فیلم سناریو مشهد را از این زاویه ببینیم:
پلان اول: بازی ملی را در مشهد میاندازیم(باتوجه به حساسیتها در مشهد)
پلان دوم: بلیط فروشی را فشل و بازار سیاه میکنیم! بطوری که بلیط را سودجویان بفروشند
پلان سوم: در مورد ورود بانوان به ورزشگاه مشهد مسکوت می مانیم و ممنوع نمیکنیم
پلان چهارم: خانمها مقابل ورزشگاه جمع شدهاند دستور متفرق کردن آنها صادر میشود
این نمایش در بازی ایران و لبنان در مشهد به اجرا درآمد و جریان کثیف اصلاحات به مقصد خود رسیدند
#عموفیدل
🎋〰🍃
@Alachiigh
🇮🇷
📝 #صرفا_جهت_اطلاع | بازیگر اصلی تحریمها علیه ایران کیست؟!
🍃🌹🍃
🔻 "ریچارد نفیو"، چهره در سایه #مذاکرات_هستهای ایران است که با مهندسیِ تحریم های ساختاری آمریکا علیه ایران از دوران حضور دولت "اوباما" در قدرت، نقش زیادی در تحمیل فشار بر کشورمان داشت.
🔹 ایده اصلی وی، به اوج رساندنِ #تحریم و فشارها علیه ایران تا زمان دستیابی به نتایج مطلوب و بهینه بود. او در دولتهای ترامپ و بایدن نیز همان نقش را ایفا میکند.
#روشنگری | #ثامن | #مذاکرات_وین
🎋〰🍃
@Alachiigh
🚨 فرهنگ #پارادوکسیکال | تبرج
🔻 #بلاگر_حجاب یکی از متناقصترین
کلمههایدنیاست، حجاب برایِ لاکچری بودن نیست. پوشیدگی بدون جلب توجه و دلبری کردن است
✍ بشرحافی
🔻 هشدار جدی امروز ما، دختران چادری اینستاگرام است که با هدف تبلیغ حجاب وارد این نرم افزار شده ولی خود تبدیل به اصلی ترین عامل تحریف دین و بدحجابی گشته اند، عمیقاً به عزیزانی که دغدغه دین و حجاب دارند توصیه میکنم سنگر مبارزه و مطالبه گری اینستاگرام است امروز باید مانع حضور دختران مذهبی بدون آموزش و نظارت در این فضا شوید ضرر این حضور هزاران مرتبطه بیشتر از شل حجابی برخی در خیابان ها است. شما را به خدا تبرج را جدی بگیرید امروز عده ای با چادر بی حجابی می کنند که شاید نمازشان قضا نشود و عکس رهبر و حاج قاسم به دیوار اتاق شان آویزان کرده باشند
✍ محمدمهدی شریعت
✅ تحلیل سیاسی
🎋〰🍃
@Alachiigh
مداحی_آنلاین_شهدا_بعد_شما_کاری_نکردم_سیدرضا_نریمانی.mp3
7.07M
صلیالله علیک یا اباعبدالله 🙏🤚♥️
⏯#حماسی شهدا
🍃شهدا بعد شما کاری نکردم
🍃پسر فاطمه رو یاری نکردم
🎤 #سیدرضا نریمانی
👌بسیار دلنشین🙏🙏
#ایام_راهیان_نور
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿ قسمت 0⃣4⃣ از صدای جیغم #محمدحسین و #هدی از خواب پریدند. با هر ضربه ی ایوب
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺
✿ قسمت 1⃣4⃣
#جای_تزریق داروی چرک خشک کن خیلی وقت بود که #چرک کرده بود و دردناک شده بود...
دکتر تا به پوستش #تیغ کشید، چرک پاشید بیرون چند بار ظرف و ملحفه ی زیر ایوب را عوض کردند ولی چرک بند نیامد...
دکتر گفت نمی توانم بخیه بزنم، هنوز چرک دارد.
با زخم باز برگشتیم خانه...
صبح به صبح که #چرکش را خالی می کردم،
می دیدم ایوب از #درد سرخ می شود و به خوردش می پیچد.
