eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند، خیر کثیری در آن قرار داده باشد ⭐️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید عبدالکریم پرهیزگار 🌹 شهیدی که یک تنه جلوی چهل داعشی ایستاد ✍اگر عبدالکریم نبود، جاده بوکمال به دست داعش می‌افتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز سقوط می‌کرد . او به تنهایی با ۴۰ تن رو به ‌رو می‌شود و پس از به هلاکت رساندن ۳۷ نفر از آن‌ها، فشنگ‌هایش تمام می‌شود . به سوی او حمله می‌کنند تا اسیرش کنند ، اما این بار با سرنیزه دفاع و دو_نفر دیگر را مجروح می‌کند و در نهایت به شهادت می‌رسد . ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰❄️ @Alachiigh
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 به نظر شما چه کسانی با خرابکاری به دنبال تعطیلی مدارس دخترانه هستن؟! 🔹❌سرنخ های آشکار و پنهان این ماجرا را در صحبت های مصی علینژاد ببینید 🎋〰❄️ @Alachiigh
❌❌ادبیات شروین، خواننده مدعی زن زندگی آزادی، درباره زنان 🔴هر بار بهاره رهنما نقش یه سلیطه ..❌...بازی میکرد با خودم میگفتم چقدر بازیگر خوبیه، ولی اخیرا فهمیدم اصلا نقش بازی نمیکرده! ❌برای خواهرم خواهرت خواهرامون ♦️عذرخواهی بابت نمایش نوشته های شروین حاجی پور 🎋〰❄️ @Alachiigh
❌❌زن زندگی آزادی بی شرف ترین جریان سیاسی تاریخ ایران پس از حمله مغول است. تا جاییکه صدای عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد لندن نشین دولت اصلاحات نیز بیرون آمد! 🌎طراحان بدحال‌شدن دانش‌آموزان، همان طراحان اغتشاشات هستند معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور: 🔹طراحان بدحال شدن دختران عزیز ما، همان طراحان شعار زن، زندگی و آزادی هستند 🔹این اقدام غیر انسانی ماهیت ددمنشانه جبهه مخالف نظام و مردم را عریان کرد. و همان‌هایی که به دروغ مدعی شعار دفاع از مردم هستند، اما با فرزندان مظلوم این مردم چنین رفتار ددمنشانه‌ای دارند. 🎋〰❄️ @Alachiigh
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑❌🎥 وضعیت امروز اسرائیل ۸ سال بعد از سخنرانی رهبر انقلاب ✅پیشنهاد ویژه 👌👌 🎋〰❄️ @Alachiigh
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ واکنش جلیلی به شعار «مرگ بر رژیم کودک‌کش» یکی از دانشجویان حاضر در نشست دانشگاه شهید چمران 💢دانشجو هم دانشجوهای قدیم! اینا تو عمرشون یک کتاب به غیر از کتابای درسی شون نخوندن؟ کتابای درسی شون رو هم فقط شب امتحان میخونن! 😂 🎋〰❄️ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜رمان #نقاب_ابلیس #قسمت32 (مصطفی) شیشه‌های ایستگاه اتوبوس یکی پس از دیگری می‌ریزند؛ اما صدای شکستن
⚜رمان (مصطفی) علی خیز گرفته. می‌خواهد با نگاهش به من بفهماند خودش از پس مرد سیاه‌پوش برمی‌آید. تا کانکس نیروی انتظامی نمی‌فهمم چطور می‌دوم. کانکس خالی است! مثل مرغ سرکنده این سو و آن سو به دنبال پلیس می‌دوم اما پیدایشان نمی‌کنم، درگیرند و مشغول بگیر و ببند؛ بی خبر از اینکه یک بچه بسیجی نوزده ساله، کنار جدول خیابان و دور از چشم دوربین‌ها با یک غول بیابانی ضدانقلاب دست به گریبان است. برمی‌گردم جایی که بودیم. جوان با زبان بند آمده به درگیری علی و مرد خیره است. علی توانسته اسلحه مرد را از دستش دربیاورد و به سویی پرت کند؛ اما مرد سیاه‌پوش روی سینه علی نشسته! ماتم می‌برد. به حوزه بیسیم می‌زنم و درحالی که گزارش موقعیت را می‌دهم، به سمت علی می‌‌‌‌‌دوم. اولین کاری که میتوانم بکنم، این است لگدی به سر و گردن مرد بکوبم و نقابش را بکشم. مرد هنوز به خودش نیامده. بلند می‌شود، شاید برای اینکه حساب من را برسد، اما نه! پا به فرار می‌گذارد! می‌دوم دنبالش، در خم کوچه گم می‌شود. از پشت سرم علی با صدایی دردآلود فریاد می‌زند: -بگیرش سید... نذار در بره... دلم پیش علی مانده؛ عذاب وجدان گرفته‌ام که چرا رهایش کردم. هرچه می‌گردم پیدایش نمی‌کنم، اصلا