‹اغمــٔـا›
دیگر جایی نبود... خنده ها آزاد شدند؛ بغض ها حبس ! #دست_نوشته
ما انسان ها موجودات بی رحمی هستیم..
به خاطر کسی که دوستمان ندارد؛
کسی که دوستمان دارد را از خود میرانیم . .
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
ما انسان ها موجودات بی رحمی هستیم.. به خاطر کسی که دوستمان ندارد؛ کسی که دوستمان دارد را از خود میر
گویی مردمانش ناشنوا بودند...
صدای شکستن هیچ دلی را نمیشنیدند:).
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
گویی مردمانش ناشنوا بودند... صدای شکستن هیچ دلی را نمیشنیدند:). #دست_نوشته
و قسم به حرف های نگفته و بغض های نشکسته که دیگر شب هایمان صبحی ندارند .!
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
و قسم به حرف های نگفته و بغض های نشکسته که دیگر شب هایمان صبحی ندارند .! #دست_نوشته
گفت: من زندانبان ماهری هستم . .
اگر بدانی چندین سال یک بغض در گلویم حبس است !.
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
گفت: من زندانبان ماهری هستم . . اگر بدانی چندین سال یک بغض در گلویم حبس است !. #دست_نوشته
پشت پلک هایم سدی زدم از جنس جانم . .
که هر دم احتمال فرو ریختن دارد:)!
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
پشت پلک هایم سدی زدم از جنس جانم . . که هر دم احتمال فرو ریختن دارد:)! #دست_نوشته
انسان زاده تنهاییست . .
زاده شده است که تنها بماند.
بیایند و نمانند و تنهایش بگذارند.
در این تنهاییست که انسان بودنش را افشا میکند !
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
انسان زاده تنهاییست . . زاده شده است که تنها بماند. بیایند و نمانند و تنهایش بگذارند. در این تنهاییس
او در جاده ی پر پیچ و تاب شب...
از درخت کهنه ی خاطرات...
و از طناب بغض حلق آویز شده بود...
زیر نور ماهی از جنس اندوه
لبخندی به بلندای آسمانی از خستگی بر لب داشت:)!
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
او در جاده ی پر پیچ و تاب شب... از درخت کهنه ی خاطرات... و از طناب بغض حلق آویز شده بود... زیر نور
و آدمی خسته میشود . .
اندازه تمام روز هایی که بود و بودنش حس نشد !
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
و آدمی خسته میشود . . اندازه تمام روز هایی که بود و بودنش حس نشد ! #دست_نوشته
یه چیزی میپرسم راستشو بگو...
چقد دوسم نداری.؟
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
یه چیزی میپرسم راستشو بگو... چقد دوسم نداری.؟ #دست_نوشته
ما زندگی نمیکنیم که اشتباه میکنیم بقیه درس عبرت بگیرن !.
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
ما زندگی نمیکنیم که اشتباه میکنیم بقیه درس عبرت بگیرن !. #دست_نوشته
تو برا زندگیت غصه میخوری؟
من دیگه باهاش تفریح میکنم...
#دست_نوشته
‹اغمــٔـا›
تو برا زندگیت غصه میخوری؟ من دیگه باهاش تفریح میکنم... #دست_نوشته
اونیکه خوردش میکنی وقتی خودشو از زیرپات بیرون کشید، میشه همونی که همه رو زیرپا له میکنه.
#دست_نوشته