eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
143 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#شهید_وسام_العلیاوی فرمانده عصائّب اهل حق که سالها با داعش جنگید... از جان و نوامیس مردم عراق دفا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◽️من عاشق خدا و امام زمان گشته‌ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی‌رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم. ◽️بحق که ما می‌رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می‌کنند پاداش عظیم می‌بخشد. ◽️من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی "الله" ..... @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
‍ 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ‍ #لات_های_بهشتی #سید_پابرهنه آقـا حمیـد قصه ی مـا ، جوون بـود و بـا کله ای پـر از
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 ۲ سید غلامرضا (حمید) میرافضلی سال ۱۳۳۳ در شهر رفسنجان به دنیا آمد و فرزند آخر سید جلالِ مومن و با خدا بود. از همان دوران کودکی، از هر چیزی محدودش مےکرد گریزان بود... و برای همین دوست نداشت درس بخواند اما... با هزار زور و زحمت، دیپلم و بعد فوق دیپلم مکانیک گرفت. سرکش بود! از هر کسی نصیحتش مےکرد، بیزار بود... از هر کسی خوشش نمےآمد پاپیچش مےشد!!! اهل محل از او گریزان بودند و از رویارویی با او واهمه داشتند... حمید مےخواست برای خودش کسی باشد اما راهش را بلد نبود... از خرج کردن های آنچنانی برای تیپ و ظاهرش بگیر تا نشان دادن تیزی و نیش چاقو به بقیه، هیچکدام نتوانست او را صاحب کمالات کند!!! خانواده اش فقط دعایش مےکردند، نذر کرده بودند روضه پنج تن برایش بخوانند تا آدم شود!!! سال ۵۷ شد و تظاهرات مردم و کشتن مردم توسط گارد شاهنشاهی!!! برادر بزرگتر آرام و سر به راه حمید، شده بود سردسته انقلابیون... یک روز که حمید به خانه آمد جسد غرق به خون برادرش را وسط حیاط دید!!!! نعره کشید و به سر و صورتش زد... آری رضا شهید شده بود و حمید نمےتوانست ساکت شود... ... @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
❤️ بعضے وقتها؛ میبینم پروفایلت ... مُزیّن است بہ ... دخترے مشڪین ردا ... بالاے ... یا ڪنار رود ..‌. در هوهوے باد❗️ و بوجد مے آید نگاهم ... نہ از سر ... و یا هوا ... ڪہ از رنگ ... و شڪوہ و جلال❗️ بعد میروم سروقت پُست هایتو... یڪ در میان ... چطور ممڪن است ... این همہ تفاوت ... فاز بہ فاز❗️ و نگاهم بے و بے وجد میشود ... پر از علامت تعجب ... و چند سوال❗️ مثلا ... یڪ پست ... از است و لب عطشان ... و درست پست بعد ... از طنازے و انتخاب حنابندان❗️ آن هم در جمعے مختلط ... و ڪامنت ها روان❗️ و یا یک پست ... از بازے با خدا ... پراز ادعا و دعا دعا ... و درست پست بعد ... عڪس نوشته:اگر بگویم دوستت دارم ... چہ جوابے میدے،انتخاب ڪن یڪ تا دہ، تو را بہ خدا❗️ بہ من حق بدہ ڪہ بمانم ... بین این ... و بگویم وات د فاز و ماذا فازا❗️ میمانم گیج و ... وسط دو علامت سوال⁉️ ڪہ آیا ... آن چادر در جایگاہ اشتباہ گرفتہ قرار❓ و یا تو ڪہ ندانستے قدر آن جایگاہ❓ زمان،زمان تعارف نیست ... و باید روبرو شد اندڪے با واقعیت ها ... تو بودے ڪہ یادت رفت ... آمیختہ بودن چادر را بہ ❗️ تو بودے ڪہ تاختے و باختے ... را بدون حیا❗️ تو بودے ڪہ گرفتے دست ڪم ... معنا و تفسیر پوشش و ردا❗️ وگرنہ که ... چادر جایش درست هست ... درست بالاے سرت ... با همان ابهت و بی مثال❗️ پس ... مثال دیگران نگویمت ... تعویض ڪن عڪس را ... یا ڪہ اول چادر بردار ... بعد بتاز و بتاز❗️ چرا ڪہ چادر تقصیرے ندارد ... و این تو هستے ... ڪہ نیستے قدردان❗️ خب❗️ من با تو ... دارم چند ڪلمہ حرف حساب❗️ چادرے ماندن،نگهدارے میخواهد ... عزیزِ جان ... براحتے نبودہ و نیست ... ارزندہ نگہ داشتن این دُرِّ گران❗️ یڪ تڪہ پارچہ بے معنا ... ڪہ مفتخر بودن ندارد،جنس ارزان ... پس برگرد ... برگرد ... برگرد بہ جایگاهت ... تو را قسم بہ ... گوشہ ے چادر مادرجان❗️ تصورڪن❗️ عروسے ڪہ ... براے بالا رفتن ... دست داماد را گرفتہ ... و میرود پلہ بہ پلہ ... آرام آرام ... تو اے مشڪین پوشم ... نگاہ ڪن بہ دستان مادر ... بگو یا ... و برگرد ... برگرد ... پلہ بہ پلہ ... آرام آرام❗️ بہ جایگاهت ... بہ چادر❗️ بعلاوہ ے حیا❗️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌸🍃 و باز جای #خالےات را نوشتم و #گریستم ..!!! #شهیداحمدمشلب #صبوری دل خانوادهای بزرگوارشهدا
°•|🌿🌹 #سلام_بر_شهدا ▪️چون قصه عشق، جاودانی شده‌ای ▫️چون طایر قــدس، آسمانی شده‌ای ▪️دانی چه لطافتی ست گل را به بها ▫️هنگام شهــــــادت، آنچنانی شده‌ای #شهید_احمد_مشلب #هر_روز_با_یک_عکس @AHMADMASHLAB1995
🌸🍃 دل نبستم به جهانی که همه وسوسه است از همه ارثِ جهان یک "تو" برایم کافی‌ست❤️ 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995
ما باید خیلی روی این حساس باشیم که در زمینه های مختلف فریب "دوقطبی های متنوع دشمن" رو نخوریم. ⭕️ دشمن هم دم به دقیقه دو قطبی های مختلف رو روانه بازار رسانه های ما میکنه. 🚨 مثلا برای فاصله انداختن بین مذهبی ها و بقیه میاد "دو قطبی حجاب و بدحجابی" رو مطرح میکنه و یه عده هم فریب میخورن و توی زمین دشمن بازی میکنن برای فاصله انداختن بین خود مذهبی ها هم میاد و مسائلی مثل قمه زنی یا ایام محسنیه رو مطرح میکنه! ⭕️ حالا صدها کانال هی بیان اثبات کنن که ایام محسنیه وجود داره و باید بازم عزاداری کنیم ⭕️ صدها کانال دیگه هم بیان اثبات کنن که این ایام سابقه ای در شیعه نداشته و نباید عزاداری کنیم دو تا گروه بزنن توی سر و کله همدیگه و از اون طرف میوه این دوقطبی سازی رو صهیونیست ها بچینن! 💢 مسائل اینطوری رو سال ها قبل مراجع تقلید ما جواب دادن و تموم شده. اینکه هر سال دوباره شبکه های اجتماعی پر بشه از این حرفای تکراری اصلا درست نیست. ⭕️ همینکه سر رسانه های انقلابی به این حرفا بند بشه موفقیت دشمن رقم خورده و اونا به هدفشون رسیدن ✅ حواستون به اولویت هایی که رهبر انقلاب تعیین میکنن باشه، خصوصا در مسائل اقتصادی ببینید کیا دارن بازار و ثروت کشور رو به طور غلط مدیریت میکنن وگرنه هر روز به یه روشی ما رو بازی خواهند داد...