حالا وقتی حمله عصبی سراغش می آمد
تمام فکر و ذکرش #آرام_کردن_دردهایش بود.
می دانستم دیر یا زود ایوب کار دست خودش می دهد.
آن روز دیدم نیم ساعت است که صدایم نمی زند.
هول برم داشت.
ایوب کسی بود که "شهلا،شهلا" از زبانش نمی افتاد. صدایش کردم....
_ایوب........؟
جواب نشنیدم.
کنار دیوار بی حال نشسته بود. خون تازه تا روی فرش آمده بود.
نوک چاقو را فرو کرده بود توی #پوست_سینه اش و فشار می داد.
فورا آقای نصیری همسایه پایینیمان را صدا کردم....
بچه ها دویدند توی پذیرایی و خیره شدند به ایوب
می دانستم زورم نمی رسد چاقو را بگیرم.
می ترسیدم چاقو را آن قدر فرو کند تا به قلبش برسد.
چانه ام لرزید.
_ایوب... جان...... چاقو.... را .... بده... به... من...آخر چرا .....این کار را....می کنی؟
آقای نصیری رسید بالا، مچ ایوب را گرفت و فشار داد.
ایوب داد زد:
_ "ولم کن....بذار این ترکش لعنتی را دربیاورم....تو را....به خدا شهلا....."
بغضم ترکید.
_"بگذار برویم دکتر"
آقای نصیری دست ایوب را از سینه اش دور کرد. ایوب بیشتر تقلا کرد.
_"دارم میسوزم، به خدا خودم می توانم، می توانم درش بیاورم. شهلا....خسته ا کرده، تو را خسته کرده."
#بچه ها کنار من ایستاده بودند و #مثل_من اشک می ریختند.
چاقو از دست ایوب افتاد....
تنش می لرزید و قطره های اشک از گوشه چشمش می چکید.
قرص را توی دهانش گذاشتم. لباس خونیش را عوض کردم. زخمش را پانسمان کردم و او را سر جایش خواباندم.
به هوش آمد...
و زخم تازه اش را دید. پرسید این دیگر چیست؟
اشکم را پاک کردم و چیزی نگفتم.
#یادش_نمی_آمد و اگر برایش تعریف می کردم خیلی از من و بچه ها #خجالت می کشید.
به روایت همسر شهید
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#رمان_واقعی
#زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
🍁〰🍂
@Alachiigh
✳️#اینفوگرافیک
با این خوراکیها قلبتان ☝️ را سالم نگهدارید!
🔸سیب : کاهش کلسترول
🔸گوجه فرنگی : کاهش حمله قلبی
🔸پیاز : کاهش لخته شدن خون و ...
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰🍃
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۸۶ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
#به_یاد_شهدا
🌹شهید رضا میرزایی🌹
✅کدومتون حاضرید ؟..
یک «مین» منور رو با درجه حرارت ۱۶۰۰،که توی سکوت و تاریکی شب داره میسوزه ،،
و نزدیکه ،که عملیاتو لو بده و جون ....👆👆👆
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍃
@Alachiigh
🔴⚠️ فوری ‼️ فوری ⚠️🔴
🚨 به دلیل استقبال کمنظیر هموطنان عزیز از مسابقه عظیم فرهنگی «آشنای غریب»، علاوه بر #افزایش_دو_و_نیم_برابری_جوایز، مهلت ثبتنام و زمان برگزاری مسابقه نیز #تمدید_شد‼️
🎁 جوایز ارزندهی این مسابقه، ۵۰ میلیون تومان شامل:
💰 ۱۲ کارت هدیه یک میلیون تومانی برای نفرات برتر
💰 ۱۲ کارت هدیه پانصد هزار تومانی برای نفرات برتر
💰 ۳۱۳ کارت هدیه صد هزار تومانی به قید قرعه برای افرادی که حداقل نصف نمره آزمون را کسب کنند
⏳آخرین مهلت ثبت نام در مسابقه: ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
📆 تاریخ برگزاری مسابقه: ۲۵ و ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
✅ ثبتنام در مسابقه، دانلود نسخه PDF جزوهی «آشنای غریب» و عضویت در کانال اطلاعرسانی:
🆔 zil.ink/ashenaye_gharib
📌 کلیهی جوایز این مسابقه، از جانب دوستان و اعضای #مجمع_حافظان_قرآن_کریم_کاشمر تامین شده و کاملا مردمی است.
