آلاچیق 🏡
🌺بی_تو_هرگز 🌺 #قسمت7⃣1⃣ این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما بای
🌺بی تو هرگز 🌺
#قسمت 8⃣1⃣
این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ...
وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ...
- الحمدلله که سالمن ...
- فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن...
- همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ...
همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ...
زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ...
سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ...
هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن ...
توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچه ها رو بغل می کرد ... بند دلم پاره می شد ...
ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ... انگار آخرین باره دارم می بینمش ... نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ...
برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ... هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن ... موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن ...
همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت
حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم ... قاطی کرده بودم ... پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت ...
برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در ... بهانه اش دیدن بچه ها بود ... اما چشمش توی خونه می چرخید ... تا نزدیک شام هم خونه ما موند ... آخر صداش در اومد ...
- این شوهر بی مبالات تو ... هیچ وقت خونه نیست ...
به زحمت بغضم رو کنترل کردم ...
- برگشته جبهه ...
حالتش عوض شد ... سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره... دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه ... چهره اش خیلی توی هم بود ... یه لحظه توی طاق در ایستاد ...
- اگر تلفنی باهاش حرف زدی ... بگو بابام گفت ... حلالم کن بچه سید ... خیلی بهت بد کردم ...
دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم ... شدم اسپند روی آتیش ... شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد ...
اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد ... خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی ... هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد ...
از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت ... سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون ... بابام هنوز خونه بود ... مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد ... بچه ها رو گذاشتم اونجا ... حالم طبیعی نبود ... چرخیدم سمت پدرم...
- باید برم ... امانتی های سید ... همه شون بچه سید ...
و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در ... مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید ...
- چه کار می کنی هانیه؟ ... چت شده؟ ...
نفس برای حرف زدن نداشتم ... برای اولین بار توی کل عمرم... پدرم پشتم ایستاد ... اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون ...
- برو ...
و من رفتم ...
به روایت همسر و دختر شهید
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
✳️ادویههای مفید برای زمستان👇
🔸هل: خلط آور
🔸سیر: آنتی بیوتیک
🔸چوب میخک: ضدویروس
🔸گشنیز: تقویت کننده دستگاه ایمنی بدن
🔸دارچین: ضدعفونی کننده
🔸زردچوبه: ضدالتهاب
🔸زنجبیل: ضدتهوع
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🍁〰🍂
@Alachiigh
⚜⚜💐💐⚜⚜
اگر آرزویی داری
حتما توانایی رسیدن به اون رو داری.
چون اگه قرار نبود به آرزوت برسی
اصلا به فکرت هم نمیرسید که چنین چیزی بخواهی
⚜⚜💐💐⚜⚜
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۲۶ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 شهید مهرداد عزیزالهی🌹
🎤مصاحبه با رزمنده ۱۲ساله دفاع مقدس🙏🙏
پیشنهاد دانلود 👌👌
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
👈درمیان تمام موج های اختلاف کشورم،یادت نره که #شما_خفه_شید !
☠ ده ثانیه چند شبکه تلویزیونی و رادیویی جمهوری اسلامی رو هک کردن و چند کلمه وراجی کردن
همه دنبال نفوذی و هکر میگردن!
⚠️ چند ساله کل فضای مجازی و رسانه ای جمهوری اسلامی بدون هیچ گونه ضابطه و قانون و ناظری
رها شده و در دست دشمنان مورد جولان قرار میگیرد !!
آیا دنبال نفوذی ها نمیگردید؟؟
چی باید بگن تا به رگ تون بربخوره؟؟
#غیرت_دینی
#فضای_رهای_مجازی
✍ محمد تقی احمدی پرتو
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴هنری رالینز، خواننده آمریکاییه که کل دنیا رو گشته، ازش میپرسن که خطرناکترین جای دنیا کجاست؟ میگه بغداد، قاهره و کالیفرنیا
▪️بعدش هم ازش میپرسن با دیدن کدوم کشور به آینده بشریت امیدوار شدی، جواب میده.ایران..!