Imam Sadeq (peace be upon him) says: To the Prophet (pbuh) is a godsend. In this time of absence, every servant must worship and adhere to his religion. Bihar al-Anwar, Vol. 52, p. 135 / Naumani's absence. امام صادق (علیه السلام)می فرمایند : برای حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه)غیبتی است .در این دوران غیبت هر بنده ای باید تقوای الهی پیشه سازد و در دین خود چنگ زند (وبه آن پایبند باشد ). بحار الانوار ،ج52،ص 135/غیبت نعمانی . ♦️👌نشر با هدیه صلوات به شهید امید اکبری آزاد✅✅✅ مگه غیر ماها کیو داره؟؟؟😔😔
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستانک ◀️ فرار از زندگی ▶️ روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص ان
◀️ اهدای خون ▶️ سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بودم با دختری به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری جدی و نادری رنج میبرد. ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن خون از برادر پنج ساله خود بودکه او نیز قبلا مبتلا به این بیماری بود و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بودو هنوز نیاز به مراقبت پزشکی داشت. پزشک معالج وضعیت بیماری خواهرش را توضیح داد و پرسید آیا برای بهبودی خواهرت مایل به اهدای خون هستی؟؟ برادر خردسال اندکی تردید کرد و سپس نفس عمیقی کشید و گفت:بله من اینکار را برای نجات لیزا انجام خواهم داد. در طول انتقال خون کنار تخت لیزا روی تختی دراز کشیده بودو مثل تمامی انسان ها که با مشاهده اینکه رنگ به چهره خواهرش باز میگشت خوشحال بود و لبخند میزد. سپس رنگ چهره اش پریده بیحال شده و لبخند بر لبانش خشکید. نگاهی به دکتر انداخته و با صدای لرزانی گفت:آیا میتوانم زودتر بمیرم؟؟؟ پسر خردسال به خاطر سن کمش توضیحات دکتر معالج را عوضی فهمیده بود و تصور میکرد باید تمام خونش را به لیزا بدهد و با شجاعت خود را آماده مرگ کرده بود @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#دانش‌آموز #نوجوان_13_ساله #شهید_محمدحسین_فهمیده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💔 #خاطره_شهدا هم هجره ای بودیم، نشد یه بار نماز صبح بیدار شیم ببینیم علی اقا بیدار نیست... همیشه سرسجاده عبادت با اون عبای قهوه ایش پیداش می کردیم. عموما نیم ساعت قبل از اذان صبح بیدار بود. هر ساعتی از شب می خوابید برنامه همین بود... مقید بود هر کی پیشش هست بیدار کنه برای نماز صبح. اول با ز بون خوب صدا می زد و اگر محل نمی دادیم و بلند نمی شدیم کار به کتک ریز هم می رسید...☺️😂😅 🔸به نقل از محسن عابدی #شهید_علی_خلیلی #شهید_غیرت #سالروز_ولادت #هر_روز_با_یک_شهید @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #سید_پابرهنه۲ سید غلامرضا (حمید) میرافضلی سال ۱۳۳۳ در شهر رفسنجان به
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 ۳ حمید ساکت نمےشد و تنها کسی که توانست آرامش کند، بی بی بود... بی بی ، خودش صبور و آرام بود و از شهادت رضا، راضی و همین آرامشش حمید را آرام کرد و تلنگری شد در وجود حمید.... سید حمید که فکر مےکرد بزن بهادر محله است، حیران و درمانده! شاهد شجاعت کسی بود که همیشه او را بزدل و ترسو مےدانست... تا چشم بر هم زدند انقلاب شد و بعد جنگ... حالا دیگر سید حمید با چشمانش مےدید نوجوان هایی که از او بسیار کوچکتر هستند، به جبهه مےروند... سید حمید دیگر در کنار رفقایش هم احساس تنهایی مےکرد، مےخواست به جبهه برود اما آیا در جبهه سید حمید را با آن سابقه اش قبول مےکردند؟؟؟؟ یکی از کامیون دارهایی که کمک های مردمی بار زده بود، با اکراه سید حمید را به جبهه برد... جبهه جنوب گویی از ظلمت به نور رسیده بود!!! با حیرتی آمیخته با شوق، به دنیایی رسیده بود که از کودکی به دنبال آن بود.... و سید خیلی زود تغییر کرد.... افسوس مےخورد بر عمر از دست رفته اش و همیشه خودش را سرزنش مےکرد... بعد از مدتی شب ها در بیابان، پرسه مےزد و چندی بعد برهنگی پایش همیشگی شد و به مشهور.... ... @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
°•|🌿🌹 #سلام_بر_شهدا ▪️چون قصه عشق، جاودانی شده‌ای ▫️چون طایر قــدس، آسمانی شده‌ای ▪️دانی چه لطافتی
💔 بنشیـن رفیـ ـق ! تـا ڪہ ڪمـے "دردِ دل" ڪنیـم اندازه ے تـ ـو هیـ ـچ کسے مهربـ ـان نبـود #شهید_احمد_مشلب #هر_روز_با_یک_عکس @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستانک ◀️ اهدای خون ▶️ سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بود
◀️ همسایه ▶️ مردی برای خود خانه‌ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه‌ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می‌کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه‌اش و ریختن آشغال آزارش می‌داد. یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه‌های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه‌های تازه و رسیده داد و گفت: هرکس آن چیزی را با دیگری قسمت می‌کند که از آن بیشتر دارد. @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #سید_پابرهنه۳ حمید ساکت نمےشد و تنها کسی که توانست آرامش کند، بی بی بو
‍ 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۴ طبق معمول با پای برهنه در منطقه راه مےرفت. پرسیدم: "سید! چرا با پای برهنه"؟ گفت: "برای پس گرفتن این زمین، خون داده شده... این زمین احترام داره!! خون بچه ها روش ریخته شده، آدم باید با پای برهنه روش راه بره". سید شب ها که مےخواست بخوابد با همان لباسی که تنش بود مےرفت بیرون سنگر و روی سنگریزه ها مےخوابید... مےگفتم: "چرا تو سنگر نمےخوابی"؟ مےگفت: "بدن من خیلی استراحت کرده! خیلی لذت برده! باید اینجا ادبش کنم"!!! سید با کمک مجاهدین عراقی با کارت جعلی رفت ... از قبل همه بچه ها هماهنگ کرده بودند که حالت طبیعےشان را حفظ کنند که لو نروند... با هر سختی به کربلا مےرسند و به حرم مےروند. سید حمید میرافضلیِ ما هم که عاشق مولایش بود، همین که وارد حرم مےشود و چشمش به ضریح سیدالشهدا مےافتد، پاهایش مےلرزد، مےافتد و بےهوش مےشود.... در آن روزها هر لحظه ممکن بود سربازان بعثی، متوجه آنها شوند... هر چه رفقایش او را به جدش قسم دادند بلند شود.... نشد... مجبور شدند یکی یکی از حرم خارج شدند و سید ماند توی حرم... حدود بیست دقیقه بعد، سید آرام از حرم خارج شد... ... سید از زبده ترین نیروهای اطلاعات و عملیات شده بود. تا جایی که شد سرانجام در عملیات سال ۶۲ در جزیره با دو تایی سـوار موتـور ،هدف گلوله آر پی جی قرار گرفتن و رفتند پیش سید الشهداء... درست روز شهادت مادرش زهرا سلام الله علیها ... @AHMADMASHLAB1995
بوی غریبی را میتوان حس کرد از مزارهای شهیدان... از تابوتهایشان... وصیت نامه هایشان. نگذاریم این غریبی بیشتر بشود. #شهید_گمنام @AHMADMASHLAB1995
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ▫️خوشا آنانکه جانــان می‌شناسند ▪️طریق عشق و ایمان می‌شناسند ▫️بسی گفتند و گفتیم از شهیــدان ▪️شهیدان را شهیــدان می‌شناسند ◽️معلوم نیست چه کسی از برادرانی که با ما هستند تا آخر جنگ زنده بمانند؛ شاید ما جزو یکی از کسانی باشیم که توفیق شهادت را نداشته باشیم و زنده بمانیم؛ نمی‌دانم آن موقع چه حالتی به من دست می‌دهد. الان که دارم فکر آن موقع را می‌کنم سینه‌ام درد می‌گیرد و از خدا می‌خواهم ... @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
