فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏صلیالله علیک یااباعبدالله ♥️🤚
مگه من چنتا امام حسین دارم😢
#استوری
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
🎋〰🍂
@Alachiigh
🔵🔵 توجه 📣
🔵🔵 توجه 📣
😊الوعده وفا
از امشب رمان زیبای #علمدار_عشق
💐👇👇👇
🌺بسم رب المهدے
⚜علمــدارعشــق
#قسمت_اول
از بس این دنده به اون دنده شدم استخوانهام درد گرفت
به خودم میگفتم
_نرگس بخواب دیگه
از استرس دارم سکته میکنم
وای خدایا حالا تازه سه نصف شبه کو تا هشت صبح که نتایج کنکور کارشناسی اعلام بشه
یک سال از خونه بیرون نرفتم
از ۲۴ ساعت حدود ۱۷-۱۸ ساعت درس میخوندم
فقط برای اینکه
•• فیزیک هسته ای •• قبول بشم
خیلی میترسم
تو این یک سال تنها مسیر رفت و آمد من
خونه و سرویس بهداشتی و کلاس کنکور بود
چرا ساعت هشت صبح نمیشه
ساعت ۴:۱۵ صبح شد ...
صدای الله اکبر اذان صبح تو فضا خانه پیچید
از جا پاشدم و به سمت خواهر دوقلوم
* نرجس* رفتم
- آجی پاشو نمازه
+ باصدای خواب آلود گفت
_ باشه
نرجس خواهرم طلبه است
چندماهی هم هست با یه آقا طلبه ازدواج کرده
همزمان برای منم چندتا خواستگار اومد اما من خیلی راحت به پدرم گفتم
- آقاجون من میخام #چادر و #شهدا و #همسرم عاشقانه بدست بیارم
آقاجون: باشه دخترم پس فعلا به درست برس
- ممنونم آقاجون از درکتون
آقاجون : خواهش باباجان
- خیلی ممنونم و خیلی هم دوستون دارم
آقاجون : منم دوست دارم بابا ولی لوس نشو دخترم
یهو نرجس زد رو شونم :
_نرگس یه ساعت داری وضو میگری ؟
- نه داشتم فکر میکردم
نرجس: معلومه خیلی استرس داریا
- آره خیلی .زحمت یک سالم امروز میبینم
نرجس: ان شاالله رتبه ات عالی میشه
نگران نباش خواهری
_نرگس وضو بگیر دیر شد
- باشه
وضو گرفتیم آقاجون و مامان داشتن نماز میخوندن
تا مارا دیدن
مامان: سلام دخترای گلم
منو نرگس همزمان : سلام مادر
مامان: دخترا سریع نمازتون بخونید
- چشم
مامان: نرگس جان امروز رتبه ات میاد
- بله مادرجون
مامان : ان شاالله خیره
- ان شاالله
بانرجس نماز صبحمون خوندیم
و رفتید اتاقمون ساعت حدود ۵ بود
بدون اینکه متوجه بشم چشمام گرم شد و خوابم برد
یهو چشمام بازکردم دیدم ساعت ۷:۳۰ صبحه
با سرعت از جا پاشدم و دویدم سمت پذیرایی
آقاجون در حال پوشیدن کتش رو به من کرد
آقاجون: بابا چقدر پریشانی تو
- آقاجون میترسم
آقاجون : همش یه ربع مونده من میرم حجره... اگه برادرت محمد بود تو حجره که میگم خودش بزنه منم رتبه ات بدونم اگه نبود زنگ میزنم خونه
- باشه آقاجون
وای این یه ربع چرا نمیگذره
شروع کردم به روشن کردن لب تاپم
کد رهگیری و اسمم نرگس سادات موسوی تایپ کردم
بالاخره ساعت ۸ شد
سایت سنجش باز شد
رتبه ها تا ۵۰ رفت بالا ولی از خبری از اسم و رتبه من نبود
یهو چشمم خورد به اسمم
نرگس سادات موسوی
وای خدایااااا
رتبه ام ۹۸
جا و مکان فراموش کردم
و ازهیجان زیاد همراه با گریه جیـــــــــغ بنفش و آبی و سرمه ای همزمان زدم
نرجس باوحشت دوید تو پذیرایی
مادرم هم همون طور
باهم گفتن
_چی شده نرگس
- مامان رتبه ام
مامان :اشکال نداره عزیزم سال بعد ان شاالله نرجس بدو یه جرعه آب بیار برای خواهرت
نرجس : چشم
آبو که خوردم آرومترشدم مامان هم پشتمو میمالید
کم کم تونستم حرف بزنم اما از هیجان بریده بریده
- مامان ... رتبه ام ... ٩٨ ... شد
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh
⚜برای اینکه حالت خوب باشه
روز را با داشته هات شروع کن
....و به نداشته هات بگو :
به زودی می بینمتون✨👌
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۵۴۱ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍂
@Alachiigh
🌹شهید مهدی زین الدین 🌹
🥀 نخبه ،، شهید زین الدین بود،..
