⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۷۴ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭕️تاریخ تکرار میشود یعنی در موقع ملی شدن صنعت نفت مزدوران و دلالان وابسته به غرب می گفتند نفت سیاه بدبو! امروز هم به بومی شدن صنعت فناوری اطلاعات میگویند سیاه بدبو پیچیده!
استعمار، استعمار است چه کهن و چه فرانو و بر روی جهل مخاطب سوار میشود
#طرح_تنظیم
#شبکه_ملی_اطلاعات
پدرفتنه
🍁〰🍂
@Alachiigh
✳️روان شناسان اثر شش « میم » را در تربیت کودک با توجه به نیازهای روانی اش موثر می دانند:
🌹اول: تو محبوبی
🌹دوم: تو محترمی
🌹سوم: تو میتوانی
🌹چهارم: تو مهمی
🌹پنجم: تو مفیدی
🌹ششم: تو میفهمی
👌اگر ما در رفتار و گفتارمان این 6«میم» را به فرزندان مان انتقال دهیم «میم هفتم» که "موفقیت" است،خود به خود خواهد آمد، یعنی باتری روانی انرژی دهنده فرد شارژ خواهد شد.
🔮گفتمان
#سبک_زندگی
🍁〰🍂
@Alachiigh
🇮🇷
🌄 قرن ۱۴ رو با یه دیکتاتور بیسواد شروع کردیم و با یه فقیه اندیشمند به پایان رسوندیم.
🍃🌹🍃
🌹 سال ۱۴۰۱ «سال تولید، دانش بنیان و اشتغال زایی» بر همه شما مبارکباد.🌹
#روشنگری
#ثامن
#نیمه_شعبان
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿قسمت 9⃣2⃣ نتایج دانشگاه که اعلام شد، ایوب بستری بود. #روزنامه خریدم و رفتم ب
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺
✿قسمت 0⃣3⃣
وقتی رسیدم بیمارستان ایوب را برده بودند، #اتاق_مراقبت _های_ویژه
از پنجره ی مات اتاق سرک می کشیدم چند نفری بالای سرش بودند و نمی دیدم چه کار می کنند.
از دلشوره و اضطراب نمیتوانستم بنشینم.
چند بار راهرو را رفتم و آمدم و هر بار از پنجره نگاه کردم....
دکترها هنوز توی آی سی یو بودند.
پرستار با یک لوله آزمایش بیرون آمد:
_"خانم این را ببرید آزمایشگاه"
اشکم را پاک کردم.
لوله را گرفتم و دویدم سمت آزمایشگاه
خانم پشت میز گوشی را گذاشت.
لوله را به طرفش دراز کردم:
_"گفتند این را آزمایش کنید."
همانطور که روی برگه چیزهایی می نوشت گفت:
"""مریض شما فوت شد"""
عصبانی شدم:
_ "چی داری می گویی؟ همین الآن پرستارش گفت این را بدهم به شما"
سرش را از روی برگه بلند کرد:
_"همین الآن هم تلفن کردند و گفتند مریض شما فوت شده"
لوله ی آزمایش را فشردم توی سینه ی پرستار و از پله ها دویدم بالا...
از پشت سرم صدای زنی را که با پرستار بحث می کرد، شنیدم.
_"حواست بود با کی حرف میزدی؟ این چه طرز خبر دادن است؟ زنش بود!"
در اتاق را با فشار تنم باز کردم.
دور تخت ایوب خلوت بود.
پرستار داشت پارچه ی سفیدی را روی صورت ایوب می کشید.
با بهت به صورت ایوب نگاه کردم.
پرسید:
_"چند تا بچه داری؟"
چشمم به ایوب بود.
_"سه تا"
پرستار روی صورت ایوب را نپوشاند.
با مهربانی گفت:
_"آخی، جوان هم هستی، بیا جلو باهاش خداحافظی کن"
حرفش را گوش دادم.
نشستم روی صندلی و دست ایوب را گرفتم.
دستش سرد بود.
گردنم را کج کردم و زل زدم به صورت ایوب
دکتر کنارم ایستاد و گفت:
_"تسلیت می گویم"
مات و مبهوت نگاهش کردم.
لباس های ایوب را که قبل از بردنش به اتاق در آورده بودند توی بغلم فشردم
به روایت همسر شهید
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#رمان_واقعی
#زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
🍁〰🍂
@Alachiigh
✳️رشد قدی کودکان
اسفناج برای كودكان ۱+ سال به رشد وزن کمک می کند.
🔸خوردن شاهی به رشد قد كودك كمک می كند.
🔸جعفری به بلندی قد کودک کمک می کند.
🔸خوردن ريحان باعث وزن گیری كودكان می شود.
🔸شوید باعث رفع نفخ کودک می شود.
#کودکان
#سلامت
#سلامت_بمانید
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۷۵ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh