eitaa logo
آفتابگردان‌ها
527 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
داغت هنوز لاله‌ی پرپر می‌آورد از کربلا کبوتر بی‌‌سر می‌آورد هوش و حواس را ز دل و دیده می‌برد عشقت به جاش چشمِ ز خون تر می‌آورد نام تو آتشی‌ست که طوفان عشق را از سینه‌ی شکسته‌دلان بر می‌آورد این خاک از آن زمان که مسیر تو را شناخت بر شانه‌هاش سرو و صنوبر می‌آورد پیر و جوان و کودک ما را نگاهِ تو از خانه‌ها به سنگر و معبر می‌آورد آن آتشی که بر سر این خانه ریختند آخر دمار از همه‌شان در می‌آورد... @Aftabgardan_ha
۱۳ دی ۱۴۰۰
ز شوقت واژه‌های شعر هم جان می‌دهد اینجا به پای مقدمت جان را به قربان می‌دهد اینجا به خود لرزیده‌اند از اتحادی که تو آوردی مسیر ظلم را نام تو پایان می‌دهد اینجا نگین پادشاهی هیچ چیزی جز شهادت نیست نگینی که خدا دست سلیمان می‌دهد اینجا شهادت مکتب ایمان و انسان‌پروری بوده که درس عشق بر طفل دبستان می‌دهد اینجا بساط انتقام سخت از ابلیس آماده‌ست بگو این را به هر دیوی که جولان می‌دهد اینجا به خون‌خواهی تو روزی قیامت می‌کنیم آری و شیطان سخت بر خون تو تاوان می‌دهد اینجا @Aftabgardan_ha
۱۳ دی ۱۴۰۰
آن سال… سال غربت و غم… سال پرباران… آن فصل… فصل درد و دوری… فصل یخبندان… آن رود رود صبح جمعه… آن شب موّاج… آن آیه‌های جاری و آن نور در جریان… یادم می‌آید لحظه‌ای را که خبر آمد یادم می‌آید ساعتی را که جهان حیران… با روضه‌ی مکشوف ما در سوگ فروردین دی‌ماه می‌لرزید بر هر شاخه‌ی عریان از کوچه‌های شهر آه و گریه می‌جوشید نامش چه بود آن حادثه؟ سیلاب یا طوفان؟ فرمانده می‌آمد، به استقبال او لشکر می‌رفت با چشمان خیس و بغض نافرمان جغرافیای عشق پیش پای او برخاست از کربلا تا غزه، از بیروت تا تهران مردم به هم با اشک‌ها او را نشان دادند: آن آشنا، آن مرد، آن هم‌درد، آن انسان او می‌گذشت و گرچه ایام زمستان بود می‌کاشت بذر عشق را در قلب هر گلدان دنبال دریایی؟ ببین! او راه را رفته‌ست پس ردّ پایش را بگیر ای رود سرگردان @Aftabgardan_ha
۱۳ دی ۱۴۰۰
غزل غزل همه‌ی سطر‌ها منوّر شد شکست شیشه‌ی عطری، جهان معطّر شد دوباره باز شد آغوش آسمان آن‌ شب دوباره شاخه‌ گلی لاله‌وار پر پر شد چقدر آه کشیدند و ماه را دیدند چقدر خاطر آیینه‌ها مکدّر شد تمام حنجره‌ها نام حاج قاسم را صدا زدند، به قدری که دشمنش کر شد شهید زنده‌ی ‌ما را شهیدتر کردند ولی تمام نشد او... که صدبرابر شد @Aftabgardan_ha
۱۳ دی ۱۴۰۰
