eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
❌🔴ژنرال زنگنه وزیر روحانی معتقدبود دولت رئیسی توان صادرات میعانات گازی رو نداره و اول کار با طعنه به اوجی گفته بود باید ۱۲ تا نفتکش غول‌پیکر برای ذخیره میعانات بخرید؛ درصورتیکه این دولت نه تنها نفتکشی برای ذخیره‌سازی نخرید، بلکه میعانات شناور تو آب که رقم بالایی بود رو هم صادر کرد! 🗣سید رضی 🇮🇷 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۳۵ مثل کف دست برگشتم توی اتاقم ... بی حال و خسته ... دیشب رو اصلا
قسمت نگاه عبوس با همون نگاه عبوس همیشه بهم زل زد و نشست سر میز... صداش رو بلند کرد ... سعید بابا ... بیا سر میز ... می خوایم غذا رو بکشیم پسرم ... و سعید با ژست خاصی از اتاق اومد بیرون ... خیلی دلم سوخت ... سوزوندن دل من ... برنامه هر روز بود ... چیزی که بهش عادت نمی کردم ... نفس عمیقی کشیدم ... - خدایا ... به امید تو ... هنوز غذا رو نکشیده بودیم که تلفن زنگ زد ... الهام یه بسم الله بلند گفت و دوید سمت تلفن ... وسط اون حال جگر سوزم ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... و باز نگاه تلخ پدرم ... بابا ... یه آقایی زنگ زده با شما کار داره ... گفت اسمش صمدیه ... با شنیدن فامیلیه آقا محمد مهدی ... اخم های پدر دوباره رفت توی هم ... اومدم پاشم که با همون غیض بهم نگاه کرد... لازم نکرده تو پاشی ... بتمرگ سر جات ... و رفت پای تلفن ... دیگه دل توی دلم نبود ... نه فقط اینکه با همه وجود دلم می خواست باهاشون برم ... از این بهم ریخته بودم که حالا با این شر جدید چی کار کنم؟... یه شر تازه به همه مشکلاتم اضافه شده بود ... و حالا... - خدایا ... به دادم برس ... دلم می لرزید ... و با چشم های ملتهب ... منتظر عواقب بعد از تلفن بودم ... هر ثانیه به چشمم ... هزار سال می اومد ... به حدی حالم منقلب شده بود که مادرم هم از دیدن من نگران شد ... گوشی رو که قطع کرد ... دلم ریخت ... یا حسین ... دیگه نفسم در نمی اومد ... پایان یک کابوس اومد نشست سر میز ... قیافه اش تو هم بود ... اما نه بیشتر از همیشه ... و آرام تر از زمانی که از سر میز بلند شد ... نمی تونستم چشم ازش بردارم ... - غذات رو بخور ... سریع سرم رو انداختم پایین ... چشم ... اما دل توی دلم نبود ... هر چی بود فعلا همه چیز آروم بود ... یا آرامش قبل از طوفان ... یا ... هر چند اون حس بهم می گفت ... - نگران نباش ... اتفاقی نمی افته ... یهو سرش رو آورد بالا ... - اجازه میدم با آقای صمدی بری ... فردا هم واست بلیط قطار می گیرم ... از اون طرفم خودش میاد راه آهن دنبالت ... نمی تونستم کلماتی رو که می شنوم باور کنم ... خشکم زده بود ... به خودم که اومدم ... چشم هام، خیس از اشک شادی بود ... خدایا ... شکرت ... شکرت ... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ... و سریع گوشه چشمم رو پاک کردم ... - ممنون که اجازه دادی ... خیلی خیلی متشکرم ... نمی دونستم آقا مهدی به پدرم چی گفته بود ... یا چطور باهاش حرف زده بود ... که با اون اخلاق بابا ... تونسته بود رضایتش رو بگیره ... اونم بدون اینکه عصبانی بشه و تاوانش رو من پس بدم ... شب از شدت خوشحالی خوابم نمی برد ... هنوز باورم نمی شد که قرار بود باهاشون برم جنوب ... و کابوس اون چند روز و اون لحظات ... هنوز توی وجودم بود ... بی خیال دنیا ... چشم هام پر از اشک شادی ... خدایا شکرت ... همه اش به خاطر توئه ... همه اش لطف توئه ... همه اش ... بغض راه گلوم رو بست ... بلند شدم و رفتم سجده ... الحمدلله ... الحمدلله رب العالمین ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده: @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️سلام بر امام مهربانی ها🤚 ✨جان فدای حرمت یار خراسانی من چاره درد و غم و رنج و پریشانی من می‌رسد نغمه‌ات از سبزترین پنجره‌ها ای تو آرام دل خسته و طوفانی من✨ ✨💐ولادت با سعادت امام رضا (ع) مبارک✨💐 🙏همراهان عزیز مشهدی خیلی التماس دعا داریم ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نزارید 🙏♥️ 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹شهید حسن اصغری 🌹 از شهدای هشت سال دفاع مقدس، بعد از عید فطر امسال سه شب متوالی به خواب مدیر مدرسه دخترانه فرقانی ۱، ناحیه یک استان قم، سرکار خانم محبی پور آمد و از اینکه تصاویر شهدا را از محیط مدرسه جمع آوری کرده بودند ناراحت بود‼️ _ما بچه‌های شما بودیم ... 🌹آری... و عند ربهم یُرزَقون، و این ماهستیم که در گرداب دنیایی خواهشها و هوسها مرده‌ایم ... ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🔴🎥: این کشف حجاب‌ها و سلبریتی‌سازی‌ها برای این است که می خواهند ما را به دوران قبل از انقلاب برگردانند عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در مراسم دانشجویی به مناسبت رحلت امام خمینی(ره): از سلبریتی های زمان قبل از انقلاب برای نسل امروزی قهرمان می سازند. همه سلبریتی های قبل از انقلاب الکلی و اهل مواد مخدر و و اهل فساد جنسی بودند و به آن افتخار می کردند. ❌سلبریتی های قبل از انقلاب دنبال این بودند که برهنگی و کشف حجاب و مشروب خوری و زنا و روابط نامشروع را نهادینه کنند که تقریبا موفق هم شدند و آثار آن را الان نیز مشاهده می کنیم. 🎋〰☘ @Alachiigh
. 🔴 قمی جان، کجایی برادر؟! دقیقاً کجایی؟! ایشان آقای محمد قمی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی است. محل کار ایشان در دو قدمی محل اجتماع حماسی عفاف و حجاب تهران است و ایشان هم از مدعوین آن همایش بود، اما متأسفانه به خودش زحمت نداد ولو برای چند دقیقه، سری به زنان و مردان متدین و انقلابی بزند⁉️ همین بنده خدا ، چند وقت پیش در إعتراض به آقای فلاحتی امام جمعه گیلان که به حضور کشف حجاب کنندها در یک جلسه دولتی اعتراض کرده بود، نوشت: «به قول حاج قاسم، اینها دختران ما هستند و باید به آنها محبت کنیم.»❗️ ❌کسی نیست به او بگوید باغیرت، چطور کشف‌حجاب کرده‌ها دختران تو هستند و باید به آنها محبت کنی اما دختران محجبه و عفیفه‌ای که دیروز کنار دفتر کار تو بودند، نیاز به محبت و شنیدن صدای‌شان توسط رئیس سازمان تبلیغات نداشتند⁉️ می‌خواستیم از تو بپرسیم سازمان عریض و طویل شما برای چه کرده است؟! می‌آمدی و توضیح می‌دادی، اشکالی داشت ؟! رهبر مقتدر مظلوم در در جمع شما سازمان تبلیغاتی ها، شماها را مستقیم خطاب قرار داد و فرمود: «حرف خدا در هیچ شرایطی، زمین نماند» به این جمله چقدر عمل کردی؟! چکار کردی؟! 🎋〰☘ @Alachiigh
💢♦️💢 ♦️👇حداقل اینو از کلبه آمالِ تون ببینید 🔴♻️ تابلوی متفاوت در ورودی شهری در آمریکا: به شهر کریاس جوئل خوش‌ آمدید... اجتماعی سنتی دارای عفت‌ها و ارزش‌ها، بر اساس سنن و رسوم مذهبی خود، از شما خواهشمندیم تا به هنگام بازدید از اجتماع ما به گونه‌ای عفیف لباس پوشیده و رفتار کنید. این امر شامل موارد زیر می‌شود: پوشیدن دامن یا شلوار بلند، پوشیده بودن سینه‌ها، پوشیدن لباس‌های آستین‌دار حداقل تا آرنج، استفاده از الفاظ مناسب، رعایت تفکیک جنسیتی در تمام اماکن عمومی. از احترام شما به ارزش‌های ما سپاسگزاریم، از بازدید خود لذت ببرید! 💢یعنی حتی آمریکایی‌ها هم برای خود سنت‌ها و قوانینی دارند که نه تنها خود رعایت می‌کنند، بلکه بقیه را هم ملزم به رعایت آن می‌دانند. ❌اما اینجا بعضیا دارن با سرعت هرچه تمام تر به عقب برمیگردن و بسمت بی حیایی و برهنگی ...❌ 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۳۶ نگاه عبوس با همون نگاه عبوس همیشه بهم زل زد و نشست سر میز... صد
قسمت حس یک حضور تا زمان رفتن ... روز شماری که هیچ ... لحظه شماری می کردم ... و خدا خدا می کردم ... توی دقیقه نود نظر پدرم عوض نشه ... استاد ضد حال زدن به من ... و عوض کردن نظرش در آخرین دقایق بود ... حتی انجام کارهایی که سعید اجازه رو داشت ... من که بزرگ تر بودم نداشتم ... به جای قطار، بلیط هواپیما گرفتن ... تا زمانی که پرواز از زمین بلند نشده بود ... هنوز باور نمی کردم ... احساس خوشی و خوشحالی بی حدی وجودم رو گرفته بود ... هواپیما به زمین نشست ... و آقا مهدی توی سالن انتظار، منتظر من بود ... از شدت شادی دلم می خواست بپرم بغلش و دستش رو ببوسم ... اما جلوی خودم رو گرفتم ... خجالت بکش ... مرد شدی مثلا ... توی ماشین ما ... من بودم ... آقا محمد مهدی که راننده بود... پسرش، صادق ... یکی از دوستان دوره جبهه اش ... و صاحبخونه شون ... که اونم لحظات آخر، با ما همراه شد ... 3 تا ماشین شدیم ... و حرکت به سمت جنوب ... شادی و شعف ... و احساس عزیز همیشگی ... که هر چه پیش می رفتیم قوی تر می شد ... همراه و همدم همیشگی من ... به حدی قوی شده بود که دیگه یه حس درونی نبود ... نه اسم بود ... نه فقط یه حس... حضور بود ... حضور همیشگی و بی پایان ... عاشق لحظاتی می شدم که سکوت همه جا رو فرا می گرفت ... من بودم و اون ... انگار هیچ کسی جز ما توی دنیا نمی موند ... حس فوق العاده ... و آرامشی که ... زیبایی و سکوت اون شب کویری هم بهش اضافه شد ... سرم رو گذاشته بودم به شیشه ... و غرق زیبای ای شده بودم که بقیه درکش نمی کردن ... صادق زد روی شونه ام ... به چی نگاه می کنی؟ ... بیرون که چیزی معلوم نیست ... سرم رو چرخوندم سمتش ... و با لبخند بهش نگاه کردم ... هر جوابی می دادم ... تا زمانی که حضور و وجودش رو حس نمی کرد ... بی فایده بود ... فردا ... پیش از غروب آفتاب رسیدیم دوکوهه ... ماشین جلوی نگهبانی ورودی ایستاد ... و من محو اون تصویر ... انگار زمین و آسمان ... یکی شده بودند ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده: @Alachiigh