که با رتبه چهار تجربی و پذیرش در دانشگاه فرانسه، درس و آینده و پول و شهرت و... رو رها کرد برای وطنش جنگید تا شهید شد...
تویِ فحاش، ریگ چسبیده به کف ِپوتینِ این شهید هم نیستی!
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍂
@Alachiigh
سلام
دوستان عزیز و گرامی؛
🇮🇷 لطفا از #پویش معلمان امین و قرآنی باتوجه به لزوم بکارگیری این معلمان در شرایط پر از فتنه کنونی و تربیت فرزندان مخلص و ولایی حمایت بفرمایید 🌹
برای حمایت از این پویش لینک زیر را لمس کرده و گزینه حمایت میکنم را انتخاب و بقیه مراحل را طی کنید تا گزینه «حمایت شده» به رنگ سبز برای شما نمایان شود 👇👇
https://www.farsnews.ir/my/c/166623
لطفا این متن را کپی کرده و با دوستان خود به اشتراک بگذارید 💌
🎋〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ تف به روی بیغیرتها!
حرف حق جواب ندارد، گرچه علیزاده ِ لندن نشین بگوید که گاهی نقدهایی هم به او واردِ..
علیزاده با اینکه مخالف جدی گشت ارشاد و حجاب اجباری است ولی در فتنه اخیر حرف دل خیلی ها را زد...
🔴 اینکه برخی در اوج فتنه سکوت و برخی حمایت کردند را شاید درک کنم و بگویم این جماعت همیشه اینگونه بودند ولی اینکه بعد اتمام حجت رهبری برای خواص ، هنوز یک عده محکوم نکردند (موضع خودرا مشخص نکردند)قابل تحمل نیست. ...
شیخ فرهاد فتحی
✅عالی پیشنهاد ویژه
#علی_علیراده
#فتنه
🎋〰🍂
@Alachiigh
👆عکسها باز شوند 👆❌
🔴بالاخره باید یه چیزی گیر سلبریتیها بیاد
🔴سلبریتی ها در حاشیه امن همچنان در آتش فتنه می دمند
❌❌با وجود انتشار تصاویر دوربینهای مداربسته و رد ارتباط قتل نیکا شاکرمی به اغتشاشات اخیر، سلبریتیهای گرین کارتی با این کلیدواژه پروژهی جدیدی را آغاز کردهاند!
🔴واقعا زبان ، از بیان اییینهمه وقاحت قاصره
#فتنه
#علی_کریمی
#نوید_محمدزاده
#سلبریتی_خائن
🎋〰🍂
@Alachiigh
🎥 🔴❌کلیپ اول :
صحبتهای کامل مادر #نیکا_شاکرمی که در ویدئویی در اختیار رادیو فردا گذاشت
➕ این صحبتها و ادعا هایی که مادر نیکا داشت دارای تناقضات زیادی هست که در پستها بعدی 👇حتما متوجه خواهید شد
🎥🔴❌ کلیپ دوم :
چند سوال از تناقضات مادر مرحومه #نیکا_شاکرمی
( والااا بخدا ...🧐😕 )
✅بزرگواران لطفا هر دو کلیپ رو باهم منتشر کنید ،در تمام گروه هاتون 👌👌
#فتنه
#مهسا_امینی
#نیکا_شاکرمی
🎋〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🔵🔵 توجه 📣 🔵🔵 توجه 📣 😊الوعده وفا از امشب رمان زیبای #علمدار_عشق 💐👇👇👇
⚜علمــدارعشــق
قسمت #دوم
هنوز حرفم تموم نشده بود که
نرجس گفت :
_مسخره لوس زهه مون ترکید این چه وضع خالی کردن هیجانه گفتم صدهزار شده رتبه ات مثل آدم بلد نیستی هیجانت خالی کنی الان امیرحسین بیدارکردی بااین جیغت
منم متحیر خوب چیکار کنم چرا دعوام میکنی
نرجس :
مامان : نرجس دخترمو دعوا نکن بچه ام
نرجس : مامان خانم این همش ۵ دقیقه ازمن کوچکترها
مامان: باشه عزیزم تو دیگه متاهلی نباید لوس بشی بعد هم تو لوس بشی همسرت نازت میکشه اما تا نرگس مجرده من باید نازشو بخرم
منم باحالت لوس دویدم سمت مامان از گردنش آویزان شدم و لپهاشو دوتا بوس گنده کردم
همزمان بااین بحثا صدای دراومد
من رفتم در باز کردم
زن داداشم رقیه سادات بود
رقیه سادات دخترعموم هست و زن داداش کوچکم سیدمجتبی است و حدود دوسال و نیمه ازدواج کردن یه دوقلوی خیلی خوشگلم دارن
سیدامیرحسن - سیدامیرحسین
منو نرجس دویدیم سمتش
_سلام زن داداش
رقیه سادات: سلام دخترا
من امیرحسن بغل کردم نرجس امیرحسین رو
من: جیگر عمه.. نفس عمه.. آقاسید کوچلوی خودم
رقیه سادات :
_نرگس صبح چرا جیغ زدی دختر؟
نرجس:
من: چرا باز شبیه فلفل قرمزشدی
رومو کردم سمت رقیه سادات باهیجان
_زنداداش زنداداش
رقیه سادات : جانم عزیزم
- رتبه ام اومد
رقیه سادات : ای جانم چند عزیزم ؟
_نود و هشت
رقیه سادات رو به مامانم : مامان شام لازم شدا
مامان : حتما عزیزم
صدای زنگ تلفن خونه بلندشد
نرجس: نرگس تو بردار حتما آقاجون هست داداش محمد حجره نبوده زنگ زده خونه رتبه ات بپرسه
من : الو بفرمایید
آقاجون : سلام بابا خوبی دخترم ؟
من: سلام آقاجون ممنونم
آقاجون : باباسیدمحمد هنوز نیومده حجره رتبه ات چندشده دخترم؟
من: آقاجون خیلی خوب شده ۹۸
آقاجون : الحمدالله خداشکر نرگس جان به مادرت بگو زنگ بزنه برای شب همه بچه ها شام بیان خونمون فقط برنج بذاره خورشت میگم بچه ها برن کباب سفارش بدن
من : چشمآقاجون دیگه کاری ندارید
آقاجون : نه بابا برو به مادرتم سلام برسون
من : چشم خداحافظ
آقاجون : خداحافظ بابا
گوشی تلفن گذاشتم سرجاش
و روبه مادرم گفتم :
_مامان آقاجون گفتن برای شب همه بچه هارا دعوت کنید خونه بعد فقط برنج بذارید خودش تو حجره به یکی از بچه ها میگن برن کباب سفارش بدن