کبوتر می‌شوم باری بلندی‌های بامت را که می‌آرند با طعم عسل هر بار نامت را تو را تاریخ بعد از کربلا زایید، اما تو گرفتی سربلند از ساقیِ بی‌دست، جامت را تو را بر شانه می‌بردند و دنیایی پریشان بود شلوغش کرده بودی حاکمِ دل! بار عامت را مرامت را مَثَل کردی، شهادت را غزل کردی در این دوران بدعهدی، عمل کردی کلامت را پر از بغضیم و کفتاران چه بی‌شرمانه می‌خندند! که می‌بینند دردآلود و بی‌سلطان کنامت را تو سرداری و ما را سر به روی شانه سنگین است مجالی تا بیاموزیم در میدان مرامت را به کوری نگاه بزدلان و سهل‌اِنگاران ز شیطان، سخت می‌گیریم آخر انتقامت را @Aftabgardan_ha
۱۳ دی ۱۴۰۰
به هرجا خوب می‌شد دید دلتنگی ایران را به روی شانه می‌بردند وقتی مرد میدان را کدامین شور و غوغا را بگویم در وداع او نجف یا کربلا را یا همین کرمان و تهران را؟ نمی‌دانم که گرمای کدامین عشق اینگونه به تابستان بدل کرده‌ست سرمای زمستان را کدامین ابر از این شهر لب‌تشنه گذر کرده‌ست؟! ببین در کوچه و پس‌کوچه‌ها جاری باران را ببین! از هر طرف شوق وصال رود بی‌تابی پدید آورده این دریای جوشان و خروشان را ندیده هیچ چشمی و نخواهد دید بعد از این شکوه محشری اینگونه بر روی خیابان را چه سوزی و چه سرمایی! زمستان است و می‌بینم به روی شانه‌های باغ، تشییع بهاران را کسی بار سفر بربسته از این شهر و بعد از خود نصیب عاشقانش کرده اندوه فراوان را کسی که می‌رود اما نمی‌گوید که بعد از او که پاسخ می‌دهد دلتنگی بی‌حدّ یاران را؟ همان مردی که با فریاد گیرایش تمام عمر حرم می‌خواند جمهوری اسلامی ایران را @Aftabgardan_ha
۱۳ دی ۱۴۰۰
به دست خاک سپردیم هم تو، هم جان را پس از تو ما چه کنیم این جهان ویران را؟ خوشا وصال تو با خالق جهان، هرچند به غم نشانده فراق تو جمع یاران را برای خواری دشمن، برای مجد تو بس که کُشت نیمه‌شب از پشت، مردِ میدان را به پیش چشمِ تمامِ جهان مجسم کرد شکوه نام تو، اسطوره‌های ایران را شهادت آرزویت بود و شد سرانجامت اگرچه زندگی‌ات هم چشیده بود آن را و دست پاک تو افتاد بر زمین امّا تو برنداشتی از عشق، دستِ پیمان را بشر ندید به خود در سیاهی این قرن چنین اراده و عزم و شکوه و ایمان را @Aftabgardan_ha
۱۳ دی ۱۴۰۰
یک یک عمر فقط داعیه‌ی خدمت داشت مردی که به حسن سادگی شهرت داشت «سرباز س ل ی م ا ن ی» عطر خوشی از «العبد محمدتقی بهجت» داشت دو بر قلّه‌ی غیرت، علم افراخته‌ای طوفان حماسه راه انداخته‌ای با جان، سپر دفاع مردم بودی با خون خودت به دشمنان تاخته‌ای سه در پیچ و خم زمانه خودساخته‌ای عمری به صفای نفس پرداخته‌ای حتی وسط تیر و تفنگ و ترکش سجاده ی آرامش، انداخته‌ای @Aftabgardan_ha
۱۴ دی ۱۴۰۰
