هدایت شده از ࢪوُحْینٰا❥|𝐑𝐔𝐇𝐈𝐍𝐀
966.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک توضیح در مورد این کلیپ👆
سکانس تیرخوردن محسن(کامبیز دیرباز)
این سکانس در مراحل تولید فصل اول گاندو فیلمبرداری شده، اما به دلیل تغییر در روند داستان و اینکه قرار بوده اقای دیرباز در فصل دوم هم حضور جدی داشته باشند، مسئله شهادت کاراکتر محسن در فصل اول منتفی میشود،
لذا در مرحله تدوین، این سکانس حذف شده و در نسخه رسمی فصل اول سریال که از تلویزیون پخش شد چنین سکانسی وجود ندارد.
پ.ن. شخصیت مهم و محوری سریال گاندو مایکل هاشمیان (جیسون رضائیان) بود، و البته چند نفر از کاراکترهای دیگر سریال مثل اقامحمد یا اقای عبدی و... هم مابه ازای واقعی داشتند ولی، در مورد بقیه کاراکترها لزوما اینگونه نبوده و امکان داشته در روند داستان تغییر یا تحولی در حضورشون در سریال داده شده باشه.
#گاندو
#محسن
@gandoooooooooooooooo
#مدیر_فاطمه 🦋
کپی ممنوع ❌
فرواد آزاد ✅
💚💚💚💚💚💚💚
💚💚💚💚💚💚
💚💚💚💚💚
💚💚💚💚
💚💚💚
💚💚
💚
💚به نام یگانه هنرمند هستی 💚
💚بسم الله الرحمن الرحیم 💚
💚رمان محمد 💚
💚به قلم : ریحانه 💚
پارت ۱۲
#محسن
محسن رو به رسول گفتم : تو نمیخوایی بیایی عین کَلَم اونجا وایستادی ؟
رسول : هااا ؟ آهان ....چرا الان میام......
محسن : 🙄🙄🙄
وارد اتاق شدیم . داوود بیهوش بود و دستگاه تنفس و .... سرم و اینا بهش وصل بود .
من سمت راست تخت وایستادم و رسول هم طرف چپ وایستاد و همینطور به داوود ذل زدیم .😐🥺🥺🥺😟😟😨😨
رسول رو به من کرد و گفت: ببینم تو نمیدونی اگه آقا محمد بفهمه که تو کارت شناسایی رو به پرستار نشون دادی پوست از کلمان میکنه ؟ 🤨😫
محسن : استاد رسول . آی کیو خودم ..... ببین من که هیچ وقت نمیام کارت شناسایی خودم رو به یه پرستار سال دومی نشون بدم .... 😐
رسول : پس اون چی بود نشونش دادی محسن ؟
محسن : گواهینامه 🤣🤣🤣
رسول : 😂😂😂😂😂از دست تو
محسن : چقدر زود باور کرد رسول . اون هنوز کارت رو ندیده بود گفت پلیسی 🤣
رسول: فکر کنم زیاد فیلم اکشن میدید 😂
محسن : آره آره . وای خدا دلم شاد شد 😂
رسول : کاش فرشید رو هم میآوردیم.
محسن : باید فعلا در تنهایی سپری کنه تا بعد ☺
داشتم با رسول درباره فرشید حرف میزدم که دیدم رسول یهوو........
🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊🐊
#رسول
محسن داشت درباره فرشید باهام حرف میزد چشمم افتاد به چشمای داوود ....😕
خدایا باورم نمیشه .... اون چشم هاش رو باز کرد ... داوود چشم هاش رو باز کرد 🥺😳😱
سریع بغلش کردم . بوسش کردم ......
محسن همچنان داشت حرف میزد واسه در و دیوار 😂
رسول : داوود جانم . خدا رو شکر بیدار شدی داداشم . میدونی چقدر نگرانت شدیم ؟
محسن : کُشتیش ...😐
داوود : ف ... رشی ...د ؟
رسول : رفته نماز خونه . خیلی حالش خوب نبود برای همین رفت واسه راز و نیاز با اون بالاییه😔
محسن : بیا کنار رسول . کُشتیش داوود رو 😐
رسول : بیا ... انگار میخوام داوود رو بخورم . بیا بگیرش اصلا ....
نگاه نگاه تا اومدم کنار خودش رفت و به داوود چسبید ...😑😐😑😑🙄🙄😳
خدایا اینو شفا بده ما حداقل راحت شیم . نه تنها ما زنش هم راحت میشه به خدا 😂
رسول : ببین من تا میرم فرشید رو بگم بیاد حواست به این آقا داوود ما باشه . این قاچاقی زنده اس 😂
محسن: آره 🤣
نوشته :R.R
💚💚💚💚💚💚
💚💚💚💚💚
💚💚💚💚
💚💚💚
💚💚
💚