#آشنای_غریب
#نشر_حداکثری_برای_امام_زمان
✅RooyinDezh
🎋〰🍃
@Alachiigh
💢 سکوت «سلبریتی های گرین کارتی» در برابر بازداشت هنرمند ایرانی در آمریکا
✍️بیداری
🎋〰🍃
@Alachiigh
بیانیه بازیگران زن ایرانی علیه آزارگران جنسی
🔹بسیاری از زنان سینماگر ایرانی همچون نیکی کریمی، هدیه تهرانی و پوران درخشنده در اعتراض به خشونت و آزارگری بر زنان در محیط سینما بیانیه صادر کردند و تشکیل کمیتهای مستقل در خانه سینما برای رسیدگی به این روایتها را خواستار شدند.
🔹در این بیانیه آمده:« هر فرد صاحبت قدرت و شهرت در سازوکار سینمای ایران از موقعیت خود برای قلدری، تهدید، توهین، تحقیر و تعرض به زنان بهرهبرداری میکند. بیآنکه نهادهای قانونی، خانه سینما، سینماگران و منتقدان آنها را وادار به پاسخگویی و پذیرش مسئولیت کارشان کنند.
🔹ما زنان دستاندرکار سینما اعلام میکنیم هرگونه خشونت، آزار و باجگیری جنسی در محیط کار از نظر ما محکوم است و برای توقف آن خواستار عواقب قانونی جدی برای متخلفین هستیم».
Farsna
#سینما
#زن
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿ قسمت 1⃣4⃣ #جای_تزریق داروی چرک خشک کن خیلی وقت بود که #چرک کرده بود و دردناک
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺
✿قسمت 2⃣4⃣
صبح هدی با صدای بلند خداحافظی کرد....
ایوب با چشم هدی را دنبال کرد تا وقتی در را به هم زد و رفت مدرسه
گفت:
_"شهلا، هیچ دقت کرده ای که هدی خیلی بزرگ شده؟"
هدی تازه اول راهنمایی بود خنده م گرفت.
_آره خیلی بزرگ شده، دیگه باید براش جهیزیه درست کنم."
خیلی جدی نگاهم کرد.
_ "جهیزیه؟ اصلا، آن قدر از این کاسه و بشقابی که به اسم #جهاز به دختر می دهند بدم میاید. به دختر باید فقط #کلیدخانه داد که اگر روزی روزگاری مشکلی پیدا کرد، #سرپناه داشته باشد."
_ اووووه، حالا کو تا شوهر کردن هدی؟ چقدر هم جدی گرفتی!"
دستش را گذاشت زیر سرش و خیره شد به سقف
_ "اگر یک روز پسر خوب ببینم، خودم برای هدی خواستگاریش می کنم"
صورتش را نیشگون گرفتم
+ "خاک بر سرم، یک وقت این کار را نکنی. آن وقت می گویند دخترمان کور و کچل بوده"
خنده اش گرفت
_"خب می آیند می بینند. می بینند دخترمان نه کور است و نه کچل. خیییلی هم خانم است"
می دانستم ایوب کاری را که میگوید "میکنم"، انجام می دهد.
برای همین دلم شور افتاد نکند خودش روزی پا پیش بگذارد.
عصر دوباره #تعادلش را از دست داد...
اصرار داشت از خانه بیرون برود، التماسش کردم فایده ای نداشت.
#محمدحسین را فرستادم ماشینش را دستکاری کند که راه نیفتد.
درد همه ی هوش و حواسش را گرفته بود.
اگر از خانه بیرون می رفت حتی راه برگشت را هم #گم می کرد.
دیده بودم که گاهی توی کوچه چند دقیقه می نشیند و به این فکر می کند که اصلا کجا می خواهد برود. از فکر این که بیرون از خانه بلایی سرش بیاید تنم لرزید.
تلفن را برداشتم.
با شنیدن صدای ماموران آن طرف، بغضم ترکید.
صدایم را می شناختند.
