.
نادر ابراهیمی چه قشنگ میگه:
زندگى قبل از هرچیز زندگیست !
گل مىخواهد ، موسیقى مىخواهد
زیبایى مىخواهد
زندگى حتى اگر یکسره جنگیدن هم باشد
خستگى در کردن مىخواهد
عطرِ شمعدانى ها را بوییدن مىخواهد🌼🤍
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
.
سلام به همه اعضا کانال
سوتی من مربوط میشه به اواخر فروردین مراسم سوم عموم خدابیامرز بود(خدارحمتش کنه برای شادی روحش صلوات بفرستید) خونه اشون پر آدم بود منم با دختر کوچیکم تو حال خودم بودم وناراحت یه گوشه نشسته بودم نوه عموم هم اسم منه ،یهو عروس عموم بهش گفت فاطمه اگه سردته برو از تو ماشین ما یه لباس گرم مال دخترمه بردار بپوش منم که سرم پایین بود برگشتم بلند بهش گفتم نه عزیزم من سردم نیست وقتی نگا کردم دیدم اصلا با من نبوده 🥴همه هم دارن مارو نگا میکنن ولی خداروشکر کسی به روی خودش نیاورد منم سریع محل رو ترک کردم😅😅
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
.
#سوتی_موتی
یه روز مادر بزرگم آلبوم عکس هارو آورد بعد همه دور هم جمع شده بودیم داشتیم نگاه می کردیم که من یهو یه دختر که یه ژست مسخره هم گرفته بود رو تو عکس ها دیدم من فکر میکردم دختر عمو مامانمه چون باهاش مشکل داشتم گفتم اینو نگاه کن با این قیافه ش ژست هم میگیره چقدر آدم میتونه مسخره باشه 😒همین طور داشتم ادامه میدادم که یهو خالم گفت این دختره که آنقدر بهش فحش دادی منم😐 دیگه از خجالت زنگ زدم بابام بیاد دنبالم
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
.
یه خاطره دارم از تشخیص جنسیت خانگي😄
یه بار رفتم خونه ی همسايمون بعد خودم بهشون قبلا گفته بودم که روی سر جاريم نمک ریختم اونم دست روی سيبيلش کشید یعنی پسر که اونم پسر شد بچش☺️
حالا خودم رفتم خونه ی اینا یکم بشينم یه لحظه حس کردم اینا یه جوری نگام میکنن 😳 گفتم نکنه خشتکم پارس 😂 اول دست کشیدم رو موهام بعد خم شدم ببینم دیدم زدن زیر خنده😂 گفتن بچت دختره 😌
گفتم چه طور مگه گفتن از اون موقعی که اومدی خونمون نمک ريختيم نیم ساعت هیچ حرکتی نمی کردی 😝 ماام گفتیم نگاه ازت برنداریم 😅😅😅
اینم از تشخیص جنسیت خانگی البته اینم بگم بچم دختر شد 😁
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#سوتی
برای یه عمل بستری شدم بیمارستان
شوهرم از شش صبح اومده بود وقتی دیده بود خبری از اتاق عمل رفتن من نیست به خواهرم میگه من میرم خونه میخوابم😴
خبری شد خودمو زود میرسونم🏃منم ازهمه جا بی خبر و بار اول بود اتاق عمل میرفتم
فقط اینجاشو یادمه که از اتاق عمل آوردنم بیرون و فقط شوهرمو دیدم و یادمه که دستمو دراز کردم بسمتش وبهش گفتم🙈بیا ب.و.س.ت کنم🤣🤣🤣
و بعدش یادم نیست دوباره بیحال خوابیدم وقتی شوهرم اومد خواهرم گفت اون چه حرفی بود زدی همه اوناییکه پشت دراتاق عمل بودن خندشون گرفته بود بحرفت🙊
گفتم دست خودم که نبود برا بیهوشی بوده😅😅😅😅
بیچاره شوهرم میگه دیگه بری بیمارستان بیهوش بشی جلوی چشمت نمیاااام😂😂😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
.
