ، به حمّام برويد.
ماءمون پيشنهاد حضرت را پذيرفت و گفت : من نيز حمّام نمى روم و فضل مختار است .
ياسر خادم گويد: چون شب فرا رسيد، حضرت رضا عليه السلام به همراهان خود دستور داد كه اين دعا را بخوانند:
((نعوذ باللّه من شرّ ما ينزل فى هذه اللّيلة )) يعنى ؛ از آفات و شرور اين شب به خدا پناه مى بريم .
پس آن شب را سپرى كرديم ، هنگامى كه نماز صبح را خوانديم ، حضرت به من فرمود: بالاى بام برو و گوش كن ، ببين آيا چيزى احساس مى كنى و صدائى را مى شنوى ، يا خير؟
وقتى بالاى بام رفتم ، سر و صداى زيادى به گوشم رسيد.
در همين اثناء، ناگهان ماءمون وحشت زده و هراسان وارد منزل حضرت رضا عليه السلام شد و گفت : اى سرور و مولاى من ! شما را در مرگ وزيرم ، ذوالرّياستين تسليت مى گويم ، او به حرف شما توجّه نكرد و چون حمّام رفت ، عدّه اى مسلّح به شمشير بر او حمله كرده و او را كشتند.
و اكنون سه نفر از آن افراد تروريست ، دست گير شده اند كه يكى از آن ها پسرخاله ذوالرّياستين مى باشد.
پس از آن ، تعداد بسيارى از سربازان و افسران و ديگر نيروها - كه زير دست ذوالرّياستين بودند - به بهانه اين كه ماءمون وزير خود را ترور كرده است و بايد خون خواهى و قصاص شود، به منزل ماءمون يورش بردند.
و عدّه اى هم مشعل هاى آتشين در دست گرفته بودند تا منزل ماءمون را در آتش بسوزانند.
در اين هنگام ، ماءمون به حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام پناهنده شد و تقاضاى كمك كرد، كه حضرت آن افراد مهاجم را آرام و پراكنده نمايد.
لذا امام عليه السلام به من فرمود: اى ياسر! تو نيز همراه من بيا.
بدين جهت ، از منزل خارج شديم و به طرف مهاجمين رفتيم ، چون نزديك آن ها رسيديم ، حضرت با دست مبارك خويش به آن ها اشاره نمود كه آرام باشيد و متفرّق شويد.
و مهاجمين با ديدن امام رضا عليه السلام بدون هيچ گونه اعتراض و سر و صدائى ، پراكنده و متفرّق شده و محلّ را ترك كردند؛ و ماءمون به وسيله كمك و حمايت حضرت رضا عليه السلام سالم و در امان قرار گرفت .
📚اصول كافى : ج 1، ص 490، ح 8.
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🔅🔅🔅🔅🔅🔅
💠 شيعه حقيقي از ديد حضرت رضا(ع)💠
💮هنگامي كه 🌟حضرت رضا ( ع ) در خراسان بود ، جمعي از شيعيان از راه دور براي زيارت رضا ع به در خانه آن حضرت آمدند دربان به نزد🌟 حضرت رضا ( ع ) رفت تا اجازه ورود آنها را بگيرد ، جريان را به حضرت عرض كرد ، 🌟امام رضا ( ع ) به او فرمود : ( فعلا كار دارم ، به آنها بگو بروند ) .
دربان كنار درآمد و به آنها گفت : ( برويد فعلا آقا كار دارد ) .
آنها رفتند و روز دوم به در خانه 🌟حضرت رضا ( ع ) آمدند ، باز مثل روز قبل ، اجازه ورود داده نشد و آنها رفتند ، دو ماه هر روز آنها مي آمدند و برمي گشتند ، سرانجام نااميد شدند ، و به دربان گفتند : به حضرت رضا ( ع ) عرض كنيد ، ( ما از شيعيان پدر تو امير مؤمنان 🌟حضرت علي ( ع ) هستيم ، دشمنان ما ، نسبت به ما شماتت و سرزنش مي كنند كه شما به ما اجازه ملاقات نداديد ، و ما اين بار شرمنده مي رويم ، و در برابر نيشخند مخالفان ، بيچاره خواهيم شد ) .