منی که به سماجت برای درمان ایوب معروف بودم، حالا به التماس افتاده بودم:
_"آقا تو را به خدا...تو را به جان عزیزتان آمبولانس بفرستید، ایوب حال خوبی ندارد، از دستم میرود آ.....می خواهد از خانه بیرون برود"
- چند دقیقه نگهش دارید،الان می آییم.
چند دقیقه کجا، غروب کجا......
از صدای بی حوصله آن طرف گوشی باید می فهمیدم دیگر از من و ایوب #خسته_شده_اند و سرکارمان گذاشته اند.
ایوب مانده بود خانه ولی حالش تغییر نکرده بود.
دوباره راه افتاد سمت در
_ "من دارم میروم تبریز، کاری نداری؟"
از جایم پریدم
+ "تبریز چرا؟"
_ میخواهم پایم را بدهم به همان دکتری که خرابش کرده بگویم خودش قطعش کند و خلاص....
به روایت همسر شهید
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#رمان_واقعی
#زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
🍁〰🍂
@Alachiigh
هدایت شده از آلاچیق 🏡
💐✨💐✨💐✨💐
🍃یه روزهایی تو زندگیمون هست که هیچ اتفاق خاصی نمیفته
🍃ما به این روزها می گیم تکراری؛
ولی حواسمون نیست که می تونست اتفاق های بدی بیفته!🙏😊
💐✨💐✨💐✨💐
#مثبت_اندیشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۸۷ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍃
@Alachiigh
🌹شهید محمد صفایی حائری 🌹
وصیت نامه شهید
پدرم ... همیشه سخن شما در گوشم طنین افکنده که می گفتید: اول باید شهید شد بعد به جبهه رفت نه اینکه به جبهه برویم تا شهید شویم. من هم سعی کردم چنین باشم ...
روح این شهید بزرگوار و مرحوم استاد، قرین رحمت خاصه خدای متعال باد.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍃
@Alachiigh
🇮🇷
📝 #صرفا_جهت_اطلاع | وقتی مردم نمیفهمند! ما به جایشان تصمیم میگیریم!
🍃🌹🍃
🔻ایالات متحده تاریخچه مستندی از مداخله و حتی تخریب روند دموکراسی در دیگر کشورها را در کارنامه خود جای داده است.
🔹 تحقیقات مجلس سنای آمریکا در اواخر دهه ۱۹۷۰ به راه افتاد تا نقش سیا در انتخابات فرامرزی را بررسی کند. در این گزارشها آمده است: «نزدیک به چهار میلیون دلار خرج پانزده عملیات مخفیانه شده است: از سازماندهی کوخنشینان حاشیه شهر گرفته تا تأمین بودجه احزاب سیاسی»
🔸 ایالات متحده مانع از آن شد که #سالوادور_آلنده در انتخابات سال ۱۹۶۴ شیلی پیروز شود.
🔹 برخی اوقات این سیاستها به طور واضح با منافع تجاری آمریکا همگرا بود؛ در سال ۱۹۵۴ واشنگتن رئیسجمهور چپگرای گواتمالا - #یاکوبو_آربنز - را برکنار کرد زیرا با تهور و شجاعت قوانین کشاورزی را به سود مزرعهداران گواتمالایی تصویب کرده بود که به ضرر شرکت آمریکایی یونایتدفروت کمپانی تمام میشد.
🔺از #کیسینجر نقل قول میکنند که به کنایه گفته است: «نمیفهمم چرا باید یک گوشه بایستیم و تماشا کنیم که چگونه یک کشور به خاطر بیمسئولیتی مردمش به قعر فرو برود.»
#روشنگری
#ثامن
#جنایات_غرب
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ 🎥 خاطره جالب یکی از دشمنان انقلاب از رهبر انقلاب
☺️آقای خامنهای ماه بود، ماه!
pasdarenghelab
🎋〰🍃
@Alachiigh
✅✅✅✅
بسته توییت #جام_جهانی
گروه B جام جهانی برد و باخت نداره یا میبریم یا شهید میشیم 😂
👤حسین عباسی فر (دلاوار)
شیفت از سالار عقیلی به میثم مطیعی!
