eitaa logo
"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
277 دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
72 فایل
تاریخ چنلمون ⚣︎۱۴۰۰/۴/۱۰⚣︎ ایدی مدیر ㋛︎ @Mohammad_1_9
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ࢪوُحْینٰا❥|𝐑𝐔𝐇𝐈𝐍𝐀
966.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک توضیح در مورد این کلیپ👆 سکانس تیرخوردن محسن(کامبیز دیرباز) این سکانس در مراحل تولید فصل اول گاندو فیلمبرداری شده، اما به دلیل تغییر در روند داستان و اینکه قرار بوده اقای دیرباز در فصل دوم هم حضور جدی داشته باشند، مسئله شهادت کاراکتر محسن در فصل اول منتفی میشود، لذا در مرحله تدوین، این سکانس حذف شده و در نسخه رسمی فصل اول سریال که از تلویزیون پخش شد چنین سکانسی وجود ندارد. پ.ن. شخصیت مهم و محوری سریال گاندو مایکل هاشمیان (جیسون رضائیان) بود، و البته چند نفر از کاراکترهای دیگر سریال مثل اقامحمد یا اقای عبدی و... هم مابه ازای واقعی داشتند ولی، در مورد بقیه کاراکترها لزوما اینگونه نبوده و امکان داشته در روند داستان تغییر یا تحولی در حضورشون در سریال داده شده باشه. @gandoooooooooooooooo 🦋 کپی ممنوع ❌ فرواد آزاد ✅
💚💚💚💚💚💚💚 💚💚💚💚💚💚 💚💚💚💚💚 💚💚💚💚 💚💚💚 💚💚 💚 💚به نام یگانه هنرمند هستی 💚 💚بسم الله الرحمن الرحیم 💚 💚رمان محمد 💚 💚به قلم : ریحانه 💚 پارت ۱۲ محسن رو به رسول گفتم : تو نمیخوایی بیایی عین کَلَم اونجا وایستادی ؟ رسول : هااا ؟ آهان ....چرا الان میام...... محسن : 🙄🙄🙄 وارد اتاق شدیم . داوود بیهوش بود و دستگاه تنفس و .... سرم و اینا بهش وصل بود . من سمت راست تخت وایستادم و رسول هم طرف چپ وایستاد و همینطور به داوود ذل زدیم .😐🥺🥺🥺😟😟😨😨 رسول رو به من کرد و گفت: ببینم تو نمیدونی اگه آقا محمد بفهمه که تو کارت شناسایی رو به پرستار نشون دادی پوست از کلمان میکنه ؟ 🤨😫 محسن : استاد رسول . آی کیو خودم ..... ببین من که هیچ وقت نمیام کارت شناسایی خودم رو به یه پرستار سال دومی نشون بدم .... 😐 رسول : پس اون چی بود نشونش دادی محسن ؟ محسن : گواهینامه 🤣🤣🤣 رسول : 😂😂😂😂😂از دست تو محسن : چقدر زود باور کرد رسول . اون هنوز کارت رو ندیده بود گفت پلیسی 🤣 رسول: فکر کنم زیاد فیلم اکشن میدید 😂 محسن : آره آره . وای خدا دلم شاد شد 😂 رسول : کاش فرشید رو هم می‌آوردیم. محسن : باید فعلا در تنهایی سپری کنه تا بعد ☺ داشتم با رسول درباره فرشید حرف میزدم که دیدم رسول یهوو........ 🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊 محسن داشت درباره فرشید باهام حرف میزد چشمم افتاد به چشمای داوود ....😕 خدایا باورم نمیشه .... اون چشم هاش رو باز کرد ... داوود چشم هاش رو باز کرد 🥺😳😱 سریع بغلش کردم . بوسش کردم ...... محسن همچنان داشت حرف میزد واسه در و دیوار 😂 رسول : داوود جانم . خدا رو شکر بیدار شدی داداشم . میدونی چقدر نگرانت شدیم ؟ محسن : کُشتیش ...😐 داوود : ف ... رشی ...د ؟ رسول : رفته نماز خونه . خیلی حالش خوب نبود برای همین رفت واسه راز و نیاز با اون بالاییه😔 محسن : بیا کنار رسول . کُشتیش داوود رو 😐 رسول : بیا ... انگار میخوام داوود رو بخورم . بیا بگیرش اصلا .... نگاه نگاه تا اومدم کنار خودش رفت و به داوود چسبید ...😑😐😑😑🙄🙄😳 خدایا اینو شفا بده ما حداقل راحت شیم . نه تنها ما زنش هم راحت میشه به خدا 😂 رسول : ببین من تا میرم فرشید رو بگم بیاد حواست به این آقا داوود ما باشه . این قاچاقی زنده اس 😂 محسن: آره 🤣 نوشته :R.R 💚💚💚💚💚💚 💚💚💚💚💚 💚💚💚💚 💚💚💚 💚💚 💚