#خاطره_آشنایی
#توسل_به_شهدا
یک هفته بعد از ملاقات با سید امیرعلی بود که یک خانمی زنگ زد به مادرم برای خواستگاری.
مادر در جا گفته بود دخترم تازه درسش شروع شده و وقت ازدواجش نیست ولی خانمه خیلی اصرار میکرد و حتی گفت پسرش پزشکه.
همین تحصیلات بالای داماد بود که مادرم قبول کرد با وجود اینکه تازه دانشجو شده بودم مادرم اجازه داد بیان خواستگاری.
اول یک خانم مسن و یک دختر جوان اومدن از من و خانوادم خوششون اومد ولی من مخالفت کردم به خاطر درسم خانم محجبه و خوش اخلاقی بود گفتن پسرشون پزشک ارتش میخونه و اونم تازه قبول شده دانشگاه و حدودا ۲۲ سالشه گفتن نامزد بمونیم تا درس هر دو تموم بشه بعد.
راستش بدم نمیاومد قبول کنم ولی یک چیزی مانعم میشد تا اینکه مادر پسره با اصرار گفت بازم فکرامون رو بکنیم یک هفته دیگه زنگ میزنه.
خلاصه بعد مراسم آشنایی پسرشون اومد جلوی در دنبال مادرش که با دیدنش تازه فهمیدم چی شده خودش بود سید امیرعلی همون پسره تو راهیان نور و گلزار شهدا بود.
اون اما اصلا جا نخورد قبل رفتن مادرش باز بامن روبوسی کرد و گفت: من بهتون زنگ میزنم باز .
داستان کوتاه چهارقسمتی
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
.
سلام وقت خوش...من هم یه بار خواست شوهرم منو سورپریز کنه منو از خونه برد بیرون 😊...برای تولدم کلی کادو تدارکات چیده بود.🤩🤩🤩کلیم مهمون دعوت کرده بود...کلی خرج و بریزو بپاش اضافی و میلیونی....در کل خوشال کننده بود اولش....منتها فرداش فهمیدم همه از کارت پس انداز خودم بوده و دریغ از هزار تومان خرج از جیب خودش.....چقدر آزار دهنده و خنده دار☺️🙏🙏🙏🙏🙏ارزوی بهترین ها برای بانوان سرزمینم😘😘😘
♣️•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ♣️
.
اولین باری که میخواستم خونه مادر شوهرم اشپزی کنم اون گفت سیب پلو درست کن 😳😳👈🍎🍏
خودشونم دیگه تو اشپزخونه نیومدن منم نیم کیلو سیب پوست کندمو خلاصه با اب و تاب درست کردم و خیلی هم خوب شده بود ولی بعدا فهمیدم منظورشون سیب زمینی پلو بوده🥔🥔🥔😉😱😱😱😱 که بهش میگفتن سیب پلو بعد از دوازده سال هنوز نه اونا فهمیدن که من سیب ریخته بودم نه خودم لو دادم که چی به خوردشون دادم😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
.
رازهای خونه داری:😃
وقتی دارید یخ بر میدارید،
اگه یه تکه یخ افتاد،
با پا بزنین بره زیر یخچال!!!
خودش آب میشه.😁😁
اگه رو فرش یه پارچ آب ریختین... در کمال خونسردی یه بالش بزارین روش تا خودش خشک شه😀😀😀
نمک ریختین؟
دیگه خودتون میدونین که! با دست بزنین پخش وپلا شه
😀😀😀😀😀
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام فاطمه جان،
میخام یک خاطره بزارم
هشت سال پیش به صورت سنتی اومدن خواستگاری من و بعد یک ماه آشنایی با همسرم ازدواج کردیم.
رفتیم محضر خطبه عقد خواندن بعد منو همسرم رفتیم زیارت نماز مغرب خوندیم برای شام مامانم گفت بیایدخونه ما .