💔 بنشیـن رفیـ ـق ! تـا ڪہ ڪمـے "دردِ دل" ڪنیـم اندازه ے تـ ـو هیـ ـچ کسے مهربـ ـان نبـود #
#کلام شهید احمد مشلب در صفحه ی شخصی اش در فیسبوک 💐قلبت همانند گل🌷 است با ستایش خداوند پیوندش بده💐 #شهید_احمد_مشلب #هر_روز_با_یک_عکس @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستانک ◀️ همسایه ▶️ مردی برای خود خانه‌ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. د
◀️ مال دنیا ▶️ یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد: درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت وبسیارآن رادوست می داشت ،همواره در یادآن بودکه گم نشودو آسیبی به آن نرسد،اوبیمارشدوبراثربیماری آنچنان حالش بدشدکه حالت احتضاروجان دادن پیداکرد، دراین میان یکی ازعلماءدرآنجا حاضربودو او را تلقین می دادومی گفت :بگولااله الاالله اودرجواب می گفت : نشکن نمی گویم :ماتعجب کردیم که چرابه جای ذکرخدا،می گوید:نشکن نمی گویم ، همچنان این معمابرای مابدون حل ماند،تا اینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شدومن از او پرسیدم ،این چه حالی بودکه پیداکردی ،مامی گفتیم بگولا اله الاالله ،تودرجواب می گفتی :نشکن نمی گویم . اوگفت :اول آن ساعت را بیاوریدتابشکنم ،آن را آوردندوشکست. ،سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم ،هنگام احتضار شمامی گفتیدبگولااله الاالله ،شخصی شیطان را دیدم که همان ساعت رادریک دست خودگرفته ،وبادست دیگرچکشی بالای آن ساعت نگه داشته ومی گوید: اگربگوئی لااله الاالله ،این ساعت رامی شکنم ،من هم به خاطرعلاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم :ساعت رانشکن ،من لااله الا الله نمی گویم ! گاهی بعضی دلبستگی های دنیوی ما را از گفتن خیلی چیزها محروم میکند حواسمان باشد شیطان گمراهمان نکند @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#تخریبچی #شهید_حاج‌رسول_فیروزبخت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #دستن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◽️در جاده بصره، شلمچه در حال حرکت بودیم که انفجارهای پیاپی صورت گرفت و دشمن شدیداً جاده را کوبید. ◽️در این لحظه دیدم که شهید علی‌اکبر دهقان مورد اصابت ترکش قرار گرفت؛ می‌خواستیم پیکر مطهرش را سریع برداریم و از منطقه دور شویم ولی از بدنش که سر نداشت فریاد «یا حسین» به گوش می‌رسید، وقتی دنبال صدا رفتیم صحنه‌ای دیدیم که تمام ده یا پانزده نفری که آنجا بودیم دیگر یارای جمع آوری پیکر را نداشتیم.. ◽️در آن وضعیت ایستادیم و فقط گریه کردیم؛ سر بریده‌ی شهید دهقان لحظاتی فریاد «یا حسین» سر میداد. 🌹➼‌┅══┅┅───┄ 🍃بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃 🌸السلام علی الراس المرفوع🌸 ◽️«خدایا من شنیدم که امام حسین(ع) با لب تشنه شهید شده، من هم دوست دارم که اینگونه شهید شوم. ◽️من شنیدم که سر امام حسین(ع) را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود. ◽️خدایا من شنیده‌ام که سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده؛ من که مثل امام حسین(ع) اسرار قرآنی نمی‌دانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا بعد از مرگم بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم؛ دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده‌ام به ذکر یاحسین، یاحسین باشد.    @AHMADMASHLAB1995