🔴 ابتکار باید پاسخگوی سگ های ولگرد و آلودگی هوا باشد نه طلبکار حجاب مدارس!
‼️ معصومه ابتکار بانی وضع موجود محیط زیستی، از حجاب اجباری مدارس شکایت میکند!
🔹 این درحالیست که معصومه ابتکار ۱۰ سال از دولت های خاتمی و روحانی، مسئولیت ریاست بر سازمان محیط زیست با بودجه های کلان را دارد و قول هایی که برای ریزگردها وآلودگی هوا داده بود که هیچکدام عملی نشده!
🔻 روزهای تابستان و پاییز و زمستان اکثر استانهای صنعتی کشور درگیر آلودگی شدید هوا بودند!
🔹 پدیده افزایش جمعیت سگ های ولگرد ازجمله شاهکارهای محیط زیستی معصومه ابتکار است!
❌ گفتنیست ابتکار، ۴ سال اخیر دولت روحانی معاون امور زنان روحانی بوده و هیچ اقدامی در خصوص موضوع مورد سوالش نداشته و حال در نقش طلبکار حجاب مدارس ظاهر شده است!
تحلیل سیاسی
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺 بی_تو_هرگز 🌺 #قسمت6⃣1⃣ بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتا
🌺بی_تو_هرگز 🌺
#قسمت7⃣1⃣
این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ...
اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ...
پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود
بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ...
- هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ...
جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
- به کسی هم گفتی؟ ...
یهو از جا پرید ...
- نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ...
دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ...
- تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ...
با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ...
- اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ...
گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد
توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود ... موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن ... البته انصافا بین ما چند تا خواهر ... از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود ... حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود ... خیلی صبور و با ملاحظه بود ... حقیقتا تک بود ... خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت...
اسماعیل، نغمه رو دیده بود ... مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید ... تنها حرف اسماعیل، جبهه بود ... از زمین گیر شدنش می ترسید ...
این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت ... اسماعیل که برگشت ... تاریخ عقد رو مشخص کردن ... و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن ... سه قلو پسر ... احمد، سجاد، مرتضی ... و این بار هم علی نبود ...
به روایت همسر و دختر شهید
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
خدای مهربان من..!
برایم بخواه و مقدر کن و عطایم کن،
هر آنچه که می تواند باعث آرامش و
خوبی حالم و زیباتر شدن زندگیم
باشد و بشود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۲۵ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹شهیده، زینب کمائی🌹
✅✍سوم راهنمایی بود.
در منطقه شاهین شهر اصفهان که حضور ضد انقلاب بسیار زیاد شد، او تک و تنها مشغول فعالیت فرهنگی بود.
او خیلی از دختران مدرسه را مسجدی کرد و در این زمینه خیلی فعال بود.
نامش میترا بود اما نامش را عوض کرد و زینب را انتخاب کرد.
زینب بارها مورد تهدید منافقین قرار گرفت. آنها از یک دختر چهارده ساله و فعالیت های او ترسیده بودند.
🌹 تا اینکه یک شب در مسیر مسجد او را ربودند و با چادرش او را خفه کردند و به شهادت رساندند!!!
💠منافقین، چادرش را دور گردنش گره زدن و آنقدر گره را کشیدند تا به شهادت رسید و او را با چادرش دفن کردند.
پیکر مطهر او همراه با شهدای عملیات آزادی خرمشهر تشییع و در کنار آنها در گلزار شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
#اطلاعیه 📢📢
مرکز رسانهای بسیج استان اصفهان برگزار میکند:
««دورهی مجازی مینیمال نویسی»»
👈🏻 ویژه نویسندگان و اهل قلم 👉🏻
♦️هزینه ثبتنام: پنجاه هزار تومان
(واریز به شماره کارت 6037998191589158
به نام زهرا سادات عسگری)
🔷🔹ـــــــــــــــــــــــــ
✅ متقاضیان جهت ثبتنام مشخصات زیر را به همراه تصویر فیش واریزی، به آیدی @Admin_Kaligraphi بفرستند:
نام و نام خانوادگی
نام پدر
شماره تماس
نام ناحیه
🔷🔹ـــــــــــــــــــــــــ
🍁〰🍂
@Alachiigh
❌ #صرفا_جهت_اطلاع | قدرت موشکی ایران
✅ نائب رئیس نیروی موشکی روسیه: ایران جزء چهار قدرت موشکی دنیا قرار دارد؛ ایران توانایی این را دارد که رژیمصهیونیستی را غیر قابل سکونت کند!
#ایران_قوی | #روشنگری | #ثامن
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭕️ من یه سوال دارم؛
چرا اساتیدی که سر کلاس درس خودتحقیری میدن و به دانشجوها میگن ایران جهنمه و جمع کنید برید، خودشون گورشون رو که گم نمیکنن هیچ، تازه برای هیئت علمی شدن تو این جهنم سر و دست میشکنن!؟
👤 رابین شور
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
♥️السلام علیکِ یا فاطمه،بنتِ رسول الله♥️ 《سوالات مسابقه فرهنگی ریحانة النبی》 ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ ۱_چ
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
📣📣📣📣📣📣📣📣
قابل توجه همراهان بزرگوار ...