مامان : باشه حتما
بعد روش کرد سمت نرجس گفت
_مادرجان توام بگو سیدمحسن بیاد مادرشوهرت اینا بگو مهمانی بزرگ گرفتیم... همه فامیل دعوت کردیم اونا دعوت میکنیم
نرجس : چشم مامان
مامان : چشمت بی بلا.... بچه ها بیاید صبحانه... رقیه سادات دخترم توام صددرصد صبحانه نخوردی مادر بیا بخور ضعف نکنی
رقیه سادات : چشم مادرجون نرجس میگم بعداز صبحانه میایی بریم امامزاده حسین ؟
نرجس: امامزاده برای چی؟
- برای ادای نذرم
نرجس : باشه صبحونه مون بخوریم.. من هم زنگ بزنم از سیدمحسن اجازه بگیرم هم مهمونی شب بهش بگم
- باشه
نرجس موبایل برداشت رو به من گفت
_تا من با آقاسید حرف بزنم توام حاضرشو بریم
- باشه
راهی اتاقمون شد
همینطورم به خانواده پرجمعیت اما صمیمی خودم فکر میکردم
پدرم «حاج سیدحسن موسوی» از بازاری های به نام و دست به خیر قزوینی بود
مادرم «زینب السادات طباطبایی» دختر یکی از علمای شهرمون بود
ماهم ۸ تا بچه بودیم
مادر و پدرم زود ازدواج و بچه دار شده بودند
چهارتا دختر چهارتا پسر
برادر بزرگم «سیدعلی» مسئول حوزه امام صادق قزوین بود
بعدش «سید مجتبی» که پاسدار بود
بعد «سیدمصطفی» که رئیس یکی از بانکهای قزوین بود
«سیدمحمد» هم داداش کوچکم تو یکی از حجره های فرش آقاجون کار میکرد
«مهدیه و محدثه السادات» هم خواهرام بودند
جز داداش محمدم بقیه سنشون از ما خیلی بزرگتره
حتی چندتاشون داماد و عروس دارند
غرق در فکر بودم
که یهو صدای جیغ نرجس بلندشود
نرجس: تو هنوز آماده نشدی؟
- چته دیونه ترسیدم... داشتم حاضر میشدم
نرجس : با سرعت مورچه مگه حاضر میشی آخه خواهرمن؟
- نخیر داشتم فکر میکردم
_حالا بدو
هردمون حاضرشدیم از خونه زدیم بیرون
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh
✳️ میدونید چرا تند تند گرسنه میشید ؟👇
🔸 بدنتان کم آب شده
🔸 خوب نخوابیده اید
🔸معده خود را با کربوهیدرات های نشاسته ای پر کرده اید
🔸 دچار استرس هستید
🔸 غذای خود را با سرعت می خورید
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۵۴۲ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍂
@Alachiigh
🌹شهید احمد وکیلی🌹
✍اسیرش کردن، برای اعتراف گرفتن ازش، هر دو دستش رو از بازو بریدن.
با دستگاههای برقی همهی صورتش رو سوزوندن، وقتی پوست جدید جایگزین شد، پوستش رو کندن و انداختنش تو دیگ آب نمک.
مرحله بعدی انداختن توی دیگ آبجوش بود. وقتی جونش رو گرفتن، جسدش رو تیکه تیکه کردن، جگرش رو پختن، یه بخشیش رو خودشون خوردن و مابقیش رو و به خورد همسلولیهاش دادن..
(یا حسین 😭😭...)
➖این فقط یک سکانس از جنایات #کوملههاست. همون #کوملهای که امروز پسر خالهی مرحومه مهسا امینی با پرچمشون میاد پشت دوربین و جمهوری اسلامی رو متهم میکنه...
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍂
@Alachiigh