🌹شهیدحسن قاسمی دانا🌹
▫️توی حلب شبها با موتور، حسن غذا و وسایل مورد نیاز به گروهش میرساند. ما هر وقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم، با چراغِ خاموش میرفتیم.
▫️ یک شب که با حسن میرفتیم تا غذا به بچهها برسونیم، چراغ موتورش روشن میشد. چندبار گفتم چراغ موتورت رو خاموش کن، امکان داره قناصها بزنند!!!!
▫️خندید! من عصبی شدم، با مشت به پشتش زدم و گفتم ما را میزنند.
دوباره خندید! گفت «مگر خاطرات شهید کاوه را نخواندهای؟ که شب روی خاکریز راه میرفت و تیرهای رسام از بین پاهاش رد میشد. نیروهاش میگفتند فرمانده بیا پایین تیر میخوری». در جواب میگفت «آن تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده است».
▫️حسن میخندید و میگفت نگران نباش! آن تیری که قسمت من باشد، هنوز وقتش نشده و به چشم دیدم که چندبار چه اتفاقهایی برایش افتاد و بعد هم چه خوب به شهادت رسید!
راوے: شهید مصطفی صدرزاده
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
1_5071394683.mp3
14.62M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
❌🔴 مدیران جاسوس، نفوذی، خائن در جمهوری اسلامی؛
که نتیجه عملکرد غلطشان، امروز بار سنگین است روی شانههای مردم.
✘ آیا این بود انقلابی که نقطهی شروع انقلاب جهانی امام زمان علیهالسلام است؟
✅پیشنهاد ویژه
#نفوذی
#استاد_شجاعی
🎋〰☘
@Alachiigh
🔴❌جریان #اصلاحات برای #انتخابات سناریویی پیچیده و هوشمند طراحی کرده که ظریف و غنینژاد یک برگ از درخت آن هستند؛ جریانی که بخش بزرگ اتاق فکر آن، از متهمان پرونده مسکوت انفجار دفتر نخستوزیری یا قتلهای زنجیرهای اند. متهمانی که روند بررسی اتهامات آنها، حتی مثل ۸۸ حداقلی هم پیش رفت.
اما این جریان با یکخطا محاسباتی جدی روبرو است؛ آنها نمیخواهند بدانند که بدنهی رأی آنها به طور ویژه از سال ۹۸ ، از #گفتمان_اصلاحطلبی، وارد #گفتمان_براندازی شدهاند.
💢به زبان سادهتر لایه واسط و مبلغ این جریان در سینما، دانشگاه، رسانه و... علیه خود آنها هم کودتا کردند و دیگر صراحتا براندازی را فریاد میزنند و پشت شعارهای منافقانه قدیمی پنهان نمیشوند.
خبرنگاران دیروز این جریان نیز در اینترنشنال و بیبیسی و ایندیپندنت و صدای آمریکا و... از آنها با القاب « استمرار طلب، مزدور، منفعت طلب و...» یاد میکنند.
#آقای_نفوذی
#عموفیدل
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴❌🎥 تا وقتی که اقتصاد درست نشده تذکر #حجاب ندهید!
🎙سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی در رابطه با توجیه غیر منطقی درمقابل امر به معروف
🎋〰☘
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۴۷ مرزهای خیال سرم رو آوردم بالا دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت #۴۸
و نمازی که قضا نشد
خوابم برد ... بی توجه به زمان و ساعت ... و اینکه حتی چقدر تا نمازشب ... یا اذان باقی مونده بود ...
غرق خواب بودم ...که یه نفر صدام کرد ...
مهران ...
و دستش رو گذاشت روی شونه ام ...
پاشو ... الان نمازت قضا میشه ...
خمار خواب ... چشم هام رو باز کردم ...
چشم هام رو که باز کردم دیگه خمار نبودم ... گیجی از سرم پرید ...
جوانی به غایت زیبا ... غرق نور بالای سرم ایستاده بود ...
و بعد مکان بهم ریخت ... در مسیر قبله، از من دور می شد... در حالی که هنوز فاصله مادی ما ... فاصله من تا دیوار بود ... تا اینکه از نظرم ناپدید شد ...
مبهوت ... نشسته ... توی رختخواب خشکم زده بود ... یهو به خودم اومدم ...
- نمازم ...
و مثل فنر از جا پریدم ... آفتاب طلوع کرده بود و زمان زیادی نبود ... حتی برای وضو گرفتن ... تیمم کردم و ... الله اکبر ...
همون طور رو به قبله ... دونه های درشت اشک ... تمام صورتم رو خیس کرده بود ... هر چه قدر که زمان می گذشت... تازه بهتر می فهمیدم واقعا چه اتفاقی برام افتاده بود ...