برای امروز شکر گزار باش، زیرا در یک لحظه کل زندگیت می‌تونه تغییر کنه.. 🌹⭐️🌺⭐️🌹⭐️🌺 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید محمدمهدی احمدی🌹 که میگن؛ به و نیست. دلت رو بو میکنن، بوی بده عاقبت بخیری، ختم به ! ▫️شهادت: ۶ خرداد ۱۴۰۲ ▫️درگیری با ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴❌ التماس از دشمن، برخلاف عقل و خط‌مشی عزتمندانه رهبری در تعاملات خارجی 🔸از صندوق بین‌المللی پول بازگردید. ◀️ آقای رییسی دقت کنید: 🔻آمریکا اجازه آزادسازی میلیاردها دلار پول ملت ایران در کشورهای خارجی را نمی‌دهد. 🔻آمریکا بزرگترین سهامدار صندوق بین‌المللی پول است و تصمیمات آن تابع موافقت و سیاست‌های آمریکاست. ◀️ اکنون مسئولان بانک مرکزی، بر اساس کدام موازین منطقی، خارج از اجلاس سالانه صندوق به واشنگتن سفر کرده و دست به دامان صندوق بین‌المللی پول شده‌اند؟ ◀️ در بهترین حالت، برای یکی از این دو اقدام به صندوق بین‌المللی پول رفته‌اند: 🔻 درخواست پول از صندوق که افتادن در آمریکاست و سالها از این حربه برای فروپاشی کشورهای مستقل استفاده کرده است. 🔻 درخواست نسخه سیاستی از صندوق که به سان دریافت نقشه عملیات از فرماندهان دشمن در جنگ است! ◀️ چه پول بخواهید و چه نسخه، هر دو مستلزم ارائه اطلاعات اقتصادی کشور به آن نهاد است. در میانه جنگ اقتصادی، کدامیک منطقی‌تر است: ۱. این آمارها برای کمک به ایران توسط صندوق در مقابل اقدامات خصمانه آمریکا استفاده شود؟ ۲. این آمارها توسط صندوق و آمریکا برای تکمیل سیاستهای خصمانه علیه ملت ایران (مشابه رفتار آژانس بین‌المللی انرژی اتمی) استفاده شود؟ ❌ رهبر معظم انقلاب: توصیه‌ به مسئولین کشور هم این است که دشمن را درست بشناسند... دشمن از طرق مختلف وارد می‌شود... گاهی مشت نشان می‌دهد، گاهی هم لبخند نشان می‌دهد، همه‌ اینها به یک معنا است... فرقی نمی‌کند، دشمنی است. (۲۹ بهمن ۹۷) 🎋〰☘ @Alachiigh
🔴 از ورزشکار محجبه قمی حمایت نمی‌شود! ❌❌حتما باید کشف حجاب میکرد ....؟؟؟ 🔹️ کشتی گیر وزن ۶۰ کیلوگرم آلیش بانوان پس از کسب دو مدال در مسابقات آسیایی گفت: آرزو دارم روزی با چادرم روی سکوی قهرمانی بروم و تا به امروز تنها حامی من همسرم بوده است. 🔹️ چادر برای من ایجاد امنیت می کند و دوست داشتم در مسابقات آسیایی با چادر حاضر شوم اما بخاطر برخی دلایل از جمله لباس فرم و کیت ورزشی این امکان فراهم نشد. 🔹️ از زمان حضورم در مسابقات قهرمانی کشور هیئت کشتی قم و دیگر مسئولان ورزشی استان حمایتی از بنده نکردند و با هزینه شخصی عازم مسابقات آسیایی شدم‌ اکنون هم پس از برگشت از مسابقات تاکنون حمایتی از سوی مسئولان ورزشی و غیر ورزش دریافت نکرده‌ام. ✍ ایشان هم اگر مانند الناز رکابی، همان دخترخانم صخره‌نورد هنجارشکن، اگر درهنگام مسابقه کشف حجاب میکرد، هم تیتر اول خبرگزاری ها بود و هم با وزیر ورزش ملاقات می کرد و... 🎋〰☘ @Alachiigh
با کشف حجاب شما نه شهر زیبا می شه و نه جمهوری اسلامی ساقط! 🔴برنده اصلی این تز صنف مشاطه گران و پزشکان زیبایی هستن و بازنده اصلی خود خانم ها که تو یه دور باطل رقابتی برای کسب رضایت جنس مذکر می افتن! 🗣یاس 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏صلی‌الله علیک یااباعبدالله♥️🤚 قربانِ سر کویِ حبیبی که به بویی دیوانه‌ی خود کرده تمامِ عقلا را 🙏خیلی التماس دعا 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۳۷ حس یک حضور تا زمان رفتن ... روز شماری که هیچ ... لحظه شماری می ک
قسمت دوکوهه وارد شدیم هر چی از در نگهبانی فاصله می گرفتیم این حس قوی تر می شد تا جایی که انگار وسط بهشت ایستاده بودم و عجب غروبی داشت این همه زیبایی و عظمت بی اختیار صلوات می فرستادم آقا مهدی بهم نزدیک شد و زد روی شونه ام بدجور غرق شدی آقا مهران اینجا یه حس عجیبی داره یه حس خیلی خاص انگار زمینش زنده است خندید خنده تلخ این زمین خیلی خاصه شب بچه ها می اومدن و توی این فضا گم می شدن وجب به وجبش عبادگاه بچه ها بود بغض گلوش رو گرفت - می خوای اتاق حاج همت رو بهت نشون بدم ؟ چشم هام از خوشحالی برق زد یواشکی راه افتادیم آقا مهدی جلو من پشت سرش وارد ساختمون که شدیم رفتم توی همون حال و هوا من بین شون نبودم بین اونها زندگی نکرده بودم از هیچ شهیدی خاطره ای نداشتم اما اون ساختمون ها زنده بود اون خاک اون اتاق ها. رسیدیم به یکی از اتاق 3 تا از دوست هام توی این اتاق بودن هر 3 تاشون شهید شدن چند قدم جلوتر یکی از بچه ها توی این اتاق بود اینقدر با صفا بود که وقتی می دیدش همه چیز یادت می رفت درد داشتی.غصه داشتی فکرت مشغول بود فقط کافی بود چشمت به چشمش بیوفته نفس خیلی حقی داشت به اتاق حاج همت که رسیدیم ایستاد توی درگاهی نتونست بیاد تو اشکش رو پاک کرد چند لحظه صبر کرد چراغ قوه رو داد دستم و رفت .حال و هوای هر دومون تنهایی بود یه گوشه دنج روی همون خاک ایستادم به نماز بعد از نماز مغرب و عشا همون گوشه دم گرفتم توی جایی که هنوز می شد صدای نفس کشیدن شهدا رو توش شنید بی خیال همه عالم. اولین باری بود که بی توجه به همه لازم نبود نگران بلند شدن صدا و اشک هام باشم توی حس حال و خودم عاشورا می خوندم و اشک می ریختم عزیزترین و زنده ترین حس تمام عمرم توی اون تاریکی عمیق به سفارش آقا مهدی زیاد اونجا نموندم توی راه برگشت.چشمم بهش افتاد دویدم دنبالش آقا مهدی برگشت سمتم آقا مهدی اتاق آقای متوسلیان کجا بوده؟ با تعجب زل زد بهم تو حاج احمد رو از کجا می شناسی؟ - کتاب "مرد" رو خوندم درباره آقای متوسلیان بود اونجا بود که فهمیدم ایشون از فرمانده های بزرگ و علم داری بوده برای خودش برای شهید همت هم خیلی عزیز بوده تأسف خاصی توی چشم ها و صورتش موج می زد نمی دونم اولین بار که اومدم دو کوهه بعد از اسارتش بود بعدشم که دیگه راهش رو گرفت و رفت. از حالتش مشخص بود حاج احمد برای آقا مهدی فراتر از این چند کلمه بود اما نمی دونستم چی بگم چطور بپرسم و چطور ادامه بدم هم دوست داشتم بیشتر از قبل متوسلیان رو بشناسم .و اینکه واقعا چه بلایی سرش اومد؟ و اینکه بعد از این همه سال قطعا تمام اطلاعاتش سوخته است پس چرا هنوز نگهش داشتن؟ و تمام سوال های بی جوابی که ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود و هر بار که بهشون فکر می کردم غیر از درد و اندوه غرورم هم خدشه دار می شد و از این اهانت، عصبانی می شدم شب آخر سفر فوق العاده ما تازه از دو کوهه شروع شد صبح، بعد از روشن شدن هوا حرکت کردیم شلمچه چزابه طلائیه کوشک و هر قدمش و هر منطقه با جای قبل فرق داشت فقط توفیق فکه نصیب مون نشد هر چی آقا مهدی اصرار کرد اجازه ندادن بریم جلوجاده بسته بود و به خاطر شرایط خاص پیش آمده اجازه نداشتیم جلوتر بریم پادگان حمید خوابم نمی برد بلند شدم و اومدم بیرون سکوت شب و صدای جیرجیرک ها دلم برای دو کوهه تنگ شده بود خاک دو کوهه از من دل برده بودتوی حال و هوای خودم بودم غرق دلتنگی کردن برای خدا که آقا مهدی نشست کنارم - تو هم خوابت نمی بره ؟ بقیه تخت خوابیدن با دل شکسته و خسته به اطراف نگاه کردم این خاک، آدم رو نمک گیر می کنه مگه میشه ازش دل کند؟هنوز نرفته، دلم برای دو کوهه تنگ شده با محبت عمیقی بهم نگاه کرد پدربزرگت هم عاشق دوکوهه بود در عوض، منم عاشق این حال و هوای توئم خندید و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد آقا مهدی؟ راسته که شما جنازه پدربزرگم رو برگردوندید؟ چشم هاش گر گرفت و سرش چرخیدبه زحمت نیم رخش رو می دیدم - دلم می خواست محل شهادت پدربزرگم رو ببینم سفر فوق العاده ای بود و دارم دست پر می گردم اما دله دیگه چشم انتظار دیدن اون خاک بود حالا هم که فکر برگشت دیگه زبونم به ادامه دادن نچرخید 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۳۷ حس یک حضور تا زمان رفتن ... روز شماری که هیچ ... لحظه شماری می ک
🔴❌🔴 ❌🔴❌ ⚜قابل توجه علاقمندان به قسمت قبلی ویرایش شد و برای جبران قسمت بیشتری بارگذاری شد 🔴❌🔴❌🔴❌
✳️ دانه های گوجه فرنگی،جایگزین قرص آسپرین👇 🔹️محققان دردانه‌های گوجه فرنگی ماده ای کشف کردند که همانندقرص آسپرین میتواندجلوی لخته شدن خون را گرفته و به گردش طبیعی خون کمک کند. 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید توکل حسنوند🌹 جوان بیست و یک ساله و از نیروهای زبده اطلاعات عملیات تیپ ۵۷ ابوالفضل (ع) 🌿 همیشه روزه بود، جبهه هم که می رفت با فرمانده اش قرار می گذاشت که ده روز جابجایش نکنند تا بتواند قصد کند و روزه بگیرد. او در طی عملیاتی در منطقه حاج عمران مفقود الاثر شد و پس از یکسال که خانواده منتظر جنازه اش بودند، با پیکری کاملاً سالم به خرم آباد برگشت. پیکر شهید به مدت یک هفته در محلی در خرم آباد مورد زیارت عموم مردم شهر قرار گرفت. عطر و بوی خوش پیکر مطهر شهید همه زائرین را مبهوت کرده بود!! ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢🎥🔵چه عشقی و چه احساسی بالاتر از اینکه یهو تو زندان بهت بگن یک نفر ضامنت شده ضامن ،کی هست⁉️ خدایا ما هم ازین ضامن ها میخواییم 🔵(دوربین مخفی/احساسات ناب) بسیار عالی 🎋〰☘ @Alachiigh