⭐️بدلیل استقبال و درخواست عزیزان مهلت ارسال پاسخ ،
تا جمعه در نظر گرفته میشود ⭐️
⚜ مسابقه بعدی در ایام الله دهه فجر⚜
موفق باشید 💐👌
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش مردم به هک سایبری آلبانی نشین ها😁😁
⭕️ از فتح ۴۸ ساعته تهران، رسیدن به هک ۳ ثانیه ای صداوسیما
راضیم ازتون، ادامه بدین😁😁
#مرگ_بر_منافق
👤 انسیه ملاح
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️💐🎈🎉🎊🎈🎉🎊💐⭐️
✅سلام ایران به جام جهانی قطر 💪
🔶شادی بازیکنان
🔸 حضور محمد مخبر، معاون اول رئیسجمهور در میان تماشاگران
🔹 محمد مخبر معاون اول رئیس جمهور از نشستن در جایگاه ویژه خودداری و در بین مردم به تماشای بازی تیم ملی نشسته است.
#دولت_مردمی
#جام_جهانی
🍁〰🍂
@Alachiigh
4_6003389094598544029.mp3
17.41M
🙏صلیالله علیک یااباعبدالله 🤚♥️
🎙کی می تونست امام حسین من باشه؟
پیشنهاد دانلود
بسیار شنیدنی
🙏التماس دعا از همراهان عزیز
#شب_زیارتی_امام_حسین
#نریمانی
#هیئت_مجازی
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺بی_تو_هرگز 🌺 #قسمت7⃣1⃣ این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما بای
🌺بی تو هرگز 🌺
#قسمت 8⃣1⃣
این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ...
وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ...
- الحمدلله که سالمن ...
- فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن...
- همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ...
همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ...
زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ...
سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ...
هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن ...
توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچه ها رو بغل می کرد ... بند دلم پاره می شد ...
ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ... انگار آخرین باره دارم می بینمش ... نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ...
برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ... هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن ... موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن ...
همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت
حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم ... قاطی کرده بودم ... پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت ...
برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در ... بهانه اش دیدن بچه ها بود ... اما چشمش توی خونه می چرخید ... تا نزدیک شام هم خونه ما موند ... آخر صداش در اومد ...
- این شوهر بی مبالات تو ... هیچ وقت خونه نیست ...
به زحمت بغضم رو کنترل کردم ...
- برگشته جبهه ...
حالتش عوض شد ... سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره... دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه ... چهره اش خیلی توی هم بود ... یه لحظه توی طاق در ایستاد ...
- اگر تلفنی باهاش حرف زدی ... بگو بابام گفت ... حلالم کن بچه سید ... خیلی بهت بد کردم ...
دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم ... شدم اسپند روی آتیش ... شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد ...
اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد ... خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی ... هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد ...
از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت ... سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون ... بابام هنوز خونه بود ... مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد ... بچه ها رو گذاشتم اونجا ... حالم طبیعی نبود ... چرخیدم سمت پدرم...
- باید برم ... امانتی های سید ... همه شون بچه سید ...
و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در ... مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید ...
- چه کار می کنی هانیه؟ ... چت شده؟ ...
نفس برای حرف زدن نداشتم ... برای اولین بار توی کل عمرم... پدرم پشتم ایستاد ... اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون ...
- برو ...
و من رفتم ...
به روایت همسر و دختر شهید
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
✳️ادویههای مفید برای زمستان👇
🔸هل: خلط آور
🔸سیر: آنتی بیوتیک
🔸چوب میخک: ضدویروس
🔸گشنیز: تقویت کننده دستگاه ایمنی بدن
🔸دارچین: ضدعفونی کننده
🔸زردچوبه: ضدالتهاب
🔸زنجبیل: ضدتهوع
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🍁〰🍂
@Alachiigh
⚜⚜💐💐⚜⚜
اگر آرزویی داری
حتما توانایی رسیدن به اون رو داری.
چون اگه قرار نبود به آرزوت برسی
اصلا به فکرت هم نمیرسید که چنین چیزی بخواهی
⚜⚜💐💐⚜⚜
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۲۶ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 شهید مهرداد عزیزالهی🌹
🎤مصاحبه با رزمنده ۱۲ساله دفاع مقدس🙏🙏
پیشنهاد دانلود 👌👌
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
👈درمیان تمام موج های اختلاف کشورم،یادت نره که #شما_خفه_شید !
☠ ده ثانیه چند شبکه تلویزیونی و رادیویی جمهوری اسلامی رو هک کردن و چند کلمه وراجی کردن
همه دنبال نفوذی و هکر میگردن!
⚠️ چند ساله کل فضای مجازی و رسانه ای جمهوری اسلامی بدون هیچ گونه ضابطه و قانون و ناظری
رها شده و در دست دشمنان مورد جولان قرار میگیرد !!
آیا دنبال نفوذی ها نمیگردید؟؟
چی باید بگن تا به رگ تون بربخوره؟؟
#غیرت_دینی
#فضای_رهای_مجازی
✍ محمد تقی احمدی پرتو
🍁〰🍂
@Alachiigh