کی میگه تو وجود نداری؟ ... کی میگه این رابطه دروغه؟ ... تو هستی ... هست تر از هر هستی دیگه ای ... و تو ... از من ... به من مشتاق تری ... من دیشب شکست خوردم و بریدم ... اما تو از من نبریدی ... من چشمم رو بستم ... اما تو بازش کردی ... من ...
گریه می کردم و تک تک کلمات و جملات رو می گفتم ... به خودم که اومدم ... تازه حواسم جمع شد ... این اولین شب زندگی من بود ... که از خودم ... فضایی برای خلوت کردن با خدا داشتم ... جایی که آزادانه بشینم ... و با خدا حرف بزنم ... فقط من بودم و خدا ...
خدا از قبل می دونست ... و همه چیز رو ترتیب داده بود ...
فقط تو را می خواهم
دل توی دلم نبود ... دلم می خواست برم حرم و این شادی رو با آقا تقسیم کنم ... شاد بودم و شرمنده ... شرمنده از ناتوانی و شکست دیشبم ... و غرق شادی ...
دیگه هیچ چیز و هیچ کس نمی تونست ... من رو متقاعد کنه که این راه درست نیست ... هیچ منطق و فلسفه ای ... هر چقدر قوی تر از عقل ناقص و اندک خودم ...
هر چند دلم می خواست بدونم ... اون جوان کی بود ... اما فقط خدایی برام مهم بود ... که اون جوان رو فرستاد ... اشک شادی ... بی اختیار از چشمم پایین می اومد ...
دل توی دلم نبود ... و منتظر که مادرم بیدار بشه ... اجازه بگیرم و اطلاع بدم که می خوام برم حرم ...
چند بار می خواستم برم صداش کنم ... اما نتونستم ... به حدی شیرینی وجود خدا برام شیرین بود ... که دلم نمی خواست سر سوزنی از چیزی که داشتم کم بشه ... بیدار کردن مادرم به خاطر دل خودم ... گناه نبود ... اما از معرفت و احسان به دور بود ...
ساعت حدود 8 شده بود ...با فاصله ... ایستاده بودم و بهش نگاه می کردم ... مادرم خیلی دیر خوابیده بود ... ولی دیگه دلم طاقت نمی آورد ...
- خدایا ... اگر صلاح می دونی؟ ... میشه خودت صداش کنی؟ ...
جمله ام تموم نشده ... مادرم چرخی زد و از خواب بیدار شد ... چشمم که به چشمش افتاد ... سریع برگشتم توی اتاق... نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم ... دیگه چی از این واقعی تر؟ ... دیگه خدا چطور باید جوابم رو می داد؟ ...
برای اولین بار ... حسی فراتر از محبت وجودم رو پر کرده بود... من ... عاشق شده بودم ...
- خدایا ... هرگز ازت دست نمی کشم ... هر اتفاقی که بیوفته ... هر بلایی سرم بیاد ... تو فقط رهام نکن ... جز خودت ... دیگه هیچی ازت نمی خوام ... هیچی ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده: #شهیدسيدطاهاايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
✳️🔴کودکان زیر ۲ سال باید از وسایل دیجیتالی دور باشند زیرا فرآیند مغزی آنان به تأخیر می افتد ، باعث کاهش توانایی آنان در برقراری ارتباط می شود و عضلاتشان نیز تحلیل می رود.
#کودکان
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰☘
@Alachiigh
🌹شهید بابک نوری🌹
✨قسمتی از وصیت زیبای شهید:
✍اینجانب بابک نوری هریس فرزند محمد
به تو حسادت میکنند، تو مکن. تو را تکذیب میکنند، آرام باش. تو را میستایند، فریب مخور. تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش... آنگاه از ما خواهی بود. حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت (از امام پنجم)
خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی بهقدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
🔴❌تندیس احمق ترین و نفهم ترین زن سال میرسه به: مادر #کیان_پیرفلک
💢با اینکه میدونست آشوبگرای مسلح تو اون خیابون هستن، بچه معصومشو برد.. و بعدش با قاتلش که اعتراف به قتل و تیراندازی کرده بود، متحد شد.. و همچنان به قاتلین اصلی پسرش (شبکه های ماهواره عامل تحریک و آشوبها) خوراک میده..
این آدم چنان از جمهوری اسلامی کینه داره که حتی حاضر نیست باور کنه قاتلای بچه اش دشمن جمهوری اسلامی هم هستند
و همچنان در صف قاتلان ایستاده..
#مادر_کیان #نادان
#جنایت_در_ایذه
🎋〰☘
@Alachiigh