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺بی تو هرگز 🌺 #قسمت 8⃣1⃣ این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛
🌺بی_تو_هرگز🌺
#قسمت 9⃣1⃣
احدی حریف من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ... با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ...
دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ...
آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیر آتیش ... به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد...
حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ... علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباط بی سیم هم قطع شده بود ...
دو روز تحمل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ... طاقتم طاق شد ... رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم ...
یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ...
- خواهر ... خواهر ...
جواب ندادم ...
- پرستار ... با توئم پرستار ...
دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ...
- کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ ... فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ ...
رسما قاطی کردم ...
- آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورون مجروح ها ...
- فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست... بغض گلوش رو گرفت ... به جاده نرسیده می زننت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیر این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ...
- بیت المال ... اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم ملک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ...
و پام رو گذاشتم روی گاز ... دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتی جون خودم ...
و جعلنا خوندم ... پام تا ته روی پدال گاز بود ... ویراژ میدادم و می رفتم ...
حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ... آتیش دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ...
تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گرا می دادن... آتیش خیلی دقیق بود ...
باورم نمی شد ... توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو ...
تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ... با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ...
چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم ...
غرق در خون ... تکه تکه و پاره پاره ... بعضی ها بی دست... بی پا ... بی سر ... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ... تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم ...
بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ... چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد ... سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون ... از بینی و دهنش، خون می جوشید ... با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید ...
چشمش که بهم افتاد ... لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد ... با اون شرایط ... هنوز می خندید ...
زمان برای من متوقف شده بود ...
سرش رو چرخوند ... چشم هاش پر از اشک شد ... محو تصویری که من نمی دیدم ... لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم ... پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرام آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش ... خوابیده بود ...
پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا ... علی الخصوص شهدای گمنام ... و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان ... سوختند و چشم از دنیا بستند ... صلوات ...
ان شاء الله به حرمت صلوات ... ادامه دهنده راه شهدا باشیم ... نه سربار اسلام ...
به روایت همسر ودختر شهید
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
دقایقی قبل سایت آموزشکده توانا(وابسته به تروریستهای منافقین) هک شد و این پیام در آن به نمایش گذاشته شد.
👆👆👆👆
آموزشکده توانا بهعنوان مرکز فنی و عملیاتی سایبری منافقین و تحت حمایت مستقیم وزارت خارجه آمریکا فعالیت میکند.
منتظر بعدیاش باشید جلادهای منافق ...
🍁〰🍂
@Alachiigh
👤 توییت استاد #رائفی_پور
✍ صدرالساداتی بخاطر عملکردش (فارغ از درست یا غلط بودن) با حکم دادگاه ویژه روحانیت خلع لباس شد.
#حسن_روحانی رسما و علنا عصمت اهل بیت را زیر سوال برد، در هر حوزهای که فکرش را بکنید فاجعهای در کشور به بار آورد.
لباس پیامبر دقیقا کجا و چگونه آسیب میبیند؟
#غیرت_دینی
#محاکمه_روحانی
🍁〰🍂
@Alachiigh
🔴 سفر مشکوک سفیر استرالیا به قم!
▪️ چند ماه گذشته خانم لیندال ساکس سفیر کشور استرالیا در جمهوری اسلامی ایران و دنیس کارنی معاون وی به قم سفر کردند!
▪️ لیندال ساکس ابتدا به شهرداری قم رفت و با سقائیاننژاد شهردار قم جلسه خصوصی داشت که نیاز است دستگاه های امنیتی از محتواهای این جلسه خبر دار شوند چرا که به شدت مشکوک به نظر می رسد.
▪️ شنیده شده سفیر استرالیا در ادامه سفر خود به قم از بعضی نهادهای حوزوی مخصوصاً نهاد های حوزوی مربوط به حوزه خواهران بازدید کرده است و جلساتی با مسئولان آنها داشته است که بر مشکوک بودن این سفر افزوده است که نیاز است نهادهای امنیتی با هوشیاری تمام این سفر لیندال ساکس را بررسی کنند.
▪️ گفتنی است لیندال ساکس پیش از اینکه سفیر استرالیا در ایران شود، سفیر استرالیا در کشور لبنان و کشور عراق بوده است و به خوبی با نهادهای مذهبی و دینی آشنا است.
نهضت جهانی
🍁〰🍂
@Alachiigh
✳️ اگر هر روز یک فنجان نخود بخورید
چه اتفاقاتی در بدن شما میافتد"👇
🔸کاهش وزن
🔸استخوانهای سالم تر
🔸پوست بهتر
🔸کاهش قند خون
🔸هضم بهتر
🔸کاهش فشار خون و بهبود سلامت قلب
🔸رشد بهتر مو
🔸بهبود سلامت چشم
🔸بهبود عملکرد مغز
🔸محافظت در برابر سرطان
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۲۷ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹 سید جلیل موسوی اسمعیلپور🌹
در حالی که زنده بود ارباً اربا شد
✍در عملیات مرصاد،
مهمات باید به رزمندگان میرسید
سید جلیل شجاعانه این مأموریت را به عهده گرفت. ماشین را پر از مهمات کردند و او با هر زحمتی که بود، خود را به رزمندگان اسلام رساند و مهمات را تحویل داد.
در راه برگشت وقتی که جنازه مطهر شهدا و مجروحان را بر زمین دید، در کناری ایستاد و شروع به جمع و سوار کردن آنان در ماشین کرد. جنازهای که به پشت افتاده بود توجهش را جلب کرد. او را برگرداند ناگهان با یکی از زنان گروهک منفور منافقین طرف شد که زنده بود. زن شرور سریع لباسش را درید و تن خود را نمایان ساخت. سید جلیل رویش را برگرداند و در یک آن، این زن منافق که تله منافقین شده بود و چند تن دیگر از منافقین کوردل به او حملهور شدند و او را اسیر کردند.
همرزم شهید که داماد خانواده آنان نیز بود، از دور با دوربین صحنه را میدید و آنچه دیده اینچنین توصیف میکند: «نخست دستهایش را در حالی که زنده بود، قطع و سپس صورتش را تیرباران کردند و دیگری وحشیانه به او حملهور شد و سرش را از پشت سر برید و آنسان که همه ما او را از دور میدیدیم، آنان ناجوانمردانه شروع به قطعه قطعه کردن اعضای سید جلیل کردند. من تا جایی که او را میدیدم، هیچ خم به ابرو نیاورد و در حالی که زنده بود ارباً اربا شد.😔🙏
مرگ بر منافق👊
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
⁉️ سیاست قطعی نظام در مذاکره مستقیم با آمریکا چیست؟
📝 اکبر معصومی
🔰 برای مشخص شدن نظر قطعی نظام درباره مذاکره یا عدم مذاکره مستقیم با آمریکا باید دو سئوال را پاسخ داد.
⁉️ سئوال اول: علت تلاش آمریکا برای ورود مستقیم مذاکره با ایران چیست؟
🔺برگشت پوچ و بدون هزینه به برجام
🔻قرار دادن ایران در یک مسیر غیر قابل پیش بینی و گرفتن امتیازات بیشتر.
🔺شرطی سازی اقتصاد ایران.
🔻تهی سازی قدرت جمهوری اسلامی ایران با گرفتن توانمندی ها.
🔺 نگه داشتن ایران در مسیر غرب ولو بدون کمترین نفع برای ایران.
🔺بهره برداری از تحریم های رنگ باخته ای که در وضعت کنونی کارکرد خود را در اقتصاد ایران از دست داده است.
🔻استفاده از برگه مذاکرات در انتخابات و سیاست داخلی ایالات متحده.
⁉️سئوال دوم: رویکرد ما در این زمینه چیست؟
آمریکا بایستی تحریمها را کلا در عمل لغو کند و ما بعد راستیآزمایی کنیم و ببینیم که درست تحریمها لغو شده، آنوقت به تعهدات برجامی برمیگردیم. این سیاست قطعی جمهوری اسلامی است و مورد اتفاق مسئولان کشور هم هست و از این سیاست برنخواهیم گشت.(بیانات رهبر معظم انقلاب / ۱۹ بهمن ۱۳۹۹)
#ثامن
✅بصیرت
🍁〰🍂
@Alachiigh