👤 محمد اکبرزاده
با این قرعهکشی جام جهانی دلم برای زیباکلام میسوزه؛ الان نمیدونه باید طرفدار عشقش آمریکا باشه یا طرفدار کارفرماش انگلیس
👤 آدم
تو یه گروهی افتادیم که سردار به هرکی گل بزنه سپهبد میشه.
👤 حسین فراهانی
افتادیم با استکبار قدیم و استکبار جدید :)
👤 نیکی کاظمی
به جای تولید مجدد یه آهنگ برای جام جهانی، "ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش" پلی کنید:)))
👤سید محمد میرحسینی
اینا کار خودشون بود که همه با هم بگیم مرگ بر آمریکا ، مرگ بر انگلیس
( صحبت راننده های تاکسی از فردا )
👤 مهبد
باید بازیهای ایرانم مینداختن ۱۳آبان و ۱۶آذر و ۲۲بهمن
👤 موقعیت مقداد
توئیت انقلابی
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿قسمت 2⃣4⃣ صبح هدی با صدای بلند خداحافظی کرد.... ایوب با چشم هدی را دنبال کر
🌺 نیمہ ݐــنہان ماه 🌺
✿ قسمت 3⃣4⃣
من_ خب صبر کن فردا صبح بلیت هواپیما می گیرم برایت..
پایش را توی کفشش کرد
من_ "محمد حسین را هم می برم."
+ "او را برای چی؟ از درس و مشقش می افتد."
محمد حسین آماده شده بود. به من گفت:
_"مامان زیاد اصرار نکن، می رویم یک دوری می زنیم و برمی گردیم."
ایوب عصایش را برداشت.
_ "می خواهم کمکم باشد. محمد حسین را فردا صبح با هواپیما می فرستم."
گفتم:
_" پس لا اقل صبر کن برایتان میوه بدهم ببرید."
رفتم توی آشپزخانه
+ "ایوب حالا که می روید کی برمی گردید؟"
جلوی در ایستاد و گفت:
_محمد حسین را که فردا برایت می فرستم، خودم...
کمی مکث کرد
_"فکر کنم این بار خیلی طول بکشد تا برگردم"
تا برگشتم توی اتاق صدای ماشین آمد که از پیچ کوچه گذشت...
ساعت نزدیک پنج صبح بود. جانمازم را رو به قبله پهن بود. با صدای تلفن سرم را از روی مهر برداشتم.
سجاده ام مثل صورتم از اشک خیس بود.
گوشی را برداشتم.
محمد حسین بلند گفت:
_"الو..مامان"
+ تویی محمد؟ کجایید شماها؟"
محمد حسین نفس نفس می زد.
- "مامان.مامان....ما....تصادف کردیم......یعنی ماشین چپ کرده"
تکیه دادم به دیوار
+ "تصادف؟ کجا؟ الان حالتان خوب است؟"
- من خوبم ....بابا هم خوب است....فقط از #گوشش خون می آید.
پاهایم سست شد... نشستم روی زمین
_الو ...مامان
آب دهانم را قورت دادم تا صدایم بغض آلود نباشد.
+ "خیلی خب محمد جان، نترس بگو الان کجا هستید؟ تا من خودم را به شما برسانم."
- توی #جاده_زنجان هستیم، دارم با موبایل یک بنده خدا زنگ می زنم. به اورژانس هم تلفن کرده ام، حالا می رسد، فعلا خداحافظ....
تلفنمان یک طرفه شده بود...
چادرم را جمع کردم و نشستم توی پله ها و گوش تیز کردم تا بفهمم کی از خانه ی آقای نصیری سر و صدا بیرون می آید....
یاد خواب مامان افتادم،
#یک_ماه_قبل بود، اذان صبح را می گفتند که مامان تلفن زد:
_"حال ایوب خوب است؟"
صدایش می لرزید و تند تند نفس می کشید. گفتم:
_"گوش شیطان کر، تا حالا که خوب بوده چطور؟"
- هیچی شهلا خواب دیده ام.
+ خیر است ان شاءالله
- دیدم سه دفعه توی آسمان ندا می دهند:
"جانباز ایوب بلندی شهید شد"
به روایت همسر شهید
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#رمان_واقعی
#زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
🎋〰🍃
@Alachiigh