قسم به چشم تو و ذوالفقار ابرویت مقرّبان الهی شده ثناگویت رسیده‌اند اگر دشمنان ز هر سویت «فَیا سُیوف خُذینی» ست حرز بازویت امیر قافله‌ای، تکسوار دورانی اسیر حرف نماندی و مرد میدانی اگر جهانِ بدون تو در مجادله‌هاست اگر که خونِ تو گرمیِ این معامله‌هاست اگر که رفتن تو دلخوشیِ حرمله‌هاست میان راه تو و مانده‌ها چه فاصله‌هاست روا مباد که بعد از تو جان به در ببرند روا مباد که خون شهید را بخرند بیا بگیر ز جور زمانه تختش را بدل به خون بکنی تازگی رختش را حواله کن به جهنم سیاه‌بختش را مگر که پس بدهد انتقام سختش را شهید صبح زمستان سرد بغدادی فدای آن که شبیهش غریب جان دادی کسی به جز تو در این دوره دلشکسته نبود کسی به قدر تو دلتنگ و زار و خسته نبود و قبل رفتن تو جمع ما گسسته نبود امیدواری ما سرد و دست‌بسته نبود به پشت‌گرمی تو ختم گشت جنگ تموز حریف خون تو را مادرش نزاده هنوز به غیر خادم مولا نبود منزلتی چه سال‌هاست که هر لحظه در مجاهدتی نبوده در دل تو هیچ کنج عافیتی خوشا که در کنف بانوی مقاوتی شهادت است نصیب مقرّبان حسین خوشا سر تو و دستان مهربان حسین تو در مقابل غم تکیه‌گاه می‌مانی برای ما تو یگانه پناه می‌مانی در این سیاهی تردید ماه می‌مانی تو در برابر ظلمت گواه می‌مانی تو سرو باور مایی چنین رشید شدی تو زنده‌ای، تو نمردی، فقط شهید شدی @Aftabgardan_ha
۱۴ دی ۱۴۰۰
🇮🇷 وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟! خدا کند که بمیرم وطن‌فروش نباشم! خدا کند که بیافتد سرم به دامن میهن ولی به وقت خطر بار روی دوش نباشم مگر نه ریشۀ ما می‌رسد به شوکت دریا؟ چرا بمانم و چون موج در خروش نباشم؟! چو مرگ می‌برد آخر به هر طریق تنم را چرا چرا چو شهیدان لاله‌پوش نباشم؟ منیم جانیم سنه قوربان ده آی گوزل ایران!* به غیر از این چه بگویم اگر خموش نباشم؟! * جانم فدای تو باد ای ایران زیبا 🇮🇷 @Aftabgardan_ha
۲۸ مهر ۱۴۰۱
🇮🇷 ای میهن ای دلیل همه افتخارها عزت گرفته از تو همه اعتبارها در فتنۀ خزان نشکستی و محکمی نامت شکوه نغمۀ شور بهارها آغوش باز کرده برای تو آسمان سرچشمۀ زلال همه چشمه‌سارها جانم فدای نام تو ایرانِ سربلند با توست تا همیشه همه اقتدارها ای سرزمین شیرزنان همیشه سرو حتی نبوده مثل تو در روزگارها نه! یک وجب ز خاک تو را هم نمی‌دهیم مبهوت ماست چشم همه شهریارها ما ترک یا بلوچ و عرب، کُرد و ترکمن ما با همیم، ای وطنِ بی‌شمارها 🇮🇷 @Aftabgardan_ha
۲۸ مهر ۱۴۰۱
🇮🇷 چرا یک عده دست فتنه‌گردان را نمی‌بینند؟ همان دستان در دامان شیطان را نمی‌بینند چنان غرقند در بین خبرهای دروغین که کلید مشکلات و خیر ایران را نمی‌بینند چرا عبرت نمی‌گیرند از تاریخ و تکرارش؟ چرا سوریۀ حالا پشیمان را نمی‌بینند؟ چرا یک عده از مسئول‌های بی‌لیاقت هم میان سفرۀ مردم غم نان را نمی‌بینند؟ چنان در پشت میز خویش خوابیدند، انگاری به زیر پای خود خون شهیدان را نمی‌بینند! اتاق کار ، عکس حاج قاسم، همّت و صیّاد چرا پس راه آن مردان میدان را نمی‌بینند؟ □ ولی یک جمله با مغرب‌نشینانِ خیانتکار یقیناً تا قیامت رنگ تهران را نمی‌بینند! 🇮🇷 @Aftabgardan_ha
۲۸ مهر ۱۴۰۱