دربان پيام آن ها را به حضرت رضا ( ع ) ابلاغ كرد ، 🌟حضرت فرمود : به آنها اجازه بده وارد شوند .
دربان به آن ها اجازه ورود داد ، آنها به حضور 🌟حضرت رضا ( ع ) رسيدند و سلام كردند ، حضرت رضا ( ع ) جواب سلام آنها را نداد و حتي اجازه نشستن به آنها نداد ، آنها همچنان ايستاده بودند ، سرانجام آنها گفتند : ( اي پسر 🌟رسول خدا ( ص ) ! چه شده كه ما اين گونه مورد بي مهري شما شده ايم ، و بعد از دوماه در بدري و اجازه ندادن اكنون اين گونه قدر ما را ناچيز نمودي ، و بعد از اين همه بي اعتنايي ، ديگر آبرويي براي ما باقي نمي ماند ) .
🌟حضرت رضا ( ع ) فرمود : اين آيه ( 30 شوري ) را بخوانيد :
💎و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم ، و يعفو عن كثير : ( هر ناگواري كه فراگير شما مي شود ، به خاطر اعمالي است كه انجام داده ايد ، با اينكه خداوند ، بسياري از گناهان را مي بخشد ) .
( من در اين برخورد با شما ، از خدا و رسول خدا و اميرمؤمنان و از پدران و اجداد پاكم پيروي كرده ام ) .
آنها عرض كردند : براي چه ؟ مگر ما چه گناهي كرده ايم ؟
🌟حضرت رضا ( ع ) فرمود :💎 ( شما ادعا مي كنيد كه شيعه اميرمؤمنان علي ( ع ) هستيد ) ( همين گناه شما است كه ادعاي دروغين مي كنيد )
( واي بر شما ! بدانيد كه شيعه اميرمؤمنان علي ( ع ) حسن و حسين ( ع ) سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمار و محمد بن ابوبكر ( سلام الله عليهم ) هستند كه در هيچيك از دستورهاي علي ( ع ) سرپيچي نمي كردند ، و هرگز مرتكب كاري كه نهي شده بودند ، نمي شدند ، شما ادعا مي كنيد كه شيعه هستيم ، ولي در اكثر اعمال خلافكار و مقصر هستيد ، در انجام وظائف واجب ، كوتاهي مي كنيد در اداي حقوق برادران ديني ، سستي مي نمائيد ، و در آنجا كه تقيه ( كتمان عقيده براي حفظ جان ) واجب نيست تقيه مي كنيدو در آنجا كه تقيه واجب است تقيه نمي كنيد ، اگر مي گوئيد : ما دوستدار علي ( ع ) و دوست دوستان او هستيم ، و از دشمنان او بيزار مي باشيم . سخن شما را رد نمي كنم ، ولي اين ادعا ، ادعاي بسيار مقدس است اگر كردار شما با گفتارتان تطبيق نكند ، به هلاكت مي رسيد ، مگر اينكه توبه نمائيد و جبران كنيد تا مشمول رحمت الهي گرديد ) .
آنها گفتند : ( اي فرزند رسول خدا ! از درگاه خدا طلب آمرزش مي كنيم و توبه مي نمائيم و ديگر نمي گوييم ما شيعه علي ( ع ) هستيم ، بلكه مي گوييم مادوست علي ( ع ) و دوست دوستان علي ( ع ) هستيم و با دشمنان شما دشمن مي باشيم . )
آنگاه 🌟حضرت رضا ( ع ) به آنها فرمود : 💎آفرين بر شما باد اي برادران و دوستانم ، بفرمائيد بفرمائيد ، بفرمائيد ، ( آن حضرت مكرر آنها را به حضور خواند ) تا آنها را يك يك در آغوش گرفت ، و به دربان فرمود : ( چند بار مانع ورود آنان به نزد من شدي ؟ )
دربان عرض كرد : ( شصت بار ) .
فرمود :💎 شصت باز نزد آنها برو و بر آن ها سلام كن و سلام مرا به آن ها برسان ، آنها با استغفار و توبه خود ، از گناه پاك شدند ، و به خاطر دوستيشان با ما سزاوار كرامت گرديدند ، به امور آنها رسيدگي كن و مشكلات آنها را رفع كن و آنچه لازم است به آنها از خواربار و پول و . . . كمك كن.
📚بحار الانوار، ج 10،ص157 الی 159
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔅🔅🔅🔅🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓ چرا بچههای بعضی خانوادههای مذهبی،
به داشتن مربیان، اساتید و دوستانِ غیرمذهبی مایلترند ؟
#کلیپ | #استاد_شجاعی
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#داستان_آموزنده
🔆درخت بادام در خانه ميزبان
مرحوم شيخ صدوق رضوان اللّه عليه ، به نقل از محمّد بن احمد نيشابورى از قول جدّه اش خديجه ، دختر حمدان حكايت كند:
در آن هنگامى كه امام رضا عليهما السلام در مسير راه خراسان وارد شهر نيشابور گرديد، به منزل ما تشريف فرما شد.
امام عليه السلام پس از آن كه اندكى استراحت نمود، در گوشه اى از حيات خانه ما يك بادام كشت نمود، كه رشد كرد و بزرگ شد و يك ساله به ثمر رسيد؛ و هر سال ثمره بسيارى مى داد.
و چون مردم متوجّه شدند، كه امام رضا عليه السلام آن درخت را با دست مبارك خود كشت نموده است ، هر روز به منزل ما مى آمدند و از بادام هاى آن جهت شفا و درمان امراض خود استفاده مى كردند و هركس هر نوع مرضى كه داشت ، به عنوان تبرّك از آن بادام كه تناول مى كرد، عافيت و سلامتى خود را باز مى يافت .
و حتّى نابينايان شفا مى گرفتند و زن هاى آبستن - كه درد زايمان برايشان سخت و غيرقابل تحمّل بود - از آن بادام استفاده مى كردند و به آسانى وضع حمل مى نمودند.
و همچنين حيوانات مختلف مى آمدند و خود را به وسيله آن درخت متبرّك مى ساختند.
پس از آن كه مدّت زمانى از اين جريان گذشت ، درخت بادام خشك شد و جدّم ، حمدان چند شاخه اى از آن درخت را قطع كرد كه در نتيجه چشم هايش كور و نابينا گرديد.
و فرزند او - كه عَمرو نام داشت و يكى از ثروتمندان مهمّ شهر نيشابور بود - آن درخت را از ريشه قطع و نابود كرد و او نيز به جهت اين كار، تمام اموال و زندگيش متلاشى شد و بيچاره گرديد، كه ديگر به هيچ عنوان توان امرار معاش نداشت .
و راوى در نهايت گويد: قبل از آن كه درخت خشك شود، كرامات بسيارى به بركت امام رضا عليه السلام از آن ظاهر مى گرديد و مردم ؛ بلكه حيوانات از آن بهره مى بردند.
📚عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 2، ص 132، ح 1، إ ثبات الهداة : ج 3، ص 258، ح 33، مدينة المعاجز: ج 7، ص 130، ح 135
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
💠 مرحوم کلینی نقل میکند که شخصی از اهل بلخ که در سفر امام رضا(ع) از مدینه به خراسان همراه آن بزرگوار بود، میگوید: روزی در بین راه سفره غذا را پهن کردند، آن بزرگوار تمام خادمان و غلامان از سفید و سیاه را بر سر سفره جمع کرد، من گفتم: فدای شما شوم، بهتر نبود که برای اینان سفره جداگانه انداخته شود؟ آن حضرت فرمودند: «مَهْ إِنَّ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَاحِدٌ وَ الْأُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الْأَبَ وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالْأَعْمَالِ [۶] تند مرو، همانا خدای ما یکی است، مادر و پدر همه یکی است و پاداش به اعمال است (نه به سیاه و سفیدی و جاه و مقام) .
📚کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط- الإسلامیة)، ج ۸، ص ۲۳۰، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، چاپ: تهران، ۱۴۰۷.
❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