اومدیم شام خوردیم و خانواده ما همه بودن با آقا داماد صحبت میکردند.
اخرای شب شد دیدیم نمیره. ساعت یک شد دیدیم نشسته .
دیگه مامانم گفت اگه امشب میخای بمونی زیرشلواری یوسف (برادرم) بپوش.
شوهرم در یک اقدام انتحاری گفت نه زیرشلواری آوردم گذاشتم تو صندوق عقب ماشین.
حالا قیافه ها
من😫😦🥴🥴🥴
شوهرم😊☺️
خانوادم🙂
وقتی ما رفتیم تو اتاق، یعنی همه ازبس خندیدن کبود شدن. داداش بزرگم میترسید صدای خنده ش بیاد، رفتم کنار آبگرمکن دیوار گاز میزد. بقیه هم ولو شده بودن از خنده.
صداشون میومد
حالا اون شب فقط با انگشتش به موهام دست زد فقط. تازه تا یک سال اصلا را.ب.ط.ه نداشتیم نمیدونم چرا اون شب آبروم برد فقط.
حالا هرجا اسم زیرشلواری میاد نام شوهرم میدرخشه. 🙈🙈😂😂😂
منم باشم زوزو. دمتون گرم با سوتی های خنده دارتون دل آدم شاد میکنید😘
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#سوتی_های_زنونه
من مطلقا سوتی نمیدم...شیپور عالم خبرکن میزنم.🎺میگید نه؟ بخونید پس"
آخ جون یه خرازی کرکره مغازه اشو نیمه داده بالا.زود برم تا نبسته..🏃♀
از زیر در نگاه کردم و گقتم لایی چسب دارید؟
=بله داریم.
یه زور رفتم تو.
دومتر لایی رو متر کرد.
_چه خوبه تا اینجام سوزن هم بخرم..سوزن طلایی دارید؟
=نه.بخاطر محدودیتهای کرونایی جنس هامون تموم شده نتونستیم جنس جور کنیم،
_اِی وای چقدر بد😕حالا پس نیازِج.ن.س.ی.تون رو چکار میکنید؟🤨😩😩🤦♀🤦♀🤦♀
=هیچی بلاخره خدا روزی رسونه🙋♂😈🤤🤤
_ ای خدااااا..خاک عالم چی گفتم 🥶😱
هول شدم.زود کارت کشیدم و از زیر در اومدم در برم محکم کله ام خورد به کرکره🤕
= خانم طوری نشده که حالا....مواظب باشید.من متوجه اصل منظورتون شدم😏
دیگه بدتر از این نمیشد
دیدید حالا🤪🤪خوب شد...دیگه از این شیپور بدتر.😩🥴🥴
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#سوتی
سلام فاطمه جون 😍 اولین باره میخوام سوتی بفرستم.🥴... ی شب قرار بود خواستگار بیاد برام ازاونجایی که من خیلی خوشخوابم زود خوابم برد برادر زادم اومد بیدارم کرد گف آبجی پاشو اومدن(بهم هیچ وقت نگفته عمه) خلاصه منم پاشدم بیخیال نشستم پاتلویزیون زنداداشم گف بیابریم ازاتاق اونوری گوش وایستیم😖🥺منم ازروکنجکاوی پاشدم ورفتم همونجا نشستیموگوش دادیم خلاصه این برادرزاده عزیز من ک کوچیکم بود میره تواتاقی ک خواستگار بوده و بلندددددمیگه مادرجون آبجی تو اون اتاق گوش وایستاده😤😓😥واونجا بود ک به فنارفتم😱🥶بعدشم اینکه ماخواستیم جواب منفی بدیم بهشون مامانم نمیدونسته چی بگه گفته ن دخترم هنوز کوچیکه بلد نیس ی چایی درست کنه هنوز دوچرخه سواری میکنه توحیاط😖😣وکلا آبروی بنده رفت ک رفت😩😫
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•