به درک اسفل السافلین! برمی‌گردم تا خودم را به علی برسانم. صحنه‌ای که می‌بینم را باور نمی‌کنم. زمین اطراف علی سرخ شده و علی خودش را سمت جدول کشیده. جوان که کم کم زبانش باز شده، با دست علی را تکان می‌دهد: -آقا... جون مادرت پاشو! وای بدبخت شدم! پاشو به هرکی می‌پرستی! دست جوان را کنار می‌زنم و خودم کنار علی می‌نشینم. بالای ابرویش شکافته. در سوز دی ماه، احساس گرما می‌کنم. مایعی گرم روی لباس‌هایش ریخته؛ مایعی گرم و سرخ! چشمانش نیمه بازند و زیر لب چیزی زمزمه می‌کند. چندبار به صورتش می‌زنم: -علی! الان وقت این مسخره بازیا نیست بی مزه! غیر از بازوت کجات رو زده؟ علی عین آدم جواب میدی یا... جوان با صدایی لرزان می‌گوید: - زد به پهلوش... با چاقو زد به پهلوش! عباس و سیدحسین هیچکدام جواب نمی‌دهند. دستم می‌رود که اورژانس را بگیرم اما نه. در این ترافیک محال است برسند. علی دستم را می‌گیرد، صدایش را به سختی می‌شنوم: -سید... سر جدت مردم نبینن این سر و وضع من رو... بعدا داستان میشه. -به چه چیزایی فکر می‌کنی! داری می‌میری بچه! دوباره سیدحسین را می‌گیرم: - تو رو به قرآن، یا خودت بیا یا یکی رو بفرست بیان علی رو ببریم... داره می‌میره! بالاخره جواب می‌دهد: -چندتا از بچه‌های بسیج رو می‌فرستم. خدا خیرشان بدهد، پنج دقیقه نشده می‌رسند و علی را پشت ماشین می‌اندازیم. جوان را هم سوار می‌کنیم. آنقدر ترسیده که مقاومت نکند. انگار نه انگار که تا نیم ساعت پیش داشت شیشه می‌شکست و برای نیروی انتظامی خط و نشان می‌کشید. مچ پایش آسیب دیده و نمی‌تواند تکانش دهد. دیگر حواسم به اطراف نیست، دستم را می‌گذارم روی گردن علی تا مطمئن باشم نبضش -هرچند کم فشار و بی رمق- می‌زند. خوابم می‌آید، صدای بچه‌ها را نمی‌شنوم که درباره نزدیک‌ترین بیمارستان حرف می‌زنند. فقط صدای زنگ همراه علی را می‌شنوم: -هرگز نهراسیم از نامردمی دشمن/ آماده ایثاریم چون احمدی روشن... همراه خونین را از جیبش بیرون می‌کشم. روی صفحه نوشته «مادر جان گلم» .حتما نگرانش شده که زنگ زده، حالا جواب مادرش را چه بدهم؟ رد تماس می‌زنم. دوباره زنگ می‌زند: -هرگز نهراسیم از نامردمی دشمن... دیگر رد تماس هم نمی‌زنم، می‌گذارم بخواند: - لبیک یا حسین جان... لبیک یا حسین جان... لبیک یا حسین جان... لبیک یا حسین جان... لبیک یا حسین جان... لبیک یا حسین جان... ✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ. ادامه  دارد... 🎋〰❄️ @Alachiigh
✳️معجزه سیب برای کودکان 👇 🔸 به کودکی که از چاقی خود رنج میبرد سیب و به کودک لاغرآب سیب بدهید. 🔸به کودکی که اسهال دارد سیب رنده شده تغییر رنگ داده بدهید و برای رفع یبوست سیب پخته شده با پوست بدهید. @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهیدحسن موحد رستگار🌹 ✍آخرین دست نوشته .. حسن موحد رستگار، در ۲۲ سالگی در۱۱ اسفند ۱۳۶۴ در "فاو" به شهادت رسید. (برادرش "محسن" هم در همان روز و همان موقعیت به فیض شهادت نائل شد!) 🔹 حسن در آخرین ساعات عمر این متن را نوشته است: آخرین لحظات شب است. از مصاحبت بایک شهید برگشتم، تاکنون درزندگیم چنین حالتی بوجود نیامده بود و این‌طور شاد نشده بودم، واحساس می‌کنم که آخرین پیامم را می‌نویسم. احساس می‌کنم ضیافت ائمه اطهار و اولیاءالله جهت استقبال از من آماده شده است. احساس می‌کنم شهدا را می‌بینم و لحظاتی دیگر درکنارشان جای می‌گیرم. خدایا، دوست دارم با شهدا باشم، پس من را از آنها جدا مگردان، محسن نیز این‌طور دوست دارد! خدایا دراین دنیا هیچ نمی‌خواهم، فقط می‌خواهم من و محسن با هم به شهادت برسیم و در کنار هم به خاک سپرده شویم وحیات آن دنیا را با هم بگذرانیم. دوست دارم شهید شوم و می‌دانم که وقت زیادی به شهادت من و محسن نمانده! دوستان بیایید و به ما بپیوندید. ما به ملاقات خدایمان رفتیم. دنیا ارزش ندارد، دنیا فانی است! ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh