🌹شهید_مجید_قربانخانی🌹
تا پیش از سفرش به کربلا پسر خیلی شری بودهمیشه چاقو در جیبش بود خالکوبی هم داشت خیلی قلدر بود و همه کوچک تر ها باید حرفش را گوش میدادند . مجید کسی بود که زیر بار حرف زور نمی رفت بچه ای نبود که بترسدخیلی شجاع بود اگر می شنید کسی دعوا کرده هر دو طرف را زور می کرد آشتی کنند و گرنه با خود مجید طرف بودند
وقتی از سفر کربلا برگشت مادرم از او پرسید
چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟
مجید گفت: یک نگاه به گنبد حضرت ابوالفضل
و یک نگاه به گنبدامام حسین کردم وگفتم آدمم کنید
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥👆🚫مجیدرضا رهنورد: متاسفانه تیر من در سینهی برادرم خورد...
👆👆 👇👇
❌دقت در انتخاب منابع خبری-تحلیلی-فکری امری ضروری است!
📣شما با دنبال کردن یک منبع خبری-تحلیل-فکری ، واقعیت های اطرافتان را با عینکی که او بر چشمان شما میگذارد میبینید و در یک قرارداد نانوشته ، میپذیرید که آن منبع بین شما و واقعیات اطرافتان نقش پل ارتباطی را بازی کند!
❌📡به طور مثال منابع خبری و فکری مانند شبکهی منوتو ، BBC ، ایران اینترنشنال و صفحات برخی سلبریتیها عینک ناامیدی و نفرت نسبت به جمهوری اسلامی ، تحقیر ایران و ایرانی و بزرگی غرب ، تجزیه طلبی ایران و ناکارآمدی انقلاب بر چشمان مخاطبین خود میگذارند و با این عینک آنها را با اخبار و وقایع آشنا میکنند!
⁉️آیا دنبال کردن چنین رسانههایی با چنین عینک آلودهای که روی چشم مخاطبین خود میگذارند ، منطقیست؟
✅در تایید این حرف میتوان به قسم عظیمی از دستگیرشدگان و جنایتکاران در اغتشاشات اخیر همچون مجیدرضا رهنورد و تروریستهای اصفهان اشاره کرد ، که خود را قربانی تهییج و تحریک رسانههای معاند و سلبریتی های تحریک کننده به اغتشاش معرفی کردند.
⚠️آری... عدم دقت در انتخاب منبع خبری و فکری میتواند انسان را به ورطهی نابودی بکشاند!
✍میلاد خورسندی
#براندازی
#بنگاه_های_لجن_پراکنی
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌❌❌
⁉️باتلاق قانونی
🔴لایحهای که حجاب را خواهد بلعید‼️
♨️ قضاوت با شما
#عموفیدل
#لایحه_حجاب
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢⭕️💢
❌تفکر لیبرالی
این آقا مالک شرکت هواپیمایی زاگرس میگه فشار وزارت راه برای پایین ماندن قیمت بلیط هواپیما،باعث شده اتوبوسسوارها و قطارسوارها هم بخواهند هواپیماسوار شوند و تقاضای کاذب ایجاد شود!
🔴❌از نگاه لیبرالها، فقط سرمایهدارها حق زندگی با کیفیت دارند و نباید همه سوار هواپیما شوند!
صاحبان همین تفکر بودند که میگفتند پراید و پیکان سوارها حق حضور در کیش را ندارند!
#صـــراط
#تفکر_لیبرالی
🎋〰☘
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۵۱ به جز ما، دو نفر هر چی التماس کردم فایده نداشت ... و رسما تمام ک
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت #۵۲
Breaking
عین همیشه ... وسط درس ... درس رو تعطیل کرد ... به حدی به بچه ها فشار می آورد ... و سوال و نمونه سوال های سختی رو حل می کرد ...
که تا اسم Breaking می اومد ... گل از گل بچه ها می شکفت ...
شروع کرد به خندوندن بچه ها ... و سوژه این بار ... دیگه اجتماعی ... سیاسی یا ... نبود ...
این بار مستقیم خود اهل بیت رو هدف گرفت ... و از بین همه ... حضرت زهرا ...
با یه اشاره کوچیک ... و همه چیز رو به سخره گرفت ... و بچه ها طبق عادت همیشه ... می خندیدن ... انگار مسخ شده بودن ...
چشمم توی کلاس چرخید ... روی تک تک شون ... انگار اصلا نفهمیده بودن چی شده و داره چی میگه ... فقط می خندیدن ...
و وقتی چشمم برگشت روی اون ... با چشم های مست از قدرت و پیروزی بهم نگاه می کرد ...
برای اولین بار توی عمرم ... با همه وجود از یه نفر متنفر بودم...
اشتباهش و کارش ... نه از سر سهو بود ... نه هیچ توجیه دیگه ای ... گردنم خشک شده بود ... قلبم تیر می کشید ... چشم هام گر گرفته بود ...
و این بار ... صدای سائیده شدن دندان های من بهم ... شنیده می شد ...
زل زدم توی چشم هاش ...
به حرمت اهل بیت قسم ... با دست های خودم نفست رو توی همین کلاس می برم ... به حرمت فاطمه زهرا قسم رهات نمی کنم ...
از خشم می لرزیدم و این جملات رو توی قلبم تکرار می کردم ...
اون شب ... بعد از نماز وتر رفتم سجده ...
خدایا ... اگر کل هدف از خلقت من ... این باشه که حق این نامرد رو بزارم کف دستش ... به خودت قسم که دفاع از سرورم برای من افتخاره ... خدایا تو می دونی من در برابر این مرد ضعیفم ... نه تواناییش رو دارم ... نه قدرت کلامش رو ... من می خوام برای دفاع از شریف ترین بندگانت بایستم ... در حالی که می ترسم که ضعف و ناتوانیم ... به قیمت شکست حریم اهل بیت تموم بشه ... ترجیح میدم همین الان و در جا بمیرم ولی مایه سرافکندگی اهل بیت پیامبر نشم ...
و سه روز ... پشت سر هم روزه گرفتم ...
استوکیومتری
حسبنا الله ... نعم الوکیل ... نعم المولی و نعم النصیر ... و لا حول و لا قوه الی بالله العلی العظیم ...
نیم ساعت به زمان همیشگی ... بین خواب و بیداری ... این جملات توی گوشم پیچید ...
بلند شدم و نشستم ... قلبم آرام بود ... و این ... آغاز نبرد ما بود ...
با اینکه شاگرد اول بودم ... اما با همه قوا روی شیمی تمرکز کردم ... تمام وقتی رو که از مدرسه برمی گشتم ... حتی توی راه رفت و آمد ... کتاب رو جلوتر می خوندم ...
با مقوای نازک ... کارت های کوچیک درست کردم ... و توی رفت و آمد، اونها رو می خوندم ...
هر مبحثی رو که می دیدم ... توی کتاب های دیگه هم در موردش مطالعه می کردم ... تا حدی که اطلاعاتم در مورد شیمی فراتر از حد کتاب درسی بود ...
کل جدول مندلیف رو هم با تمام عناصرش ... ردیف و گروهش ... عدد اتمی و جرمی و ... حفظ کردم ...
توی خواب هم اگه ازم می پرسیدی عنصر * ... می تونستم توی 30 ثانیه کل اطلاعاتش رو تکرار کنم ...
هر سوالی که می داد ... در کمترین زمان ممکن اولین دستی که در حلش بلند می شد ... مال من بود ... علی الخصوص استوکیومتری های چند خطیش رو ...
من مخ ریاضی بودم ... به حدی که همه می گفتن تجربی رفتنم اشتباه بود ... ذهنی ... تمام اون اعداد اعشاری رو در هم ضرب و تقسیم می کردم ... بعد از نوشتن سوال ... هنوز گچ رو زمین نگذاشته بود ... من، جواب آخرش رو می گفتم... و صدای تشویق بچه ها بلند می شد ...
کم کم داشت عصبی می شد ... رسما بچه ها برای درس شیمی دور من جمع می شدند ... هر چی اون بیشتر سخت می گرفت تا من رو بشکنه ... من به خودم بیشتر سخت می گرفتم ... و گرایش بچه ها هم بیشتر می شد...
بارها از در کلاس که وارد می شد ... من پای تخته ایستاده بودم ... و داشتم برای بچه ها ... درس جلسات قبل رو تکرار می کردم ... تمرین حل می کردم و جواب سوال ها رو می دادم ...
توی اتاق پرورشی بودم ... که فرامرز با مغز اومد توی در ...
- مهران یه چیزی بگم باورت نمیشه ... همین الان سه نفر به نمایندگی از بچه های پایه دوم، دفتر بودن ... خواستن کلاس فوق برنامه و رفع اشکال شون با تو باشه ... گفتن وقتی فضلی درس میده ما بهتر یاد می گیریم ... تازه اونم جلوی چشم خود دبیر شیمی ... قیافه اش دیدنی بود ... داشت چشم هاش از حدقه در می اومد ...
خبر به بچه های پایه اول که رسید ... صدای درخواست اونها هم بلند شد ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده: #شهیدسيدطاهاايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ♥️🤚
آن کس که شاه هردو سراست،
لنگ امثال ما نخواهد شد...💔
👤 #کلیپ زیبای «برای حسین میمیرم» با نوای کربلایی سیدحجت #بحرالعلومی تقدیم نگاهتان
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🎋〰☘
@Alachiigh
🌹شهید_علی_عباس_حسین_پور🌹
ما خواهر نداشتیم. کسی نبود که در امورِ خانه به مادر کمک کند. در این میان علیعباس بیشتر از ما با مادر همراهی میکرد. در شستن ظرف ها، کمک به پختن غذا، خرید خانه و ... به مادر کمک میکرد. علیعباس برای رسیدگی به پدر و مادر خودش خیلی وقت میگذاشت.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
⁉️قابل توجه مسئولین دولت و سازمان تعزیرات حکومتی:
❌❌این ماست دوهفته پیش ۶۰هزارتومن بود، تا سه روز پیش ۸۹هزارتومن و از دیروز شده ۱۰۰هزارتومن.
❓دقیقا چه اتفاقی در این مملکت افتاده که از دوهفته پیش تا امروز قیمت یک دبه ماست ۴۰هزارتومن بالا رفته؟
❗اگر بحث دلاره که قیمت دلار در این دو هفته کاهشی بوده.
آقایان تا بساط این ولنگاری در حوزه اقتصادی و هرج و مرج این چنینی جمع نشه هزارتا معاهده بین المللی هم ببندید لذت و شیرینی تلاش شما رو مردم حس نخواهند کرد. با مسببان وضع موجود و جاسوسان اقتصادی که مثل این شرکت بدنبال اجرای سیاست سرویس های جاسوسی بیگانه مبنی بر گسترش نارضایتی ها هستند به شدت برخورد کنید....
#عموفیدل
#قیمت_گذاری
#مردم
🎋〰☘
@Alachiigh
3.8M
📢 🔴#صدای_ثامن(۱۲۳)
❌❌ چرا با این همه پیشرفت و دستاورد دولت جناب رئیسی، هنوز ثمره آن در سفره مردم دیده نمیشود؟!!
🎙 سید احمد رضوی
#دستاورد_دولت
#سفره_مردم
🎋〰☘
@Alachiigh
💢🔴 حکایتِ دو امضا‼️
🔻 این روزها در فضای مجازی برخی اصلاح طلبان همراه با جریان ضد انقلاب با اشاره به یادداشت رئیس جمهور در دفتر یادبود سیمون بولیوار با زیرپا گذاشتن تمام و کمال اخلاقِ رسانهای شروع به تمسخر و استهزاء #امضای_رییس_جمهور کرده اند.
🔸 همان هایی که زمانی با مباهات به #امضای_جان_کری آن را #تضمین می دانستند و برای خود دستاورد سازی می کردند که نتیجه آن #دیپلماسی_ذلیلانه در عرصه های اقتصادی، سیاسی و امنیتی، امروز بر همگان نمایان شده است.
🔹 پُر واضح است که تحقیر و استهزاء یکی از تکنیک های #عملیات_روانی است که بوسیله آن اصل موضوع و محتوا به حاشیه رانده شود.
✅ اما اصلِ موضوع و محتوا چیست؟
🔸 اصل موضوع این است که دولت مردمی آیت الله رییسی دنیا را فقط آمریکا و پنج کشور غربی ندیده و توانسته بدون برجام و fatf و... با #دیپلماسی_عزتمندانه و فعالانه خود و ارتباط گیری با همسایه ها و سایر کشورها به خصوص کشورهای آمریکای لاتین که معروف به #حیات_خلوتِ آمریکا هستند توانسته با حفظ اقتدار و عزت ملت ایران با وجود تحریم ها، هم فروش نفت ایران را نسبت به دورانِ #برجام چندبرابر کند و هم با سیاست خارجی صحیح میزانِ تجارت خارجی را افزایش داده و علاوه بر حفظ عزت، آرامشی نسبی بر روابط فی مابین کشورهای دنیا و ایران حکمفرما نماید.
✍ مهدی یزدان پناه
🎋〰☘
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۵۲ Breaking عین همیشه ... وسط درس ... درس رو تعطیل کرد ... به حدی
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت #۵۳
عناصر آزاد
درگیریش با من علنی شده بود ...
فقط بچه ها فکر می کردن رقابت شیمیه ... بعضی ها هم می گفتن ...
- تدریس تو بهتره ... داره از حسادت بهت می ترکه ...
کار به آوردن سوال های المپیاد کشیده بود ... سوال ها رو که می نوشت ... اکثرا همون اول ... قلم ها رو می گذاشتن زمین ... اما اون روز ... با همه روزها فرق داشت ...
این سوال سال * المپیاد کشور * ...
با پوزخند خاصی بهم نگاه کرد ...
- جزء سخت ترین سوال ها بوده ... میگن عده کمی تونستن حلش کنن ...
نگاه های بچه ها چرخید سمت من ... و نگاه من، بدون اینکه پلک بزنم ... به تخته گره خورده بود ...
- خدایا ... این یکی دیگه خیلی سخته ... به دادم برس ...
_آقا چرا یه سوالی رو میارید که خودتون هم نمی تونید حل کنید؟ ... گند می زنید به روحیه ما ...
و بچه ها باهاش هم صدا شدن ... هر کدوم در تایید حرف قبلی یه چیزی می گفت ... و من همچنان به تخته زل زده بودم ... فرامرز از پشت زد روی شونه ام و صداش رو بلند کرد...
- بیخیال شو مهران ... عمرا اگه این سوالش مال سن ما باشه ... المپیاد دانشجوها یا بالاتر بوده ...
بین سر و صدای بچه ها ... یهو یه نکته توی سرم جرقه زد...
- آقا اصلا غیر از اورانیوم ... عناصر پرتوزا در طبیعت به طور آزاد یافت نمیشن ... عناصر این گروه اصلا وجود خارجی ندارن و فقط به صورت آزمایشگاهی تولید میشن ... مطمئنید عنصرهایی که توی گزینه هاست درسته؟ ...
_میگم احتمالا طراح سوال ... موقع طرح این ... مست بوده عقلش رفته بوده تعطیلات ... آقا یه زبون به برگه اش می زدید ... می دید مزه شراب میده یا نه؟ ...
جملاتی که با حرف اشکان ... شرترین بچه کلاس کامل شد ...
- شایدم اونی که پای تخته نوشته ... دیشب زیادی خورده بوده ...
و همه زدن زیر خنده ... برای اولین بار ... سر کلاس ... با حرف هایی که خودش می زد ... و جملاتی که دیگران رو مسخره می کرد ...
مسخره اش کردن ... جذبه و هیبتش شکست ... کسی که بچه ها حتی در نبودش بهش احترام می گذاشتن ...
از اینکه خلق و خوی مسخره کردن بین بچه ها شایع شده بود ... و قبح شراب خوردن ریخته بود ... ناراحت بودم ... اما
این اولین👌 قدم در شکست اون بود ...
برده
به زحمت، خودش رو کنترل کرد ...
_نه من که طبیعی بودم ... ولی راست می گید ... شاید طراحش خورده بوده ...
و اشکان ول کن نبود ...
_احتمالا اولش حسابی خورده ... پشت سرش هم حسابی ... خورده ... آخه اونجا هر کی یه اشتباه کوچیک کنه ... به شکر خوردن می اندازنش ...
_آره احتمالا تو هم اونجا بودی ... داشتی کنار طرف، شکر می خوردی ... تا یه چی میشه اونجا این طوری ... اونجا اینطوری ... تو تا حالا پات رو از حوزه استحفاضیه استان بیرون گذاشتی؟ ...
کنترل اوضاع، حسابی داشت از دستش خارج می شد ... دو بار با خودکار زد روی میز ...
- بسه دیگه ... ساکت ... تا مودبانه ازتون می خوام ... حواستون جمع باشه ...
و بعد رو کرد به من و خندید ...
- تو هم مخی هستی ها ... اشتباهی ایران به دنیا اومدی... باید * به دنیا می اومدی ...
محکم زل زدم توی چشماش ...
_شما رو نمی دونم ... ولی من از نسل اون ایرانی هایی هستم که وقتی صدام دکل نفتی * رو زد ... و همه دنیا گفتن فقط بزرگ ترین مهندس های امریکایی می تونن اون فاجعه رو مهار کنن ... یه گروه کارگر ایرانی رفتن جمعش کردن ... ایرانی اگر ایرانی باشه ... یه موی کارگر بی سوادش شرف داره به هیکل هر چی خارجیه ... برده روحش آزاده، جسمش در بند ... اما ما مثل احمق ها ... درگیر بردگی فکری شدیم ... برده فکری ... دیر یا زود خودش ... با دست خودش ... به دست و پای خودش غل و زنجیر می بنده ...
کلاس یه لحظه کپ کرد ...
اون مهران آرام و مودب ... که حرمت بداخلاق ترین دبیرها رو حفظ می کرد ... جلوی اون ایستاده بود ...
سکوت کلاس شکست ... صدای سوت و تشویق بچه ها بلند شد ... و ورق برگشت ...
از اون به بعد هر بار که حرفی می زد ... چشم بچه ها برمی گشت روی من ... تایید می کنم یا رد می کنم یا سکوت می کنم ...
و سکوت به معنای این بود که رد شد ... اما دلیلی نمی بینم حرفی بزنم ... جای ما با هم ... عوض شده بود ... و من هم صادقانه ... اگر نقدی که می کرد، صحیح بود ... می پذیرفتم ... و اگر درباره موضوع، اطلاعاتم کم بود ... با صراحت می گفتم ...
باید در موردش تحقیق کنم ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده: #شهیدسيدطاهاايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
✳️نسخه 120 ساله شدن👇
🔸روز را با میوه شروع کنید
🔸کشمش را جایگزین قند کنید
🔸نمکدانها را در ویترین بگذارید
🔸سیر و پیاز بخورید
🔸آب کافی بنوشید
🔸با نوشابه قهر کنید
🔸و با روغن زیتون آشتی
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید بهروز مرادی🌹
❌🎥👆سخنان شهید بهروز مرادی ساعاتی قبل از شهادتش در شلمچه
انگار برای همین امروز بوده
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴⭕️ #شبهه : با این همه تبلیغاتی که علیه ما وجود دارد ، نمیتوان کار فرهنگی و جهاد تبیین انجام داد!
🔺جــــــــــــــــــــــــواب
🎙حسن رحیم پور ازغدی
#انقلابی_گری
#جهادتبیین
🎋〰☘
@Alachiigh
💢حرفهای جنجالی یک مسئول سابق سیاست خارجه کشور و تکنیک کانال انحرافی...
❌⭕️ظریف و روحانی مامور اجرای تکنیک جنگ روانی کانال انحرافی هستند.
هر وقت کشور به سمت ثبات و دستاوردهای امید آفرین میرود، این دو نفر مامور به انحراف افکار عمومی از این دستاوردهای امیدبخش میشوند.
بزرگترین جرم و گناه روحانی در ۸ سال دولتش، یاس آفرینی بود!
در دامشان نیفتیم
✍سید علیرضا آلداود
میلاد خورسندی
#جنگ_روانی
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ بر دیکتاتور...
رضا شاه ، روحت شاد...
❌واقعا در #جهاد_تبیین و بازنمایی دوران فاجعه بار پهلوی کم کاری کردهایم که جوان ما بر یک شخصیت مزدور و خود فروخته یعنی رضا شاه درود میفرستد!
#پهلوی_بدون_روتوش
#تک_تیراندازانقلاب
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴❌🎥 سیاست آندلسی کردن ایران!!!
#تخریبچی
🎋〰☘
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۵۳ عناصر آزاد درگیریش با من علنی شده بود ... فقط بچه ها فکر می ک
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت #۵۴
حادثه بی خبر نیست
توی راهرو بهم رسیدیم ... با سر بهش سلام کردم و از کنارش رد شدم ... صدام کرد ...
از همون روز اول ازت خوشم نیومد ... ولی فکر نمی کردم از یه بچه اینطوری بخورم ... فکر می کردم اوجش دهن لقی و خبرچینی کنی ...
خندیدم ...
- که بعدش ... بچه مذهبی کلاس بشه خبرچین و جاسوس... لو بره و همه بهش پشت کنن؟ ...
خنده اش کور شد ...
خیلی دست کم گرفته بودمت ...
مکث کوتاهی کرد و با حالت خاصی زل زد توی چشمم ...
می دونی؟ ... زمان انقلاب و جنگ ... امثال تو رو می کشتن ...
دستش رو مثل تفنگ ... آورد کنار سرم ...
بنگ ... یه گلوله می زدن وسط مخش ... هنوزم هستن ... فقط یهو سر به نیست میشن ... میشن جوان ناکام ...
و زد تخت سینه ام ...
جوان هایی که یهو ماشین توی خیابون لهشون می کنه ... یا یه زورگیر چاقو چاقوشون می کنه ... حادثه فقط بعضی وقت هاست که خبر نمی کنه ...
ناخودآگاه، بلند از ته دلم خندیدم ...
اشکال نداره ... شهدا با رجعت برمی گردن ... حتی اگه روی سنگ شون نوشته شده باشه ... جوان ناکام ... خدا موقع رجعت به اسامی بنیاد شهید کار نداره ... برو اینها رو به یکی بگو که بترسه ...
هر کی یه روز داغ می بینه ... فرق مرده و شهید هم همینه ... مرده محتاج دعاست ... شهید دعا می کنه ...
و راهم رو کشیدم و رفتم سمت دفتر ...
بعد از مدرسه ... توی راه برگشت به خونه ... تمام مدت داشتم به حرف هاش فکر می کردم ... و اینکه اگه رفتنی بشم ... احدی نمی فهمه چه بلایی و چرا سرم اومد ... و اگه بعد من، بازم سر کسی بیاد چی؟ ...
به محض رسیدن ... سریع نشستم و کل ماجرا رو نوشتم ... با تمام حرف هایی که اون روز بین ما رد و بدل شد ... و زنگ زدم به دایی محمد ... و همه چیز رو تعریف کردم ...
شما، تنها کسی بودی که می تونستم همه چیز رو بهت بگم ... خلاصه اگر روزی اتفاقی افتاد ... همه اش رو نوشتم و تاریخ زدم، امضا کردم ... توی یه پاکته توی کتابخونه سومی... عقایدش که به سازمان مجاهدین و ... ها می خوره ... اگه فراتر از این حد باشه ... لازم میشه ...
رتبه
اون تابستان ... اولین تابستانی بود که ما مشهدی نشدیم... علی رغم اینکه خیلی دلم می خواست بریم ... اما من پیش دانشگاهی بودم ... و جو زندگیم باید کاملا درسی می شد ...
مدرسه هم برنامه اش رو خیلی زودتر سایر مدارس و از اوایل تابستان شروع می کرد ... علی الخصوص که یکی از مراکز برگزاری آزمون های آزمایشی * بود ... و کل بچه های پیش هم از قبل ... ثبت نام شده محسوب می شدن ...
امتحان نهایی رو که دادیم ... این بار دایی بدون اینکه سوالی بپرسه ... خودش هر چی کتاب که فکر می کرد به درد کنکور می خوره برام خرید ... هر چند اون ایام، تنوع کتاب ها و انتشارات مثل الان نبود ... و غیر 3 تا انتشارات معروف ... بقیه حرف چندانی برای گفتن نداشتن ...
آزمون جمع بندی پایه دوم و سوم ... رتبه کشوریم ... تک رقمی شد ... کارنامه ام رو که به مادرم نشون دادم ... از خوشحالی اشک توی چشماش جمع شد ...
کسی توی خونه، مراعات کنکوری بودن من رو نمی کرد ... و من چاره ای نداشتم جز اینکه ... حتی روزهایی رو که کلاس نداشتیم توی مدرسه بمونم ...
اونقدر غرق درس خوندن شده بودم ... که اصلا متوجه نشدم... داره اطرافم چه اتفاقی می افته ... روزهایی که گاهی به خاطرش احساس گناه می کنم ... زمانی که ایام اوج و طلایی ... و روزهای خوش و پر انرژی زندگی من بود ... مادرم، ایام سخت و غیر قابل تصوری رو می گذروند ... زن آرام و صبوری ... که دیگه صبر و حوصله قبل رو نداشت ...
زمانی که مشاورهای مدرسه ... بین رشته ها و دانشگاه های تهران ... سعی می کردن بهترین گزینه ها و رشته های آینده دار رو بهم نشون بدن ... و همه فکر می کردن رتبه تک رقمی بعدی دبیرستان منم ... و فقط تشویق می شدم که همین طوری پیش برم ... آینده زندگی ما ... داشت طور دیگه ای رقم می خورد ...
نهار نخورده و گرسنه ... حدود ساعت 7 شب ... زنگ در رو زدم ... محو درس و کتاب که می شدم ... گذر زمان رو نمی فهمیدم ... به جای مادرم ... الهام در رو باز کرد و اومد استقبالم ...
سلام سلام الهام خانم ... زود، تند، سریع ... نهار چی خوردید؟ ... که دارم از گرسنگی می میرم ...
برعکس من که سرشار از انرژی بودم ... چشم های نگران و کوچیک الهام ... حرف دیگه ای برای گفتن داشت ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده: #شهیدسيدطاهاايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
موانع همیشه وجود خواهند داشت!
کسانی که تو را به شک می اندازند نیز همیشه وجود خواهد داشت!
اشتباهات وجود خواهند داشت!
اما با توکل و تلاش سخت هیچ محدودیتی وجود ندارد
⭐️⭐️
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰☘
@Alachiigh
🌹شهید_مسلم_خیزاب🌹
کار همیشگی اش بود لباس نظامی اش را که می پوشید دست به سینه می گذاشت و سلام به امام حسین(علیه السلام) می داد بعد هم رو به عکس حضرت آقا می ایستاد و احترام نظامی می گذاشت بهش گفتم:
"مگه آقا شما را می بیند که همیشه احترام میذاری؟! "
بهم گفت : " وظیفه ی من احترام به حضرت آقاست حتی اگر به ظاهر ایشان من را نبینند. "
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh